رمان شگفت انگیز « خانوادۀ ما » : اسـتـاد بـبـرک ارغـنـد

« بناهای آباد ، گردد خراب ،

ز باران و،

وزتابش آفتاب !

پی افگندم از نظم ، کاخی بلند-

                           که از باد و باران ،

                      نیابد گزند!»

داکترببرک ارغند با نگارش رمان « خانوادۀ ما » اثری آفرید که ز « باد و باران» و ز«تابش آفتاب » گزند نمییابد.

من در جایی گفته ام که این اثر رنسانس رمان نویسی در ادبیات کهن بیخ ما بشمار میرود .بدون شک چنین است. نویسنده در این اثر بر آنجاهایی از تن بیمار مادر وطن دلیرانه انگشت می گذارد که زخمهای ناسور اند و میدانیم که تداوی همین زخمهاست که جامعه ما را بسوی سلامتی و پویایی رهنمون میگردد . نویسنده همچون وارث بزرگ پیکار ضد هوچی گری و سفسطه گرایی ، واقعیت گرایی را علم میکند.

با آفریدن این اثر اعجاب انگیز ومجیک است که ببرک ارغند بار دیگر باشنده بودنش را در کاخ با شکوه ادب دری ماندگار میسازد .

چرا چنین گفتم ؟

در پشتی این اثر میخوانیم :

« این رمان شگفت انگیز چند ویژه گی خاص دارد :

یک – پرسوناژهای داستان نام ندارند ،

دو- راوی داستان یک زن است ،

سه- نقدیست بر خشونت علیه زن ، اطاعت کورکورانه ،دیکتاتوری مذهبی و سیر تاریخی و فراگیر بودن آن ،

چهار-تعهد و باوریست به عدالت اجتماعی و احترام به عقل سلیم و خرد و تذکیه روح و جسم »

با چنین شگرد ها «خانوادۀ ما» آفریده شده است. اگر به تاریخ عقب مانی کشور نظر انداخته شود میبینیم که در طول تاریخ ، فرهنگ ستیزان با استفاده از همین « اطاعت کورکورانه» و « دیکتاتوری مذهبی » جهت متوقف ساختن پیشرفت و ترقی کشور گلو پاره کرده اند و ازهمین آبشخور ها برای فرهنگ ستیزی تغذیه شده اند و با درد و دریغ که اکنون نیز همین فرایند بر مسند حکمرواییست .

در رمان خانوادۀ ما کلمات به ساده گی و زیبایی هنری رقصانند . با واژه ها هنرمندانه بازی صورت میگیرد . ملاحظه کاری و چشم بر حقایق بستن و در بند ظاهر پرستی بودن جایش را به پیکار میان معنی جویی و لفظ پردازی میدهد . خود پرستی مذهبی مظهر بیخبری از حقایق زنده گی ، بیگانه گی با مسایل جنسی و حیاتی ، قلمداد میشود و خیلی نیکو و هنرمندانه و کوبنده بیان میگردد.

خانوادۀ ما یک رمان فلسفی معترضانۀ اجتماعی – سیاسی است که خیلی هنرمندانه آشفته گی های اجتماع افغانی و انسانها ی سردر گم آن را در یک مقطع خاص زمانی تصویر میکند. در این رمان نویسنده مسأله سرگشته گی انسان امروزی افغان را از خلال بُعد ها و اقشار و لایه های مختلف و کنش و واکنش های آنان مورد بحث وبرسی قرار میدهد

ازین ها که بگذریم کسانی که دست به نوشتن داستان میزنند و این عرصه را تجربه میکنند بخوبی میدانند که نگارش یک رمان چی که نوشتن یک داستان کوتاه هم بدون ذکر اسم پرسوناژ ها خیلی دشواراست و رمان خانوادۀ ما با داشتن حجم چهار صد صفحه اولین داستانی است که پرسوناژ هایش بدون نام زنده گی را پیش میبرند . این شگرد عظمت ، یگانه گی و تسلط بی چون و چرای نویسنده را بر فن داستاننویسی نشان میدهد . اولین بار در این رمان است که میبینیم بزرگان ادبیات ما چرا چنین گفته اند :

زن و اژدها هردو در خاک به

جهان پاک ازین ناپاک به

زنان را ستایی سگان را ستای

که یک سگ به ازصد زن پارسای.

یا :

در خانۀ کنجشک سر مار کی دید

اسب و زن و شمشیر وفادار کی دید

نشاید یافتن وفا در هیچ زن

وفا دار اسب و در شمشیرو در زن

از سوی دیگر زمانی که راوی داستان یک زن است پردازش آن توسط یک مرد کار ساده وسهل نیست . میبینم که ببرک ارغند همانگونه که اسب و کبوتر و ظلم و استبداد و بی عدالتی را خوب میشناسد همانگونه از روانشناسی و جامعه شناسی زنان نیز آگاهی کامل دارد . و این مهم نیز کار هر قلم بدستی نیست . پیرامون این رمان همایونی و شگفت انگیز گفتنیها زیاد است اما در این مقال نمی کنجد .

قلم نویسندۀ کوتاه ترین داستان کوتاه «نقطه ، سر خط» و طویل ترین رمان « لبخند شیطان» در کشور را توانا تر میخواهم .

میلادد رمان «خانوادۀ ما» بر همه گان فرخنده باد !

این نوشته را برای شما از صفحۀ دوستم محراب مهران بر گزیده ام .