پـــــیــکر وطن : مولانا عبدالکبير (فرخاری) ونکوور کانادا

m.a.k.farkhari

وطن که پیکرت آماج تیر دشمن توست
غریو ناله ی غمناک کوی و برزن توست
زغن نشسته به شاخ گلاب بی تب و تاب
به زیر پای ستوران قبای گلشن توست
ز پستی خسان که بلند است شیون و آه
صدای طفلک دور از کنار و دامن توست
اگر به پای کسان میروی به گود فساد
به تار ظلمت شب بسته پا و گردن توست
شگفت اینکه نگریم چو ابر تیره و تند
که دزد بانگ و زمین شحنه و مهیمن توست
فتاده مست در آغوش شیخ دختر رز
به فرق مردم نادان کلاه و جوشن توست
اثر پذیرد حجر از کتاب و درس زمان
نبرده سود اگر هیچ- نسل کودن توست
نظام کهنه نپوشد لباس نظم نوین
که دم رهبری در زیر پای لندن توست
خوشا گهی که هنر میچکید از رگ کلک 
کنون بریده زبان در دهان سوسن توست
اگر چراغ خرد در ره ات شود ( روشن)
فراز بام فلک مامن و نشیمن توست
شود گهی که کشی پای از میان لجن
ستمگران به یقین شعله های گلخن توست
هنوز در دل کوه وطن ز رستم زال 
نوای کوس فلک تاز از نریمن توست
رسد به گوش فلک سر زند ز روزن دل
که چرخ سنگر پژواک صوت الکن توست
زنان و نسل جوان ـ توامان ( فرخاری)
دوبال قدرت پرواز مرغ میهن توست
عبدالکبیر فرخاری
ونکوور کانادا
۱۸-فبروری-۲۰۱۵
 

 

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.