آتش افروخت : حـسـن شـاه فــروغ

       بجان ومالِ افغان،آتش افروخت

بخاکِ پاکِ مایان،آتش افروخت

گذارید پیشِ پایِ دشمن اش سر

بشهرو دِه،نمایان آتش افروخت

غُرور وعزتِ مُلک زیرِ پا کرد

بتاریخِ  نیاکان،  آتش افروخت

بخاکِ دشمنانش بستر انداخت

بنامِ دین و ایمان، آتش افروخت

چوگرگ اندرلباسِ میش تازید

بجانِ هرمُسلمان،آتش افروخت

زِمکتب تا به مسجد کرد ویران

زِدفترتا به دیوان، آتش افروخت

بجنگل های سرسبز دربهاران

بَگُلباغ وگلستان،آتش افروخت

بدار اویخت آهنگ و سُرودم

به نیزارونیستان،آتش افروخت

تبر بگرفت و آثارِ کُهن کُشت

بَتندیسهاوبامیان،آتش فروخت

شمالی را بخاک هموار بنمود

بتاکستانِ پروان،آتش افروخت

به خون آغُشته کردند بلخِ بامی

مزارِ شاهِ مردان،آتش افروخت

بکُندز سوگوار شد جمله مردم

بَتخاروبدخشان،اتش افروخت

بهرسو شعلهٔ جنگ کرد زبانه

بشهرودهِ بغلان،آتش افروخت

نکرد سُحراب را پاسِ شهادت

زِتهمینه سمنگان،آتش افروخت

ز سالنگ شمالی تا به پنجشیر

میانِ شهرِخِنجان،آتش افروخت

کباب کردند هر یک کابلی را

زکافرتا مُسلمان،آتش افروخت

زکین وافتراق ودشمنی سوخت

تمامِ مُلکِ افغان،آتش افروخت

هرات وغوروهلمندوچخانسور

بدستِ نامُسلمان،آتش افروخت

به شهرِ خرقه ای مولا خزیدند

بدورِروضهٔ شان،آتش افروخت

به پکتیکا وخوست هرروزآتش

کنرها تا بَه لغمان،آتش افروخت

گلِ نارنج ننگرهار پُر از خون

بفرهنگِ نیکان، آتش افروخت

بچشمِ خویش دیدیم کافری چند

به قُرآنِ مُسلمان، آتش افروخت

من و تو غرقِ جنگ و افتراقیم

بنامِ این و یا آن،آتش افروخت

فروغ از آتشِ جنگ و جدایی

بقلبِ خویش پنهان،آتش افروخت

       17/12/2013