خرنامه : طنز از هـارون یـوسـفـی

دردا و حسرتا که جهان شد به کام خر

زد چرخ سفله، سکه ی دولت به نام خر

خر سرور ار نباشد، پس هر خر از چه روی؟

گردد همی ز روی ارادت غلام خر

افکنده است سایه، هما بر سر خران

افتاده است طایر دولت به دام خر

خرها تمام محترمند! اندرین دیار

باید نمود از دل و جان احترام خر

خرها وکیل ملت و ارکان دولتند

بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر؟

شد دایمی ریاست خرها به ملک ها

ثبت است در جریده ی عالم دوام خر

هنگامه ای به پاست به هر کنج مملکت

از فتنه ی خواص پلید و عوام خر

روزی که جلسه ی وزرا، منعقد شود

دربار چون طویله شود ز ازدحام خر

درغیبت وزیر، معاون شود کفیل

گوساله ای ست نایب و قایم مقام خر

گفتم به یک وزیر، که من بنده توام

یعنی منم ز روی ارادت غلام خر

خر های تیزهوش، وزیران دولتند

یاحبذا ز رتبه وشان ومقام خر

از آن الاغ تر وکلایند از این گروه

تثبیت شد به خلق جهان احتشام خر

شخص رییس دولت ما، مظهر خر است

نبود به جز خر، آری قایم مقام خر

چون نسبت وزیر به خر، ظلم بر خر است

انصاف نیست، کاستن از احترام خر

امروز روز خرخری و خرسواری است

فردا زمان خرکشی و انتقام خر