عنوان کتاب: مناجات نامۀ خواجه عبدالله انصاری (رح) -تدوین : داکترسیداحمد حسینی ٬ نقد و نظر از داکتر عبدالواسع لطیفی

       یارب توچنان کن که پریشان نشوم                 

    محتاج به بیگانه و خویشان نشوم

     بی منت  خلق تو مـــرا روزی ده    

       تا از در تو  بــر در ایشان نشوم

این گفتارگهربار خواجۀ انصار رابخاطری درآغازسخن نوشتم که آرزوی اول وآخرزندگی انسانی ما درجامعۀ پرتلاطم و دور ازکناره های امن ورستگاری امروزهمین است وابیات دیگرپیرفرزانۀ تصوف ومشعل نیایش را درپی دارد :

هر درد که زین دلم قدم برگیرد      دردی  دگرش به  جای در بر گیرد

زآن باهر درد صحبت ازسرگیرد     کآتش   به سوخته ای رسد در گیرد

کتاب گشایندۀ صدباب معنوی ونیایش خداوندی اثرماندگارخواجه عبدالله انصاری، که باخط زیبای نستعلیق استادحسن قلایی در دوصدویک صفحۀ زرنگاربچاپ رسیده است، همین دوهفته قبل ازدست برادر وداماد عزیز وادب دوستم حبیب جان فاضل حنیف منحیث تحفۀ بی بدیل ازسفر کابل، درماه مبارک رمضان بدستم رسید وقرائت آن دل وجانم را روشن ساخت و آنگاه دراولین نگاه چشمم به این رباعی خواجۀ انصارافتادکه گوید:

گشتم به هوس گرد بد ونیک بسی     حاصل نشد از عمر مرا جز هوسی

تا می ماند ز عمر یـــارب نفسی      دریاب که جز تو نیست فریادرسی

بهرحال دروصف زندگی پرمایه وپرسرمایۀ پیرنوربخش هرات، خواجۀ نورافزای انصاری، زیباتر وجامعتر ازپیشگفتار استادسیداحمد حسینی، مضمون گویاتری نیافتم که اینک متن آن به شما تقدیم می گردد :

« خواجه عبدالله انصاری (481-396ه ق هرات) شیخ الاسلام ابواسماعیل عبدالله بن محمّدانصاری هروی مشهوربه خوجه عبدالله انصاری ازاعقاب ابو ایّوب انصاری، صاحب رحل پیغمر(ص) است. ابوایوب انصاری درزمان خلافت عثمان با احنف قیس به خراسان آمده ودرهرات ساکن شده بود.

خواجه معاصرآلب ارسلان سلجوقی وخواجه نظام الملک بود. مادرش از اهل بلخ بود وعبدالله به سال396 هق درهرات ولادت یافت.. ازخردسالی زبانی گویا وطبعی توانا داشت واشعارفارسی وعربی نیک میسرود، به زبان فارسی با لحن خاص سخن میگفت ونثری فصیح ونظمی ملیح دراین زبان ازخودبه یادگار گذاشت. شیخ ازجمع عارفان بود ونزدمشایخ ودانشمندان بزرگی، مریدی وشاگردی کرد. ازمشایخ صوفیه به شیخ ابوالحسن خرقانی تعلق خاطر داشت وپس از درگذشت شیخ جانشین وی شد

درین قسمت قبل ازینکه بقیۀ پیشگفتارسیداحمدحسینی راادامه بدهم، شمۀ ازاوصاف ابوالحسن خرقانی معاصرخواجۀ انصار راازکتاب دوست عزیزم سیدطیب جوّاد که زیرعنوان « نانش دهید و ایمانش مپرسید» برشتۀ تحریر آورده ومن مدتی قبل دربخش بررسی کتاب همین سایت مردمی به شما معرفی نموده بودم، به شما ارائه می دهم :

« هزارسال پیش درعهد وقلمروسلطان غزنه، محمودغزنوی، شیخ ابوالحسن خرقانی ازسر صفا وایمان به درخانقاهش نوشته بودکه « هرکه در این سرا درآید، نانش دهید واز ایمانش مپرسید، چه آن کس که به درگاه حق تعالی به جان ارزد، برخوان خرقانی به نان ارزدهزارسال بعدکه برای هرافغان فقط یادپرحسرت آن دوران وآن مردان مانده است وبجای آن روشن نگری وگشاده دستی، کشورهای اسلامی نمونۀ کوته اندیشی وافراط جویی شده است وموج قوی ازخشونت وتعصب چون طوفان ملخ که برمزرعۀ سبزی بیفتد، از(الف) تا(یا)ی کشورهای اسلامی از(افغانستان تایمن) رافراگرفته است، درآسیا وافریقا به بهانه ودرلفافۀ دین، بربینواترین بندگان خدا دهشت وخشونت تحمیل می شود.

ازین روگمان دارم که شایدبیهوده نباشد تاتلاش کنم، بسیارعاجزانه برای روبیدن غبارفراموشی ازچهرۀ نورانی یک پیرطریقت ورهنوردراه راستین حقیقت، شیخ ابوالحسن خرقانی، به امیداین که تاکیدی باشدبه این نکته که این دین وآیین ما رسم دوستی، یکرنگی، یکدلی، آزادگی، وارستگی و پیوستگی است، نه (مکتب) افراط جویی و دهشت افگنی

ابوالحسن علی بن جعفرخرقانی، درسال 352 ه(962م) درقریۀ خرقان (به وزن سمنگان) ازتوابع بسطام که یکی ازمراکمهم صوفیه ودرگسترۀ امپراتوری غزنۀ آنزمان بود، بدنیاآمد. به روایت بیشترتذکره ها، درسال425 هجری(1033م) به عمرهفتادوسه سالگی درهمانجا ازفانی به باقی رفت. شیخ فریدالدین عصار، درمصیبت نامه، عمرخرقانی رابیشترازشصت سال گفته است

گفت الهی روز وشب در کل حال     جستم ات پیدا و پنهان شصت سال

بسطام یکی ازماهواره های روشن تصوف است که مداربلخ که زمانی مرکزتصوف درکهکشان زبان فارسی بود، میچرخید. بلخ بامی ازدیرباز، از زمان زردشت وشاید فراترازآن، آتشکدۀ گرم وپربرکتی بوده است که شعله های روشن حق وحقیقت جویی رادردل و گل مردم وکشورماگرم نگه می داشته است. (درتذکره های قدیم، بلخ راگاهی بامی می نوشتندکه مرادآن بلخ بامیان یا بلخ بامیانی است. این اصل که ام البلاد یامادرشهرها به نسبتش به بامیان افتخارمیکرده است، نه تنهانمایانگر اهمیت وقدامت بامیان است، بل نفوذ طریقه های کهن عرفانی واشراقی بودایی را ازطریق بامیان به پرورشگاه تصوف اسلامی دربلخ نیز میرساند.صوفیان فارسی زبان همه ازبخارا تا دکن و از کاشغر تا ارض روم ازآن جوی آب میخوردندکه ازسرچشمه های زلال بلخ می آمده است ودرست مثل جوانمردی وفتوت که جلوه هایی ازآن در فرهنگ های شرق وغرب دیده می شود .

مولاناعبدالرحمن جامی درنفحات الانس مینویسدکه پیرو مرادخرقانی بایزید بسطامی بوده است. نفوذسطان العارفین، بایزیدبسطامی دراحوال وآثار وافکار خرقانی کاملا مشهور ومحسوس است. درعرفان شرط ارادت اینست که مرید بدون واسطه ازمراد کسب فیض نماید. چون خرقانی وبسطامی در یک عصرنزیسته اند، ازاینرو پیری ومرادی آنهاممکن نیست. درطریقت از راه مطالعه احوال وآثارنمی توان یکی راپیرخواند. روایت مکرراست که خرقانی ازدست ابوالعباس قصاب آملی خرقه پوشیده است. بادرنظرداشت شهرت ومقام خرقانی، اگربسطامی زنده میبود بدون شک خرقانی بجای آملی ازسلطان العارفین خرقه می گرفت .

پدرخرقانی دهقان وخود اوباغبان وبه روایتی هم خربنده(کسی که چار پایان رابه کرایه واجاره میدهد) بوده است. صوفیان اکثراً دنبال کاروزندگی مادی را یله نکرده هردم ازراه کسب حلال نان میخوردند. گویندشمس تبریز برای امرارمعاش بندتنبان میبافت. شهرت خرقانی دردوران حیاتش برهمه کرانه های امپراتوری گستردۀ غزنه رسیده بود، چنان که اکثرشاعران، متصوفان ودانشمندان ازآن دوران به دیدن خرقانی به قریۀ کوچک زادگاه او رفته اند. »

خوانندۀ نهایت گرامی امید، اینک بعدازمعرفی مختصرشخصیت تصوفی خرقانی ازکتاب سیدطیب جواد، می پردازم به ادامۀپیشگفتارسیداحمدحسینی: « درذکرتوانایی های معنوی واندیشمندی خواجه عبدالله انصاری بایدافزود که روش احمدبن حنبل داشت، درتصوف ازمشاهیر متصوفۀ عصرخود، غیر از ابوالحسن خرقانی ازشیخ ابوسعید ابوالخیر فایده هاگرفت. اقامتش درهرات بود وبه تعلیم وارشاداشتغال داشت. شهرت خواجه عبدالله بیشترازبابت کتابها و رسالات مشهوری است که پدیدآورده واز اودردست است. وی بسیاری از اشعاروسروده های خودرا دررسالات خویش آورده است.

آثار ورسالات خواجه عبدالله : طبقات الصوفیه: یکی ازآثاربسیارمعتبر فارسی وازکتب معروف خواجه عبدالله انصاری، ترجمه واملای طبقات الصوفیه سلّمی است به لهجۀ هروری که اصل این کتاب راابوعبدالرحمن محمد بن حسین سلّمی نیشاپوری(412هق) به زبان عربی تألیف کرده وآنرا بربیان احوال واقوال پنج طبقه ازمشایخ وقف نموده بود. خواجه عبدالله انصاری براساس آنچه جامی درکتاب نفحات الانس گفته: آنرادرمجالس صحبت ومجامع تذکیر وموعظه املاء میفرموده وسخنان برخی دیگر ازمشایخ وهمچنین بعضی ازذوقیات ومواجید خود رابرآن می افزوده که سرانجام یکی ازدوستداران ومریدان آنهارجمع کرده ونوشته است. این کتاب درطول زمان مورداستفادۀ خانقاهیان قرارگرفته است.

تفسیرقرآن کریم: این تفسیرهمان است که اساس کاردرتألیف کشف الاسرار وعدّه الابرار معروف به تفسیرخواجه عبدالله انصاری قرارگرفت . دیگرآثار مشهور او عبارتند ازرسائلی که به نثرموزون شبیه به نثرمسجع نوشته است، مانند: الهی نامه، مناجات نامه، رسالۀ هفت حصار، واردات، کنزالسالکین رسالۀ دل وجان، رسالۀ مقولات، محبت نامه، زادالعارفین، کتاب اسرار وچند رسالۀ دیگر.

طرزبیان وشیوۀ نگارش: شیوۀ گفتارونگارش خواجه عبدالله، سرآمدهمۀ نثرهای موزون صوفیانه است. دررسالات خواجه عبدالله انصاری جمله های مسجعی ملاحظه میشودکه سجع آنها درچندفقره تکرارمیشودبی آنکه این تکلف ازحدود سادگی بیرون رود وبه غرابت وتکلف نزدیک شود. گویا خواجه درتنظیم اینگونه عبارات، بیشترمتوجه آن بوده که سخن خودرا از حالت نثرعادی خارج کرده وبه کلام منظوم نزدیک سازد تاهم دلنشین تر باشدوهم حفظ آنها آسانتر.

خواجه درفحوای کلام خودگاه متمثل به اشعاری نیزمیشده که یحتمل این سخنان او درزمرۀ مجالسی بوده که داشته یاتقریرمیکرده و بعدهابه صورت رساله هایی درآمده است.

سبک گفتارخواجه عبدالله همان روشی است که مجلس گویان صوفیه و متشرعین داشته اند وپیش ازآن شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتارش راباچنین شیوه بیان کرده است. این سبک گفتار را روش بینابین نثرمُرسل ونثرمصنوع می توان برشمردکه درآن نوعی از وزن وحالتی ازشعر درکلام گوینده مشهود است. چنانکه کلام اورا درحکم نثرموزون درمی آورد. هرچندخواجه کوشیده است دراغلب موارد این نثرموزون راباآوردن قوافی (که میخواهندآنراسجع بدانند) کاملتر وبه شعرنزدیکتر سازد لیک بسیارهم اتفاق افتاده که تنهابه وزن بسنده کندو ازایرادقوافی یااسجاع چشم پوشیده است.پس کلام خواجه عبدالله انصاری درغالب موارد شعری است منثور ونثری است موزون که نویسنده غالب آنهارا بااشعارعروضی دل انگیزخویش نیزهمراه کرده است

اساس کاردراین کتاب بیشترذکرالهی نامه ها، مناجات نامه هاواستغاثه های خواجه عبدالله انصاری است که معمولا باالفاظ: الهی، خدایا، خداوندا، سبحان الله ، کریما، ملکا، لطیفا، پادشاها، مهربانا، ای عزیز، ای مهربان بردبار، ای یارمهربان، ای دستگیرسرگشتگان، ای حکیم، ای قدیم، ای جبّارعظیم، ای دانندۀ رازها، یا رب وامثال آن شروع میشود

مطالعین گرامی جریدۀ وزین ومردمی امید ! اینک می پردازم به ارائۀ چند دسته گل دماغ پرور ازبوستان افکار ومعنویات نورافشان پیرفرزانۀ هرات حضرت خواجه عبدالله انصاری رحمه الله علیه :

یا رب حاجت بسیار دارم وبرهمه چیزتوانایی، آنچه میخواهم میتوانی که به این بنده برسانی واز شرظالمان مرا برهانی وهیچ بی رحمی رابرما دست مدهی ای رحمت تو دستگیرما وای کرم تو عذرپذیرما .

الهی، من ترسانم از بدی، خودبیامرز مرابه خوبی خود. ابلیس درآسمان زندیق شد، ابوبکر دربتخانه صدیق شد. برگناه دلیری مکن که حق صبور است، خویشتن راغرور مده که اوغفور است. الهی دانایی ده تا ازراه نیفتیم و بینایی ده تادرچاه نیفتیم، دست گیرکه دستآویزی نداریم، بپذیرکه پای گریزی نداریم. الهی دلی ده که طاعت افزاید، طاعتی ده که به بهشت رهنمون آید، علمی ده که دراوآتش هوانبود، عملی ده که دراو آب ریانباشد.

الهی آنچه ماخود کشتیم به بر میار وآنچه تومارا کشتی آفت ماازآن بازدار، الهی آنراکه نخواستی چون آید؟ واوراکه نخواندی کی آید؟ ناخوانده را جواب چیست، وناکشته را ازآب چیست! تلخ راچه سودگرش آب خوش درجواراست؟ وخار راچه حاصل ازآن که بوی گل درکناراست؟ آری نسب نسب تقوی است وخویشی، خویشی دین ! الهی آب عنایت توبه سنگ رسید، سنگ بارگرفت، سنگ درخت رویانید، درخت میوه وبار گرفت، درختی که بارش همه شادی، طعمش همه اُنس، بویش همه آزادی، درختی که بیخ آن درزمین وفا، شاخ آن برهوای رضا، میوۀ آن معرفت وصفا، حاصل آن دیدار وبقا ! الهی

درهجر تو کار بی نظام است مرا     شیرین همه تلخ و پخته خام است مرا

در عالم اگر هزار کام است مرا     بی نام تو سر به سر حــرام است مرا

الهی زبانم درسرذکرشد، ذکر درسرمذکور، دل درسر مهرشد، مهردر سر نور،جان درسرعیان شد، عیان ازبیان دور، پیداست که نازیدن مزدوربر چیست ونازیدن عارف به کیست؟ زاهد مزدور به بهشت مینازد وعارف بردوست، از صوفی چه گویم که صوفی خوداوستحلاج ازحقیقت میگفت، شریعت بگذاشت، زندگانی از راه برداشت

خوانندۀ عزیز وگرامی، یقیناً مطالعۀ شناسنامۀ مختصرکتاب پرگهرخواجه عبدالله انصاری درین شب وروز پرتقوی وپربرکت ماه مبارک رمضان، به شماکیفیت وروشنی های رهگشایی ارزانی خواهدکرد وخودرابه رحمت و عطوفت خداوندی نزدیکترخواهید یافت. اینک چندبرگی از نخلستان عاشقان وعارفان پیرفرزانۀ هرات رادر رباعی های گوهرین او به شمابااتحاف دعابه روح وروان پربیانش که تا ابددرپناه رحمت ایزدی شادباشد، تقدیم میدارم:

اندر حق تصرف آغاز مکن  چشم بدخود به عیب کس باز مکن

سرّ دل هر بنده خدا می داند    خود را تو درین میانه انباز مکن

ای زاهدخودبین که نه یی محرم راز   چندین به نماز و روزۀ خویش مناز

کارت ز نیاز می گشاید نه نماز         بازیچه بود نماز بی صدق و نیاز

باز آ بازآ هرآنچه هستی باز آ          گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ

این درگۀ ما درگۀ نومیدی نیست       صد بار اگر توبه شکــستی باز آ

ای بار خدا به حق هستی                شش چیز به ما عطا فرستی

ایمان و امان وتندرستی                  علم و عمل و فراخ دستی

دانی که تراعشق چه می فرماید       گرنفس و هوی را بکُشی می شاید

در بند هوای نفس اماّره  مباش         تا بر تو در صفای ین بگشاید

از راه خدا دو کعبه آمد حاصل        یک کعبۀ صورت است ویک کعبۀ دل

تا بتوانی زیارت دل ها کن           کافزون ز هزار کعبه آمد یک دل

عیب است بزرگ برکشیدن خودرا    وزجملۀ خلق برگزیدن خود را

ازمردمک دیده بباید آموخت          دیدن همه کس را وندیدن خودرا

گر ازپی شهوت وهوی خواهی رفت   از من خبرت که بی نواخواهی رفت

بنگر چه کسی و ازکجا آمده ای    می دان که چه می کنی کجاخواهی رفت

نه هرطالب تواند اشک ریزی          نه هرعاشق تواند صبح خیزی

تراآن به که چون مردان سرمست     شبی از خود به سوی حق گریزی

یا رب توبه فضل مشکلم آسان کن   از فضل و کرم دردمرا درمان  کن

برمن منگرکه بی کس وبی هنرم      هر چیز که لایق توباشد آن کن /

 

ReplyForward