د ششم جدی آغاز غمنامه یی که طومارش هر روز فاجعه بارتر و بحران آفرین تر می شود: مـهـرالـدیـن مشـیـد

   امروز ششم جدی برابر است به روز هجوم شوروی پیشین ابرقدرت تا دندان مسلح  وقت که خلاف موارین بین المللی به کشور ما لشکرکشی نمود. درست ۴۰ سال پیش از امروز ارتش سرخ شوروی با تمام ساز و برگ نظامی اش به افغانستان هجوم آورد و نیرو های زمینی آن از طریق سالنگ وارد افغانستان شدند. این در حالی بود که چند روز پیش از آن ورود نیرو های شوروی از طریق هوا به میدان هوایی بگرام آغاز شده بود. درست چهل سال پیشتر از امروز در شام پنجم جدی کارمل از طریق امواج رادیوی تاجکستان خبر سقوط حکومت حفیظ الله امین و پیروزی شاخه پرچم حزب دموکراتیک خلق را اعلان کرد. سه روز پیشتر از این اعلامیه کارمل طیاره های شوروی به پیاده کردن سربازان این کشور به میدان هوایی بگرام آغاز کرده بود. در آن روز ها صدای طیاره های شوروی در آسمان کابل طنین انداز بود و سخن از تحول در کابل بر سر زبان ها بود. نشر سخنان کارمل در واقع سر کلافه تحول را گشود و فردای آن شب برابر به شش جدی نیرو های پیاده شوروی با عبور از سالنگ به شهر کابل رسیدند. نیرو های شوروی به مقاومتی رو به رو نشدند و تنها فرقه ریشخور به مقاومت پرداخت و تا دوازده بجه چاشت ششم جدی مقاومت در ریشخور شکستانده شد و امین در شامگاه پنجم جدی در تپه تاج بیگ بوسیله نیرو های خاص شوروی و به کمک رقبای حزبی اش کشته شد.

در همین روز حفیظ الله امین همه اعضای دفتر سیاسی را برای جلسه به اقامتگاهش در “تپه تاج بیگ” دعوت کرد و همه اعضای جلسه آنروز مهمان امین بودند و اولین غذایی که برای مهمانان آوردند سوپ بود، که به وسیله آشپز امین، که یک نفر روسی بود، مسموم شده بود. حفیظ الله امین ابتدا گیج و منگ شده بود و سپس در یک عملیات نظامی ۴۵ دقیقه یی که به سرکردگی ستوان “سیمیونف” به کاخ محل استقرار وی یورش برده با رگبار مسلسل در پیش چشم اعضای خانوداه خود کشته شد. از زبان خانم امین چنین گفته شده، وقتی مهمات آنان تمام شد، آنها داخل کاخ شدند. به محض داخل شدن با ماشیندار یا مسلسل به چهار طرف فیر کردند. در اثر این شلیکها به دخترانش ملالی و گلالی و پسرش خوازک گلوله اصابت کرد. در حالی که آنها عکس امین را به دست داشتند، به سوی دخترم “غوتی” رفتند. غوتی به آنها گفت چرا شلیک می کنید، امین صاحب این جا است. گفتند که امین کجاست؟ در این حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است، بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند وقتی دیدند کسی دیگر باقی نمانده، خاموش شدند.”

نیرو های شوروی در حالی به افغانستان هجوم آوردند که پس از کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ بوسیلۀ حزب دموکراتیک خلق به حمایت  شوروی، قیام های گسترده برضد این کودتاگران آغاز شده بود. دلیل اصلی این تهاجم هم گسترش دامنۀ مقاومت در برابر رژیم تازه بود که شوروی ها را واداشت تا برای پشتیبانی از آن افغانستان را مورد حمله قرار بدهند. دلیل اصلی قیام مردم در برابر حکومت جدید انگیزۀ دینی داشت؛ زیرا این حزب پیش از به قدرت رسیدنش متهم به چپ گرایی و طرفداری از مسکو بود. رهبران این حزب با آن که حساسیت های مذهبی در افغانستان را برضد خود می دانستند، بی توجه به ویژه گی های فرهنگی و باور ها و سنت های حاکم در جامعۀ افغانستان دست به اقداماتی زدند که بیشتر مردم را برضد خود تحریک کردند. رژیم با بی توجهی تمام  به صدور فرمان های شتاب زده و  پیهم آغاز کرد که این فرمان ها در مواردی چون؛ تقسیم زمین بین دهقانان، لغو یا تخفیف طلب زمین داران بزرگ و سودخواران از دهقانان، برابری زن و مرد، آموزش اجباری سواد برای زنان، لغو شیربها و کاهش مصارف عروسی از سوی حکومت تره کی صادر شد.

هرچند این فرمان ها می توانست در صورت توجه به شرایط واقعی محیط،، جامعه و وضع قانون از مجرای حقیقی آن، برای جامعۀ افغانستان سودمند باشد؛ اما به نسبت این که جامعۀ افغانستان از لحاظ  ساختار هایی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی برداشت و هضم این فرمان ها را نداشت. افغانستان از یک طرف یک جامعۀ قبیله یی بود و از لحاظ صنعتی پیشرفت نکرده بود و با جامعۀ شوروی وقت خیلی متفاوت بود. از سویی هم این فرمان ها با روحیۀ آن روز مردم افغانستان ناسازگار و عجولانه و تحریک آمیز بود. تره کی هر چند دست به اقدامات خونینی زد؛ اما نتوانست که در پیشبرد اصلاحات و تطبیق فرمان های خود موفق شود. تره کی تنها به صدور فرمان های شتاب زده بسنده نکرد و سیاست سرکوب را به گونۀ خیلی وحشیانه و غیرمنطقی آغاز کرد و صدها دانش آموز، دانشجو، دانشمندان، استادان مکتب ها و دانشگاه ها، موسفیدان قوم، رهبران مذهبی و سیاسی  و کارمندان ملکی و نظامی دولت را حتا بدون اسناد  به اتهام مخالفت با رژیم  زندانی کرد و بسیاری را هم به شهادت رساند که پولیگون های پلچرخی شاهد گور های دسته جمعی است که هزاران انسان در آن زیر خاک شده اند.

طوری که در بالا اشاره رفت پس از کودتای هفت ثور اوضاع سیاسی و اقتصادی واجتماعی در کشور به وخامت گرایید و مقاومت برضد رژیم در نتیجۀ سیاست های غلط و عجولانه اش بیشتر می شد. شوروی ها در همچو شرایط ناگوار مرتکب اشتباۀ بزرگ سیاسی شدند و بریژنف حتا خلاف خواست بوروی سیاسی حزب کمونست شوروی تصمیم به اعزام نیرو به افغانستان گرفت.

این هجوم  قیام خودجوش و جانبازانهء مردم افغانستان برضد مهاجمان را وارد مرحلهء جدیدی کرد که در نتیجهء چهارده سال جهاد در برابر ارتش سرخ در حدود دو میلیون انسان مظلوم و مسلمان این سرزمین به شهادت رسید، در حدود چهار میلیون معلول و میلیون های دیگر به خارج از کشور مهاجر شدند. قصه های جنایات انسانی، کشتار های بیرحمانه، هتک حرمت ها و زنده به گور کردن های آن دوران سیاه بیستر از هفناد من کتاب می شود و در مورد آن زیاد سخن رفته است.  این جنگ برای شوروی خساره های هنگفت جانی و مالی را برجا گذاشت و تلاش های گرباچوف در راستای اصلاحات سیاسی و اقتصادی برای جبران خساره های جنگ افغانستان به نتیجه نرسید. شورری در سال ۱۳۵۸ با ورود خود به خاک افغانستان، ۱۴ میلیارد دالر کمک بلاعوض به افغانستان کرد و خروج آن با کشته شدن ۱۴ هزار و ۵۱ نفر به پایان رسید که هدف از این تهاجم شوروی نه بیشتر رسیدن به آب های گرم هند و همچنین ایران بود. شگفت آور این که ۱۲ سال پس از این حمله که اکنون ۲۷ سال از آن می گذرد، در پنجم جدی  سال ۱۳۷۰ خورشیدی برابر به ۲۶ دسمبر سال  ۱۹۹۱میلادی میخاییل گورباچف رهبر شوروی استعفا داد، و روسیه به همراه ۱۴ جمهوری دیگر “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی” اعلام استقلال نمودند. بوریس یلتسین که رئیس جمهور روسیه بود کنترل سلاح‌های هسته‌ یی آن کشور را در دست گرفت. در شورای امنیت سازمان ملل روسیه جانشین شوروی شد و تمامی تعهدات بین المللی آنرا قبول نمود. بدین ترتیب، عمر اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسید. به تعبیری سوسیالیسم آزاد شد، چون به گمان من آنچه که در شوروی اجرا میشد، علیرغم برخی‌ از جنبه‌های مثبت آن، سوسیالیسم واقعی‌ نبود. گورباچف تلاش کرد که حزب کمونیست شوروی را به سوی سوسیال دموکراسی سوق دهد، ولی‌ موفق نشد. سقوط شوروی نتایج بسیار وحشتناکی برای بخش بزرگی‌ از جهان، از جمله مردم آن کشور به بار آورد . در داخل کشور منابع ملی‌ روسیه و جمهوری‌های ثروتمند دیگر شوروی غارت شد؛ گروه سالاری یا الیگارشی مانند سمارق در همه روییدند؛ ارتش شوروی از میان رفت، و باقیمانده آن در ارتش روسیه، بجز سلاح‌های هسته‌ یی آن، بشدت ضعیف شد؛ و نظام تأمین اجتماعی که برای مردم وجود داشت نابود شد. در سطح بین المللی، کشور‌هایی‌ مانند ایران که از جهان دو قطبی سود میبردند، بازنده بودند. آمریکا برای حدود ۱۵ سال یکه تاز جهان بود، و هرچه که خواست کرد، و هر چیزی را که خواست به بیشتر جهان تحمیل نمود.

پس از فروپاشی شوروی اوضاع در روسیه تغییر کرد و روسیه حکومت داکتر نجیب را به حال خود گذاشت. پیش از آن نیز بدنۀ حکومت نجیب در جنگ های درون گروهی میان حزب خلق و حزب پرچم دو شاخۀ حزب دموکراتیک خلق ضعیف شده بود و کشته شدن تره کی بوسیلۀ  حفیظ الله امین و کشته شدن حفیظ الله امین بوسیلۀ روسیه با ترغیب کارمل و رانده شدن کارمل از قدرت و تفویض قدرت به نجیب بوسیلۀ شوروی ها همزمان با گسترش فعالیت های مجاهدین و افزایش ضربه های آنان بر پیکر حکومت نجیب  بالاخره حکومت او در ثور ۱۳۷۱ خورشیدی بوسیلۀ مجاهدین سقوط کرد. حکومت مجاهدین درگیر جنگ های تنظیمی شدند و با کشته شدن بیش از  شصت هزار شهروندان کابل و ویرانی و به خاک و خون کشاندن این شهر تمامی دستاورد های جهاد مردم افغانستان یکسره نابود شدند؛ اما صد ها دریغ و درد که عده یی دلالان سیاسی، تیکه داران گروهی و معامله گران با شبکه های استخباراتی منطقه و جهان زیر نام رهبران و فرماندهان قربانی های این ملت مطلوم را به هیچ بدل کردند و نتیجهء آن کارنامه های سیاهء شان بود که پس از سقوط نجیب بیشتر از شصت هزار شهروندان کشور در کابل طعمهء آتش جنگ های گروهی شدند و به گونهء بیرحمانه یی به شهادت رسانده شدند که داستان ستم ها، سربری ها، میخکوبی ها و هنک حرمت های آن دوران بدتر و زشت تر از جنایت های شوروی است. حال که سی و هفت سال از آ تجاوز می گذرد و در مورد وحشت و دهشت و عمق و گسترده گی این تجاوز و جنایات آن زیاد سخن رفته است؛ هرچند امروز در نتیجهء جفای تیکه داران جهاد به رزم آوری های مقدس مردم افغانسنان حادثهء ششم جدی از سرخط رسانه ها افتاده است . این در حالی است که کارنامه های ناروای شماری رهبران و فرماندهان جهاد هنوز هم در سرخط رسانه ها قرار دارند و هنوز هم  از حریم خط قرمز بیرون نشده اند؛ اما با تاسف که امروز کشور روزگار بدتر از دیروز را دارد و جنگ بیرحمانه در کشور ادامه دارد و هر روز ده ها انسان مظلوم این کشور به گونۀ وحشتناکی در حمله های انتحاری و انفجاری و بمباران های کور هوایی و حمله های تهاجمی طالبان کشته می شوند. درنتیجهء اشتباهات تاریخی رهبران جهاد و مداخلهء استخبارات کشور های منطقه، بویژه پاکستان و ایران افغانستان بار دیگر به میدان جنگ بین المللی بدل شده است و هزاران سرباز خارجی در کشور حضور دارند. حالا اوضاع سیاسی و نظامی کشور چنان پیچیده شده است که حاکمان ارگ و سپیدار را نیز حیرت زده و تماساچی کرده است.

حال پرسش بزرگ این است که چه باید کرد تا از این کوه و کتل های دشوار سیاسی، امنیتی و نظامی کشور به ساده گی عبور کرد و به فاجعهء کنونی نقطهء پایان گذاشت.

آیا پس از این هم باید دنبال تیکه داران جهادی، لیبرالی و تکنوکرات های قدیم و جدید رفت تا به عدم تکرار جرم های سنگین شوروی پیشین و جنابت ها و خطا های امریکای کنونی نقطهء پایان گذاشت. دنبال آنانی رفت که با آرمان های هزاران راهیان راهء آزادی جفا کرده اند. جفا به مردانی که مسیر تاریخ را تغییر دادند، بافروپاشی شوروی کشورهای آسیای میانه که تحت استعمار آن به سر می بردند،  از نعمت آزادی برخوردار شدند و با فرو ریختن دیوار برلین المان یک پارچه شد و اروپای شرقی و غربی باهم وصل گردد؛ اما هزاران دریغ و درد که این همه قربانی ها نقش بر آب شدند و مانند یخ ذوب گردیدند. عامل اصلی این همه شکست ها و بدفرجامی های غمبار بی تدبیری ها، خودخواهی ها، قدرت طلبی ها، تحمل ناپذیری های رهبران و فرماندهان جهادی کشور بود که هر یک خود را به قول معروف ” پنچ چهاریک” حساب کردند و رویایی قدرت و نشستن به اریکۀ تخت وتاج کابل را در سر می پروریدند.

این خودخواهی ها وبزرگ بینی ها سبب شد که حتا تلاش های مثبت شماری از رهبران و فرماندهان  در راۀ پیشگیری از فاجعۀ پس از سال های ۱۳۷۱ خورشیدی ناکام شود. شاید شماری ها دلیل فربهی فاجعه در افغانستان را مداخلۀ استخبارات کشور های منطقه مانند پاکستان، ایران، روسیه و هند بخوانند و با عنوان کردن نقش پاکستان بحیث عامل اصلی جنگ های گروهی در کابل و رقابت این کشور با هند از درگیری ها تعبیر جنگ نیابتی کنند و با این تفسیر بر تمامی مسؤولیت های خود خط بطلان کشیده وخود را برائت بدهند. در این شکی نیست که از جمله عامل درگیری های گروهی در کابل مداخلۀ شبکه های استخباراتی بویژه نظامیان پاکستان بود که حزب اسلامی را به جنگ با حکومت ترغیب کردند که حتا به گفتۀ “خاشقپی” روزنامه نگار فقید عرب  تلاش های شماری رهبران اخوان المسلمین و عرب های دیگر ک در میان مجاهدین بودند، به شمول اسامه برای پیش گیری از جنگ به نتیجه نرسد. پس با توجه به یادآروی بالا گفته می توان که حتا مسؤولیت مداخله های شبکه های استخباراتی در آن درگیری ها به شماری رهبران وفرماندهان جهادی بر می گردد که چگونه به دستور بیگانه ها کشور را به پرتگاۀ یک جنگ خونین بردند و بستر فاجعه را تا به امروز در کشور هموار گردانیدند.

با تاسف که شماری از آنان هنوز هم راضی نیستند که به اشتباهات خود اعتراف بکنند و از مردم افغانستان عذر خواهی کنند و برعکس با اتهام وارد کردن یکی بر دیگری گویا می خواهند برخود اتمام حجت کنند. آنان می خواهند، با دست کم گرفتن آن همه اشتباهات تاریخی و سیاسی باز هم بر سر چشمان و در قلب های مردم جای داشته باشند. نه تنها این که  هنوزهم هوا وخیال بلندخواهی ها در کله های شان موج می زند. این در در حالی است  که آنان را ملت خیلی آزموده است و آزموده را آزمودن خطا است و نظر به حدیث پیامبر اسلام  نباید یک مسلمان را از یک سوراخ مار بگزد. از این رو حال زمان آن رسیده است که مردم افغانستان با تیکه داران قدیم و جدید بدرود بگویند و راهء تازه و مستقل را برای نجات خود و مردم خود جستجو کنند تا به این پرسش چه باید کرد، پاسخ معقول و منطقی ارایه کنند. نخست زمانی به این پرسس می توان پاسخ داد که برای ببرون رفت از وضعیت کنونی راهء بیرون رفت مناسب را جستجو کرد و از سویی هم برای بسیج مردم توفیق یافت. این در حالی است که اعتماد مردم نسبت به گروه های سیاسی چپ و راست از میان رفته و از میزان باورمندی های مردم خیلی کاسته شده است. حال زمان آن رسیده است که این اعتماد و باور از دست رفته دوباره اعاده شود که اعادهء آنها چندان ساده نیست و برای پیمودن آن از هفتاد خوان رستم عبور باید کرد؛ زیرا مردم افغانستان امروز با جنگ خطرناک تروریزم رو به رو اند که تنها از پاکستان آب و نان نمی خورد و در آنجا تججهیز، تمویل نمی شوند؛ بلکه این گروه های تروریستی توانسته اند تا با کشور های دیگری مانند روسیه و ایران و امارات متحده و  سعودی و کشور های دیگر رابطه برقرار کنند و از سویی هم د ربازی های مرموز استخباراتی حتا قادر به استفاده از امکانات کشور های غربی هم شوند و از درآمد قاچاق هیرویین هم سود ببرند. بنا بر این رخداد های جاری کشور نشان می دهد که اوضاع کشور چنان پیچیده و استخباراتی شده است که زمامداران و رهبران گروه های سیاسی کشور از فرط وابستگی های گوناگون توان حل دشواری روان در کشور را ندارند. حادثه چنان پیچیده شده است که حل آن از توان حکومت و گروه های سیاسی و حتا مداخلۀ مردم هم خارج شده است. پس این پرسش در افکار خطور می کند که آیا ممکن است تا حکومت و مردم با هم بسیج شوند،  متحدانه عمل کنند و به دور یک محور ملی و اسلامی مستقل و پاک جمع شوند و پروسه محور و برنامه محور و با عقلانیت درست عمل کنند تا باشد که گرۀ دشوار مبارزه با تروریزم را موفقانه کلید بزنند و کشتی توفان زدهء کشور را به ساحل نجات و رستگاری را برسانند؟ شاید پاسخ  به این پرسش در زمان کنونی با توجه به بحران روز افزون کشور بیشتر به رویایی بماند  که هنوز زود است تا آن را تعبیر کرد و راۀ نجات افغانستان را در میان خم  و پیچ رخداد های کنونی به این زودی ها پیدا کرد. پس گفته می توان که ششم جدی آغاز نامیمون و غیر مترقبۀ یک فاجعۀ غم انگیز در کشور بود که  پی آمد های ناگوار آن فاجعه و بحران در کشور را  هر روز فربه تر می کند و کشتی توفان زده و نشسته در آب گل آلود کشور را هر روز بیشتر به قعر حوادث فرود می برد.

این بود، گوشه یی از غمنامه ششم جدی که با تجاوز یک ابر قدرت بر یک کشور همسایه اش، آغاز شد و تاریخ خونین افغانستان را با خط سرخ رقم زد. آغاز خونینی که از آن به بعد هر روز خونین تر و غمبارتر می شود و تراژیدی اش سنگین تر و دردبارتر می شود. ارتش شوروی پس از کمتر از ده سال وادار به ترک افغانستان شد و توان جنگیدن با مجاهدین را از دست دادند و رژیم نجیب را به حال خود رها کردند. نجیب پس از دو سال یارای جنگیدن با مجاهدین را از دست داد و پس از ایجاد اختلاف میان حامیانش در شمال در پنج ثور سقوط کرد و نیرو های جمعیت و حزب پیروزمندانه وارد کابل شدند و با این ورود که از آن زیر نام هفتم ثور یاد می شود. غمنامه جدید این کشور رقم خورد. و نیرو های جهادی برای کسب قدرت چنان بر سر هم کوفتند که برای کابلیان منتظر کمک مجاهدین بجای یاری آنان برعکس برای آنان مرمی ها و گلوله ها نثار کردند و آرزو های شان رابا خاک و خون یکسان کردند. این ورود پیروزمندانه مجاهدین در واقع مقدمه تهاجم امریکا به افغانستان را فراهم کرد. رهبران جهادی در یک جنگ غیر عادلانه سرنوشت مردم افغانستان را به بازی گرفتند و خیلی بیرحمانه به بازی گرفتند. شاید بسیاری از آنان هنوز هم ندامت نکشند و حاضر به معذرت خواهی از مردم افغانستان نباشند؛ زیرا آنان به آرزو های شان که همانا غارت و تاراج دارایی های مردم افغانستان بود به آن رسیده اند و ممکن آخرین آرزوی شان رسیدن به کاخ ها و دست یافتن به ویلا ها در داخل و خارج از کشور بود و به آن رسیدند و حالا هم نادم نیستند و نادم آنانی اند که به حرف ها و وعده های دروغین آنان باور کردند. در حالی که این داعیان دروغین اسلام میلیون ها دالر زیر نام جهاد دزدیدند و صاحب قصر ها شدند و فرزندان شان در دانشگاه های مشهور جهان درس خواندند و اما هزاران فرزند مجاهدین راستین و این خوشباوران مومن که پدران شان شهید شدند نه تنها از تمامی نعمات زنده گی و حتا از آموزش های عادی هم محروم اند که از داشتن حداقل نیاز های زنده گی هم محروم هستند. از این درس شکست بزرگ آنانی بیاموزند که از غرب با جیب های خالی آمدند و امروز میلیون ها دالر دزدیدند و منتظر خشم مردم باشند و شاید این خشم سنگینتز از خشمی باشد که شاید حتا نتوان تعبیرش کرد. نباید بیش از این صبر این ملت مظلوم را بیازمایند. نشود روزی فرا رسد که هر نوع پشیمانی سودی نداشته باشد و شاهد چنان روری باشند که حتا در گذشته هم تکرار نشده است. لازم است تا آنانی که هنوز هم  از تاریخ خونین این ملت نیاموخته اند، اندکی از عشق به قدرت و ثروت شان بکاهند و از گذشتۀ سیاۀ آنانی بیاموزند که چه امروز و چه فردا از قدرت “تابو” درست کرده اند و با شعار سیاۀ یا ارگ و یا مرگ سرنوشت این ملت را به بازی گرفته اند و در پایان هم به گونۀ ذلت بار کشته شده اند .یاهو