معرفی غلام سرور دهقان کابلی « رحمة الله علیه»

از دود در این صحرا گیرید سراغم را             

 من دوزخی عشقم در شعله وطن دارم

حبیب عثمان/ غلام سرور دهقان در سال ۱۲۸۲ خورشیدی به دنیا آمده پدرش میرزا محمد اعظم نام داشت. او در سن ۵–۶ ساله‌گی از ملا سراج الدین، پدر میرزا و فامیلش قرآن و کتب سواد معمول وقت «حافظ و گلستان سعدی» را فراگرفت و در ۱۵ساله‌گی خط نستعلیق را به شیوه مرحوم میرزا محمدحسن معروف که پدرش همکار او بود، در همان دفتر یاد گرفت. دهقان ابتدا در وزارت مالیه امانیه میرزا شد و بعدا شامل مکتب حکام گردید. مدت کوتاهی در هزاره‌ی پنجشیر و استالف علاقه داری کرد که در این وقت عشق مجاز سراغش آمد و سپس به حقیقت کشیده شد.: 

این حالت جذبه و بی‌خودی که در سال‌های ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ خورشیدی پیش شده بود تقریبا ۴–۵ سال دوام کرد. اما او که در معرض تغییرات شدید درونی و روحی قرار داشت، شغل پدری و آبایی کار ماموریت سرکاری را برای همیشه ترک کرد و سال‌های زیاد به سیر آفاق و انفس مشغول گشت و در سه شهر باستانی غزنی، هرات و بلخ می‌گشت و از خاک سنایی‌ها، جامی‌ها و جلال الدین‌ها الهام‌های عرفانی می‌گرفت. مدت‌ها به هرات ماند به گازرگاه و خیابان‌ها رفت و آمد داشت و ساعت‌ها در مزار پیر هرات و تربت شیخ جام و در کنار رود هریرود می‌نشست و با ادبا و شعرای هرات محشور شد. او مثنوی «بخت و طالع» خود را که یک نظر ماحول اجتماعی کشور است تحت تاثیر صحبت‌های ادبی و تشویق آن‌ها نظم کرد. آن گاه سفری به ایران نمود و فرصت مرور آثار کلاسیک دری را آن جا پیدا کرد به ادامه این ملاقات‌های ادبی و تاثیرات بعد از آن به کابل آمد، شاعر نابینا باقی‌زاده کابلی و طالب همدم او گشتند. بسمل، شایق جمال، قربت و خسته هم به دیدارش می‌آمدند و گاهی به خواهش و اصرار پایش را به مشاعره می‌کشاندند. استاد خلیلی هم در سالگرد مولانای بلخی شعری از دهقان خواست که مثنوی «خلاصه مثنوی» را در آن وقت سرود. وقتی سعید نفیسی محقق ایرانی به کابل آمد در یک تصادف دهقان را دید و چندین‌بار به دیدارش در محلی که دکانش بود آمد و با او صحبت‌های شاعرانه و صوفیانه نمود.

دهقان به اثر عشق در کنار دریای کابل شاعر شد و وقتی که عارف شد شعر بهترین زبان معانی مرموز عرفانی او مثل همه عرفا گردید. دهقان با وجودی که طبیعتا شاعر بود و استعداد و قریحه‌ی ادبی فوق‌العاده‌یی داشت، به شاعری توجه و اشتغال دایمی نداشت. اگر چه تحصیلات ادبی و علمی نداشت، اما شعرش بیان‌گر زبان تصوفش و بیان عرفان و معرفتش بود.

دهقان گذشته از باعظمت یاد کردن فردوسی و نظامی، مثنوی سرایان رزمی و بزمی و تذکر عمیق معانی و شرح رموز مثنوی‌های عرفانی سنایی و مولوی به جمال و کمال اشعار سعدی و حافظ غزل سرایان بزرگ معتقد بود. در اشعارش از خیام و جامی یاد و از بیدل استقبال کرده است.

عصر زنده‌گی او در کابل مصادف به اثرات عمیق سبک هندی و شهرت صایب، کلیم و بیدل بود. اگر چه غالبا به این سبک و زبان ادبی این شعرا بیشتر غزل سروده و تراکیب و جملات شبه آن‌ها را استقبال کرده و خود ساخته حتی به استقبال بحرهای دشوار و طویل مانند بیدل رفته اما مزایا و خصایص و غزلیات حافظ و مولوی را از نظر دور نداشته اشعاری در استقبال قصیده بیدل و حافظ سروده. از استقبال غزل‌های حافظ به خوبی به در آمده است. از معاصران، غزل‌های بسمل و قربت را در کشور و بهار و شهریار را از ایران می‌پسندید.

شاید مجموع اشعار دهقان به سه هزار بیت برسد که یک صد و چند پارچه‌ی آن غزل ده تا پانزده مثنوی و رباعی باشد. دهقان در اوایل جوانی برای عشق و بعدها به تصوف و گاهی برای تفنن و ذوق شعر سروده هیچ وقت شعر فرمایشی نگفته فقط یک دو بار به اصرار و تشویق شعرای معاصر در یک یا دو مشاعره اشتراک کرده است.

دهقان پس از تشریف به حرمین وقتی که به کابل رسید زمین‌های آبایی منطقه دهبوری کابل را برای معارف فروخت و در حصه سه دوکان چندوال و سرای شیراحمد قالین فروشی باز کرد که در ۲۴–۳۰–۴۰ سال آخر حیاتش در کلبه‌ی عارفانه خویش انزوا اختیار کرد و در حیات تاملی عمیق که مخصوص عرفای فقیر است، چنان فرو رفت که همه ماحول خویش را فراموش می‌کرد. و بلاخره با سرودن این آخرین بیت خویش:

مرغ روحم به وطن میل پریدن دارد

چون کبوتر دلم از شوق تپیدن دارد

دهقان در شب دوشنبه ۱۱ حوت ۱۳۵۴خورشیدی چشم از جهان پوشید و در گل خانه‌ی چهاردهی کابل به خاک سپرده شد.

نمونه‌ی شعر:

بت خانه‌نشین استم از کعبه سخن دارم

عیب است مسلمان را زین کیش که من دارم

هر هشت بهشت این جا در دامن یک مست است

کوثر به گدا بخشد ساقی‌یی که من دارم

تا جان ندهم جانان هرگز ننمایند رخ

جز مرگ علاجی نیست این درد که من دارم

از دود در این صحرا گیرید سراغم را

من دوزخی عشقم در شعله وطن دارم

گر پوش مزارم را از برگ گیاه سازید

 دهقان همین دشتم از سبزه کفن دارم

هم رند همین باغم هم شیخ همین صحرا

 در مغز نمی گنجد معنی‌یی که من دارم

منبع: زنده‌گی نامه شاعران، انتشارات عابد.