معلم اسطورۀ نبرد نور بر ظلمت و کسیکه همیشه قندیل هدایت بر دست دارد : مـهر الدیـن مشید

               به بهانۀ روز معلم گرامی و ارجمند

امروز روز معلم گرامی ترین موجود آفریدهء خداوند در زمین است و نمی دانم که با نوشتن کدام واژه ها این روز را مبارکباد بگویم تا در پای آن روح معلمی شاد شود که با شکم گرسنه و دل نالان که با ده ها دشواری ها دست و پنجه نرم می کند و اما از پرورش فرزندان این سرزمین لحظه یی هم فروگذار نمی کند تا بدین وسیله دست کم اندکی تلطیف شود و نسیم گوارای شادی برای چند لحظه بر پیشانی فراخ و دل با سعۀ صدرش بوزد. شاید اینکه خداوند که بنده گان صالح و مستضعف خویش را وارث زمین خوانده است، روی سخنش به معلم باشد. اما اگر هزار بار بگویم که ” در کتاب دل نویسم بامدادروز تو تبریک باد” کمتر از آن باشد که حق معلم گرامی و ارجمند این موجود انسان ساز را ادا کنم. این معلم بود که ما را انسان ساخت و نخستین درس آدمگری را برای ما آموخت.    آری معلم است که نخستین بار دانش آموز از از زبان او صدای بخوان را می شنود؛ یعنی ” اقرأ ” نخستین آیت وحی به پیامبر که جبریل او را به خواندن دعوت کرد و ناقوس وحی را با زگنال خواندن به صدا درآورد.

     . جبریل که پیام خدا را درذهن پیامبر القی می کرد، با این پیامش خواست تا درفش مطالعهء انسان، جامعه و تاریخ را ستون های استوار دین قرار بدهد، تفکر در آفاق و انفس را اصل دین حساب کند، عصارهء انسانیت را در دو کف عقل و وحی به کنکاش بگیرد و تحول و تکامل بشری را تا مرز های سدرت المنتهی در نزدیکی های قاب و قوسین به استقبال بگیرد تا انسان دریابد که خدا این همه را ارزانی کرده تا انسان را که قرآن برایش ” ظلوما جهولا ” خطاب کرده است و با این غفلت ها و فراموش کاری ها در پای درخت نسیان منزل می گزیند و و با خود فراموشی هولناک از خود بیگانه می شود و در پرتگاهء انسانیت که اسفلی السافلین اش خوانند سقوط می کند و از رسیدن به ” مدهامتان” یعنی پله به پله رسیدن به آستان خدا محروم می گردد؛ از این همه رنج های دشوار و بی پایان و کشنده رهایی ببخشد؛ زیرا انسان با رفتن در کابوس غفلت  از مقام انسانیت و اسلامیت فرسنگ ها فاصله می گیرد و نه تنها کافر می شود؛ بلکه بدتر از آن طالب و القاعده و بوکوحرام و داعش تشنه به خون انسان می شود تا چون داراکولا ها و آتیلا ها و چنگیز ها گلوی انسان را بدرد و از فوران خون او به مثابۀ سادیست های خطرناک لذبت ببرد و خونش را بیرحمانه بمکد. چه شگفت آور این که با این سفاکی های دعوای دین کند در حالی که دین به تعبیر زیبای قرآن گستره یی از حقیقت است که پیامبرش را خداوند رحمت برای عالیمان خوانده است و خوان نعمت آن در تمامی ادیان پهن شده و هر دینداری به اندازهء ظرفیت اش از آن حق استفاده را دارد؛ گرچه این ظرفیت محدود نیست و تکثرگرا و تنوع پسند است و این انسان است که در پای درخت مغیلان ظلوما جهولا خویش را از سقوط حتمی نجات بدهد.

پیامبری که معلم را مولای خود می خواند و میگوید ” من علم حرفا فهو مولایی”( هر کسی که برای من حرفی آموخت، او یاری دهنده و فهمیده ترین برای من است. از این سخن او می توان به مقام معلم و شان انسانی او توجه کرد و به این فرشته های نجات انسان عطفت توجه نمود و دریافت که چگونه انسان را از جهل، بی باوری، شک، دروغ، فساد، قوم گرایی و فرومایه گی به سوی آگاهی، روشنی، یقین، عدالت خواهی، همدیگر پذیری و تساهل می کشاند؛ زیرا دین حقیقتی فراواقعیت در نماد تسلیم و رضا و در عین زمان حیرت افگن و حیرت زدا  که بستر گسترده یی برای تحمل و کثرت گرایی و همدیگر پذیری دارد. بجا نخواهد بود که  یک باره چشم ها را بست و جز خود دیگر همه را نفی کرد. درحالی که دین حقیقت آشکاری است که در تمامی ادیان بنا بر ایجابات شرایط به ظهور رسیده است؛ البته نه یک حقیقت، بلکه حقیقت متکثراست و به قول رومی ” عاشقان را ملت و مذهب جداست … پادشاهء کشوری دل ها خداست” این اینکه می ګوید؛ “گر بریزی بحر را در کوزه ای  /  چند گنجد؟ قسمت یک روزه ای” یا به قول حافظ ” جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه …. چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند”.

آری معلم گرامی است که هفت باب های افسانه ها را در خم و پیچ “هفت شهر عطار” می گشاید و در عقب آنها هفتاد باب حقیقت را با انگشت خرد دق الباب می کند و راز های هاپیدای جهان را کشف و حقایق را تفسیر و تبیین می کند. معلم است که بر جنگ ایده ئولوژی ها مشت نه می گذارد و آن را خرد ستیز و پرسش نابردار  می داند و به این ترتیب حقیقت جویی را در کثرت یابی ها به جستجو می گیرد. پس گویا خداوند رسالت بزرگ را برای معلمان داده است تا در نقش پیامبران و عالمان و دانشمندان حقیقت را برای بشریت تبلیغ کنند. از همین رو است که محمد (ص) فقها، مجتهدین، بویژه امامان اربعه و امامان تشیع همه معلم بودند و سید قطب، محمد قطب، مودودی، کوکبی، رشید رضا، یوسف طلعت، علی شریعتی، داکتر مطهری، بهشتی، طالقانی، اقبال، داکتر سروش، ابونصر، ترابی و ده های دیگر همه معلم بودند و پیام رهایی و رستگاری ملت های شان را به زبان یک معلم ارایه کرده اند. معلم در واقع روشنفکری بوده اند که چون داکتران حاذق درد های جامعهء شان را تشخیص و نسخه های نجات آن ها را ارایه کرده اند. پس جا دارد تا معلمان گرامی را تقدیر کرد و روز شان را عزیز داشت و قدر شان را دانست. درست این زمانی بجا می شود که به پاس ارجگذاری به خدمات معلم که به مثابه چراغ های درخشان و ستاره های تابناک در آسمان زنده گی ملت ها اند. از خدمات بزرگ آنان تقدیر مادی کرد و با اهدای پاداش های مادی و معنوی از آنان صادقانه و بدون ریا تقدیر به عمل آورد.

زیرا معلم در هر عصری رهبر و رهنما و اموزکار انسان برای هر نسلی و عصری است و معلم است  که درس انسانیت را برای انسان می اموزد و با دمیدن نور اگاهی غبار جهل و زنگار نادانی را از درون دل ها می روباید و مغز های پوپنک زده را با برش های آگاهی پاک و شفاف میکند. آری ای معلم گرامی تو ابر مرد نبرد مبارره با جهل هستی و قهرمان راستین معرکه های رویارویی نور با ظلمت و تو هستی که طلسم ناآگاهی را می شکنی و قفل های فولادین جهل را با کلید آگاهی می گشایی. آری معلم عزیز و نهایت ارجمند تو طور معرفت هستی که در وادی های تفتیده و خشکیده جهل و خرافات رسم و راه به پیش رفتن را برای انسان می اموزی. تو غواص چیره دستی هستی که هنر خوب شنا کردن را برای دانش آموزت می اموزی و نور اگاهی را در چهار دیوار های تاریک ذهن او می افشانی . معلم ای اسطورۀ نبرد نور بر ظلمت و ای که نو روشنی و اگاهی از سبمای رنجور و دل افگارت فواره دارد و با وجود فقر بی پایان و تنگدستی های بیدرمان لحظه یی هم از آموزش فرزندان این سرزمین غرقیده در خون و اتش و خفته در ماتم دریغ نمیکنی و هرچند شکمت گرسنه است و اما سنگ عزت و وقار را بر شکم بسته یی و پایمردانه و استوار لب به سخن می گشایی و گل مهره های نور آگاهی را برای شاگردانت با پیشانی گشاده و چشمان کشیده و جذاب به ارمغان می دهی. معلم عزیز هرچند می دانم تو چندان به این روز خوش نیستی و این روز را دردی افزونتر بر بدن زخمی ات می دانی و من هرگز فراموش نمی کنم که روز معلم بود و این روز را به معلم ما تبریک گفتم و اما معلم چشمانش را بست و آهی سرد و دردناک از سبنه بیرون کرد و گفت بچیم این روز روز کی است؟ روز منی که از ترس دوکاندار همسایه راه خود را کج می کنم تا دوکاندار صدا نکند او معلم! ماه پوره شده و پول برداشت ها را بیاور.

این حرف معلم ما استاد وزیرالدین آغا است که حرف ها و آموزه هایش در دوارن مکتب در لیسل شاه دوشمشیره هرگز فراموشم نمی شود و او به گونۀ واقعی یک معلم و یک رهنما و رهبر بود و هر از گاهی که در صنف وارد می شد. درس را با یک چاشنی نصیحت می آغازید و سزاوار بود که گفته های او را چون لوح زرین نوشت بر دروازۀ تاریخ آویخت تا انسان هر عصری با نگاه به آن درس زنده گی را بهتر از بر کند. روزی در صنف داخل شد و پیش از آنکه به سخن زدن آغاز کند، فوری یک هم صنفی ما برایش گفت امروز روز معلم است و این روز را برایت تبریک می گوییم. استاد از شنیدن این سخن خشمگین شد و حرف شاگرد را قطع کرد و گفت: “بچیم روز ( …) است، معلم چه روز دارد” بعد به حرف های خود ادامه داد و گفت : بچیم این روز برای آن معلم چه تاثیر دارد که صبح از ترس دکاندار همسایه اش مخفی از خانهء خود بیرون می شود تا دکاندار همسایه او را نبیند و صدا نکند که او معلم قرض من را بیار. هرچند این حرف های استاد زنده گی یک معلم را 39 سال پیشتر از امروز تمثیل می کند و اما هنوز هم زنده گی معلمان تغییر جدی نکرده و با دشواری های دست و پاگیری دچار اند. برعکس امروز رنج معلم کلانتر از این است و بزرگتر از آن که قلم را یارای بیانش باشد. در آخرین تحلیل معلم ارچمندو گرامی و با وقار این روز را خیلی عاجزانه خدمتت از صمیم قلب عرض می کنم و می گویم معلم گرامی و ارجمند روزت مبارک و میمون باد و زنده گی ات سبز و خرم باد. از خداوند می خواهم بهروزگاری ها و شادکامی های فراوان نصیب حالت شود و کمر خمیده ات از زیر فقر راست شود و دستان نازنینت دیگر هرگز به سوی هر کس و ناکس دراز نشود. معلم بزرگوار روز خجسته ات مبارک باد و تومقدس تربن موجود روی زمین هستی و اسطورۀ رستگاری و رهایی از جهل و خرافات هستی. راستی که تو آفتایبی و نور روشناییی را بدون کم و کاست و تفاوت وامتیاز به سعۀ صدر یکسان برای شاگردانت می تابانی و آرزومندم که دشواری های زنده گی نور این تابیدن ها را از تو کم نکند و روزگارت بهتر از این شود…

بزرگ داشت از این روز زمانی اهمیت دارد که با گذشت این روز در زنده گی معلمان تغییری از لحاظ کمی و کیفی رونما شود. در غیر این صورت بزرگ داشت از این روزمعنایی ندارد و بزرگداشت نمایشی از روز معلم جز خاک افگندن به چشم معلمان چیزی دیگری نیست. این در حالی است که هنوز هم معلمان در کشور با دشواری های گوناگون اقتصادی و امنیتی دچار اند و با وجود هزینه شدن میلیارد ها و میلیارد ها دالر حیف و میلیون ها دالرحیف و میل شده است .هنوز هم معارف از لحاظ کیفی تغییر نکرده گرچند از لحاظ کمی در معارف تغییر بوجود آمده و این سبب شده که سطح آموزش در کشور پایین آید و از سوی هم تاسیس آموزشگاه های خصوصی و عدم نظارت درست به دلیل موجودیت فساد در اداره های نظارت کننده سطح آموزش در بخش های متوسط و عالی خیلی ضربه خورده است و در کنار آن موجودیت فساد در دانشگاههای شخصی بنیاد های تحصیلی کشور آسیب پذیر گردیده است.