عــشــق پــیـری : مسعــود حــداد

مسعود حداد

در کتابِ زندگانی ،فصل و بابِ دیگرست

زین حکایت بگذرم ، پیری حسابِ دیگرست

می نمودی جستجوی شمس،مونالای بلخ

در سماءِ عشقِ پیری ، آفتابِ دیگرست

از چه جویی در گلستان ، لالۀ پژمرده را

باغِ پیری را نگر رنگ و خضابِ دیگرست

در فضای عشقِ خوبان بالِ پرواز،ای خوشا

در شکار گلرخان ، پیری عُقابِ دیگرست

می سرایم تا که بادا ،تازه گردد روح عشق

نغمه و آهنگِ پیری ، شعرِ نابِ دیگرست

لطم و شتم ناخدای عشوه گر ، یکسو بُوَد

زخمِ پیری ،عشق را یک انجذابِ دیگرست

راست پردازیِّ«حداد»، است،چون آبِ حیات

در جوانی یادِ پیری ، یک شرابِ دیگرست

مسعود حداد

دنمارک

29فبروری 2016