پنجشیر در ګذرګاۀ تاریخ و شیری خوابیده در کوهپایه های مغرور هندوکش -نویسنده: مهرالدین مشید

   حال که سخن بر سر درۀ زیبا و تماشایی پنجشیر و مناظر طبیعی آن است، آنهم از دره یی که حماسه های مجاهدان و مقاومت شیر مردان دیروزی اش به اسطورۀ روزگار بدل شده است و گواۀ آشکار بر ماندگاری این درۀ قشنگ و سرفرازی و شکوهمندی باشنده گانش می باشد. بیجا نخواهد بود که گفت، پنجشیر، شیر مغرروری را ماند که در کوهپایه های سر به فلک کشیدۀ هندوکش هر از گاهی شجاعانه می غرد و حماسه می آفریند.  آری تنها یک دره نه؛ بلکه دره تنگی که روزگاری در قلب جغرافیای آن نبض تاریخ می جنبید و چون کویری تفتیده جغرافیایی بود، بر صورت تاریخ که گویی داشت، حوادث منطقه و جهان در سینۀ آن زبانه می کشیدند.

پس از شهادت احمد شاه مسعود و رخداد یازدهم سپتمبر معجزۀ این دره آشکار شد و به مثابۀ عطفی در تاریخ کشور ناقوس حوادث در آن به صدا در آمد. در این میان گمانه زنی هایی هم وجود دارد که سناریوی شهادت مسعود و یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ سر و تۀ یک کرباس اند که کوردلان تاریخ و دشمنان انسانیت عظمت خدایی و داد خدایی آن را تحمل کرده نتوانستند.

در هر حال اکنون که بحث بر سر این درۀ زیبا و شاداب است، بی جهت نیست که اندکی به زیبایی های طبیعی آن پرداخت و از چشمه ساران سرد و زیبای مردان خانش حرفی گفت و اندکی به دریا های مست پارنده و مناظر طبیعی اش اشاره کرد. این درۀ زیبا که در واقع از دره های زیادی تشکیل شده و مجمع الجزایری از دره های گوناگون می باشد که در دل یک درۀ طولانی آرام گرفته اند و در کوهپایه های مغرور شاداب هندوکش قامت آرایی کرده اند. پنجشیر یعنی درۀ  زیبا و دلکش  که ده ها درهء زیبا در میان کوه های سر به فلک کشیدهء هندوکش مغرور در عرض آن موجود اند و

با توجه به  به شکل افتادۀ جغرافیای و نمای طبیعی این ولایت زیبا خودنمایی دارند و به آن زیب و زینتی خاصی بخشیده اند و دریا های دره های زیبای آن بویژه دریای تاواخ، دریای پیاوشت، دریای سه دهه ( کوئت، کنده و کرواشی)، دریای خروشان مست پارنده، دریای شابه و دریا های دیگر به شمول دریای شتل در سراسر این درهء زیبا پس از سرسبز سازی روستا های آن به دریای پنجشیر سرازیر می شوند که پیچ و خم دره ها، چشمه ساران سرد و آب گوارایش با مناظر طبیعی و دل انگیز آن هر کدام ناخن بر دل می زنند و به این ولایت زیبا آب و هوای شگفت انگیز و تماشایی بخشیده اند. دور از حقیقت نیست، اگر گفته شود که در دل هر دره زیبایش ده ها ” کشمییر” دست حیرت برلب نهاده اند و در حسرت زیبایی و شادابی اش انگشت برلب نهاده اند. این آب و هوای زیبا و مناظر دلکش این دیار قشنگ بر روح انسان هایش تاثیر مثبت نهاده و برای آنان صمیمیت و صفا، شجاعت و شهامت، راستی و صداقت، یک رنگی و یک دلی، همدیگر پذیری و بالاخره رادمردی و جوانمردی عطا نموده است. این صفات شایستهء انسان این دیار سبب شده تا انسانش با فریب، دغل کاری، توطیه گری، تبعیض قومی و مذهبی، شرک فکری و اعتقادی، نفرت و بدبینی های ناعاقبت اندیشانه پشت بنهد و با شیرمردان تاریخ همسفر باشند و در ضمن زادگاه و مهد پرورش بزرگ ترین حماسه آفرینان و رزم آوران ملی و شاعران نویستده گان چیز فهمان انسان دوست وطن دوست و وفاداران صدیق به مام میهن و وحدت ملی و منافع ملی و اقتدار ملی باشد. این ویژه گی های انسانی و راستین رسم پاسداری ها را نسل به نسل برای انسان این سرزمین به ارمغان آورده است تا باشد که هر از گاهی در برابر دشمنان سوگند خورده و تاریخی این کشور صادقانه و بی ریا برزمند و در این رزم بی امان هیچ گاهی خاین نباشند و حتا حاضر نباشند تا دشمنان را از پشت خنجر زنند و تا متهم به نامردی و نامردمی نشوند؛ زیرا مردی ها و مردم داری ها از رسم نیاکان این دیار است و این اخلاق والا و فرهنگ غنی را از کتاب خوانی کتاب های بزرگ حماسی چون فردوسی نامدار آموخته اند که می گوید” هر آنکس که شهنامه خوانی کند –  اگر زن بود پهلوانی کند” و سکندر نامۀ نظامی و ادب را از بوستان و گلستان سعدی و عشق را از لیلی و مجنون و یوسف زلیخای نطامی و معنویت سیال و روحی سرشار را از مثنوی معنوی، رسم درویشی و فتایی را از حافظ شیرازی و فرهنگ نازک خیالی را از بیدل و هنر درویشی را از حافظ و بالاخره رسم شهامت و دلاوری را از خواجگان مشهور به پنج پیر شجاع و رادمرد اش آموخته اند و چنانکه قصۀ پنج خواجۀ آن شهرت جهانی دارد. به همین گونه سایر صفات انسانی را نسل به نسل از کتاب خوانی ها و شب نشینی ها آموخته اند و …این سبب شده نا مردمش در طول تاریخ در رکاب مردان جوانمران صادقانه برزمند و برای دفاع از حق در برابر بیداد آشتی ناپدیر باشند وآموخته اند. 

قابل ذکر است که ارتفاع سطح زمين پنجشیر ۲۲۱۷ متر از سطح بحر بوده و در نقاط مرتفع به ۶ هزار متر از سطح بحر می ‌رسد. طول آن از دالان سنگ تا پای کوتل انجمن زیاده از ۱۲۵ کیلومتر است. عرض این دره اندازه‌های مختلفی دارد که بدون وسایل و وسایط فنی تعیین شده نمی‌تواند. پنجشیر از طرف شمال به خوست فرنگ و ولایت تخار و اندراب در ولایت بغلان واز طرف جنوب به نجراب سنجن و در نامه و ریزه کوهستان ولايت کاپيسا واز جانب مشرق و شمالشرق به نورستان و بدخشان واز طرف غرب به شتل سرحد مشترک دارد.                                               مرکز ولایت پنجشیر رخه {( پاراخ) به قول نجم العرفا حیدری و جودی، “آقای حکیم مژده زانجا باشد” } نام دارد و تاجیکان و هزاره ها در این دره اقامت دارند. این ولایت دارای شش ولسوالی چون؛ ولسوالی حصۀ اول مرکز آن خنج، ولسوالی حصۀ  دوم مرکز آن کرامان، ولسوالی حصۀ سوم مرکز آن رخه، ولسوالی حصۀ چهارم مرکز آن عنابه، ولسوالی پریان مرکز آن نودانگ و ولسوالی شتل مرکز آن ده کلان می باشد. 

شماری بدین باور اند که پنجهیر از دو کلمهٔ “پنج” و “هیر” ترکیب یافته‌است که در زبان پهلوی و اوستا به معنی آب آمده‌است مانند هیرمند. ابن بطوطه سیاح عرب هیر را در زبان سانسکریت به معنی کوه ترجمه کرده و پنج هیر را مآخذ از پنج کوه می‌داند و چنین نوشته است”بجایی رسیدیم که پنجهیر نام داشت هیر به معنی کوه‌است و پنجهیر یعنی پنج کوه. در آنجا شهر قشنگ و آبادانی دیدم که روی نهر بزرگ کبودینی بنا شده‌است لشکر ملعون چنگیز آن را خراب کرده‌است و از آن پس روی آبادانی ندیده این رودخانه از کوهستان بدخش سرچشمه می‌گیرد. یاقوت معروف بدخش از همین کوهستان بدست می‌آید.” هرچند انساب سمعانی در مورد واژۀ  بنجهیری نوشته است ، بنجهیر شهری است در نواحی بلخ که شاید اشارۀ او به محلی در بلخ  باشد و یا این که از روی اشتباه بلخ ذکر کرده است. در حدود العالم آمده است : “بنجهير و جاريابه دو شهر است و اندر وی معدن سيم است و رودی ميان اين هر دو شهر بگذرد و اندر حدود هندوستان افتد (چ تهران ص ۶۲ و ۲۰): معجم البلدان نوشته: ” پنجهیر شهری است بنواحی بلخ و در آن معدن سيم است و اهل آن اخلاطاند…ابن بطوطه می گويد اين کلمه مرکب است از پنج بمعنی خمسه و هير بمعنی کوه لکن شايد اين لفظ مخفف پنج هيربذ باشد. رجوع به شاهد از ترجمان البلاغة شود. مستوفی در نزهةالقلوب در  (ص ۱۵۵) نوشته : پنجهير از اقليم چهارم است طولش از جزاير خالدات بب و عرض از خط استوا لوله. “جزایر قناری” را در متن‌های فارسی میانه جاودان کَثگ می‌نامیدند که به معنای شهر جاودان است. ایرانیان این جزایر را نقطه آغاز نیمروز (نصف‌النهار) می‌شمردند. پس از ظهور اسلام و ترجمه کتاب‌های پهلوی به زبان عربی، این اصطلاح نیز به گونه “جزایر خالدات” به عربی ترجمه شد.

در لغت نامۀ دهخدا آمد است:”شهري وسط است و هواي خوش دارد. بیهقی نوشته است:” امير از آنجا ( باغ خواجه علي ميکائيل ) برداشت بسعادت و خرمي با نشاط و شراب و شکار ميرفت ميزبان بر ميزبان : به خلم و به پيروز، و نخجير.( ظ: بنجهير: حاشيه مصحح ) و به بدخشان . احمد علي نوشتگين آخرسالار که ولايت اين جايها برسم او بود. (تاريخ بيهقي ص ۲۴۶). همچنین وی در جای دیگر نوشته است:” و به ترکستان پوشيده فرستاده بوده است ( احمد ينالتگين ) بر راه پنجهير تا وی را غلامان ترک آرند (تاريخ بيهقي ص ۴۰۲). و در صفحۀ دیگر چنین نوشته :” مسعود محمد ليث را برسولی فرستاد نزديک ارسلان خان با نامه ها و مشافهات در معني مدد و موافقت و مساعدت و وی از غزنين برفت براه پنجهير.” (تاريخ بيهقي ص ۶۴۳). از جمله جغرافیه نویسان عرب تنها یعقوبی “بنجهار” ابن خرداد “بنجار” و ابن فقیه “فنجهیر” دکر کرده اند؛ ولی مولفان و جغرافیه نویسان خراسان در همهٔ مواردی که از پنجشیر ذکری کرده‌اند نام آن را به شکل پنجهیر ضبط نموده‌اند.

برخی براین باورند که اسکندر مقدونی، در محل پیوستگی رودهای پنجشیر و غوربند، شهری به‌نام اسکندریه ساخت تا پایگاهی برای حملهٔ سپاهیانش به کوهستانیها باشد(دوپری، ۲۷۸).گویا سپاهیان وی در گذر از پنجشیرو کوههای هندوکش، دچارسرماوکمبود آذوقه شده‌اند، ولی سرانجام ازآنجا گذشته، وشهربزرگ بلخ راگشوده‌اند. “بازورث” انگلیسی چنین نوشته :”در ۲۵۶ق/۸۷۰م یعقوب لیث به شرق خراسان تاخت و با پیروزیهایی که در هندوکش به دست آورد، درهٔ پنجشیر و کانهای نقرهٔ آن به قلمرو او افزوده شد(بازورث، ۱۱۱). به همین گونه لسترنج انگلیسی نوشته است:”پنجشیر در دورهٔ صفاریان یکی از مراکز ضرب سکهٔ این دولت بود(لسترنج، ۳۵۰). به باور بازروث نخستین سکه‌های صفاریان به فرمان یعقوب در ۲۵۹-۲۶۱ق در پنجشیر ضرب شد، ولی پس از بازگشت او از نواحی شرقی خراسان، این سرزمین بار دیگر به تصرف ابوداوودیان درآمد(بازروث، همانجا). به گفتۀ “مایلز”در دورهٔ سامانیان نیز پنجشیر یکی از ضراب‌خانه‌های آنها به‌شمار می‌ رفت(مایلز، همانجا). میرخواند می گوید، تیمورلنگ در یورش خود به سوی کابل، از راه گردنهٔ خاوک وارد درهٔ پنجشیر شد و از آنجا به کابل رفت(میرخواند، ۱۰۷۹).(۱۰).

همچنین کتاب”مهابهارات” در پیوند به نزول کتاب “شریمد بهگودگیا” برای حضرت کرشنا اشاره کرده ودر ضمن به جزییات جنگ میان دو خانوادۀ بزرگ “پاندو” و “کورو” اشاره کرده است. در هردوی این گنجینۀ بزرگ جغرافیای امروزی افغانستان به نام “آریاوند” یاد شده است. در کتاب “مهابهارات” آمده است که برادران پاندو پیش از آغاز جنگ مهابهارات دو بار به گونۀ جبری تبعید شدند که تبعید دور دوم خطرناک بود و شرط آن بود که در صورت شناسایی مدت تبعید شان دوچندان شود. گفته شده که برادران پندو که “بهیمسن” نیرومندترین آنان بود، به آریاوند آمده اند و در منطقۀ پنجشیر امروزی جابجا شده بودند. برخی تاریخ نگاران پنجشیر را “پانج ویر” نامیده اند که وجه تسمیۀ  آن با جابجایی این پنج برادران دلیر و رزمجو “پاندو” می رسد.

شماری ها با توجه به آثار پرغنای فرهنگ هندویی و آثار فرهنگی اجداد هندو ها در پنجشیر با اشاره  به دو محله در قریه بازارک خاص به نام های “باغچه هندو، “دَرِ هندو” یعنی دروازه هندو که در مقابل این دو محله، درهٔ «پهارنده» قرار دارد که قریه های کوچکی در آن موجود اند که نام های به سانسگریت نزدیک است. در این میان قریۀ کوچکی به نام جنگرم یا چنگارام مربوط بازارک قابل توجه است که در میان آستانه و ملسپه قرار دارد و در فاصلۀ ۵۰۰ متری آن  “چشمۀ  هندو” قرار دارد و “سنگ مقدسی که به سمایی کابل” منتقل شده، از همین چشمه به آنجا انتقال داده شده است. به همین گونه کوتل و درۀ آچمان یا “آچه ماه” و دو دهکدۀ کوچک دیگر در نزدیکی چنگرم که هر دو به نام های “گهشاه” یاد می شوند، هرگاه وجه تسمیۀ آنان به گونۀ درست ریشه یابی شوند، ریشۀ آنها به زبان سانسگریت می رسد.

شماری ها بدین باور اند که قریۀ “ملسپه”  محلی بوده که هندوباوران در هنگام زیارت اسپ های شان را در این قریه می بستند و برای غسل در چشمۀ هندو می رفتند و بعد در حدود نیم کیلومتر پیاده به طرف چنگرم و آستانه می رفتند. گفتنی است که داکتر لعل زاد هم بدین باور است که در شاهنامۀ فردوسی پنجشیر به نام پنجهیر ذکر شده است.($) گفتنی است که در شاهنامه از پنجشیر به نام کچکن نیز ذکر شده است. چنان که فردوسی می گوید، زال رستم را از رفتن به کچکن منع کرده بود.

                  به کجکن مروای پسرزنهار    که سم ستورد شود پاره پار

*****
             که دریای پُر قعردارد ستــیز      گیــاهی ندارد بجزسنگ تیز

گفتنی است که دهخد این شعر را ” شاید بدانم که چو بندد دری –  ایزد منان بازگشاید دگر” را منسوب یه ابوالمظفر مکی پنجهیری ذکر کرده است. بعضی مورخان بدین باور اند که پنجشیر در زمان عباسی به نسبت داشتن انگور لذت بخش اش شهرت داشته و اما پس از سرازیر شدن سیلاب بزرگی باغ های انگور آن از تخریب شده و باشنده گانش هم از آنجا وادار به کوچیدن شده بودند. از این که پنجشیر اراضی زراعتی ندارد و از همین رو معبری بوده برای مهاجران در سراسر  تاریخ و تا آنکه باشنده گانی کنونی اش در قرن های اخیر متوطن شده اند.  

شماری بدین باور اند که محمود غزنوی برای ساختمان بندی از هر محلی افراد کارگر می خواست و از پنجهیر پنج تن به نام های خواجه ابراهیم ( میر دربندخواجه ابراهیم است) ، خواجه صفا، خواجه گل ولی، خواجه عارف و خواجه احمد آبشار به عوض باشنده گان پنجهیر وارد غزنی شدند و کار بند را به سر رساندند و محمود از آن به بعد این پنج تن را پنجشیر خواند و این سببب شد که پنجهیر به پنجشیر تبدیل شود.  خواجه های یاد شده به ترتیب در دربند، دوآب، تل، آریب و آستانۀ کلان مدفون اند و قبر شان زیارتگاۀ خاص و عام می باشد.                                                         به باور مردم پنجشیر در این وادی پرخم وپیچ بیش از ۶۰۰تن اولیای  کرام ویا مردان بزرگ مدفون هستند. اما نظر اغلب این است که پنجهیر به دلیل ثقلت تلفظ و تغییر لهجه یی به مرور زبان با تبدیل شدن حرف ه به حرف ش به پنجشیر بدله شده است. احتمال هم دارد که این تغییر شکل گزینشی را هم داشته باشد و دلچسپی مردم به کلمۀ “شیر” به دلیل نماد شجاعت و شهامت در آن تاثیر گذار باشد.

شماری سیاحان نوشته اند که معادن اصلی نقره در استانهای اسلامی شرقی قرار داشتند و برجسته‏ ترین آنها معادن هندوکش‏ در شهرهای پنجشیر و جاریانه (Jarynana) واقع بود که هر دو در همسایگی بلخ بودند.بنابر گزارشی حدود ١٠٠٠٠ معدنچی در پنجشیر کار می‏کردند.    سایر معادن مهم نقره در اسپانیا، آفریقای شمالی، ایران و آسیای‏ مرکزی قرار داشتند. پنجشیر معدن زغال سنگ خوبی نیز دارد که با سرمایه گذاری اندک می تواند مورد بهره برداری قرار گرفته و در تقویت اقتصاد روستایی و ملی ممد واقع گردد.  معادن سنگ های قیمی مثل بیروج، یافوت سوخته و لاجورد نیز در این ولایت به مشاهده رسیده است. دریای پنجشیر از رودهایی دايمی افغانستان است و طول آن به ۳۲۰ کیلومتر می‌ رسد.

آنانی که دست کم درس هایی از تاریخ را خوانده اند و یا آن که بر خود قبول زحمت نفرموده اند و چند روزی در پای شاگردان تاریخ زانو زاده اند و یا از تجارب شاگردان تاریخ چیز هایی آموخته اند، به خوبی می دانند که کهندژ و کاپیسای باستان نه تنها مرکز تلاقی بزرگ ترین فرهنگ ها و مدنیت ها بوده؛ بلکه شکل دهنده و غنابخش تمدن های بزرگ از اوستایی تا یونانی، گریکو و بودیک، گریکو باختری، ساسانی و اسلامی نیز بوده اند. این دومرکز حماسی در کشور که مرکز و محور مقاومت گران  در طول تاریخ بوده است و هر آنگاهی که مقاومت گران ملی در برابر در شمال هندوکش سنگر ها را از دست می دادند، با سنگر گرفتن در جنوب هندوکش در کاپیسای کهن برضد مهاجمان صف آرایی کرده اند و پوزۀ دشمنان وطن را به زانو درآورده اند. کافرستان دیروزی و نورستان امروزی به مثابۀ آخرین تجمع رزم آوران ملی نماد آشکار مقاومت در جنوب هندوکش بوده است که هنوز هم آثار آن در این ولایت مردپرور وجود دارد. هر آنگاهی که رزم آوران ملی در شمال و جنوب هندوکش در کهندژ و کاپییسا زمین را در زیر پای مهاجمان به آتش بدل نموده و در برابر تهاجم خوانین مهاجمان قرار گرفته اند، نورستان آخرین پناه گاۀ شان بوده است که در سه دره یکی به سوی پنجشیر،  دیگری به سوی کنر و دیگری هم به سوی لغمان امتداد داشته است. از همین رو است که زبان شناسان بدین باور اند که زبان نورستانی آمیزه یی از تمامی زبان های بومی و حتا زبان های مهاجمین به این سرزمین است. شماری مورخان بدین باور اند که حتا شماری یونانی ها هم پس از شکست سکندر در به نورستان پناه برده بودند. هرچند پس از سقوط آخرین سلسلۀ کابل شاهان بوسیلۀ یعقوب لیث صفاری متاسفانه با خدعه و فریب میرزکه دخترش مرکز کابل شاه را به منطقۀ پکتیا انتقال داد که اکنون به نان میرزکه یاد می شود و پس از آن به سرهند رفت و تا آنکه این سلسله منقرض شدند. پس از تشکیل حکومت های مستقل خراسان و حکومت طاهریان هرات، سامانی ها، سلجوقی ها، غزنوی ها، غوری ها( سلسلۀ از ترکها)، تیموریان هرات فرهنگ و تمدن های اسلامی در غزنه، غور و هرات تشکیل شد که در تمامی این دوره ها زبان دری بحیث زبان یک حوزۀ جغرافیایی از عراق تا ایران، آسیای میانه، نیم قارۀ هند، تا ترکیه و بحیرۀ صغیر بحیث زبان رسمی و زبان مشترک فرهنگی و تمدنی در ساختار تمدن اسلامی بعد از عربی و بعد ها مستقل نقش تاثیر گذار و تعیین کننده را داشت که این بیانگر عظمت زبان دری و اندیشمندان، فقها، فلاسفه، عارفان و شاعرانی است که این زبان یا زبان مادری شان بوده و یا هم زبان غیر مادری و اما به نسبت جذابی و زیبایی اش به زبان اول یک حوزۀ بزرگ جغرافیایی بدل شده بود.

نباید وارونه تلقی کرد که سخن از هندوکش مغرور سخن از همطرازی آن با بابای استوار و متین و سلیمان سر به فلک کشیدۀ تاریخ است که کاجستان های غرور آن سر غرور بر آسمان می سایند و هر یک از عنقای بلند پرواز باج ها گرفته اند. فرزندان هندوکش، بابا و سلیمان انگشت های موازی و همدست در طول تاریخ بوده اند که یکی در کنار دیگری در برابر مهاجمان رزمیده اند و هریک اصالت تاریخی و فرهنگی خویش را در اصالت فرهنگی و تاریخی دیگری تلقی کرده اند و این اندیشه و باور جدا از باور های پوچ عده یی بوزینه های انگشت شمار است که با حرف های پلید و ضد ملی که در اصل نوکران شبکه های استخباراتی و ایادی آنان هستند، می خواهند با خدمت کردن به بیگانگان تبر را بر ریشۀ این ملت بزنند و به بهای سرفرازی بیگانگان ملت و مردم خود را زبون بسازند.

این پیشینۀ تاریخی نه تنها از عظمت تاریخی و ملی و اصالت فرهنگی این مرز و بوم پرده بر می دارد؛ بلکه گواۀ آشکار بر عزت و سربلندی این کشور است.این مرور مختصر حداقل تذکری است، برای آن قوم گرایان خودخواه  و مشتی کوبنده بر دهن آن بوزینه های ناآگاه و بی خبر از تاریخ است که با دامن زدن به تضاد های قومی و اختلاف های تباری و می خواهد با اتهام بستن های کاذبانه دیوار های آهنین را میان شهروندان این سرزمین ایجاد کنند و برای خود هویت بدهند تا بدین وسیله چند روزی در مقام های کذایی قدرت باقی بمانند و به بهای پای نهادن برعزت و وقار باشنده گان این سرزمین چند روزی به زنده گی ننگین خود ادامه بدهند.

سخن از هندوکش مغرور و کوهپایه های متین و استوار آن بحث بر سر شغالانی نیست که با چند روزی در همرکابی شیران، اکنون ژست های شیر را برخود بگیرند و با نمایش های کاذبانه و سناریو های رذیلانه گویا با پوشیدن پوست شیر هویت اصلی شان را که همانا شغال های رنگ باختۀ تاریخ اند و یا به قولی اسپ هایی که اکنون خیلی زبون شده اند و حتا تا سطح پایین تر از قاطر به پرتگاۀ سقوط نزدیک شده اند و در حال سقوط کامل اند؛ بل سخن از حماسه آفرینان نترس و شیر دلان با هیبت اند که تاریخ از رزم آوری های شان درس گرفته است و جهان از رادمردی های شان انگشت تحیر بر لب نهاده اند. در واقع رزم آوری های این مردان با هویت و شجاع بوده است که سرتاجانی از پاسداران راستین را به تاریخ کشور تقدیم کرده اند و قوت اراده، عزم متین و ارادۀ  نیرومند و ایمان قوی آنان سرمشق رهبران راستین شان و قیام آوران و رزم آوران واقعی آنان بوده است. جا دارد تا کج کلاهانش را پاس داشت و بر پاسداری آنانی فخر مباهات کرد که د رکنار او صادقانه رزمیده اند و هنوز هم صادقانه هوای او را دارند، دست به غارت و تاراج نزده اند، دوسیه های کلان اختلاس و فساد اداری ندارند و در بدل روبوسی قدرت و رسیدن به ثروت با آرمان هایش هنوز خیانت نکرده اند و عشق راستین و احترام بی شایبه او را در دل دارند؛ اما در این میان شاید هنوز هم نه تنها کم؛ بلکه بیشتر از افزون باشند، ناسپاسانی که هنوز هم در اسارت زور و زر اند و برای بدست آوردن قدرت آنهم برای بقای ثروت های بادآوردهء شان مانند ده های دیگر در سایر ولایت ها، البته به بهای بازی با حماسه های انسان های سرفراز از هیچ تلاش سیاه رویانه دریغ نکنند؛ اما هدف از اشارهء بالا به اکثریت قریب به اتفاق باشنده گان این دیار است که نادیده گرفتن این عظمت انسان این سرزمین، از سوی هرکس که باشد، جفای آشکار در حق انسان آن است.یاهو

منابع و رویکرد ها :

۱ – http://www.kechkena.blogfa.com/

۲ – https://www.sayahonline.com/afghanistan/provinces/panjshir.html

۳ – یمین، محمدحسین، افغانستان تاریخی

۴ – پنجشیری ،تاریخ ،فرهنگ ومبارزه مردم پنجشیر

۵ – صدیقی، محمد عثمان ،جغرافیای مختصرتاریخی

۶ – ژبل،محمد حیدر،تاریخ ادبیات افغانستان

۷ –  عقیلی ،عبد الله ، دارالضربهای ایران دردوره اسلامی،چ ،تهران 1377

۸ – $ – با استفاده از یادداشت های آقای محمد عظیم ایوبی