دید مختصر برکارکردهای«ضیاالملة والدین» و«سراج الملة والدین »: م – احسان واصل

   یکی ازنواقص عمده شاهان ورهبران افغانستان به صورت عموم وبخصوص شاهان دوران محمدزائی طوریکه ازثبت وقایع تاریخ معلوم است، همانا اداره وحل وفصل همه مسایل خورد وبزرگ توسط خود شاه یا امیربوده که نه تنها مشکل حل نشده بلکه افراد واشخاص استفاده جوازاین خلا استفاده های زیاد برده اند. درکشوریکه هنوز راه موتر رو وجود نداشت ، مخابرات و رفت وآمد مردم نهایت دشوار بوده مسایلی مثل کفن کشیدن فردی از گورستان ، یافت شدن چند سکه درفلان ولایت ویا جنگ ودعوای یک فامیل راکه باید « حکام » ویا نماینده امیر درمحل ،حل و فصل میکردند، برخلاف، اول گزارش آنرا به امیرارسال وخواهان «هدایت» میشدند واگرمجرم دربند، طالع میکرد وامردوباره داده میشد بازهم چندین ماه راباید دربند و زندان می ماند تا امرشاه توسط افراد پیاده یا با سواری مرکب و یابو دوباره مواصلت می نمود. بسیاری وقایع را که فیض محمدکاتب ثبت نموده امرِ داده شده هم طوری بوده که « مجرم را بکابل بفرستید» تا درموردش تصمیم اتخاذ گردد . قصه های زیاد ازظلم وجور سپاهیان یاهمان جلبی ها درزمان «اجرای وظیفه» با« متهم » که یک یاچند نفر بوده ، سینه به سیه دربین مردم شهر ها وولایات کشور وجود دارد.

افراد مغرض واستفاده جوهمه جا میتوانند باچاپلوسی ومصروف ساختن آمران خود، خود به استفاده جویی هائی مبادرت ورزند. دردوران امارت امیرحبیب الله ایشک آقاسی ها (**) دوست محمد خان، عبدالقدوس خان وبرادرش خان محمدخان، کوتوال یاهمان قوماندان پولیس محمدحسین خان، ناظرمحمد صفرخان وچندتای دیگرازافراد با «اعتماد امیر»، طور دور شاه راگرفته بودند که هرسیاه را سفید وهر سفید را میتوانستند سیاه نشان بدهند وآبی از آب هم تکان نخورد ،این درحالیست که خود امیر به لهولعب، عیش وعشرت وخوشگذرانی با زنهای نکاحی وغیر نکاحی، شکار و بازی های کودکانه ( چرخ فلک بازی ، دور دادن و کلوله کردن گِل و جنگ دادن آنها، قطعه بازی ،دیکچه پزانی) وغیره مصروف بود.

دکتورليلياس هميلتون(طبيب دربارامیرعبدالرحمن) وضع آن زمان رادرکتابی بنام (دختروزیر) نوشته که درسال ۱۳۹۱خورشيدی  ترجمه و به نشر رسيده است حقايق آن زمان رادرلابلای داستان گل بيگم بیان نموده است .

درمقدمه جايی می نويسد: «… اين واقعيت است که مردم هيچ نقش وارزشی درجامعه ندارند.اگر کسی جاه طلب وهوشيار وچالاک باشد به عوض اينکه کاری رابرای منطقه اش انجام بدهد، به دربارمی رودودسيسه می چيند تااينکه کسی راازکارش برکنارکند وخودش رابه جای اوبرسرکار بياورد …» دکتور ليلياس هملتون باتاکيدمی نويسد که «اگر خواننده گان من شکايت کنندکه هيچ نقطۀ روشنی درکتاب من ديده نمی شودوداستان بدون روزنه ای اميدی هست، ان وقت جواب من به آنهااين خواهد بودکه من درکارخودموفق شده وزنده گی مردم افغانستان را همانطوری که هست به تصوير کشيده ام

امیرعبدالرحمن دردوران امارت خود سرزمین هزاره را «مفتوح العنوة» خواندکه ازنقطه نظرفقهی مانند بدست آوردن مال «کفار»بدست «مسلمان» است.وهمچنان ملاهای که درخدمت امیر بودندفتوای کفر به مردم هزاره و«کافرستان» یا نورستان امروز، دادند که درنتیجه سرزمین ها ومال ومنال شانراتصاحب کردند . ازاین حالت افراد استفاده جو ومتعصب سود بردند وبه تحریکات آغاز نمودند از آنجمله ایشک آقاسی دوست محمد وچندتای دیگرکه گویا زمینهای مردم هزاره بدون مالک است ،اگر کشت نشود مالیه دولت کم میشود، اضافه جریب بودن زمین ودهها بهانه دیگر، زمین های شان رابرای «مهاجرین» که اغلب کوچیهائی بودند که نصف سال درافغانستان ونصف دیگررا درهندوستان آن وقت سپری مینمودندوهمچنان برای دوست وقوم خویش وبا اخذ رشوت های بزرگ که ثبت تاریخ است، دادند. براساس این تحریکات در سالهای ۱۳۱۶ هجری قمری سردار عبدالقدوس «اعتمادالدوله» دستورالعملی درمورد زمین های لامزروع و «بی صاحب »ترتیب و آنرابه «مُهر مِهرآثار پادشاهی» رسانید وپس ازامضاومهر پادشاهی ضمیمه فرمانی بدست «سرپرست مهاجرین» ایشک آقاسی دوست محمد دادند که ازاین قرار بود : «مردم هزارهٔ متوطنهٔ علاقهٔ چوره وچله کوروغیره محال ومواضع که کوچ داده واراضی وعقار ومزارع ومراتع ومساکن ومواطن ایشان رابه افغان مهاجرسپرد یا می سپارد،ازحضورحکم است که مردم هزاره را جانب بهسود وغیره مواضع ومحال هزاره جات، که قریب ملک ومسکن آنان باشند جا وماوی دهدوبه حاکم آن موضع ومحل خبر دهد .»(ج۴ ب۱ص۳۹۵ ) ازهمین فرمان و فرامین ضمیمهٔ آن استفاده جویی ها آغاز یافت که به گفته کاتب «قریب چهارلک خانه مردم هزاره راازموطن ومسکن متملکهٔ آبا واجدادی شان، جلا وفرار ساخته وقرار حکم والا درمواضع نزدیک ترین منزل ومقام ایشان چون ایران وترکستان روسیه وافغانیه وهند وسند اقامت گزیدند.» (همانجا ۲۹۶)

امیرحبیب الله درزمان امارت پدرش ولیعهد بود و امور سلطنت را درغیاب پدرپیش میبرد، در امور مملکت آشنائی داشت وظلم وستم را بالای مردم درزمان پدر دیده بود چنانچه دراولین نطق خود که درروز اولین سال وفات پدرش درسلامخانه ودرحضورعموم اعیان کشوری ، افسران وسرکردگان اهل دیوان واهالی محکمه ومدرسان مدرسه شاهی نمود چنین ایراد نمود : « پس ازرحلت حضرت قبله ام، ازخود وبیگانه ، آنچه درنظر داشتنداین بودکه همه شمارا بربادوخراب می پنداشتندوشمایان نیزاز اسمی که جناب مرحومی رامسمی نموده بودید،بعد ازتاریکی که انتقال شان برشمایان پیش آمد،خودهارا درظلمت عدم حساب کرده بودید،حال هرچند دروقوع وفات حضرت قبله مرحومم جای صبراست،لکن مقام هزار شکر است که پنداردشمنان برعکس نتیجه داد واقتضای رأی صاحب غرضان ثمرهٔ خلاف بخشیده»(ج۴ب۲ص۲۹۷)

توقع این بودکه برزخم های مردم که از ظلم وجورامیر عبدالرحمن همراه باچارکلاه هایش بوجود آمده بود مرحم بگذارد. وقتی امیرحبیب الله به سلطنت رسید، در یکی دوسال اول درامور مکتب سازی وخریداری کتاب برای مدرسه های جدید واحیای کار معلمین که درزمان پدرش برکنارویا ازکشور رانده شده بودند، اقداماتی نمود همچنان برسیاه چالهای پدر سرپوش گذاشت ویک سلسله اقدامات دیگرمثل سرک کابلجلال آباد، بند برق جبل السراج وحفرچندنهر را رویدست گرفت ،ولی ایشک آقاسی ها بخصوص دوست محمد، عبدالقدوس اعتمادالدولة،خان محمد برادرش،قاضی عبدالشکور،محمدحسین کوتوال،ناظرمحمد صفرودیگران دور وپیش امیر حبیب الله راگرفتند که امیرتمام امورسلطنت را به عوض اینکه قوای سه گانه دولت و ارگانهای کاری ایجاد نماید کاررا به افراد واشخاص چون برادرودوپسرش وایشک آقاسی ها  ،کوتوال ومستوفی المالک سپرد وباانتشار القاب ومناسب خاندان شاهی اختیارات مملکت رابه آنها سپرده وخود به عیش ونوش مصروف شد که دود از دمار مردم برامد .

سراج التواریخ « تصویرواقعی ازروابط اقوام وقبایل ومردمان این کشور با یکدیگر،داد وبیداد، امتیازدادن ها، تعصبات قومی،مذهبی،   خشونت ، بردگی وبندگی وآقائی وسروری، غارت وتاراج، تجاوزبه عنف فسق وفجور،عشرت جویی ها، فساد، تباهی، رشوت خواری، دوروئی، نفاق،خودکامگی حاکمان، تصرف اموال واملاک خانه و کاشانه دیگران وکوچ اجباری ومهاجرت های بی فرجام وفرمانهای غیر قابل اجراوغیره بدست میدهد »که ممکن خوشایند فرزندانِ حکمروایان دیروز نباشد اما واقعیت وحقیقت تاریخی است.

فرمانی ازامیرحبیب الله درسراج التواریخ چنین ثبت است : « … عموم ملت ورعیت تبعهٔ خودرا اطلاع وآگهی می دهیم تاهمهٔ ایشان واسطه وذریعه ومرجع امورخودرا شناخته و به آنها رجوع وازآنهاحصول مرام نمایند. شخص اول که برای امور مقرر وماموراست، برادرکامگارنصرالله خان می باشد که اورابه خطاب مستطاب نایب السلطنه ممتازفرمودیم وشخص درجه دوم فرزندسعادتمند شهزاده عنایت الله خان رابه نیابت کامگار مذکوروخطاب معین السلطنه مفاخر وشخص درجه سوم،نورچشم برومند شهزاده امان الله خان راکه خطاب عین الدوله مباهی نمودیم وشخص درجه چهارم، اخوی مقام عزت همراه،سردارعبدالقدوس خان ایشک آقاسی را به لقب اعتمادالدوله وشخص درجه پنجم، میرزامحمدحسین خان برگد وکوتوال را به منصب مفاخرت منتسب مستوفی الممالک افغانستان وجنرال لشکری وافتخاری وشخص درجه ششم،خوش دل خان لوی ناب رابه نایب الحکومتی کابل وناظرمحمدصفرخان را امین الاطلاعات وسردارعبدالله خان تیموری را امین الزکات معین ومامور کردیم … .» (۴۲۷۱۵)

پس ازنشر این فرمان یا«انتشار اشتهار القاب» به گفته کاتب «هر سری سالاری وهر دری درباری شد» مرکزوصول عرایض ومحل صدور احکام که درگذشته ها ادارهٔ تحریرات بود ، لغو وامور مملکت بدست اشخاص افتاد. بازار رشوت خواران رونق یافت و« ذات شاهانه» به عیش ونوش وتن آسائی مشغول شد. طوریکه کاتب ثبت نموده است که دراین ایام « کمترواقعه ای که قابل ثبت تاریخ باشد ازعدم کتب ثبت فرامین وعرایض به دست آمدهواگر کسی خواسته باشد تاریخ کاملی که مبٌیین اخلاقیات وسیاسیات واقتصادیات وطبعیات دولت وملت این مملکت رادرقید تحریر وتسوید آرد، باید کتب ثبت ایشک آقاسی حضورواعتمادالدوله وایشک اقاسی ملکی ونظامی ونایب السلطنه وعین الدوله ونایب الحکومه ومیزان الشرع واجلاس متفرقه وشورای عام وشورای خاص وکوتوالی وهرسه بولک ادارهٔ تحریرات راکه هزاران جلدبه شمار خواهد آمد،به دست آورده، به زحمات شاقه وتکالیف فوق الطاقه مراد حاصل نماید والا مشکل است که تاریخ نگاری ر ا از پیش ببرد.» (همانجا ۷۱۸)

طورنمونه امیرحبیب الله حل مسایل مردم هزاره راکه ازظلم و ستم بالایشان دردوران پدرش بخوبی اطلاع داشت ، به عوض دلجوئی از آنها، به سردار نصرالله برادرش که به قول کاتب « … واو که از تعصب به حمام خاص خود، که سقای هزاره آب می انداخت، نجس دانسته غسل نمیکردسپرده بود .(۴۳۱۷۱)

امیر حبیب الله که سرگرم تفریح ، شکار،سفرهابه منظورمیله ها وجشن های زنانه و فارغ بال ازکارسلطنت ومردم، صرف سال دوبارعریضه های مردم رامطالعه میکردواحکامی صادرمینمود که به طالع صاحبش اگرعملی میشد، کاردگری نداشت . به همین منظور است که علامه فیض محمدکاتب «مدنیت دوره امیر حبیب الله رامدنیت غیرفاضله یا مدنیت جاهلیه خوانده است،مصروفیت امیرعلاوه از عیش وعشرت، لهو ولعب، شکار ،تشکیل مجالس زنانه باداشتن آنهمه زنان نکاحی وکنیزان ،عشرتکده های خاص که زمینه های آن توسط ناظرصفر فراهم میشده کاردیگری نداشت . بی خبری ازکارملک وملت ودور کردن  دادخواهان از سرراه ، به کمک میرزا محمد حسین کوتوال وبه پیروی ازپدرش«ضیاءالملة والدین» برایش لقب «سراج الملة والدین» انتخاب نمودند وهرسال جشن «تجلیل ازاین القاب پدر وپسر» رابرپا مینود، که «هدایا یا شکرانه » فراوانی از مردم ولایات جمع آوری میشد. « سی و دوهزارونهصدونودودو روپیه که مردم مزاروبلخ و توابع آن به نام شکرانهٔ لقب ضیاءالملة والدین داده بودند،به ذریعهٔ فقیرمحمدنام، پیادهٔ خزانه واصل وعایدخزانه عامرهٔ کابل شد.» (۱۸۳۱۴). همچنان امیرحبیب الله در روزجشن تولدی اش خودرا با نقره وزن مینمودکه ازمردم اخذ میگردید وراه غارت مردم برای دیگران هم فراهم میشده، ثبت تاریخ است (ج۴ب۳ص۳۳۵). واینکه زمین وباغ وجای وجایداد فراوان از کارداران وحکمران های آن دوران به میراث مانده ،همان ضرب االمثل قدیمی را بیاد انسان می آورد که (خودش دزد بوده ویا پدرش ) وبه  حرف کاتب ،همه خلاف رفتاری ها درچوکات یک مدنیت جاهلیه بوده میتواند وبس .

یکی از بیشرمانه ترین عمل  امیر حبیب الله درزمان پادشاهی اش تجاوز به ناموس مردمان بوده که درتاریخ کشورهیچ سابقه نداشته وخلاف هرنوع عنعنات مردم اقغانستان ودین اسلام، به صدها دختر وزن مناطق مختلف کشور تجاوزصورت گرفته است. واضح است ، زمانیکه شاه و حاکم  به چنین اعمالی دست می زنند ایشک آقاسی ها و کارکنان ونوکران دستگاه او هم ازاین عمل کمتر از بادار خود انجام نمی دهند .

اگرزباغ رعییت ملک خورد سیبی

برآورند غلامان او درخت از بیخ

 به پنج بیضه که سلطان ستم روادارد

           زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ   (سعدی)

 

امیرحبیب الله پس ازطلاق دادن چهارزن خود«دخترقاضی سعدالدین حکمران هرات،دخترطالب شاه شغنانی، دخترملک لندی منگلی ودخترتاجوخان اسحق زائی» وتجاوز به کنیزان همسرانش ، هدایت میدهدکه دختران مردم «جدیدالاسلام کافرستان» که در لوگر و نواحی کابل جا داده شده بودند «پس ازاین به مجردی که به سن سیزده سالگی برسد،اسم دختروپسراوراداخل سیاهه ودرج کتاب کرده به ناظرمحمد صفرخان برسانند،واوازحضوراجازت حاصل نموده، درهرجاکه امرشد احضار حضور نماید. بعدهریک که پسند ومطبوع افتاده نگاه داشته شد،درزیرنام او رقم می شودوهرکدام که قابل حصول کام نباشد نوشته می شود که مرخص است. سپس دختران رخصت یافته باهرکه ازقوم خود که راضی باشد، اختیار زوجیت نماید والا اگرخودسربرخلاف این سر رشته یکی ازدختران رادربین خود نامزد کنند،جزا وسزای آن قتل استوازاین روز به بعد، دختران سیزده سالهٔ جدیدالاسلام را ناظرمحمد صفر خان [!] درخانهٔ خود که معتمد بوده بخواسته ودروقت فرصت وجای خلوت ، همه راتقدیم حضور کرده، ذات شاهانه هرکدام راکه میخواست متصرف شده، …» (ج۴ب دوم ص۳۸۹)

کاتب یاد آور میشود که تاروز قتلش قریب دوصدوسه تن از دختران جدیدی وهزاره ودرهٔ نوری ومنگلی وبدخشی واوزبیک وتاجیک وافغان رابه تصرف مباشرت درآورده،درهرجاوهر سرا، چون خانهٔ والدهٔ ماجده وهمشیرهٔ محترمه وعمات مکرمه ازدو الی پنج وشش وده نفررا امر اقامت کرده دراوقات خلوت وفرصت ، ایشان راهمی دید. ( همانجا)

همین دید وبازدیدها ومحافل عیش ونوش بود که «سراج الخواتین(سرورسلطان دختر ایشک آقاسی شیردل خان) مادرامان الله عین الدوله ( بانوی مشکوی حرم احترام)  به «عادت زنانه رشک برده باذات شاهانه بد اخلاقی آغاز کرد

روایت است که روزی امیر به بهانه عیادت خواهر خود  ، به قصرچهل ستون برای روز گزرانی با زنانی که برایش آورده بودند میرود واین خبر برای سراج الخواتین میرسد. موصوفه خودرا به آنجا میرساند وامیر را بالفعل بازنان ودختران می بیند وشاه را پس ازدشنام به سیلی میزند که امیر هم اورا طلاق میدهد ولی با پا درمیانی سران قبایل وافراد بانفوذ دیگر امیر طلاق را پس میگیرد . کاتب این موضوع را چنین آورده است : « بانوی مشکوی حرم احترام، علیاحضرت سراج الخواتین، مادر شهزاده سردارامان الله خان عین الدوله، به عادت زنانه رشک برده، باذات شاهانه بداخلاقی آغازکرد وسخن منجر به سقط گفتن ودشنام دادن شده ، حضرت والا عزم طلاق دادن اورا جزم نموده وخیر خواهان دولت ونیک اندیشان مراتب اعزاز واحترام شئون سلطنت، دربین شده .از در صلاحیت سخن رانده، امررا به عهد ومیثاق انجام دادند ومهد علیاحضرت سراج الخواتین عهد نامه ای متضمن بر چهارده ماده، به حضرت والا داده، مناقشت به مصالحت اختتام پذیرفت .»(همانجا ص۶۱۵)                                                                                                            

زیراین فشارها وسروصدادربین مردم بودکه امیربرای تفکیک زنان «حرم» از « لُنده هایش***» برای مولوی عبدالرب ومیرزاعبدالطیف منشی حضور وظیفه سپرد تا برای اهالی حرم القابی راآماده نمایند.

شیخ محمدرضا ، القابی که تهیه شده بود به امضای امیر رسانیده برای هرکدام مقام ومنزلتی معّین نمود که تعداد شان به یکصدوبیست نفرمیرسیدچهارجماعه ودرهرجماعه یک تن سرجماعه ویک تن نایبه ودو وسه تن نگران وچند تن زیردستان قراردادبرای جلوگیری ازدراز شدن نام ها والقاب طور نمونه به اختصار تذکر میدهم .

  • بنفشه دخترمحمد رضای هزاره،مادر عبدالله وعبدالواحد وعبدالصمد ، لقب نجم الحرم  ومنصب سرجماعهٔ اول
  • میمونه خواهر زادهٔ محمدنعیم نایب سالار،دخترمحمدعلی بدخشانی، لقب سراج الحرم ومنصب نیابت جماعه
  • سلطنت ملقب به عفت الحرم ،شب بو ملقب به ریحانتهَ الحرم، فیروزه ملقبه به بدرالسرای،شمشاد ملقبه به زین الحرم وغیره

که به هریک مصروفیت های معینی سپرده شده بود ودرشب های نوکری تحت نظرسرجماعه ها باید انجام میدادند. این خدمات شامل آب وچای ، سگرت حضور، ترتیبات غسل خانه امیر، اب دستشوئی، دستمال وصابون وآفتابه ولگن وسایر امور منزل که برای هر کدام سه تا چهار زن مصروف بودند طور مثال: « … وخدمت غسل خانه رابر ذمهٔ پری دخت،دوحة السراری وجهان سلطان عابدة السراری وخیر بانوی نجم السراری ووصی خورد، جمیلة الحرم وگلرخ ونورجهان به نگرانی سلطنت عفة الحرم ازشعبه دوم وخدمت آب دستشویی .دستمال وصابون وآفتابه ولگن رابرعهدهٔ یاقوت کلان سترالسراری وارغوان وگل پری ونارنج ونیک قدم به نگرانی پری دخت نخل السراری وسنبل خورد جمیلة السراری وشگوفه،قمرالسراری وعقیق، نخبة السراری ویاقوت خورد، درة السراری به نگرانی…» (۶۱۳۳۴)

به این ترتیب درداخل حرم ده ها زن به کارهای شخص امیر مصروف بودند واوبی خیال وفکر وطن ومردم شب وروز خود را درخلوت باایشان میپرداخت.

منابع مالی دوران امیرعبدالرحمن وپسرش حبیب الله راعمدتاٌ استخراج انواع سنگهای قیمتی مانندلاجورد و لعل بدحشان، یاقوت جگدلک، سنگ مرمر، صادرات پوست قره گلی(قره قلی)،پوستین وپوستینچه،تریاک،پوست گاو، شیرخشت، بادام، پسته وچوب تشکیل میداد که مطلقاْ در انحصار «دولت» قرار داشت ودولت به تولید کنندگان این کالاها مبلغ کمی می پرداخت وباقیمت های گران ودهها برابرازآنچه پرداخته بود، به خارج کشورتوسط نماینده های شخصی بفروش میرسید. دررأس این درآمد هاپول اهدائی دولت بریتانیا قرار داشت که در زمان امیر عبدالرحمن براساس قراردادخاصی بسته شده بود و به قول کاتب « مبالغ عطیهٔ مستمرهٔ سالانهٔ انگلیس» بود که مقدار آن پنج لک وپنجاه وهشت هزارونهصدوپنجاه وچهار روپیه کله دار بوده که  تا پایان دوره امیرحبیب الله پرداخته میشد. علاوتاْ انواع مالیات چون مالیات گمرک، مالیات بار ومسافر، عبورومروروسایط(؟)،مالیات ازگله داران،اصناف وپیشه وران ،نکاح وترکه پولی،عشرونذراتمالیات شکرانهٔ لقب ضیاءالملة والدین وسراج الملة والدین که هرسال درکشورجشن گرفته میشد، وغیره بود.

طوریکه ثبت تاریخ است بخصوص امیر حبیب الله اگر قسمت ناچیز این درآمدهارا صرف معاشات ویا برای کدام ساخت وساز به مصرف میرسانید ولی قسمت زیاد آن درراه های شخصی ضروریات دربار وآرایش وزینت درباریان وحرمسرا برای زنان نکاحی وغیر نکاحی وکنیزان حیف ومیل میشدوهمچنان راه استفاده جویی های «ایشک اقاسی ها ملکی ونظامی وخارجه ، سپهسالارها،نایب سالارها،برگدها،کرنیل های خودمختار وهیات های خریداری اموال ونماینده های مقیم خارج »وغیره را  بازمیکرد.

قابل تذکر است پولیکه باظلم وستم بنام عیدی ، عشر،نذر وشکرانه لقب ها ازمردم جمعاوری میشددرزمان عبدالرحمن وحبیب الله برای تعدادزیاد ازافرادوخانواده های که ارتباط قومی وقبیله یی داشتند اعم از زن ومرد وطفل (به شرطیکه از جانب پدر محمد زائی می بود)  درداخل وخارج کشوربنام تنخواه داده میشد (سربلند خان پسرسردار احمدخان ،سردار محمدابراهیم خان پسرامیرشیرعلیخان سردارمحمدعمرخان پسرامیرکبیردوست محمدخان ودرهند وایران ) واگرچنین افرادی درکشورخارج قرضدار هم می بودند قرض شان پرداخته میشد . دردوران امیر حبیب الله که یک تعدادازاین خانواده هادوباره به کشوربرگشتند نه تنها مخارج راه برایشان پرداخته شد بلکه خودشان هم به منصب های بلند دولتی  رسیدند که فهرست مکمل شان در سراج التواریخ تذکر داده شده استسردار محمدخان پسرسردارمحمدزمان خان ابن امیرکبیردوست محمدخان،اجازه مراجعت درافغانستان نموده،حضرت اقدس والا ازمراحم ملوکانه و صلهٔ ارحامی،اورامورد تفقدات شاهانه فرموده وازعریضهٔ اخیراوکه مشتمل برتعداد عیال واطفالش بود،قرار تنخواه نَسَبی عموم فرقهٔ جلیلهٔ محمدزائی، درسالی چارصد روپیهٔ کابلی برای خود او وسه صدروپیه برای هریک ازدو تن دخترکبیرهٔ اوویکصد وشصت روپیه برای یک نفردختر صغیرهٔ او،مجموع یکهزارویکصد وشصت روپیه تنخواه معین ومرحمت فرموده،بعدها که اجازت مراجعت یافته ودرکابل آمده مامورحکومت پشت رود شد ودارای مکنت وثروت زیاد شد… .»(ج۴ب۲ص۱۷۰)

به همین ترتیب غلام محمد خان طرزی که دراوایل سلطنت امیرعبدالرحمن با توهین وتحقیر،به سواری الاغ تبعید وازمملکت افغانستان اخراج وبااهل وعیال در دمشق ( شامسوریه) زند گی میکردندهم مشمول «الطاف ملوکانه» قرارگرفته، درسالی پانزده هزارروپیهٔ کابلی ازاین دولت برای او تنخواه مرحمت ومعین گشت وبرای محمداسمعیل سفیرومقیم کلکته فرمان داده شد کهبه معرفت خان محمد ومحمد اسماعیل نامان تاجر،این مبلغ رادرشام،به او برساند که روز راحت وبه شب رفاهت رساندقابل تذکر است که پس ازچندی مبلغ پنجهزار روپیه برتنخواه او افزون گردید. (۴۱۴۳۵)

این بخشش ها بعضاْ شامل مواد مورد ضرورت بطورخشکه ودرنبود شخص هم اجرا گردیده است «… درسالی چهل روپیه نقد وچهارخروارغله وده راس گوسپند وبیست بار چوب ویک ثوب چوخای شاهی ویک طاقه عمامهٔ ململ ویک کله قند کلان، وظیفهٔ مستمرهٔ ملا اختر نام معروف به لوانی [لیونیدیوانه] ازقوم اسحق زائی، که ازدولت مقررداشت وخودش فوت شده بود،به نام محمد اکبر ومحمدانور پسرانش، برحال وثبت دفتر جاوید گشت ورقم دایمی از حضور والا به هردو برادر داده شد» . (۴۳۲۷۶)

تنخواه نَسَبی ویا نپرداختن مالیات شامل خوانین و رؤسای قبایل هم میشد که پس ازبه قدرت رسیدن امان الله خان قطع گردید ویکی از دلایل مخالفت قبایل بااو یکجا با تحریکات انگلیسها هم میتواند باشد .

براساس گذارشات سراج التواریخ این خودسری هاوولخرچی ها که ازدوران امیر عبدالرحمن آغاز یافته بود، نسبت عدم بازپرسی  کارکنان دولتی وایشک اقاسی ها و حکمرانان وکارکنان «دولتی» ودیگرخیانت کاران، آسوده خاطر بکار خودادامه میداند که باوجود موجودیت اسناد دردوران امیرعبدالرحمن وپسرش حبیب الله مورد بررسی قرار نگرفت تا اینکه همین کهنه کاران در زمان سلطنت امیر امان الله تمام اسناد ومدارک راحریق وازبین  بردند (۴۱۷۴۷)

گرایش به تجمل، ارایش زنان حرم وخریداری تاج های مرصع به الماس، زنجیر کمربا ورقه های مثلثی طلا برای زینت زنان و کنیزان که تعداد شان هم کم نبوده دردوران امیر عبدالرحمن و جانشینش امیر حبیب الله ازهمه دوره های گذشته و بعدی شان بیشترثبت صفحات سراج التواریخ است .

درسال ۱۳۱۶ هجری دیوان نندوی صرّاف درپشاوریک زوج سوارمرصع [دستبندزنانه] ازیکصدوشصت وشش قطعه الماس رابه هفتصدونود روپیه کله دار ویک زوج گوشوارهٔ مرصع ازپنجاوشش قطعه الماس رابدون صدور حکم امیرازپشاور خریده ارسال نمود و«حضرت والا» [امیرعبدالرحمن ] آن را رد نفرموده به یکی ازخدمهٔ حرم بخشیده وبه دیوان نندوچنین نوشتاگرچه دستیاره وگوشواره خوب ومرغوب نبودند،چون فرستاده بودید، آنرابه یکی ازخدمهٔ حضور بخشیده،یکهزارودوصدوشصت ونه روپیهٔ کله داربهای هردو رامنظورفرمودیم که بدهند .» (ج۴ب۱ص۳۵۱)

همچنان فیض محمد کاتب ثبت نموده که « مسترپیک فرانسوی بیست ودو قطعه الماس، از پاریس ارسال حضور داشته،بهای ان راازقرارهروزن نخودی پنج پوندوهشت شلنگ نگاشت. وحضرت والا ثمن [بهای] همه راکه سه هزارونهصد روپیه کله داربه شمار آمدحوالهٔ عبدالسلام، نوکر میر احمد شاه خان، ملک التجارواجاره داربادام دولتی فرمود که درکراچی نزددوست محمد خان توخی فرستاده، اودرپاریس به مستر پیک برساند.»(همانجا ص۳۵۲)  

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(*) «ختم جلد سوم وجلد چهارم سراج التواریخ به قلم خود فیض محمد کاتب در آرشیف ملی افغانستان سپرده شده است

(**) ایشیک آقاسی منصبی بوده که به کارهای تشریفات بیرون از دربار می پرداخت .  اِیشیک در ترکی به معنی بیرونی و آستان می باشد. میتواند در بخش نظامی یا ملکی باشد .

(***) لُندهاصطلاحی است که به زن غیر نکاحی ( رفیقه یا دوست دختر) شخص گفته میشود