نگاهی گذرا به جمهوریت یا نظام شایسته سالاری جمهوریت با قانون ستیزی و استبداد هم خوانی ندارد: نویسنده: مهرالدین مشید

در این تردیدی نیست که مفهوم جمهوریت پس از معرفی آن در کتاب” جمهوریت افلاطون” از طلایی ترین اندیشه های انسانی در روم باستان است.  اندیشه ء جمهوریت که از ایده آل های افلاطون به شمار می رود. پیش از آنکه در روم باستان به ثمر بنشیند.  اضافه تر از هزارسال در اسارت کلیسا زیر پوشش دین باقی ماند و ارزش های مردم سالاری بیش از هزار سال ناشگفته باقی ماند تا آنکه رونسانس در نتیجهء قربانی های کالون و لوتر نفخ تازه به جامعهء اروپا زد و جمهوریت امروزین محصول مبارزات پیهم اروپایی ها است که پس از انقلاب صنعتی در بریتانیا و وقوع بزرگ ترین انقلاب اجتماعی فرانسه انسان به آزادی های حقوق بشری رسید و با نشر کتاب های ” قرار داد اجتماعی” روسو و ” روح القوانین” منتتسکو، تفکیک قوای سه گانه و حدود و استقلال این سه قوا روشن شد که تحول بزرگی در راستای تکامل دموکراسی بود. 

با تهاجم کشور های استعماری غرب مانند، اسپانیا و هالند و فرانسه و بریتانیا و تاسیس کمپنی هند شرقی و حمله ناپلیون به کشور های غربی، کشور های شرقی در معرض تهاجم قرار گرفت و این تهاجم زمینه ساز خیرش جنبش های اسلامی و ملی در شرق شد که وهاب نجدی موسس جنبش نوزایی در عربستان و سیدجمال الدین افغان موسس جنبش اصلاحی ظهور کردند که حرکت سید تا حدودی متاثر از فرهنگ و تمدن غرب بود. چنانکه در این  رابطه دو جریان با دو گرایش بوجود آمدند که سرسید احمد با تاسیس علیگره طرفدار استفاده از فرهنگ غرب و مرکز دیوبند مخالف استفاده از فرهنگ و تمدن غرب بود. هدف از اشارات بالا اندکی پرداختن به جریان ارزش های دموکراسی از غرب به شرق بود و امروز هند که بزرگ ترین دموکراسی دنیا را تجربه می کند؛ نتیجهء یک قرن سیطرهء استعماری انگلیس است.مبارزات عدم خشونت مردمان نیم قاره در برابر بریتانیا به رهبری مردان جادوانه ای چون؛ گاندی و نهرو و ابولکلام آزاد و اقبال کسانی دیگر نه تنها نیم قاره را نجات داد؛ بلکه ینگه بنای بزرگ تری کسور مردم سالار را در هند  و پاکستان نهادند.اما این جریان در نتیجهء مداخله ء نظامیان پاکستان از جنرال ابوب ها و جنرال ضیا الحق ها تخریب شد و در نتیجه نظامیان در پاکستان مسلط شدند و این کشور را به لانه تروریزم بدل کردند. اما باتاسف که در نتیجهء جنگ های صدسالهء فرزندان تیمورشاه دیمکراسی هزگز به افغانستان نیامد و سلسله اصلاحاتی که شاه امان الله بوجود آورد و نتوانست دموکراسی را در نظام شاهی تمثیل کند و در زمان نادر جلاد و هاشم سفاک به استداد خشن بدل شد تا آنکه با تصویب قانون اساسی کشور در سال 1343 شاهی مطلقه جای شاهی مشروطه را گرفت و با کودتای داوود جمهوریت آمد و اما ارزش هایش نه و با کودتای هفت ثور استبداد کمونیستی تیپ شوروی و از آن به بعد تهاجم شوروی و بعد حملهء امریکا ادامه یافت. با تاسف که حکومت های بعد از تهاجم آمریکا چنان در فساد و غارت و اختلاس و زنبآره گی و گروه گرایی و قوم گرایی و انحصار گرایی غرق شدند که بر رغم فضای مناسبتر از هر زمانی نه تنها ارزش های دموکراسی درکشور جای نیافتند و محصول آن حکومت های فاسد تحت رهبری افراد بیشتر فاسد و بدنام است که انتخابات های پر از تقلب و بدترین ها در جهان از بازدهی آن است که اکنون شاهد بدترین اختلاف ها میان رهبران حکومت و گروه های سیاسی در کشور هستیم.

این در حالی است که جمهوریت با قانون ستیزی و سیطره جویی در تضاد است و جمهوریت یعنی نظام مردم سالار، نظامی که در آن قانون حاکم باشد و  ارزش های دموکراسی را در زیر چتر حاکمیت قانون تمثیل نماید. بنابر این جمهوری خواهان واقعی آ نانی اند که به ارزش های یک نظام مردم سالار باور داشته و از حامیان راستین قانون مداری و از مخالفان سرسخت قانون ستیزان و سیطره جویان و انحصار گرایان است. رهبران جمهوری خواه به مردم خود پاسخگو بوده و پابند به تعهد و پاسدار حاکمیت قانون  و دشمن مفسدان و  زن باره ها و متملقان و حوش باش های ارزه است. یک رهبر واقعی جمهوری خواه را در کرکتر های انسانی و رویکرد های قانونی و اخلاقی آن می توان جستجو کرد و نه در برخورد های پوپولیستی و مردم فریبانه و مانور های کذایی و عوام فریبانه ء آن. رهبران مردم سالار مانند گاندی ها و ماندیلا ها هر از گاهی مورد احترام ملت های شان بوده و در چشمان مردم خود جای دارند و حال خاک های قبر آنان را سرمه ء چشم شان می نمایند. مردم در طول تاریخ از  رهبران پوپولیست و دروغگو و فریبکار نفرت داشته و آنان را مانند نجیب هابه دار می آویزند و قبر آنان را مانند تره کی ها به آتش می کشند. رهبرانی که در زیر چتر دموکراسی به مانور های قومی و تباری پرداخته اند، هرچند آنان این رویکرد ها را در زیر شعار های جمهوریت  و دموکراسی و مردم سالاری پنهان می کنند و اما هرگز ممکن نیست که رهبری با نشان دادن طلا چهره ء واقعی خود را که همانا مس بدل است، پنهان کند. به گفته ء رضا براهنی انسان های شریفی در جامعه اند که به ظاهر مس و مفلوک اند و در حالی که در اصل طلا اند و نام گذاری کتابش به نام ” طلا در مس” ریشه در همین تعبیر او دارد. رهبران پوپولیست و مستبد و انحصار طلب باید بدانند که هیچ گاهی ممکن نیست تا سیمای واقعی خود را زیر پوش شعارهای سبز و مخملین مردم سالاری پنهان کند و بدین وسیله با رویه کشیدن بر سیمای اصلی خود که همانا مس است، طلا را نشانه برود. 

از همین رو است که جمهوریت یعنی پاسداری از آگاهی، آزادی و عدالت تلقی شده است؛ نظامی که پاسدار ارزش ها در راستای تامین عدالت اجتماعی است تا آزادی و آگاهی و شکوفایی های اجتماعی در جامعه به ثمر بنشینند.  هرچند جان مایهء دموکراسی آزادی بیان و آزادی رسانه ها و دفاع از حقوق بشر و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن است؛ اما این ارزش ها زمانی در جامعه می توانند، بعد عملی پیدا کند که بستر مناسبی برای تامین و نهادینه شدن این ارزش ها بوجود آید. یعنی ارزش ها در جامعه نه بصورت واکنشی؛ بلکه به شکل کنشی جان بگیرند و نهادینه شوند. در این صورت است که دموکراسی در یک جامعه بصورت طبیعی رشد می کند و ارزش هایش به مثابهء جان مایه یک نظام مردم سالار روز به روز به شکوفایی بهتر می رسد. در این صورت است که در یک جامعه ارزش های حقوق بشری و آزادی بیان و آزادی رسانه ها و بالاخره حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن به عقلانیت فعال بدل می شود و در جامعه تحقق واقعی پیدا می کنند.  با تاسف که آ بش های  دموکراسی در افغانستان  به گونه ء تهاجمی آمد و ارزش های آن به ء گونه ء واکنشی نه این که پیاده شد؛ بلکه پیش از آنکه ذهنیت سازی شود، خواسته  و ناخواسته  بالای مردم افغانستان تحمیل  شد. این ارزش ها چنان در رکاب تهاجم بر مردم ما هجوم آوردند که در بسیاری موارد چنان شتاب  زده عمل کردند که حتا دست لیبرال  ها و تکنوکرات ها را از پست سر بستند. دلیلش ناآگاهی و نبود آزادی ها و عدالت است. آگاهی و آزادی  و عدالت در واقع کلید های تمام عیار در یک‌جامعهء مردم سالار  است. ابن سه اقنوم  است که به مثابه ء نوش داروی بغداد در حلقوم  دموکراسی زرق می شود و محیط را چنان  دواپاشی می کنند که هرگز جرثومه های فساد در کشور فربه نمی شوند و گرایش های منحط قومی  و مذهبی بر جامعه مسلط نمی شوند. 

از آنجا که یگانه انگاری و شفافیت  و صافی و ساده گی از جمله ویژه گی های دموکراسی است. از این‌ رو به هرگونه رویکرد های برابر و عادلاگه ء پدیده ها در جامعه  رویکردی مردم سالارانه خطاب میکنند. هرچند ویروس کرونا تلنگری برای از جا جنباندن کاخ نشین ها است؛  اما سیاستگران کشور باید بدانند که چشمان ویروس  کور است و در عین کوری دارای رویکردی مردم سالارانه است.  از همین رو قربانیان خود را بدون در نظرداشت فقیر و غنی قدرتمند و ضعیف به گونه ء کشنده و بیرحمانه مورد حمله قرار می دهد. از این رو دروازهء کاخ ها و کوخ ها را یکسان بدون تفاوت دق الباب می کند و هدف خویش را انتخاب می کند. بنا بر این هیچ کس از حملهء آن درامان نیست و خود را حتا به شدت و با شور و شوق بیشتر به کاخ ها می رساند و چنانکه تا کنون این توفیق را داشته و دارد و چندین مقام های ارشد شامل نخست وزیر بریتانیا و شماری دیگر را مصاب نموده است. هرچند اوضاع در افغانستان گاهی چنان غیرمترقبه انکشاف می کند که حملهء کرونای سیاسی خطرناک تر و کشنده تر از ویروس کرونا است و با یک چشم بهم زدن کار را تمام می کند.  ما زی چهار دهه شاهد همچو کشتار های یک شبه و غیرمترقبه بوده ایم و بعد از این هم خواهیم بود. این مرگ هفت قدم پیشتر از ویروس گوید ۱۹ است، زیرا این ویروس قرنطینه را به رسمیت شناخته و قربانی اش از دریچهء قرنطینه فرار کرده می تواند. حال که کرونا هم در رکاب آن پای گذاشته و حال هفت بار  تیزتر شده است. از این رو مرگ در چند قدمی سیاستگران کشور  قرار دارد؛ زیرا این ویروس میل بیشتر به کوبیدن دروازه های کاخ ها را وارد و شاید بسیار انسان های دارای مقامهای ارشد را رودتر شکار کند و آنگاه که طعمه های کاخ ها آن را ذوق زده کرد و رو به سوی انسان های شریف ک با شرف می نماید. با تاسف که سیاستگران ما چنان در نشهء کرونای سیاسی غرق اند که هرگز تمایل به انعطاف پذیری و نفی برتریجویی و انحصار طلبی را ندارند. به این ترتیبنه تنها تمایل به فرصت سازی ندارند که فر صست های موجود را هم خیلی قشنگ مانند شیر مادر نوش جان‌ می‌کنند.