کـتـاب کـوچـه هـا وگـذرهای تـاریخـی کابـل مـؤلـف : زیـن الـعـابـدیـن عثـمـانـی – مــعـرفــی کـنـنـده پروفیسر داکـتـر عـبـدالـواســع لـطـیـفـی

داکتر  لطیفی    دلم برای خانه ام تنگ است ،

  دلم برای قصه های خوب وچشم منتظر…

  برای خانه ای که عشق درآن می خندید

 و مرمر سفید امیدهارا موجهای سراب ها،

هنوز به آغوش نکشیده بودند… (هماطرزی)

یقینا مطالعین گرامی جریدۀ مردمی امید باقصه های خیالپرور نویسنده و ورزشکارفقیدوطن مرحوم زین العابدین عثمانی آشناخواهندبود. مجموعۀ فعلی که همین هفته ازدست کوشان عزیز بدستم رسید، برگ های پراکنده ایست ازخاطرات ونشانی های کوچه های محبوب تاریخی کابل عزیز، که خواننده را ازغربت هجرت بسوی خودمی کشانند و تلخ وشیرین گذشته هارا به نمایش میگذارند.

نویسندۀ ژرفنگر زین العابدین عثمانی خودحدود هشتادسال پیش در یکی ازکوچه های کابل، درگذرعاشقان وعارفان تولدیافت وازهمان کوچه درمکتب محلی به تحصیل آغازنمودوتامحصلی درفاکولتۀ حقوق دانشگاه کابل ادامه داد. متعاقبا درسال 1343 جهت آموزش ورزش و تربیت بدنی به ایالات متحدۀ امریکا رفت و دربازگشت به وطن، مدارج عالی ومعتبری رادرهمین رشته طی نمود، یعنی از معاونیت سپورت وزارت معارف تاسرپرست ریاست المپیک افغانستان ورئیس فدراسیون فوتبال افغانستان اجرای وظیفۀ صادقانه نمود. وی چندکتابی هم دررشته های گوناگون ورزش به نشر رسانده است. 

مقدمۀ کتاب توسط دپلوم انجنیرمحمدایوب عثمانی، برادر مرحوم زین العابدین عثمانی نوشته شد که درقسمتی ازآن میخوانیم:« افتخاردارم که فامیل برادرمرحومم زین العابدین عثمانی به من اجازه داده اندتاکتاب تحت عنوان کوچه های قدیم کابل زیبا را که توسط برادرمرحومم در رشتۀ تحریرآورده شده است، (به چاپ برسانم .)… بناأ وقتی راکه خالقش برایش عنایت فرموده بود، درراه خدمت به خلق خداوبخصوص برای مردم افغانستان و ورزشکاران عزیزوطن خود صرف نمود. خدمات موصوف برای فرد فردورزشکاران این وطن غربت زده و جنگ دیده کاملا آشکاراست. ولی همیشه درفکرآرامی وآسایش وطن ووطنداران خود ولو که درغرب هم زندگی میکرد، سپری نمودویک لحظه هم ازیاد وطن ویرانه دورنبود. قسمی که خودم این کتاب را مطالعه نمودم، واقعاآنراخیلی دلچسپ وخواندنی یافتم بخصوص درین کتاب برادرمرحومم ازشخصیتهای نامدار مثل کاکه هاوقهرمانان کوچه های قدیم کابل زیبا یادنموده که اکثریت آنهاجهان فانی راوداع گفته اند، روح شان شاد ویادشان گرامی باد .

واقعا برای من خیلی خاطره های گذشتۀ کوچه های کابل پریشان رابه یادمی آورد. درقسمت تحریراین کتاب تاحدی زیادکوشش نهایی صورت گرفته تاکدام اشتباه وسکتگی رونما نگردد، باآن هم ازشما خوانندگان ودوستان عزیزخواهش مینمایم که اگرکدام سکتگی در لابلای نوشته ها دریافتید ویاکدام محل وکوچه به اشتباه آورده شده باشد، آنراتصحیح نموده برای ما به آدرس ذیل بفرستید تادرچاپهای آینده  دراصلاح درآوریم وانعده دوستان وعزیزانیکه درمعرفی بعضی ازکوچه های کابل دراین کتاب سهم گرفته اند، ازهمۀ شان یک جهان سپاس نموده وامیدوارم مارادرچاپهای آینده این اثرتنهانگذارند. بااحترام، دیپلوم انجنیرمحمدایوب عثمانی، سابق استادحربی پوهنتون

ayubosmani@gmx.de

مرحوم زین العابدین عثمانی درایامیکه هنوزبه زندگی فرخنده و شکوفان خود ادامه میداد، زیرعنوان اظهارامتنان، چنین نوشته است : « شهرکهنۀ کابل درمقابل جاده های فراخ، پارکها، عمارات وقصرهای علیه وسایرتاسیسات عصری وتوسعۀ شهر به این پیمانه، به اندازۀ کهنه، حقیر وناچیزبه نظرمیخورد ومناظر رقتبار آن بحدی دربیننده تاثیرمنفی می اندازدکه تفصیل آن به دوراست. اما ازجهات دیگرنبایدفراموش کرد که شهرکهنۀ کابل جان دارای مزایای عنعنوی وگنجینۀ مفاخر اجداد وحاوی صفحات مهیج زندگی گذشتگان مابوده ونسل بالنسل در آن امرارحیات کرده اند، وتمام گوشه وکنار، گذر، کوچه، گذر، خانه، حویلی وساختمان آن دارای یک سلسله یادگارهای تقریبادوهزارسالۀ تاریخی مردم محبوب مامیباشد.

من بخاطراینکه حتما زمانی خواهدرسید که این یادگارها، کوچه ها، گذرهاباقی نخواهدماند، مانندگنبدکوتوالی برج ساعت قلعۀ محمودخان، قصردارالامان، یادگارهای پغمان، منار چکری، کوتی لندنی، باغ علم گنج وغیره، دست به نوشتن یک یک ازین گذر زده تاجاییکه حافظه یادنموده، مطالب ترتیب وبرای هفته نامۀ وزین امیدکه یگانه هفته نامۀ معتبرکشوربه شمارمیرود وبرادرعزیزم محمدقوی کوشان این نوشته ها رااز صمیم قلب به نشرسپرده، که من ازکمکهای بیشائبۀ جناب شان یک عالم سپاس وتشکرمی کنم.»

درصفحۀ23 کتاب، مرحوم عثمانی راجع به معرفی کوچه یاگذرخرابات که نمونۀ ازنگارشهایش میباشد، خاطرات خودراچنین نوشته است:

« گذر خرابات : به سلسلۀ خاطره هایی ازگذشتۀ کابل عزیزعرض می کنم که این گذرتاریخی ازطرف شرق به درخت شنگ، ازغرب به بالاحصار، ازشمال به شهدای صالحین وازجنوب به آهنگری، تخته پل وشوربازار واقع بوده ودرقدیم بنام گذرخواجه خوردک نیزیادمیشد. در زیارت چهارده معصوم پاک وقتا فوقتا غُرسهای آوازخوانهاوسازداران به کمال حرمت برپامیشد، چنانچه قطعه شهری درموردخرابات از حنجرۀ سرتاج موسیقی شادروان استادسرآهنگ شنیده شده وگواه آنست :

گه عرش گهی کرسی، گه نفی گه اثباتم – گه مسجدوگه دیرم گه کعبه ومیقاتم – خلص شنو ای عارف از رمزمقالاتم- بی جان شده ام صدبار تاجان خراباتم – چون جان خراباتم، جانان خراباتم ….

دراین گذرمسجدسفیدبه نام مسجدخرابات پهلوی آن طرف جنوب چند دکان هندوها، نانوایی، ترکاری فروشی، قصابی، جلبی وماهی، خیاطی برای رفع ضرورت اهل گذر درخدمت قرارداشت. منزل استادقاسم مرحوم، شخص بزرگوار دوران پادشاهی امیرحبیب الله خان وامیرامان الله خان غازی درهمین گذربود. استادقاسم ازپدرکشمیری نواب ستارجو، که رفیق بسیارصمیمی امیرمحمداعظم خان بود، وسه تار که درآنوقت بنام کاشو (کاجو) یادمیشد، باخود ازکشمیرآورد، درکابل از مادرافغان زاده شد. استاد عقلاه ومراودۀ نیکی باشعرای بزرگ وطن چون مرحوم ملک الشعراعبدالل خان وملک الشعرا بیتاب، غلام سرور دهقان، شایق جمال وصوفی عشقری داشت.

انگلیسهادریکی ازروزهای که درافغانستان بودند، درباغ بالامیخواستند محفل شادی وسرورترتیب نمایند، درضمن ازاستادقاسم خواهش نمودند تا دراین محفل تشریف آورده آوازخوانی کند. استاد ازرفتن ابا ورزیده واظهارداشت که انگلیسهاجایگاه اصلی مارا اشغال نموده، من دراین محفل رفته نمی توانم. تابالاخره به خواهش امیرحبیب الله خان پادشاه وقت بدان محفل حضوریافت و آوازخواند.

استاد درتربیۀ شاگردان بسیارکوشید، بخصوص ازجملۀ شاگردان وی طلامحمد پدراستادهمآهنگ، خانم ایره و خانم بایی، استادمحمدعیسی وفرزندان خوداستاد بویژه مرحوم استادیعقوب قاسمی وعدۀ کثیردیگر ازهنرمندان بودند. استاد وغیره استادان درزمان سلطنت امیرحبیب الله خان ماهانه مبلغ دوصدافغانی(روپیۀ آنوقت) معاش داشتند. استادبعدأ لقب قاسم افغان راحایزشدوپنجاه افغانی هم ماهانه ازین بابت درمعاشش افزودبعمل آمد. درزمان نادرخان بیست جریب زمین به ایشان داده شد. اگرشخصی به درون کوچۀ خرابات میرفت واز پایین به استاد سلام میداد، استادازهمان طبقۀ بالایی بهمان آوازمعمول خویش جویای احوال دوستان میشد.

درگذرخرابات علاوه برهنرمندان معروف، یکتعدادکسبه کارچون محمدعمرگلکار پسرمصطفی خان، پدرمحمدشفیع گلکار، غلام دستگیر مدیردرانحصارات دولتی که چندی وکیل گذرخرابات هم بود، زندگی میکردند. این گذر یک حمام داشت که دروقت معینه برای طبقۀ نسوان ومردهاجدا جدا بازمیشد. دکان وکیل خرابات استادتوکل به منظور عروسی وغیره موظف بودتاضرورت مردم راازنظرهنرمندان و عروسی مرفوع سازد.

مرحوم استادغلام حسین پدرشادروان استادمحمدحسین سرآهنگ و برادرش خادم حسین، اولین شخصی بودکه بعضی سازهارا ازهند به افغانستان آورد. استادغلام حسین علاوتا درتعلیم موسیقی به کودکان کودکستانها وآموزش آوازخوانی به آنهاسعی فراوان بخرج دادوتاآخر عمر وایام کهولت ازین کاردست نکشید. شاگردان فراوان دیگرهم تربیه نمود. اکثردرمحافل ومیله های اهل گذر ودوستان اشتراک می نمود. ازسایراساتیدگذر خرابات نامهای گرامی رامیتوان یادکرد: استادان هریک (صوفی غلام نبی) نتو، غلام دستگیرشیدا، صابر، رحیم بخش، نبی گل، یعقوب قاسمی، امیرمحمدچنته، چاچه محمود وپسرش محمدهاشم، ملنگ پدرغلام محمد، غلام نبی دلربانواز، توکل وبعضی دیگر که متاسفانه بخاطرم نمانده است.

گذرخرابات یک اکادمی موسیقی درتاریخ افغانستان شمرده میشود، و ازبرکت این گذراکثریت نوازندگان به موسیقی دسترسی یافتند، و مرحومان استادقاسم واستادغلام حسین تهدابگذاران موسیقی کلاسیک وغزل مؤسسان این اکادمی میباشند. بعدازخرابات، رادیوکابل هم در نوبت خودبه گسترش موسیقی وتشویق هنرمندان توجه خاص مبذول نمود… »

بهرحال، چه اسف انگیزاست که درطول جنگهای خانمانسوز وتحمیلی وحمله وچور وچپاول جنگ آوران پروردۀ دست اجنبی وبیدادگری خرابکاران تروریست، اکثرآن کوچه هابه خاک وخون کشیده شد و نام آنهابامردان پرشهامت شان به یغما رفت .

حال جادارد چندسطری ازشعرآزادی که زیرعنوان( آنجاآن کوچه دیگرنیست، دردا که درکوچۀ دیگران بایدزیست) برشته تحریرآورده ام، وسابقا چندین باردرجریدۀ مردمی امید بچاپ رسیده است، به شما خوانندگان نهایت عزیز تقدیم نمایم وروح مؤلف فقیدوهمکارارزندۀ جریدۀ امید، شادروان زین العابدین عثمانی رادرحریم رحمت خداوندی شاد بخواهم .

آنجا… آن کوچه دیگرنیست، دردا که درکوچۀ دیگران بایدزیست،

آن کوچه که منزلگۀ مقدس مادربود، آنجاکه صلح بودو صفابود و همزیستی وهمرنگی،آنجاکه چهچۀ دل انگیزمرغان سحرخیز، الهام بخش وآغازگرنوروز دیگربود، آنجاکه مهتاب پرشکوه واختران نیمه شب، برکلبه وکاشانۀ عشاق تاصبح نگران بود، آنجاکه نوای نی وسرود پرستوهادربهار، پیامبر شگوفه وگلبرگ ارغوان بود،

آنجا… آن کوچه دیگرنیست، دردا که درکوچۀ دیگران باید زیست !

ویران شدآن کوچه باحربۀ خصمانۀ دژخیمان، شیون وفغان بشو یافریاد یتیمان همه سرگشته و وامانده، همه مغموم وهراسان، همه قربانی جنگ وجفا وسلطۀ دیگران !

آنجا… آن کوچه دیگرنیست، دردا که درکوچۀ دیگران بایدزیست! .