یادی از داکتر عبدالرحمن محمودی نویسنده شاعر ومبارز :نوشته داکتر سیف الرحمن محمودی

               دوستا ن عزیز!
به سلسله گرامیداشت از شخصیت های ملی وفرهنگی کشور امروز نگارۀ از شخصیت ملی وفرهنگی کشور داکتر عبدالرحمن محمودی را که پنسلی نقاشی کرده ام باشما عزیزان شریک میسازم تا ازیک طرف یادی باشد ازاین شخصیت ملی ومبارز کشور.واز طرف دیگر نگینی باشد برانگشتر تاریخ هنروفرهنگ مردمی کشور .روحش شاد ویادش گرامی باد.
زنده یاد داکتر عبدالرحمن محمودی
(
سال وفات ۲۹ میزان )۱۳۴۰
زنده یاد داکتر عبدالرحمان محمودی در سال ۱۲۸۸هجری شمسی در گذربارانه کابل زاده شد.پدرش مامور پایان رتبه دولت بود.در سال ۱۳۱۶ ه،ش طبابت را آغاز کرد.درکنار طبابت به سیاست روی آورد.وی خود را خدمتگار مردم دانسته که نه تنها از لحاظ فزیکی بلکه از نظرذهنی واجتماعی وفرهنگی نیز مردم را مداوا میکرد.اما این کار برایش آسان نبود و به قیمت جانش تمام شد.
در سال۱۳۲۷ در انتخابات بلد یه کابل عملا وارد صحنه سیاسی شد ودر مجامع عمومی نطق های آتشین وانتقادی و انتباهی,وتندی را ایراد کرد. صراحت لهجه وی ،ارزش اجتماعی و سیاسی او را آشکار میساخت. لذا بخاطر همین سخنان انتقادی و آتشینش بار ها زندانی شدزنده یاد محمودی در دوره ای هفتم شورای ملی (۱۳۲۸/۱۳۳۱) با ۱۴۰۰۰ رای مردم کابل به پارلمان راه یافت.  دراین دوره در حدود ۵۰ تن از نمایندگان واقعی مردم در پارلمان جا داشت.در دوره هشتم شورای ملی ،سلطنت ظاهرشاهی مداخله نمود تا نوکران گوش به فرمان خود را برگزیند که چنین هم شد.مردم کابل ،محصلین پوهنتونها تحت رهنمایی زنده یاد داکتر محمودی( اولین بارمظاهره در اقغانستان عزیز) مظاهرهء را در شهر کابل علیه ستم و ریاکاری دولت براه انداختند.مظاهره از مقابل معاینه خانه ای زنده یاد محمودی(عقب مسجد پل خشتی) با خطابه ای آتشین وی آغاز و با همراهی مردم کابل و دادن شعار ها وخطابه های بر ضد دستبرد سلطنتشی در مقابل ارگ شاهی خاتمه یافت.این حرکت مردم کاخ سلطنتی را به لرزه در آورده بود.شاه فرمان مسلح ساختن عساکر و امر فیر را بالای مظاهره چیان صادر نموده بود.اما سخنان زنده یاد محمودی روحیه ای عساکر را به نفع مظاهره چیان چرخانید.وی سخنان خود را بزبان ساده چنین آغاز کردمردم دلاور و رزمنده وعساکر جان فدای وطن.شما عسا کر، اولاده ملت هستید.ما برای دفاع از خواسته های شما این کار را مینمایم.شما ازقراه و قصات و ولایات عقب نگهداشته شده وطن آمده اید.شما در فقر،بد بختی،بیکاری ، بیخانگی،بیگاری ،بی مکتبی ،بی برقی ،نداشتن سرک،نداشتن آب آشامیدن صحی،نداشتن صحت و سلامتی و شفا خانه و داکتر رسیده و مهربان و حد اقل زندگی انسانی محروم هستید.همهء این خوبی های شما را یکدسته چوکی نشینان دزدیده اند، که باید شما آنرا بدست بیاورید.اتحاد ما و شما و مبارزه ما و شما، نجاتبخش شما و ما خواهد شد………….».محمودی در انتخابات دوره هشتم شورا با بیانات تندی وارد میدان مبارزه شد که نظام فرتوت سلطنتی نتوانست آنرا تحمل نماید،لذا وی را با ۱۶ تن از مبارزین دیگر در ۱۸ سرطان ۱۳۳۱ زندانی ساخت که تنها زنده یاد محمودی، براتعلی خان تاج و سرور جویا و فتح محمد خان فرقه مشرمدت ده سال را تا پای مرگ به زندان بودند ،اما دیگران با دادن توبه نا مه ها،بعد از دو/سه سال رها گردیدند.
ارگان نشراتی «حزب خلق » زنده یاد داکتر محمودی «ندای خلق»بود .مدیر مسءول آن زنده یاد انجنیر ولی احمد عطایی و صاحب امتیاز آن زنده یاد داکتر عبدالرحمن محمودی بودندای خلق» در ۲۹ شماره در خدمت خلق قرار گرفت.
زنده یاد داکتر عبدالرحمن محمودی یکی ازقهرمانان نامدار،انقلابی و مبارز میهن بود که مردانه و استوار وسر به کف در راه عدالتخواهی و آزادی توده ها رزمید.وی از طبقه محروم و مظلوم میهن بود و درد و رنج مردمش را بالای گوشت و پوست خود احساس مینمود.چون درمیان توده های رنجدیده وطن زاده و رشد یافته بود،از این سبب همیشه برای رهایی مردمش از چنگال اقلیت مفتخوار،استسثمارگر و ستمگر زمانش می اندیشید و تلاش و مبارزه مینمود.لذا این عمل وی باعث کینه توزی خاندان شاهی قرار گرفت و ایشان ده ها سال را در زندان مخوف قرون وسطایی شاهی( دهلیز مرگ زندان دهمزنگ ) در دوران صدارت سردار داود (مشهور به سردار دیوانه) بسر برد. شکنجه های ظالمانه ای آنها را تحمل نمود و تا اخیر به زانو در نیامد و به آواز بلند میگفت:
یقین دارم که فردا بینوایان همه آقای این ملک و جهان است
زنده یاد داکتر عبدالرحمن محمودی با خلق ستمکش خود پیمان بسته بود که تا آخرین رمق حیات در مقابل نا برابری ها و استبداد قرون وسطایی آسیایی،چون صخره استوار و متین بایستد و از حقوق حقه ای توده ها دفاع نماید.چنانچه همیشه ورد زبانش بود اینکه:
من فداکارم و جان باختن آیین من است خدمت تو ده ای بیتاب و توان دین من است
شعری از داکتر عبدالرحمن محمودی، زندان دهمزنگ سال ۱۳۳۲ هـ ش
تومیدانی که محمودی چسان است
نه در بند زمین نی آســــمان اســت
تومـــــــیدانی که دین و مسلک او
محبت با همه خــــلق جـــهان اسـت
تومــــــــیدانی که اندر رزم دشمن
قلم در دست او گــــرز گران اسـت
منم آن انقـــــــــلابی از دل و جان
که افکارم نه ازاین ونه آن اســـــت
مرا عشق وطـــــــــن دیوانه کرده
مرادرد وطن درجسم وجان اســــت
بگو با دشــــــــــــــمان پست مردم
که محمودی نمیرد سخت جان است
همــــــی داند ولی در جنگ دشمن
زبانـــــــش تیزتر از هم سنان اسـت
زصنف(۱) بیــــــنوایانم از آن رو
مرا مخــــدوم صنف رنجبران اســت
بگویم فـــاش با هرکس به هر جا
که صنف بیـــــنوایانم چو جان اســت
یــــــــقین دانم که فردا بی نوایان
هــــــــمه آقای ملک این جهان اســت
نه من تنــــــــــــها یگانه قهرمانم
همه مردم دراین خاک آنـچنان اســت
مرا قومیست کز افســــــــانه شان
همـــــه فخــــر زمین و آسمان اســت
نمــــــــــی لافم ببین تاریـخ ما را
درفــــــــــش ما درفش کــاویان است
بپرس از هر فرنگی این سخن را
که ضرب دست افغانی چه سان است
بسوزد زهول جنبش های مــردم
هرآن مرد فرنگی در فغان اسـت
(
۱) طبقه
———————————————————-
تلخیص ورویکرد :نوشته داکتر سیف الرحمن محمودی