به مناسبت روز جـهـانی زن – رنجور روزگار : نـورالـدین هـمـسنگر

بانوی دردها

ای مام دل شکسته ُ رنجور روزگار

غمگین ترین ترانهُ دلهای سوگوار

تاکی غم چو کوه گران میبری بدوش

تاکی زدرد می شکنی گوشه ای خموش

تاکی نشسته در دل خود گریه می کنی

تاکی اسیر کنج قفس بال وپر زنی

بر زخم سینه خنجر خشم دگر زنی

درین فضای سرد وغم آلود مرگبار

نخل امید خویش به تیر وتبر زنی

تاکی چوبیقرار

شام دریغ وحسرت دیرینه سرکنی

باآه وناله هرشب خود را سحر کنی

دگر بس است بار ستمها به شانه ات

چون لاله داغ سینه خونین نشانه ات

آری دگر بس است

از خویشتن برآی وتلاطم بپا بکن

رسم پلید کوی اسارت بهم بریز

آری بپا بخیز

پهنای آسمان وطن بال وپر بزن

ساز زمانه را به نوای دگر بزن

بی ترس وبیهراس

از عمق سینه نالهُ سوزنده تر بزن

دام وقفس شکن

آتش بکام هستی بیداد گر بزن

هر خار وخس بسوز

خودرا زدام حلقهُ غمها رها بکن

برخیز استوار

تا آنکه دست خویش نیاری زمام خویش

هرگز گره مشکل تو وا نمی شود

بی آنکه هرقدم

با کاروان سیر زمان همسفر شوی

دربی گشوده از پی شبها نمی شود

بی آنکه این کرانهُ دشوار بگذری

این زنده گی برای تو زیبا نمی شود

کاین درد بیکران

هرگز بدست غیر مداوا نمی شود

خورشید گر نتابد ازآنسوی آسمان

شبها زپا فتاده وفردا نمی شود

باید شکست هر در ودیوار کهنه را

باید دوباره ساخت زنو عالم دگر

این نکته ثبت دفتر اندیشه ها نمود

بی کار زار مشترک وعزم پایدار

درین فضای سرد

هرگز نشاط راحتی بر پا نمی شود

هرگز جدا زهم

دنیا سرای زیستن ما نمی شود

هالند-مارچ ۲۰۱۷

نورالدین همسنگر