غفلت — نذیر ظفر

هرکس رسید به جا یی و ما جا به جا هنوز
در زیر چکــــــــمه های عدوی دغا هنوز
هر کاروان به منزل و مقصود خود رسید
ما منتــظر به سا لک بی دست و پا هنوز
صد نا له ای ز مــرغ سحر گه شنیده ایمدر خواب غفلت ایم و جدا از صبا هنوز
از بســکه لاف دین و مسلمانی می زنیم
شر مــنده ایم به پیش خود و کبریا هنوز
نشـــــــناختیم به دانش و بینش خدای را
مســــتغرق ایم به سجدهِ پر از ریا هنوز
چون نیست شمع عشق به فانوس قلب ما
درمانده ایم به ظلمت و جرم و خطا هنوز