زن ستیزی خصلت مردانه نیست: شعر از ( س – م -غ) از صفحه آقای سجاد ظهوری گرفته شد

بی وجود زن خانه، خانه نیست
خانۀ بی زن جز ویرانه نیست
فاش می گویم بدانی بعد از این
بین ما و تو دگر بیگانه نیست


میکنیم ظلم و ستم هر آن به او
آنچه می گویم ترا افسانه نیست
شمع سان بر جان او آتش زنیم
غافلیم از اینکه او پروانه نیست
گاه بگریانیم دو چشمش از غضب
این عمل جز شیوۀ دیوانه نیست
تا غم و اندوه به قلبش خانه کرد
بر لبانش خندۀ مستانه نیست
ناز او باید کشید با جان و دل
همچو زن در این جهان نازدانه نیست
گاه لت و کوبش کنیم اما بس است
جسم او را حاجت تازیانه نیست
بر سرش انداخته ایم تا برقع را
چادر وحشت کم از ذولانه نیست
کرده ایم پر پر گل صبرش تمام
باز هم چون او گلی یکدانه نیست
مادر است، یا خواهر است، یا همسر است
بی ز او روشن چراغِ خانه نیست
گویدت « محمود » شنو از من همین
زن ستیزی خصلت مردانه نیست

شعر  ? ?
(
س.م.غ)