نــهــضــت مشـروطــه درافــغــانــستــان: دکتــور شـــمس الحق آرینفر

  sh-arianfarn;jدکتور آرینفر بعداز مرگ اميرعبدالرحمن خان كه با تكيه برانگليس هرنهضت وهراند يشه ورز مخالف را به شدت  سركوب مي كرد، سراسر روزگا ر امير حبيب الله،  دوران تحرك احساسات سركوب شده، نضج وپا يايي نهضت بيداري، روشنفكري ومشروطه خواهي دركشور است .

پيرامون چرايابي اين نهضت دانشمندان ومؤرخان عوامل وانگيزه هاي  مختلفي را برشمرده اند :

نخست گفته ميشود جنبش روشنفكري كه درسده هفدم  در اروپا ايجاد شده بود، درقرن نوزدهم  به اسيا وافريقا را ه يافت  وافغانستان نيز در تا ثرپذيري  ازين روند نداي مشروطه  خواهي وحكومت قانون رابلند نمود .

در بررسي ديگرازنقش كشور هاي همسايه  سخن بميان آمده است  ازينكه جريان تحولات آزادي خواهي درهند وتركيه ، امپراطوري تزاري وبعدانقلاب بلشويكي وسير مشروطيت در ايران نسيم مشروطه خواهي را بۀ افغانستان كشانيده  است  استاد عبدالحي حبيبي مينويسد :

جنبش اولين آزادي خواهي هند در ۱۸۵۷ م آغاز شده ودرشمال وغرب حركات راد يكال حزبي ومشروطيت طلبي بوجود آمده بود  ودرمملكت عثماني  (تركيه ) همانوقت هم نسم آزاديخواهي ميوزيد .وهمنيگونه  ازتاثیرتنويري  نشريه  ها وجرايد الهلال وحبل المتين كه درهند بريتانوي  نشرميشد ونشريه  كاوه وصوراسرافيل ايران نيز درشكل يابي انديشه مشروطه خواهي افغانها يادشده است مابا اينكه  تاثيرمقطعي موارد  ونكات يادشده را درتسريع نهضت مشروطه  خواهي افغانها رد نمي كنيم ،براين باورهستيم كه بارقه  آزادي وسيربيداري  شرق  براي نخستين بار از افغانستان به كشورهای همسايه  سرازير شده وراه  رهايي  را  بدانها نموده است .

وقتي بريتانياي كبير بزرگترين  قدرت استعماري آن روزگار  در۱۸۳۹ نيروي ۵۴ هزار نفري خويش را بۀ سركرده  گي جنرال كين وراهنمايي  سياسي مكناتن به افغانستان فرستادو در ۱۸۴۲ بااندك  افراد زنده  مانده، شرمسار وشكست خورده  افغانستان را ترك گفت؛ جرقه اميد درروان كشور هاي مستعمره روشن شد وگويا درپرتوآن اولين جنبش آزادي خواهي هند در ۱۷۵۷ آغاز گرديد.

زمانيكه انگليسها در دومين يورش خود به افغانستان ۱۸۷۹ و۱۸۸۰ بار ديگر طعم شكست را چشيدند  وكيوناري  نمايند ه ابرقدرت بريتانيا دربالاحصار به اتش كشيده شد،  روحيه آزادي خواهي  درمنطقه اوج گرفت .

گذشته ازين عوامل، نهضت آزادي خواهي وبيداري شرق براي نخستين بار بوسيله  سيدجمال الدين افغاني عنوان شد .سيدجمال الدين برنامه اصلاحي  خويش را درعصرامير شيرعلي خان  از ۱۸۶۳  ميلادي ببعد ارائه  كرد كه در نتيجه  آن در۱۸۷۲ جريده شمس النهار ايجاد شد، مكتب حربيه ومطبعه تاسيس گشت وترجمه هاي كتب آغاز گرديد گرچه  بآ آغاز دومين نبرد ضد انگليسي اين برنامه  ها متوقف شد ولي حركت تنوير وبيداري شرق بوسيله  سيدجمال الدين به كشور  هاي هند ايران  تركيه  مصر عربستان و…. وهمچنان ادامه يافت.

بناء بادر نظر داشت موثريت تحولات جهاني ،اثر مندي نبرد هاي  ضداستعماري افغانها  وفرياد آگاهي  سيد جمال الدين  افغاني  را بايد  بيشترمدنظر داشته باشيم بخصوص كه اين فرياد  مستقيما ما  را خطاب  مي كرد  وراساً به گوش جان مي نشست ؛درحالي  كه نواي غرب بگونه غيرمستقيم وبا ترجمه هاي وبا محدوديت سواد به اقليت محدود گاه ميرسيد وگاه نه. 

سير نهضت مشروطه

 غلام محمد غبار حركت روشنفكري را درسه  حلقه  خلاصه ميكند .

آنها يي كه فقط ر يفورم واصلاحات را خواهان بودند بيشتر عبارت بودند از غلام بچه هاي  در بار؛ ديگر جمعيت سري ملي كه دركنار ريفورم نظام مشروطه ميخواستند ومركزشان مكتب حبيبيه بود؛ديگر روشنفكر ان  منفرد وبيرون از ين حلقه ها .

واما بيشتر پژوهشگران به اين بارواند كه انديشه اصلاحي ومشروطه طلبي  بصورت مشخص از انجمن  سراج الاخبار آغازگرديد. اين انجمن كه  با اشتراك عده از دانشمندان مدرسه شاهي ومكتب حبيبيه بوجود آمده بود به رياست مولوي  عبدالروف  قندهاري  (خاكي ) نخستين شماره  نشريه  سراج الاخبار را  در  ۱۱ جنوري ۱۹۰۶  بدست نشر سپرد .  سرمقاله سراج الاخبار وقصيده مدحيه وعظيه محمد سرورخان واصف منشي انجمن كه بيانگر روح بيداري ودرك  تحولات جهاني بود،  سبب گرديد كه زير فشار دولت هندبريتانوي، نشريه سراج الاخبار متوقف گردد.

با توقف سراج الاخبار روشنفكران  فعاليت را  درهسته مكتب حبيبيه  ادامه دادند. بقول استاد حبيبي رهبري روشنفكران را دران جا مولوي  محمد سرورخان واصف بعهده داشت  چه او قبل برين وزمانيكه درجمعيت تاليف فتاوي سراج الاحكام بعنوان منشي كار ميكرد، نظرياتي پيرامون طرح قوانين وحكومت براساس قانون داشت. البته برخي ديگر رهبري كار  را بدست مولوي عبد الغني (معلم هندي ) ميدانند. چنانچه حين سركوب، مشروطه خواهان را بعنوان هم فقره هاي مولو ي عبدالغني مخاطب ميكردند  كه گويا  به فقره  عبدالغني گرفتار شده بودند  ورهبر امور عبد الغني بوده است .

به هرحال اين مشروطه خواهان كه شمار شان بۀ سه صد تن ميرسيد ودر حوزه  هاي ده نفري  نشست هاي داشتند ، درمجلس وسيعي درمكتب حبيبيه به سركرده گي  محمد سرور واصف عريضۀ را  عنواني امير حبيب الله تسويد نمودند  و از اوخواستند تا اصول  و موازين مشروطه راپياده كند .  اين عريضه  راغلام  محمد ميمنگي درجلال آباد  به  امير داد وبه دنبال  آن سركوب  مشروطه  خواهان  آغاز شد .

مولوي محمد سرورخان واصف رهبر مشروطه  با برادر  ش سعد الله  خان وپسر كاكاي  پدرش عبدالقيوم  خان بعد از  دو روز حبس در تپه شيرپور  به توب بسته شد. لعل محمد خان ، جوهرشاه خان  ، محمد عثمان خان پرواني  ، محمد ايوب خان پوپلزايي فوراً اعدام شدند  وفراوان  افراد ديگر يا در زندانها جان دادند وياپس از سالهاحبس  رها گر ديدند ،كه برخي از ايشان اينهااند :

ميرقاسم خان لغماني ،مولوي غلام محي الدين افغان ، غلام محمد ميمنگي، كاكا سيد احمد، استاد محمد انور بسمل ، تاج محمد بلوچ پغماني ، حاجي  عبد العزيز لنگر  زمين ، ملافيض محمد كاتب هزاره  وعده ديگر .

مرام مشروطه خواهان اول چنين بود :

اطاعت به اصول اسلام واحكام  اسلامي  ، تلاش درجهت كسب حقوق  ملي ومشروطه  ساختن رژيم  حكومت ، سعي درجهت معاشرت نيك، آشتي وتفاهم بين تمام اقوام وقبايل، سعي دراصلاح ملت از راه صلح ، تعميم معارف ، تحصيل استقلال  سياسي  ، تامين اصول مساوات وعدالت اجتماعي  ،بسط مدنيت جديد.

  بعد از توقيف سراج الاخبار در۱۹۰۶وسركوب مشروطه خواهان اول در۱۹۰6درسال ۱۹۱۱بار ديگر سراج الاخبار بمديريت  محمود طرزي به نشرات  آغاز كرد.  درين دوره  كه سراج الاخبار مقالات  آزاد يخواهي وگاه انتقادات داخلي را هم داشت، تحمل شد.

سراج الاخبار درهند ، ايران  ، تاجيكستان وتركيه خوانده  ميشد ومقالات آن اقتباس ميگرديد.  درين دور سراج الاخبار نه تنها مركز مشروطه خواهي  كه پايگاه آزادي خواهي نيز شد ودر تسريع استقلال وآزادي كشور نقش موثر را يقينا ايفاء نمود .

از مشروطه خواهان اين دوره ميشود اين افراد را نام برد:

محمود طرزي ،عبدالهادي داوي ، عبد الرحمن لودين ، ميرغلام محمد غبار، محمد ولي خان دروازي ، شجاع الد وله خان غوربندي ،  مير زمان الدين خان دروازي،  محمد ابراهم جمشيدي، ميرياربيك  دروازي، ميرزا محمد مهدي چنداولي ، سيد حسن فرقه مشر (شيون ) وديگران. در نتيجۀ سعي ومجاهدت اين روشنفكران و آزادي يخواهان  استقلال كشور حاصل  شد وانگليس د ر سومين نبرد با افغانها در ۱۹۱۹ به شكست مواجه گرديد واستقلال افغانستان را به رسميت شناخت اماپايان كارچه شد؟

قبل از اين نكتۀ،  را در رابطه با ما هئيت نهضت مشروطه  ياد آورميشويم عملكرد احساساتي امان الله خان در تقليد از غرب ونزديكي ومرا و ده اش با دولت كمونستي شوروي از اوچهرۀ را نشان داد كه  در پيوند با آن روشنفكران ومشروطه  طلبان را نيز به ديده ترديد نگريست .واما در نگي برانديشه واعمال وفرجام زيست فردي مشروطه خواهان نشان ميدهد كه آنها فرزندان صادق وطن و روشنفكربه معني اصيل وراستين آن بوده اند .

اكثريت قريب به اتفاق مشروطه خواهان زنده گي را بر سرارمان، سعادت ملت ومیهن نهادند. يا درزندان ها پيرومضمحل ونابود شدند  ويا به دهانه توب رفتند ويا آواره گرديدند .هيچگاه تسليم زورنشدند وحتي زماني كه امان الله يار وياور شان ، خود د يكتاتورشد  وسخنان آنها را نه پذيرفت ،رهايش كردند. درزير هيچ نوع فشار مبارزه را درجهت مشروطه وآزاد يخواهي رهانكردند وبالاخره  آرمان خويش را تحقيق بخشيدند .

چرا چنين شد وعلت درچيست:

نخست اينكه مشروطه خواهان آزاده مرداني بودند كه ازهيچ نيروي بيروني  تابعيت نكردند وذليل هيچ دستگاه استخبارتي نشدند. از آنروست كه شهيد گرديدند  ورنج ها كشيدند چقدر بزرگ اند اينان درمقايسه با كساني كه بخاطر قدرت حتي نيم قرن بعد از آنها در برابر اجنبي به هر ذلتي تن داده اند وتن ميد هد البته آن خط آزاده گي  وبيگانه  زدايي هنوز نيز ادامه دارد .

جرم ديگر مشروطه خواهان  اين بوده است  كه واقعاً مسلمان وخدمتگار جامعه اسلامي خويش بوده اند  به اين شواهد توجه كنيد .

۱ .  نخستين ماده  مرامنامه مشروطه خواهان چنين تسجيل گرديده است: اطاعت به اصول اسلام وتقديس قرآن عظيم وقبول تمام احكام اسلامي  .

افغانان درنهضت مشروطه جمعيت خود را اخوان افغان ميخواند ند وفراكسيون معلمان هندي خود راجان نثاران ملت اسلام ميگفتند .

وقتي عضوي را  در داخل جمعيت ميكردند  او را به قرآن عظيم وشمشير سوگند  ميدادند 

گفتيم جمعيت مشروطه  خواهان جرگه  هاي ده نفري داشتند كه مجالس خود را  در خانۀ يكي از اعضاء خويش داير ميكردند  وقتي گردهم مي آمدند  به بحث ومذاكره  مي پرداختند  . قرآن عظيم را دربين خود ميگذاشتند وبالاي آن يك شمشير وقلم هم بود كه  اين سمبول جمعيت، علامت تبرك  وقبول ايشان از احكام وهدايات قرآن عظيم الشان، اسلام وتكيه ايشان بر شمشير براي تحصيل استقلال وطن بود وقلم از دانش طلبي ونشر وتعميم معارف نمايندگي ميكرد .
۵. ميگويند مولوي محمدسرورخان (واصف)زمانيكه به دهانه توپ بسته ميشد قلم وكاغذ خواست وبرآن چنين نوشت: درحاليكه  به امنت بالله وملائيكه ايمان كامل داشتم به حكم امير كشته شد م .

وباز درباره همين مولوي سرورخان (واصف) رهبرنهضت مشروطه اول است كه عبدالهادي داوي ميگويد:

 محب قوم  وفد ايي دين جزکالله  – كه ماند سنت مشروطه  را قوام واساس

 در پهلوي اين نكات ياد شد ه عمل وكار كرد مشروطه خواهان به نحو روشن ژرفاي ايمان وباورشان را نشان ميدهد. اينكه باصداقت عمل كردند هيچ گاه گرد فساد نگشتند، رشوه نگرفتند، جنايت نكردند، تملق نگفتند، مسوولان را اغفال نكردند وصميمانه هرلحظه خطر را اخطار كردند.

واما فرجام كارمشروطه خواهان دوم:

امان الله بعدازپيروزي، باقانون اساسي، خود ازراه مشروطه عدول كرد. خودرا غيرمسوول اعلان نمود؛ انتخاب وزرا را بدست خود كه غيرمسوول بود، گرفت. صدراعظم تعيين نكرد،به متملقان وخاينان چاپلوس  ميدان داد وهمه تعيينات را ازقوم وقبيله باركزايي كرد وبقول استاد حبيبی  بازار باركزايي سخت گرم بود. دركنار اين مسايل خود سري، غرور ونخوت ومطلق العناني امان الله به جالي رسيد كه سخ نزديكترين يارانش را هم كه جز خيرو صلاح  او وكشور آرزويي نداشتند نشنيد. افراد فاسد  ومغرض درماحول اوبه  چاپلوسي آنقدر سخن ازنبوغ او زدند كه روحاً  زير تلقين رفت وغروري كه بآ خلوص نيت  وو طنخواهي  اومنافي بود فراهم آمد .

ازهمينجا بود  كه وقتي عدۀ  راخواست  اعدام  كند  وداوي  پيشنهاد نمود كه  محاكمه  شوند، حكم  صادر شود؛ خطا ب به داوي  گفت: مگرنميداني  كه من نواسه امير عبدالرحمن ام ؟

همچنان وقتي كه اقدامات عجولانه  را بعد از سفراروپا روي دست گرفت،  داوي ولودين مخالفت كردند ولي او نه پذيرفت. چنين بودكه ياران نزديك  وصميمي  رهايش كردند.  عبدالرحمن كه ازمشاهده وضع ناراحت وآزرده شده وترك همكاري نموده بود ميگويد :

( من باين رژيم  كه به سبب اعمال ناجايز يك دستۀ مغرض  نادان محكوم  بفنا ست مدتي به سبب تعهداتي  كه درحزب  داشتم  همكاري كردم  واين مطلب  را بگوش  شاه ودرباريانش رسانيدم چون نشنيد كابل را هم ترك  گفتم  واينك درخانۀ  پدري  دريك كوچه گم نام قندهار نشسته ام. ولي شما(  خطاب  به تاج محمد  پغماني  )  كه امروز با شاه و درباريانش رابطه داريد  از طرف من باو بگوييد  كه اگر اين  مكتب است واين ملا كار طفلان خراب  مي بينم  وباز همين عبدالرحمن لودين مشروطه خواه  دوآتشه است كه باديدن  خرابي  وبيراهه رفتن نظام  وشاه  واطرافيانش فرياد برمي آورد .

ديده درخون جگرزد غوطه

بادلعنت به چنين مشروطه

آري وقتي فرصت  طلبان، استفاده  جويان  چاپلوس  ، خود  پرستان بي معر فت ومبارزان  دروغين ملت ستيز نا آگاه  كاروان  را به بيراهه كشد ملت چنان فرياد بر مي آورد وبايد اين صدا  را  از تاريخ  بشنويم وبه آن  توجه داشته باشيم .

بهرحال بالاخره  شاه امان الله  درنتيجه غرور وخيره  سري وخود  رايي ، نمود خود آگاهي  ملي واسلامي، محاصره  شدن بوسيله   افراد متملق وچاپلوس كه باسخنان دروغ  خود او را  ميفريفتند و د رنتيجۀ  فساد وخيانت كساني  كه دلسوز نبودند  ، توطئه  ايادي  بيگانه ودسايس استعمار سرنگون گرديد  واز كشور آواره شد  وسعي وتلاشهاي مشروط خواهان  دوم بایاس وناكامي  فرجام پذيرفت  كه بايد گفت :  باعتبرويا اوالا بصار

منبع:این یاد داشت ها با استفاده از این آثار نوشته شده است : افغانستان درمسیر تاریخ، اثر  شادروان غبار مشروطه خواهان اثر عبدالحی حبیبی، مشروطه خواهی ازسید مسعود و کتاب سعدالدین هاشمی

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.