(بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی در سینه های مردم عارف مزار ماست) در بار شناخت مـیـرزا عبــدالــقــادر بــیــدل: امــان مــعــاشــر

MirzaA.QaderBidel« ميرزا ابوالقاسم ترمذي »که از سلاله های امام  امان معاشر“ترمذی” استاد مولانا جلال الدین محمد “بلخی” است و صاحب همتي والا در علوم رياضي و نجوم داشت براي طفل نورسيده عبدالقادر فرزند عبدالخالق آينده درخشاني را پيشگويي نموده ارتباط میرزا عبدالقادر “بیدل” به خاندان تورکی چغتایی اوزبیکی را آشکار نمود.  تاریخ نویسان نویشته است ابوالمعانی میرزا عبدالقادر “بیدل” فرزند عبدالخالق از قوم برلاس (اوزبیک)است . در سال 1054 در اعظم آباد پتنه هند تولد یافته و نصبآ ارتباط مستقیم به امیر تیمور گورگانی دارد، و از اقارب امپراطوران سمر قندی یا بابریان به شمار میرفته است و یکی از دلایلی که وی را میرزا گویند ، اصلآ از بقای کلیمه امیر زاده گان تورکان واز خاندان بابر شاه پادشاه میباشند.

شفعی “کدکنی” نویسنده شهیر ایرانی میگوید ( بیدل شاعر است که فارسی دری زبان مادری او نبوده از قوم بر لاس ویا ارلاس یعنی نژاد تورک است .) میرزاعبدالقادر” بیدل” از برلاس بدخشان از احفاد خداداد خان، امیرالامرای بدخشان در عصر تیمور گورگان و فرزند میرزا عبدالخالق “برلاس” و سرلشکر اردوی بدخشانی است بکابل آمده در خواجه رواش کابل به مسکن چغتائیان متوطن شده است.

تاریخ نویسان نوشته اند(“بیدل” متوطن کابل، غریب و مسافر هند، سیاح ایران و عراق و ماورا النهر میباشد)

“بیدل” مداح فطرت است از مدح در باره اشخاص بدش می آید و آنرا رویش درویزه گری و گدای میداند . “بیدل” سعی داشت دور از در بار زنده گی نماید در حالکه برایش راه در دربار همواره باز بوده است. روزی “بیدل” را به شهزاده امیر اعظم معرفی نمودند . او خواست “بیدل” برایش مدحیه بسرآید ، اما “بیدل” امتناع ورزید. چنانکه خود میگوید: (من قلندرم و قلندر وار زنده گی میکنم تا لذت حیات را بچششم).

“بیدل” در سال 1721 میلادی در دهلی دنیای فانی را وداع میگوید و در صحن حویلی اش بخاک سپرده میشود..

بيدل به وصيت خود در صحن خانه‌اي كه در آن مي‌زيست دفن شد و اين رباعي آخرين شعر اوست كه در بستر بيماري سرود:

(پيداست ندامت، عذر ضعيفي مـا – يك قدم راه است(بيدل) از تو تا دامان خاک)

“بيدل” وصيت كرده بود در صحن خانه‌اش دفن شود تا بعد از مرگ بار به دوش كشيدن تابوتش را به كسي تحميل نكند..

(بيدل! كلف سـياه پوشــــــي نشـوي

تشويش گلوي نوحه گويي نشــوی

بر خاک بميـر و همچنـان رو بربـاد

مرگت سبک است، بار دوشي نشوي

امروز شواهد در دست است جنازه(استخوانها) حضرت “بیدل” را به رسم نیاکان شان بعد از گذشت سالها از دیار غربت به وطن آبایی شان آورده و در ساحه خواجه رواش کابل بنام یکه ظریف مدفن گردیده است. در آن وقت آنجابنام شهر (یکه ظریف) میگوفتند که میرزا” بیدل” ومیرزا ظریف از یک خاندان بوده میرزا ظریف مامای میرزا “بیدل” میباشد.قبر میرزا ظریف در پهلوی میرزا “بیدل” و زیارت گاه است..

چرا آن محل را (یکه زریف) میگویند ؟ میرزا ظریف به صفت کلان قوم که به زبان چغتایی( یکه) اکه یا برادر کلان معنی دارد آنجا قوم یکه ظریف چغتی سکونت داشتند و میرزا ظریف همچون کلان قوم بنام ظریف اکه (یکه)مشهور گردیده است..

این قوم چغتایی در کجاست ؟

تا زمان احمد شاه بابا و تیمورشاه قوم چغتای در خواجه رواش سکونت داشتند. چون آن حدود مار و گژدم پیدا شده بود، مردم چغتای از آنجا کوچ کرده تعدای از ایشان بطرف بدخشان و سمنگان و دیگر ولایات رفتند و بعضی ایشان در تپه خواجه رواش آبادی کردند وانجا اولاد چغتایی زنده و موجود استند و قلعه آنها تا بحال موجود است. و شاید شدت جنگ ملیتی با حکومداران وقت سبب از هم پاشیدن این قوم گشته باشد که تاریخ جنگ با هزاره ها و کوچ های اجباری را در آن دور نگاشته است.

چگونه نياكان” بیدل” به سرزمين هند مهاجرت كرده بودند؟

خدامات تیموریان هرات بخصوص بابر میرزا در هند تاریخی و ماندگار بوده آثار بزرگ عمرانی تاج محل است که آنرا امروزمعجره دنیا هم می گویند مثال ان است.

چرا پیکر حضرت “بیدل” به کابل آورده شده است؟

احفاد تیموریان به خاطر احترام به روح بزرگانشان مرقد آنها را در یک محل می ساختند.بیشتر کابل و سمرقند شهر های دوستداشتنی آنها انتخاب شده بودند و امیر زاده گان در این دو شهر قدیم و تاریخی بیشر دفن خاک اندو هزارها هموطن ما به زیارت گاه های آنها تشریف می برند. آوردن جسد بابر میرزا بعد وفات از هند به کابل نمونه مثال آن است.

استاد اسحاق “ثنا”کتاب را تحت عنوان (بیدلستان و گلدسته) از نوشته های محترم همنوا “چفتایی” از سلاله های چغتی ها اند برایم داده بود تا بر علاقمندان معرفی دارم. روشنگری این قوم منور سینه به سینه انتقال یافته و چراغ خانه ها گشته است. خود را شاد دانسته ذره ی هم باشد در این راستا حرمت بجا گذاشته در معرفی این کتاب سهم نا چیز گرفتم.

همنوا “چغتایی” که فعلآ در ترکیه حیات دارند مینویسند :(عشق و محبتِ صمیمانهء که به شعر و ادب دری و تورکی چغتایی از ایام جوانی تا مرحلهء پیری داشتم و تا حال در سرتاسری وجودم آن علاقه صمیمی و حقیقی و احساس و شعور شعر دوستی ام زنده و پا برجا مانده و هر کجا و هر وقت که گذرم به گلستان شعر و ادب شاعران متقدم و متأخر زبانهای دری و تورکی چغتایی شده همان ناله و فریاد عاشقان و دوستداران شعر و ادب بگوشهایم طنین انداز میگشته و میدانم اینها همه پارچه یی از عشق و محبت مرا به آن عالم نظم و نثر گلزارها و چمنزارها و گلباغچه های شعر دری و تورکی چغتایی نمایندگی و ظهور میدهند).

(بیدلستان: رنگ و بوی صد گلستان است و بس

نظم عالی، نثر عالی، جمله در آن است و بس

بیدلستان: گل زمین نظم و نثر بیدل است

کاندر انجا،علم و حکمت، بحر عرفان است و بس

شادم از ان دم که صرف بیدلستان کرده ام

((همنوا)) را این عنایت، لطف یزدان است و بس)

یکی از فضیلت های دوره حکمرانی تیموریان احترام به غنی بودن زبان دری و با داشته های فروانش است که آنرا تقویه می بخشد و تمام ملیت ها را ملیت خود میدانستند چنانچه شاعری گفته است:

( توقسن اکی ملیتی بار صاحب قرآل نی)

حضرت ابولمانی “بیدل” گفته است

(اختلا ف خلق بیدل، در لباس افتاده است

ورنه یکسان است خون، در پیکر طاووس وزاغ)

امروز اخطلاف ما در موقف اجتماعی ،نژادی ، قومی و اندیشه های گذشته ما است وگر نه خون بدن ما همه یک رنگ در جریان است.

شعری به زبان تورکی چغتایی زبا ن مادری “بیدل”:

نی طلسمات دور کی حیرت،شه سخن نی اختیاریب

((بوالمعانی)) بیدلیمدن ، باشقه سلطان تاپمه دیم

بیدلستان:علم وحکمت بحری دورکیم کشفی زور

بو بحر دن تامچیک ایچتیم، باشقه امکان تاپمه دیم

باغ و بوستان گیزدیمو ، سیر گلستان ایلاییب

کوب ستان لر تاپدیم ، اما ، بیدلستان تاپمه دیم

((همنوا)) عمریم اوتتی ، قنچه جان کور گن بوسم

جان گه لایق ، بیدلیمدن ، باشقه جانان تاپمه دیم

برکت اشعار بیدلستان حلقه های عارفان را با هم سلسله شده و اخلاصمندان آثار ابولمعانی “بیدل” را با هم پیوند داده است.

زمانی هیاتی از افغانستان در سیمینار تعلیم و تربیه به هند میروند و یکی از دانشمندان هندی هیات را به زیارت مقبره ی حضرت ابوالمعنی “بیدل” پذیرای نموده و از هیات سوال می کنند، شما یقین داریدکه “بیدل” در همینجا دفن است؟ یکی از اعضای هیات که نامش بهادر (واصفی )می باشد در پاسخ دانشمند هندی میگوید :

“بیدل” میفرماید:

بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی

در سینه های مردم عارف مزار ماست

که برای دانشمند هند شگفت انگیز و استادانه معلوم گردید.

از “بيدل” غير از ديوان غزليات آثار ارزشمند ديگري در دست است كه مهمترين آنها عبارتند از:

ـ مثنوي عرفان ـ مثنوي محيط اعظم ـ مثنوي طور معرفت ـ مثنوي طلسم حيرت ـ رباعيات ـ چهار عنصر ( زندگينامه خود نوشت شاعر ) رقعات.

امان معاشر