( نلسن ماندلا ) و نامه هایش از زندان – ترجمه و تلخیص از متن فرانسوی توسط : پروفیسور داکتر عبـدالواسع لطـیـفـی

  خوبترین  و ممربرین ساعات زندگی  روزه مره من همانست که در  کتابخانه  king” s Town( کینکز تاون) با مطالعه  جراید  و مجلات و کتب  تازه  به  نشر رسیده  به  السنه  فرانسوی ٬ انگلیسی و المانی  سپری  و در اعماق  تنهایی ام  بعد از  وفات  همسرم٬ از حیات  پر نشیب  وفراز  در هجرت  روحاٌ  برای  مدت زود گذری لذت میبرم.     

   هفتۀ گذشته دربخش نشرات خارجی کتابخانه، تازه ترین  شمارۀ مجلۀ فرانسوی زبان (پاری مچ) بدستم رسید و دریکی ازصفحات رنگین و دلنشین آن چشمم به عنوان درشت (نلسن ماندلا ونامه هایش اززندان) برخورد که تمام شعایرم رابه ارتباط کارنامه های درخشان اوبخودجلب نمود:

اولترازهمه این رابخاطر بسپاریدکه ماندلا شجیع ترین و پرمقاومت ترین انسان محبوس طولانی مدت و زیرضربه وشکنجه های جسمی وروحی قرن ماست که مدت بیست وهفت سال تمام ازسال1962 تا1990 بدون تسلیم شدن برسرنوشت اسف انگیز وفشارهای پیهم جسمی وروحی، ازپا نیفتاد و مبارزه کرد. اوبخاطراعتراضاتش برضدتبعیض و(اپارتاید) به زندان افتاد ودرحجره های مخوف وتاریک وپرشکنجۀ آن، ارادۀ زندگی انسانی خودراازچهل و چار سالگی تاهفتاد و دوسالگی، استوار وزنده نگهداشت وبعدازرهایی از زندان در راستای همین مبارزات بیسابقه وپرثمرخود، بحیث نخستین رئیس جمهور سیاه پوست جنوب افریقا انتخاب گردید.

نویسندۀ گزارش پاری مچ سئوال میکند چطوریک انسان میتواند زیرچنین فشار های سنگین، سالهازنده بماندوچطور می تواندحیثیت انسانی وفرزانگی معنوی خودراحفظ کند  و به آینده امیدوار  بماند؟!

درخلال صدهانامۀ پرمحتوا وحسرت انگیزش به همسر وفرزندانش ونامه های پیهمش به دست اندرکاران حکومت وقت که درعقب میله های زندان به رشتۀ تحریرآورده است، انسان میتواندعمق یک شخصیت مصمم وشجیع و پرطاقت  رادرک کند، اونلسن ماندلا      یک بناوآبده ویک اسطورۀ دورانست.

خوانندۀ عزیز  !

تاریخی مندلا را ازیک کتاب حاوی752صفحۀ حاصل دهسال پژوهش برعلاوۀ (اوتوبیوگرافی) یا زندگینامۀ خودی نلسن مندلا  زیرعنوان راه طولانی بسوی آزادی، همانطورکه در پاری مچ مجلۀ معروف فرانسه بچاپ رسیده، باترجمه وتخلیص تقدیم میکنم:

پاری مچ درگزارش جالب خودمینویسدکه نامه های نلسن مندلا یک مقاومت انسانی بالاتر ازهمه نورمها را نشان میدهد که او در  مسیر  فداکاری خود در حرکت بسوی آزادی، چه مشکلات و دردهای روحی وشکنجه های جسمی تحمل کرده است. بعضی روزها اومجبوربودکه گودالهای به عمق نزدیک به دومتر رادرحالیکه ازطرف نگهبانان زندان تحقیر میشد وتا اعماق روح ضربه میخورد، حفر   میکرد. او ازبساارتباطات جامعۀ انسانی تجرید شده بود وتنها هر ششماه حق داشت یکی ازمکاتیب وارده ازفامیل خودرا بدست آورد. بعداز ده سال اوزندان توانست چیزی بنویسد و به خانوادۀ خود نامه ارسال کند. او هرگز سبب این را که چرابعضی نامه های دوجانبه از خود و خانواده اش به مقصدنمی رسید؟

اومیگوید اکثر این بدرفتاریهای مربوطین زندان بخاطری بودکه مقاومت ونیروی معنوی مرا بشکنند ومرا ناامید ومأیوس سازند، اوهمین موضوع رابه وکلای دعوی خود که خود نیز این وظیفه را یک وقتی پیش میبرد، مینوشت. فرزندان او مانند یتیمان زندگی پرمشقت داشتند. یکی ازپسرانش درجوانی پدرود حیات گفتاما مندلا هرگز مسیر مبارزات خود را از دست نداد و روند و نصب العین سیاسی خود را رها نکرد.

اینک تعدادی ازنامه های مندلا از زندان

               مارچ 1967

به توجۀ آقای براون ! آقای عزیز!

من دراجرای کارهای خود دلگیر و وامانده شده ام وبررسی دوسیۀ من برای چارم اپریل1967 تعیین شده است ومن مسرور خواهم شد که

آقای براون از من وکالت کند. فعلا برای دفاع خود اظهار میدارم  که من از مریضی  فشار خون رنج میبرم و از چاردهم جون تاحال در همین زندان تحت تداوی  قرار دارم و استعمال یک بیل وکدال در توده های چونه برای صحت من خیلی خطرناک است.

من پیشنهاد میـکنـم که

یک شاهدعینی ویک داکترمعالج کمپ افریقا را که داکتر کپلن نام دارد و سابقاٌ

مرا تداوی کرده است، برایم بفرستید. مرا مکلف به پرداخت فیس وحق معالجه نمودند، برای شان گفتم که من در

زندان پولی ندارم که بپردازم. من تمنا کردم که ادارۀ خدمات محبس ایـن پـرداخـت پول را  به

عهده بگیرد، ولی تقاضای من رد شد و تصمیم گرفتم که ادعای خود را به دیوان عالی بکشانم.

داکترمعالج نتوانست شکایات صحی مرابه مامورین ذیصلاح مربوطه برساندمن درعین زمان از عدم کفایۀ تنفسی رنج میبرم.

« خبرمرگ مادر نلسن ماندلا که نتوانست به تدفیق جنازۀ اوحضور به هم رساند

نامۀ ذیل را اززندان به خسربرۀ خودنوشت: « برادرعزیزم تیموتی مبیزو ! سهمگیری توبه مراسم تدفین مادرم مایۀ تسلیت من گردید و این عمل انسانی ترا تمجید میکنم. آخرین دیدارم بامادرم روزی بودکه او راذریعۀ کشتی به کناره های دورمملکت انتقال دادند و تنـهاتـصویـر دیـدار

آینده در مـخیـله ام باقی ماند. دیدار های غم انگـیـز او در زندان  روح و  روانم راتکان میداد و خبر مرگ او چون صاعقه برمـن فـرود آمد.

ناگهان خودرا درجهان باسرنوشت نامعلوم کاملا تنها یافتم. دوستان من درزندان به سراغم رسیدند و مرا معناً تـقـویـه نمودند.

ولی درد و رنج چنین جدایی ابدی، آسان ازمن دور نشد

اپریل 1969 : همسرعزیزم وینی ! بالاخیر یک قطعه عکس توو فامیلم عزیز ما بدستم رسید و مرادر چهاردیوار زندان مسرور و پرهیجان ساخت، اماازینکه خواهر جوانم (ماویبا) مدت طولانی در زندان باقی ماند، رنج فراوان میبرم. این فوتوی ارسالی تواحساسات گوناگونی را در من تولید نمود، چهرۀ توغمگین به نظرمی آید ومیدانم که ازتنهایی و دوری من رنج میبری، امامثل همیش محبوب و دلپذیرهستی . من درنظارۀ این عکس توتمام آنچه را دروجود تو مدت دهسال زندگی باهمی و زناشوهری ما مییافتم واحساس میکردم، پیش چشمم مجسم دیدم که هرگزسردی وفراموشی درآن راه نیافته است. این فوتو بسا یادگارها واحساسات دلپذیر رادر من زنده ساخت وکثافت های این سرنوشت اجباری را که مرادر زندان از هرطرف احاطه کرده، مدتی ازمن دورساخت، یکبار دیگر  آرزوی باز گـشت به آزادی ودیدن خانـۀ محـبـوب مـا

را در شعایرم شعله ورساخت. مرهون بودن به عشق تو وعواطف تو مرابیش ازپیش به تو گرویده میسازد.

این راهمیشه بخاطرداشته باش که امیدوار بودن یک سلاح وانگیزۀ بزرگ است که حتی درحالتی که هم چیزرا ازدست داده ویا ازما گرفته باشند، به ما نیرو میبخشد وارادۀ زندگی مارا زنده نگه میدارد. تو درافکار واندیشه هاو شعایرم درهر لحظۀ زندگی همراه هستی، توروزی دوباره درپهلوی من، (یک فردآزاد) سربلندخواهی بود. با دل وجان می بوسمت !

نامۀ دیگر مندلا به همسرش وینی :

عزیزم ! پرارزش ترین گنجینۀ که من درین حجرۀ زندان دردست دارم اولین نامۀ توست که بتاریخ بیست دسمبر1962 کمی بعدازصدورمحکومیت من برایم ارسال کردی. مدت شش ونیم سال ازآنروز میگذرد، اماهنوز از مشاهده وخواندن مجدد آن همان احساسات اولی در روانم زنده میشود، ودر آن عواطف ودلداریهای ترابرای پیشبرد مبارزه ام تشجیع کننده می یابم. من همیشه این اندیشه راداشتم که دیر یازود ترانیز دستگیرومحبوس میسازند. وقتی درهفدهم ماه می اطلاع یافتم که ترا بازداشت کردند، احساس کردم که سراپای من منجمدشد ویخ بست !

بعد درطول سالهای دیرگذر، ازملاقاتهای تو قوۀ زندگی می یافتم، کارتهای تو درسالگره هاوعید نویل وپولی که به مشکلات زیادگاهی برایم میفرستادی همه مرا معناً استوارنگه میداشت. اگرچه وجودفزیکی ترا درکنارنداشتم، در عوض این محبت وعلایق ناگسستنی تو امیدمرابرای آینده زنده نگه میداشت. من درطول سالهای طاقت فرسا ووحشتناک، تراباهمان محبت اولین خدشه ناپذیردر خیال خود درپهلوی خودداشتم و میدانستم که ارزشمندتر ازین عملی نیست که انسان درساختار تاریخ مملکت خود (در مسیرآزادی)سهم بگیرد.

درهمه احوال به توعزیزدلم فکرمیکنم وبه زندگیم(درپرمشقت ترین حوادث سرنوشت) ادامه میدهم. می بوسمت !

ماه می1970، نامۀ پدرمحبوبش به دختر دوراز نظرش :

فرزندعزیزم ماکازیو، من بسیارمسرورشدم که اطلاع یافتم تودرامتحان سالانه است موفق شدی وبرای درجۀ بکولریا آمادگی میگیری، موفقیتهایی که درروندتحصیلات برایت آورده ای نشانۀ آنست که استعدادکافی وشوق پیشبرد تحصیلت راداری ودرجات بلندی کمایی خواهی کرد، مشروط براینکه سعی وکوشش زیادبخرج دهی، زیرادرافریقای جنوبی یک شاگردسیاه افریقایی مشکلات زیادی را درمسیرتحصیلات خود به پیشرو دارد، افزون بر آنکه بایدکارهای ترتیب زندگی فامیل نسبتاً نادار خودرانیز بدوش داشته باشد.اگرمن آزادمی بودم، میتوانستم درزمینه باشما عزیزانم کمک کنم.

بهرحال تبریکات پرخلوصم رابرایت میفرستم. دریکی ازنامه های قبلی ات اظهارکرده بودی که نمی توانی روند تحصیلی(لیسانس) علوم رابخاطرنداشتن قدرت مالی کافی به پیش ببری . وقتی درماه جون آینده به دیدارم درمحبس بیایی راجع به این موضوع صحبت خواهیم کردومشوره های لازمه رابرایت خواهم داشت. بیادداشته باش که تو وخواهرت فرزندان یک پدرمحکم به زندان عمری هستید وواقعاً یتیم می باشید.

لهذا برای هردوی تان ادامۀ تحصیل بالاتر ازهمه رویدادها ومتاعی بوده و درحقیقت جزء مجادلۀ مرگ وزندگی میباشد. باتأسف اطلاع یافتم که مادرت نیز بازداشت شده ودرزندان است. وقت زیادی رادربر خواهدگرفت که برای آزادی او تلاش ومساعی خودرا به ثمر برسانیم، امروز اول ماه می و روز سالگرد زندگیت است، من درپهلوی تونیستم ولی کارت تبریکی مرابزودی دریافت خواهی کرد.   باهمه محبتم تا صحبت آینده !

فبروری1975، نامۀ دیگر به همسرش:

عزیزم وینی، درمرورزمان انسان میتواندبه این حقیقت پی ببردکه حجرۀ زندان یک جایگاه ایدیال برای شناخت خودبیست، همچنان برای پژوهش و تحقیق درمسیرتهداب واساس ساختمان واجراات عقلی ومعنویبرای قضاوت پیشرفت وترقیات خویش بحیث یک فرد انسانی درچنین حالت برای میلان به متمرکزساختن افکار خود به عوامل خارجی درسرنوشت ما، به جایگاههای اجتماعی ماکه احساس مردمی بودن رابدست میآوریم، همچنان صداقت، جدیت، سادگی در مراودات، شجاعت صاف وآشکار وکمک به دیگران درعمق شعایرما جاگزین میشود.

درهمین راستا سلول زندان به انسان این اصل رامیسر  میسازد که هر روز سیر حیات خود را ملاحظه و بررسی بداریم، پهلوهای ضعیف ومنفی رامهار کنیم و روش وجهت مثبت را در پیش بگیریم. یک میدیتیشن وخلصه ومراقبت فکری چند دقیقه قبل ازرفتن به بستر خواب، تأثیر شگوفان دارد.

نلسن مندلا باهمین شیوۀ دلپذیر و  روحپرور، نودمین سالگرد زندگی خود را  در   

( 2008 ) تجلیل کرد، و راه وروش مثبت وشگوفان زندگی راادامه داد.

**********************************************