رهبران و مردم سرحد هیچ گاهی تمایل برای پیوستن به افغانستان نداشته اند نگاهی به تمایل تاریخی رهبران و مردم سرحد برای نپیوستن به افغانستان قسمت دوم – نوشتهء مهرالدین مشید

قسمت دوم

مطالعات زنده گی و کارنامه های تاریخی شخصیت ها،ف رهبران و مردم آنسوی دیورند نشان می دهد که هیچ گاهی علاقمند پیوستن به افغانستان را نداشته اند. هر از گاهی که تمایلی به این سو داشته اند، هدف شان کمک به آنان برای آزادی آنان بوده است. برای آشکار شدن موضوع به پیشینۀ  مبارزات سیاسی و اجتماعی رهبران ومردم سرحد اندکی می پردازم تا مردم افغانستان دست کم از نیات آنانی آگاه شوند که شب و روز داد از ” لر و بر ” می زنند و شماری را ناآگاهانه به دنبال خود کشانده اند. مطالعات تاریخی نشان می دهد که این موضوع را از گذشته ها بدین سو داغ ساخته اند و می سازند که از موضوع سرحد به عنوان حربه ای برای رسیدن به اهداف شخصی و قومی و سیاسی و گروهی خود استفاده نمایند. این افراد شامل کسانی بوده که نه دلسوزی به مردم سرحد و نه منافع ملی مردم افغانستان، بلکه برای منافع شخصی خود داشته اند. برای آگاهی بیشتر از این موضوع خواننده گان می توانند، در نوشتۀ این قلم زیر نام ” برگ هایی از تاریخ که فصل ناتمام دیورند بر آن سایه افگنده است” به خوانش بگیرند. 

عبدالغفار خان از جمله استثنایی ترین رهبران سرحد است که عمر گرانبهایش را صرف آزادی، رفاه و آسایش سرحد کرد و اما تلاش های او به نتیجه نرسید. هدف اصلی او یک پارچگی نیم قاره و مخالف تشکیل پاکستان بود. او در آوان تشکیل پاکستان تلاش کرد تا سرحد به هند وصل شود واما بیشتر مردم سرحد رای برای پیوستن به پاکستان داد. وی برای این داعیۀ خود حدود بیست سال را در زندان های بریتانیا و بیشتراز 16 سال رادر زندان های پاکستان سپری نمود. او که به توصیۀ رهبران نیم قاره مانند نهرو و گاندی مبنی بر پیوستن سرحد به افغانستان وقعی نگذاشت و بالاخره با ابراز تاسف از رهبران هند گفت که او برای آزادی هند از هیچ نوع فداکاری با کانگره دریغ نکرد و اما زمانیکه هند به آزادی خود دست یافت، از او دست کشید. در می 1965 “وینو بابهیو” یک تن از آزادی خواهان هند برایش نوشت: من با این اظهارات بسیار متاسفم که بعد از آزادی هند در حصۀ شما خیلی بی عدالتی شد و شما در جمع  دوستان ما تنها باقی مانده اید؛ اما با این هم شما تمام دشواری ها را با سینۀ فراخ تحمل مینمایید و مثال شما منبع الهام برای همگان قرار گرفته است . او در پاسخ نامۀ او نوشت : هر کاری که انجام میدهم وهر تصمیمی که برای خدمت کردن برای مردم خود اتخاذ مینمایم. دولت پاکستان برایم هندو خطاب میکند؛ زیرا که من سال ها با کانگرس رابطه داشتم و اکنون به سوی فاجعۀ ناگهانی روان هستم.

با آغاز قرن بیست به تدریج جریان های سیاسی در سرحد بوجود آمد . پیش از آن در سرحد جریان های قبیله یی حاکم بوده و تمامی امور صلح و جنگ بر اساس رسم قومی و قبایلی به پیش میرفت. اولین جریان سیاسی در انسوی سرحد (۱)  در دههٔ‌ اول قرن بیستم به رهبری حاجی صاحب ترنگزایی با همکاری مولوی عبدالعزیز انمانزوی به وجود آمد که در آنزمان غفار خان خانزادهٔ جوان اتمانزایی فرزند بهرام خان نیز در این راه با ایشان می کوشید. در آغاز جنگ اول انگلیس ها امر گرفتار ی حاجی صاحب را صادر کردند. حاجی صاحب ناگزیر به انتقال ” حزب الله ” به سورکمر در باجور گردید. وی زمانی این تصمیم را گرفت که انگلیس ها قصد حمله بر حزب الله را داشتند. این جنبش تا سال های ۱۹۱۹ در مناطق تانک٬ مغول کوت٬ کیسی و ساحه های دیگر نیرو های انگلیس را مورد حمله قرار دادند و در جنگ استقلال افغانستان فشار بر نیرو های انگلیسی را افزایش دادند. 

دومین حرک سیاسی پشتون های آنسوی سرحد در جنگ سوم انگلیس بر ضد افغانستان بوجود آمد که سبب تشکیل کمیتهٔ ۹ نفری گردید. این کمیته برای بسیج مردم تلاش کرد و اما انگلیس ها بر آنان سخت گرفتند٬ رهبران آنان زندانی گردید و نیرو های استعماری حتا آب را هم بروی آنان بستند. سومین گروهٔ سیاسی جمعیت خلافت بود که در سال ۱۹۲۱  در پشاور تاسیس گردید. این حرکت با ورود «پرنس آف ویلز» به پشاور دست به تظاهرات زدند. در این زمان خان زندانی بود و شماری دیگر هم زندانی شدند. (۳) 

پس از آن خان غفار خان به آموزش های انقلابی خود تحت پوشش برنامه های مولانا محمود الحسن که از قبل آغاز شده بود، ادامه داد. این آموزش های خان سبب درگیری او را با بریتانیا فراهم کرد که پدر و مادر خان در عقب او قرار گرفتند. پدرش به پادشاهی بریتانیایی ها وفا دارد بود و اما وفا داری به رسم قبیله را نیز از پدران خود به ارث گرفته بود. خان با حمایت پدر خود توانست که با ژورنالییزم تند رو زبان اردو علاقمندی پیدا کند و با انقلابیون دیوبند رابطه برقرار نمود. وی در سال 1919 برای اولین بار راهپیمایی بزرگی را در اتمانزی برضد قانون “ولت اکت ” سازماندهی کرد. (1)

غفار خان مبارزۀ خود را با حاجی  صاحب ترنگزایی شروع کرد. او مبارزی غیر دلهره و شکست ناپذیر بود. زمانیکه در نتیجۀ پیشنهاد پونه در کانگرس پراگنده گی بوجود آمد  او که چنین احتمالی را پیش بین بود، بازهم به تمام قوت نطریات خود را ارایه نمود و از کمیتۀ کاری کنگره استعفا نمود. او در تمام خواست هاییکه مبارژۀ عدم تشدد را نفی میکرد ، ایستاده گی نمود. او زمانیکه پیشنهاد “افریا” را رد کرد، بدون پرداختن به بحث های علمی از کنگره کنار گرفت.

در موقعیت حساس سرحد ایجاد چنین جنبشی بویژه بعد از انقلاب اکتوبر 1917  شوروی به مثابۀ زنگ خطری برای زمامداران انگلیسی بود. بریتانیا خان را باز داشت و جریمه بر خانواده اش وضع نمود. پدرش تا زمانی در زندان ماند که جریمه را تحویل نمود. خان بعد از رهای از زندان عازم دهلی شد تا در کنفرانس علما شرکت کند. ریاست این کنفرانس را مولانا محمود الحسن به عهده داشت که تازه از جزیرۀ مالت به هند برگشته بود و گاندی هم در آن اشتراک داشت. خان هم چنان در کنفرانس کنگره در ناگپور اشتراک نمود و و در این نشست قطعنامۀ عدم همکاری را به امضا رسانید که جناح و شماری لیبرال های دیگر از اشتراک در آن خود داری کردند. چیزیکه خان در این نشست  از گاندی الهام گرفت، توجه به بازسازی بود.  پس از آنکه درجامعۀ ملی گجرات ویدیا پیت و کاشی سیدیا پیت تاسیس گردید. خان هم انجمن اصلاح افاغانه را تاسیس کرد و مکاتب پیشرفته یی مستقل از دولت در سرحد اعمار نمود. وی از سال های 1920- 1924 در رابطه با همکاری با جنبش های خلافت و عدم همکاری گاهی بیرون وزمانی هم زندان را سپری  کرد. وی بعد از سفر حج عازم اروپا شد و در سال 1928 به کلکته برگشت. وی زمانی به کلکته بازگشت که جمعیت العلما و دیگر بنیاد های اسلامی بعد از ارایۀ گزارش نهرو موضع خود را تغییر داده بودند که این سبب پریشانی او گردید و عازم سرحد شد تا پشتون ها را متحد و هماهنگ بسازد، اما او موفق نگردید. چنانکه می گوید : کینه های خانواده گی ، دسیسه سازی ، دشمنی ، رواج های مضر دعوا و شورش بر پشتون ها حاکم است. هرچه که پشتون ها بدست آوردند، آنرا قربانی رسم قبایلی خود نمودند و همه را در تشنج از دست دادند؛ زیرا پشتون ها به تشدد باور داشتند. آنان به تشدد چنان متمایل هستند که ضرر آن کمتر به دشمنان آنان وبیشتر برای خود آنان میرسد که در قدم اول به قربانی عزیزان شان می انجامد که از دسیسه سازی و ایجاد اختلافات شروع و به روحیۀ انتقامجویی پایان می یابد .  (2)  

چهارمین حرک سیاسی را غفار خان زیرنام “انجمن اصلاح افاغنه” در سال ۱۹۲۹تاسیس کرد که ادامهٔ حرکت حاحی  صاحب ترنگزایی بود . خان با همکاری و همراهی قاضی عطاالله خان مولف «د پشتنو تاریخ» ٬ عبدالکریم خان ٬ اکبر خان ٬ میا احمد شاه وشماری دیگر این جنبش را تاسیس نمود و در سال ۱۹۲۹ نام آنرا « خدایی خدمتگاران» عنوان کرد . (۴) خدایی خدمتگاران در سال ۱۹۳۰ به نام ” سرخ پوشان”  یا “اصلاح طلبان ” تغییر نام کرد.  بعد از دههٔ سی قرن بیستم حرکت مسلحانه یی تحت رهبری حاجی علی خان مشهور به ” ایپی فقیر ” یا میرزا حاجی علی خان ” فیترینی ” در وزیرستان بوجود آمد که در سال ۱۹۲۹ قیامی را بر ضد انگلیس ها سازماندهی کرد. همین دلاور مرد بود که بعد از جدایی هند و پاکستان در سال ۱۹۵۰ بیرق پشتونستان را برافراشت و خشم دولت پاکستان را برانگیخت. دولت پاکستان مقر اجلاس او را به توپ وتانک بست و دهها تن را کشته و زخمی نمود.

زمامداران افغان در طول تاریخ از اینگونه قیام های مردم آنسوی سرحد حمایت نکردند و حتا به رسم همکاری با انگلیس ها برای سرکوب آنان برآمدند. در جریان این حوادث غفار خان که با گاندی پیوسته بود و طرفدار جنبش عدم خشونت بود. علاقمندی به عملیات مسلحانه نداشت. وی خواهان الحاق سرحد با هند بود که جواهر لعل نهرو نپذیرفته و‌ آنرا غیر عملی دانست. وی برای خان توصیه کرد که به عوض الحاق به هند پیرامون الحاق سرحد به افغانستان فکر کنند و اما خان علاقه یی برای پیوستن سرحد با افغانستان نداشت . او تا آخر عمر کوچکترین گامی برای الحاق سرحد با افغانستان از خود نشان نداد. چنانکه ابوالکلام آزاد در کتاب خود زیر نام ” هند آزادی گرفت ” نوشته است که خان مرحوم به بازمانده گانش توصیه کرد تا جسد وی را در افغانستان به خاک بسپارند؛ در  حالیکه در آستانهٔ تجزیهٔ هند به رغم توصیه های گاندی و نهرو حاضر به الحاق پشتونستان به افغانستان نگردید . (3)   

داکتر خان برای غفار خان در جولای سال ۱۹۴۷ ( ۱۳۲۶) و برای جواهر لعل نهرو نوشت: به شما اطمینان میدهم که هیچگاه به فکر الحاق با افغانستان نبوده ایم … افغانستان با بهره برداری از وضعیت ٬ تلاش دارد موضوع را به نفع خودش تمام کند. (۸) مرحوم عبد الغفار خان مبارز بزرگ نیم  قارهٔ  هند با صراحت ، متمایل به پیوستن به هند بود، نه افغانستان. حتا مشورهٔ  جواهر لعل نهرو را برای اعلام پیوستن به افغانستان قبول نکرد. داکتر خان صاحب برادر بزرگش که مدتی رییس حکومت ایالتی بود، طوری که در گذشته تذکر رفت، به صراحت به نهرو نوشت که: «ماهیچگاه حاضر به پیوستن به افغانستان نبوده‌ایم. دولت افغانستان فقط می‌خواهد از اوضاع به‌وجود آمده، به نفع خویش استفاده کند.» (1) در جرگه‌ی بزرگ «بنو»، تمام رهبران ملی و مذهبی فیصله صادر کردند که: «نه هند می‌خواهند، نه پاکستان [نه افغانستان]، بلکه جمهوری بر بنای اسلامی می‌خواهند.» در ریفراندم ماه جون 1947 م به نفع پاکستان رأی دادند. در جرگه‌ی بزرگی که در سال 1949م به نام پشتونستان در کابل تشکیل شد، اشتراک‌کنندگان پشتون و بلوچ با صدور قطعنامه یی، با پیوستن به افغانستان مخالفت کردند.

و به استناد صفحه های 42 و ۳۴ کتاب «ما و پاکستان»، در جرگۀ بزرگ جلال آباد (1949م) نیز روی استقلال خود پافشاری و آجندای مجلس مبنی بر پیوستن خود به افغانستان را رد کرده‌اند. مقاله‌ی تحلیلی سال 1963خان عبدالولی خان پس از برگشت از سفر کابل در واقع بازتاب نیات این جرگه بود که به آن اشاره رفت. تغییر قانون اساسی و انتخابات 1973م و ده‌ ها موارد دیگر، دال برعدم تمایل مطلق پشتون‌ها و بلوچ‌ها به افغانستان بوده است و تعدادی روشنفکران آنها که به واسطه‌ی پول و مدارک افغانی غرض تحصیل به اتحاد شوروی می‌رفتند.

خان که خواهان وحدت هند و مسلمانان بود برای وحدت هند تا آخر مبارزه کرد . نویسنده : جناح برایم گفت که هدف اساسی تلاش های او برای از خود سازی  خان و خدایی خدمتگاران بود ؛ زیرا به نظر جناح حمایت از هر گروهی غیر از خدایی خدمتگاران معنای تجزیۀ مسلمانان را داشت، اما جناح در عمل به این گفتۀ خود عمل نکرد. در حالیکه مسؤولیت بخش زیادی از دشمنی ها در سرحد به دوش جناح و پیروان او است . 

در سال 1950 باشنده گان آنسوی خط دیورند دست به قیام بر ضد دولت پاکستان زدند. طیارههای پاکستان سرحد را بمباردمان کردند. در کراچی اعلامیه یی به نشر رسید که در آن آمده بود : در میان گروۀ حمله کننده گان سربازان افغانی نیز موجود بودند که در 30 سپتمبر مرز را عبور و وارد پاکستان شدند؛ اما زمانیکه سربازان پاکستانی با آنان رو به رو شدند، به بسیار سرعت عقب نشینی کردند. نمایندۀ شاه در ولسی جرگه گفت … که یاید اصل آزادی و عدالت برای تحقق حق آزادی مردم آنسوی خط در نظر گرفته شود. حکومت افغانستان بصورت بسیار جدی انتظار دارد که این دشواری به شکل مسالمت آمیز حل گردد ؛ اما تا حال از آنطرف پاسخ قانع کننده نرسیده است. در آنزمان باشنده گان سرحد جرگه های محلی را تشکیل دادند که جرگه یی از افریدی ها به رهبری ایپی فقیر تشکیل داده بودند که یک شاخۀ آن در تیرا و شاخۀ دیگر آن در وزیرستان بود. این جرگه که ممثل تمام قبایل پشتون بود، بیرق آزادی شتونستان با بر افراشت و اعلامیه ای را از سوی اسامبلۀ مل پشتونستان صادر نمود که این اعلامیه کشور های اسلامی و سازمان ملل را مخاطب قرار داده بود. این اعلامیه در رادیو کابل خوانده شد. در این هنگام یک بار خبر مرگ خان منتشر شد؛ اما به زودی رادیو کابل آنر رد کرد. دولت پاکستان هم بوسیلۀ یک اعلامیۀ مطبوعاتی این موضوع را رد کرد.  خان در اپریل 1951 برای معاینات صحی به شفاخانۀ لاهور منتقل گردید. در این زمان آوازه های برای پیوستن او به دولت پاکستان منتشر گردید. غفار خان در یک اعلامیه گفت : زمانیکه او در زندان بود. به رهبری لیاقت علی خان سرپرست زندان برایم گفت که  آیا من حاضر به سهم گیری در دولت هستم یا آیا نظریه های من پیرامون جدایی هند و پاکستان تغییر کرده یا خیر . من به پاسخ دوم او گفتم : مانند زندانی ها نمی خواهم به بحث سیاسی بپردازم و در مورد پیوستن با دولت برای او گفتم : آنان از حکومت کردن به عنوان در دست داشتن قدرت و در حالیکه من حکومت را برای خدمت کردن قبول دارم. پس میان این دو خواست فاصلۀ زیادی  موجود است پس چگونه می توان این فاصله را از میان برد. پیش از این من چهار سال را در زندان سپری کرده ام . (4)   

خان افغان می گوید که اوبرای آزادی هند از هیچ نوع فداکاری با کانگره دریغ نکرد و اما زمانیکه هند به آزادی خود دست یافت، از ما دست کشید . در می 1965 “وینو بابهیو” یک تن از آزادی خواهان هند برایش نوشت : من با این اظهارات بسیار متاسفم که بعد از آزادی هند در حصۀ شما خیلی بی عدالتی شد و شما در جمع  دوستان ما تنها باقی مانده اید ؛ اما با این هم شما تمام دشواری ها را با سینۀ فراخ تحمل مینمایید و مثال شام منبع الهام برای همگان قرار گرفته است . او در پاسخ نامۀ او نوشت : هر کاری که انجام میدهم وهر تصمیمی که برای خدمت کردن برای مردم خود اتخاذ مینمایم . دولت پاکستان برایم هندو خطاب میکند ؛ زیرا که من سال ها با کانگرس رابطه داشتم و اکنون به سوی فاجعۀ ناگهانی روان هستم . 

در سال 1965 “وینوبا بهیو” به نماینده گی پیاری لال سنگه عازم کابل شد تا خان را ملاقات کند و همرای او ابراز راز نماید. خان در دسمبر  1972 دوباره از افغانستان به پشاور رفت که در آنجا حزب نشنل عوامی با حزب جمعیت العلما حکومت مشترک تشکیل داده بودند. ار وی به خوبی استقبال شد و فلم استقبالیه هم از سفر او تهیه شد. چند وقت بعد آن حکومت از بین رفت و بوتو اول خان را نظر بندو بعد زندانی کرد . فلم بازگشت او هم محو گردید . او در 1975 خواست تا دوباره به افغانستان بازگردد ؛ اما برای او اجازه داده نشد . (5)   

خان بعد از کودتای ضیاالحق از آزادی های بیشتری برخوردارد شد و در سال 1078 اجازۀ سفر به افغانستان را پیدا کرد . او در سال 1982 دوباره به پاکستان برگشت . خان جهاد افغانستان را نه جنگ اسلام وشیطان ؛ بلکه جنگ دو قدرت بزرگ می خواند . او مهاجران خواست که دوباره به افغانستان برگردند . دولت پاکستان دو باره فشار ها بر او را افزایش داد تا اینکه یک ماه بعد در سال 1984 دوباره به افغانستان بازگشت. او مدتی بعد در افغانستان وفات نمود و طی مراسم خوبی در جلال آباد به خاک سپرده شد . نجیب او را رهبر پشتون ها و یک مبارز عالی خطاب کرده و گفت که نظر به وصیتش باید در جلال آباد به خاک سپرده شود . روزی برای او گفته شد که سفری به هند نماید او گفت که هند بعد ازآزادی داعِیۀ او را ترک کرده و به کمک او نشتافت . از این رو علاقه یی برای سفر به هند ندارد . او در برابر این پرسش که برای جلب افکار عامه تمایلی برای سفر هند ندارید ؟ پاسخ داد که این بسته به روش حکومت هند است  . او در برابر سوالی دیگر که آیا نمی خواهد جنبش خدایی خدمتگاران را در هند توسعه بدهد ؟ جواب داد که هرگاه مردم هند خواسته باشند ، در این مورد دقت خواهد کرد  افزود این زمانی ممکن است جنبش یاد شده در سراسر پشتون نشین گسترش یابد. (6)  

پاکستان در اگست سال 1947 به استقلال خود رسید که 23 در صد کل خاک و 19 در صد جمعیت نیم قاره را بحیث یک کشور مسلمان در غرب و شرق هند احتوا میکرد . مردم سرحد با آزادی پاکستان چندان علاقمندی از خود نشان ندادند . سرجارج کننگههم که والی سرحد بود ، مراسم تحلیف را بجا آورد واما داکتر خان از سوگند وفاداری خود داری کرد . مسؤولیت مراسم به عهدۀ مسلم لیک سپرده شد و برای  داکتر خان اخطار داد که مسؤولت خود را خود بگیرد. داکتر خان فکر کردکه دسیسه یی در پیش  است . گفت که از او برای اشتراک در مراسم تقاضایی  نگردیده است ؛  بلکه از او خواهان استعفا گردیده اند. وی گفت که با عدم پذیرش من در صدد لغو وزارتش شدند. در 22  اگست 1947  وزارت داکتر خان به وزارت عبدالقیوم تبدیل شد . در سوم و چهارم سپتتمبر نشست  بزرگی در سر در یاب صورت گرفت که زلمی پشتون و خدایی خدمتگاران در آن اشتراک کرده بودند . در این نشست هر دو حزب پشتیبانی خود را برای دفاع از پاکستان ابراز کردند. لغو وزارت خان را به وزارت عبدالقیوم غیر دمو.کراتیک خواندند. در این نشست گفتند که خدایی خدمتگاران رابطۀ خود را بعد از آزادی پاکستان با کانگرس هند قطع کرده است. (7)   

غفار خان در این نشست بازهم بر آزادی پشتون ها در امور داخلی شان تاکید کرده و گفت که باید بحیث یک بخش پاکستان شناخته شود. او با نام ان دبلیو اف پی که شامل 6 ولسوالی بود مخالفت کرده و مدعی بود که باید مانند سند و پنجاب ، پشتونستان برای پشتون ها واگذار شود. وی این موضوع را در اسامبلی قانون اساسی در کراچی مطرح کرد . خان در سال 1948 در اولین نشست پارلمانی پاکستان در کراچی اشتتراک و با قبول قانون اساسی پاکستان مراسم تحلیف را بجا  آورد. جناح او را به چای صبح دعوت کرد و در آغوش گرفت و برایش گفت که اکنون رویای او برای تحقق پاکستان واقعیت پیدا کرد. خان از جناح خواست تا به سرحد بیاید و با خدایی خدمتگاران آشنا شود. حناح هم خواست او را پذیرفت. (8)  غفار خان در اولین پارلمان پاکستان سخنرانی کرده و خواست که سؤ تفاهماتی را از میان بردارد که زمامداران پنجابی نسبت به خدایی خدمتگاران ارایه میکردند. وی گفت که او خواهان تجزیه و ویرانی پاکستان نیست و افزود که او خواهان بازسازی برای مردم خود هستم و هرگاه شما با این سخنان موافق هستید ، به صراحت اعلان میکنم : من و مردم من در خدمت شما هستند. (9)   

خان غفار خان در 13می 1948 علان کرد  که رهبران پاکستان از تاسیس دموکراسی درآن کشور هراس دارند؛ زیرا این ها پاکستان را ملک خود شمرده  و آنرا برای منافع خود می خواهند . این ها اکثر شان مهاجر هستند و به ملت پاکستان تعلق ندارند . او در مورد جناح می گفت که او قاید اعظم گورنر جنرال پاکستان نمایندۀ مردم پاکستان نیست؛ زیرا او را ملکۀ انگلیس تعیین کرده نه ملت پاکستان ؛ پس مسؤولیت او هم به دوش مردم پاکستان نیست. برای مردم سرحد گفت که شما برای حاکمیت قرآن سال ها گریستید و دوستان خود را از دست دادید  و اما هیچگاهی در پاکستان عملی نخواهد شد. او باور داشت که رهبران پاکستان پیرو سیاست های قدیم  انگلیس هستند. وی میگفت که پاکستان یک کشور غریب است، ممکن نیست که زنده گی در آن مانند کشور های غربی باشد. او مثال های زیادی از خلفای اسلامی داده که چگونه با قبول زحمات برای مردم خود خدمت کردند. عمر گفت من مزدی را می گیریم که یک مزدور کار در شهر مدینه اخذ و حداقل زنده گی خود را بوسیلۀ آن تامین میکند. (10) 

خان دولت پاکستان را بخاطر تجاوز هایش دربرابر حقوق بشری پشتون ها محکوم نکرد ؛ اما گفت دولت از پشتون ها سربازان اجیر درست کرده و آنان را برای  جنگیدن با برادران شان به  بلوچستان ، وزیرستان و کشمیر اعزام میدارد. وی از پشتون ها خواست که برای اخذ حقوق بشری خود از دولت پاکستان باید متحد شوند. وی درمورد ایوب خان که گویا او پشتون است ، گفت: او سعادت پشتون ها را نمی خواهد. هر روز پشتون ها از منطقه بیرون رانده می شوند تا با مردم شان رابطه نداشته باشند. وی گفت که مقامات بلند دولتی برای پنجابی ها سپرده شده و وضعیت اقتصادی پشتون ها خراب است. او تاکید کرد که پشتون ها تازمانی به مبارزات خود ادامه خواهند داد که به هدف خود برسند. وی گفت که او آرزو دارد تا قوم پشتون را از استبداد بیگانه رهایی بخشیده و برای آنان جهان آزادی را بسازد.  گاندی برای آخرین بار بعد از جدایی پاکستان برای خان گفت: از پاکستان ، پاکستان پاک بساز.  گاندی از او دعوت کرد تا به هند برود ؛ اما او دعوت او را قبول نکرد و در میان مردم خود باقی ماند . بعد از انتقال قدرت هم انگلیس ها بر پاکستان بویژه در سرحد سیطره  داشت. انگلیس برای دولت پاکستان دستور داد ته عفار خان را تجرید نماید. (11)  

در زمان انتقال قدرت از بریتانیا به پاکستان ، داکتر خان در راس حکومت دبلیو اف پی قرار داشت که یک هفته بعد برکنار گردید.  برکناری او باوجود قطع رابطۀ خدایی خدمتگاران با کانگرس هند صورت گرفت . لیاقت علی خان ، غفار خان را هندو و خاین خواند. خان در فبروری 1948 وفاداری خود را با پاکستان اعلام نمود. بعد از این جناح گفت که حالا پاکستان بوجود آمد . پاچا خان برای جناح گفت که اعضای مسلم لیک شخصیت های خوبی نیستند. از وی خواست تا رهبری خدایی خدمتگاران را به عهده بگیرد تا در پاکستان یک دولت لیبرال  دموکرات  بوجود بیاید. خان با جناح به تفاهم رسد و اما تلاش ها برای ایجاد نفاق میان انان آغاز شد. این تلاش ها به موفقیت انجامید و بالاخره جناح گفت که به نسبت رهبری مسلم لیگ و بروکراسی بریتانیا با خان کار کرده نمی تواند. پس از آن خان در صدد پیدا کردن راۀ نو گردید و با رهبر شناخته شدۀ سیاسی سند حزب جدیدی را زیر نام جمعیت العوام را تاسیس کرد. او زمانیکه از سند به سرحد برگشت ، بعد از اعلام حزب جدید در سپتمبر 1948 بازداشت شد و 18 سال در زندان باقی ماند .  بعد از رهایی از زندان 5 سال را بحالت تحمیلی و 4 سال را به شکل تبعید سپری نمود و تنها یک سال فرصت برای فعالیت های آزادانه پیدا کرد و بس. غفار خان جنبش عدم تشدد را در سال 1930 بوجود آورد و دشواری های زیادی را در این راه متحمل گردید.  (12)  مرحوم عبد الغفار خان مبارز بزرگ نیم  قارهٔ  هند با صراحت ، متمایل به پیوستن به هند بود، نه افغانستان. حتا مشورهٔ  جواهر لعل نهرو را برای اعلام پیوستن به افغانستان قبول نکرد. داکتر خان صاحب برادر بزرگش که مدتی رییس حکومت ایالتی بود، طوری که در گذشته تذکر رفت، به صراحت به نهرو نوشت که: «ماهیچگاه حاضر به پیوستن به افغانستان نبوده‌ایم. دولت افغانستان فقط می‌خواهد از اوضاع به‌وجود آمده، به نفع خویش استفاده کند.» (1)

در جرگۀ بنودر 21 جون سال 1947 که در آن نماینده گان تمام قبایل اعم از آزاد ومحکوم و بلوچستان حضور و احزابی چون خدایی خدمتگاران ، جمعیت العلمای سرحد و زلمی پشتون نیر در آن حضورداشتند. فیصله کردند که قبایل نه با هند  و نه با پاکستان می پیوندد؛ بلکه می خواهند مستقل و آزاد باشد . این جرگه برای پشتیبانی از خواست های خود نماینده یی به کابل هم فرستاد و اما زمامداران کابل حمایت کامل نکردند. گاندی در مورد دولت آزاد زیرنام پشتونستان گفت : این جنبش باید ادامه پیدا میکرد؛ زیرا این جنبش خیلی نیرومند است . 

اخبار دان از بازگشت خان از دهلی نوشت: کانگره کمک های خود را برای خان بند کرد. خان از این گزارش خیلی متاثر گردید و از گاندی رنجید. وی  برای گاندن نوشت که من روی پرداخت نا نپرداختن کمک ها فکر نمیکنم؛ اما از این متاثرم که چیز های زیادی نادرست در آن نوشته شده است. وی به ادامه نوشت : من با شما برای دریافت یک راۀ مسالمت آمیز صحبت کردم و اما بدبختانه که به توافقی دست نیافتیم. هر چه باشد لحن دان طوری نیست که یک توافق درست را رهنمایی کند. 

خان پس از یافتن پاسخ سرد از سوی رهبران هند درپیوند به پیوستن به هند، نظرش تغییر کرد و خواهان پشتونستان مستقل شد. چنانکه خان نشستی را در 21 جون 1947 به اشتراک اعضای کمیتۀ پارلمانی کنگرۀ سرحد ، خدایی خدمتگاران و زلمی  پشتون به ریاست خان امیر محمد خان برگزار و چنین فیصله صادر گردید: دولت آزاد پشتون برای تمام پشتون ها تاسیس می شود . قانون اساسی آن بر مبنای دموکراسی اسلامی وعدالت اجتماعی تهیه می شود . این قطعنامه از تمام پشتون ها خواست تا متحد شده ، از آن حمایت به عمل آورند و به اقتدار هیچ غیر پشتون را قبول نکنن . (13)خان در 24جون 1947  اعلامیه ییرا به نشر رسانید که خواهان آزادی کامل سرحد شده بود. وی اشتراک در رایگیر هند و پاکستان را رده کرده و خواهان دولت مستقل و آزاد پشتون ها بود. وی در 27 جون 1947 برای پشتون ها گفت که او فیصله کرده است تا پشتونستان را تاسیس نماید که در آن پادشا حاکمیت نداشته و نماینده گی از دولت مستقل پشتون ها نماید و تمام پشتون ها در آن حاکمیت مشترک خواهندداشت . وی افزود که بعد از آن با تمام کشور های اسلامی رابطه خواهندداشت . وی به ادامه گفت که آیا افغانستان ، عراق وایران دولت های جداگانه ندارند . در ششم جولای رایگیری آغاز شد که سراولف کارو والی سرحد متقاعد گردیدو امور ولایت برای سیر راب لوخرت سپرده شد . در 18 جولای رایگیری در سرحد به پایان رسید و 289244تن برای  الحاق با پاکستان و 2874 تن برای الحاق با هند رای دادند . خدایی خدمتگاران از رای دادن خود داری کردند و از فیصلۀ آنان بصورت منظم حمایت به عمل آمد و دست به تظاهرات زدند.  (14) خان که خواهان کمک های اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی ازهند بود تا آخر عمر خواهان دوستی هند با افغانستان بود . ولی خان فرزند 71 سالۀ او نیز به داعیۀ پدر خود در مورد دوستی هند و افغانستان وفا دار است . راجیف گاندی در 8 می سال 1988 از اقدام تازۀ شوروی برای حل اوضاع افغانستان استقبال کرد و اقدام گورباچوف را خوب خواند و در این رابطه با شوروی در تماس بود. شوروی بعد از خروج نیرو هایش از افغانستان برای مجاهدین نیز سلاح داد. این زمانی بود که کانگرس امریکا کمک هایش را برای مجاهدین متوقف گردانیده بود. امریکا در سال 1987، 710 ملیون دالر برای مجاهدین افغان را کمک کرد. (15) 

وفات خان ضایعۀ بزرگی برای کشور های هند و پاکستان بود . خان نه تنها برای خدایی خدمتگاران ؛ بلکه برای تامین صلح و وحدت میان هر دو کشور تلاش های زیادی نمود. راجیو گاندی گروهی ازداکتران را به رهبری  داکتر کی پی متهور داکتر خودش برای معالجۀ خان توظیف کرد و او را توسط امبولانس نخست وزیری به  شفاخانه رساندند . بعد تر راجیوگاندی و سونیا گاندی خانمش از وی عیادت کردند . آنان ساروج خپندی وزیر صحت را وظیفه دادند تا برای معالجۀ خان توجه جدی نماید . حکومت داکتر متخصص قلب بی کی گویل را برای تداوی خان توظیف کرد . خان به تاریخ 14 اگست سال 1987 از شفاخانه خارج و برای فرزندش ولی خان تسلیم داده شد  و چاشت 16 اگست سال 1987 بوسیلۀ طیاره به طی یک مراسم خاص به پشاور منتقل گردید. خان در اکتبر سال 1940 باری برای اشتراک در نشیت کمیتۀ کاری کنگرس به حیدر آباد سفر کرد . ولی خان با دختر نواب رستم جنگ فیروزه عروسی کرد. (16) خان بعد از آزادی پاکستان 16 سال را در زندان سپری کرد و رهبران هند را بخاطر ملیت گرایی شان تقبیح کرد . خان از او خبر نداشت . داکتر خان زمانی والی سرحد بود و یک سیاستمدار زیرک بوده و گفته می شود که هرگاه او زنده می بود ، شاید نیم قاره تجزیه نمی گردید . وی به ضرب چاقوی مرد ناشناسی در لاهور کشته شد. خان با خانوادۀ محمد یونس رییس ادارۀ تجارت هند رابطۀ نزدیک داشت و هم کسی نمی فهمید که برادزادۀ خان مریم دختر داکتر خان برادر بزرگ غفار خان درهند زنده گی میکرد که 25 سال پیش وفات نمود و خانم جسونت سنگ یک مارشال هوایی هند بود . خان تا آخر  عمر بر ضد ملت گرایی مبارزه کرد . با آنکه او موفق به جلوگیری از تجزیۀ نیم قاره نگردید.  (17)

خان عبدالولی فرزند غفار خان در ماههای اخیر صدارت داوود خان به  کابل ‌آمد و بعد از بازگشت به پشاور مقاله یی پیرامون پیشرفت های پاکستان و عقب مانده گی های افغانستان نوشت که در قسمتی از آن چنین آمده است: در کالج دخترانهٔ دانشگاهٔ پشاور به تعداد ۹ هزار مصروف آموزش اند؛ در حالیکه در دانشجویان دانشگاهٔ کابل شامل پسر و دختر از دو هزار تن بیشتر نیستند. آیا ما( پشتون ها ) جانب افغانستان باشیم یا جانب پاکستان ؟ (۱۰) رادیو کویته در ۵ فبروری ۱۹۶۳ اعلامیه ییرا از سوی عبدالولی خان رهبر خدایی خدمتگار به نشر سپردو در آن تبلیغات دولت شاهی افغانستان در مورد پشتونستان را ادعای ارضی بیهوده خواند و آنرا تقبیح کرده بود و در ضمن گفته بود که هرگا تبلیغات دولت افغانستان قطع نگردد٬ طوفان بزرگی از میان پشتون های پاکستان (بر ضد افغانستان ) بیرون خواهد شد. (۱۱) 

عادلشاه خان یکی از محققان پشتون تبار در دانشگاهٔ نیوزیلند نوشته است: پشتون های پاکستان زمانی مخالف تشکیل پاکستان و خواهان دولت مستقل بودند٬ اما امروز یکی از قوی ترین شرکا در سلسلهٔ مراتب (هیراراشی)دولتی پاکستان به شمار می آیند. پشتون ها با حدود ۱۵ در صد جمعیت پاکستان ۲۵ در صد ارتش نیم ملیونی پاکستان را تشکیل داده اند. از زمان آزادی پاکستان تا کنون دو رییس جمهور غلام اسحق خان ٬ جنرال ایوب خان دیکتاتور نظامی پاکستان و چهار لوی درستیر از میان پشتون های ماورای سرحد بر خاسته و ادارهٔ‌ سیاسی و نظامی این کشور را به عهده گرفته اند.  (۱۲) آنسوی سرحد دو بار در رای گیری سال ۱۹۴۷ و در رای گیری قانون اساسی پاکستان درسال ۱۹۷۳ الحاق خود را به پاکستان اعلان کردند.  بعد از جدایی پاکستان در سال ۱۹۷۳پشتون های ماورای سرحد به قانون اساسی رای داده و در تشکیلات صوبه یی پاکستان صوبه سرحد و بلوچستان را پذیرا شده و حتا اصراری بر گذاشتن نام پشتونستان نکردند. دو حزب ناسیونالیست خان ولی خان کابینهٔ‌ بلوچستان و با جمعیت العلمای اسلام کابینهٔ ایتلافی را در  صوبه سرحد تشکیل داد. (۱۳)  (18)  

 گاهی هم طوری واقع  شده که رابطۀ کابل با پشتون های آنسوی سرحد حتا تحولاتی را درکابل در پی داشته است. چنان که داوود در یک مذاکرات مخفی با نارضیان پشتون و بلوچ از آنان خواست تا ۳۰ اپریل ۱۹۷۸ برابر به ۱۱ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی افغانستان را ترک کنند. اجمل ختک یکی از سران جدایی طلب پشتون می نویسد: داوود به ما گفت که نباید تشویش به خود راه دهید؛ زیرا ما حقوق خویش را در  حکومت ضیاالحق به دست خواهیم آورد . ما برایش گفتیم که ضیا مرد متقلب و دغل باز است ٬ ما بر نمیگردیم . وی اظهار داشت که از خیانت داوود افسران پشتون به سرعت آگاه شده و به امین کمک کردند که شبکهٔ زیر زمینی را در قوای مسلح افغانستان توسعه بدهد .

افغانستان در طول تاریخ از زمان تجاوز انگلیس به نیم قاره تا تشکیل پاکستان میزبان مخالفان بریتانیا و حکومت های پاکستان بوده است. چنانکه پشتون ها و بلوچ های ناراضی آنسوی خط مانند، اجمل ختک و سایرین در افغانستان به سر می بردند و از سوی حکومت های افغانستان حمایت می شدند. بیشتر آنان در زمان ریاست جمهوری ضیاالحق دوباره به پاکستان رفتند. حکومت ضیاالحق از حمایت گروه های اسلامی پاکستان برخوردار بود که یک  ایتلاف را به رهبری مولانا مفتی محمود پدر مولانا فضل رحمان تشکیل داده بودند. از همین رو بود که ضیاالحق برای خان غفار خان و سایر رهبران پشتون اجازه داد تا به پاکستان بروند و از امنیت سیاسی برخوردار باشند. بر رغم آن که افغانستان کمک های فراوان مالی به رهبران آنسوی سرحد نموده است و دو مکتب به نام های رحمان بابا و خوشحال خان بابا از سوی دولت های پیشین افغانستان تاسیس شده بود که بیشتر شاگردان آن را باشنده گان آنسوی سرحد تشکیل می داد. اما با تاسف که بر رغم حسن نیت زمامداران افغانستان هیچ گاهی رهبران و مردم آنسوی سرحد از خان غفار خان تا ولی خان و مفتی محمود، مولانا فضل رحمان و سمیع الحق و اجمل ختک و نورانی و غیره تمایلی برای پیوستن به افغانستان را نداشته اند. اما در این سوی خط بوده اند و هستند که از این خط بحیث ابزار استفاده کرده اند و حکومت های ناتوان و فاسد را زیر نام حمایت از داعیۀ  پشتونستان بر مردم افغانستان تحمیل کرده اند که با تاسف تا کنون ادامه دارد. این گونه حمایت ها نه تنها تمایل آنان را برای پیوستن به افغانستان جلب کرده؛ بلکه به گونه ای به بهای بازی با سرنوشت آنان تمام شده است. هرچند باشنده گان آنسوی سرحد بار بار پیوستن خود به پاکستان را اعلان کرده اند و اما برای التیام یافتن همیشگی این زخم خونین و رفع تنش میان پاکستان و افغانستان، برای باشنده گان آنسوی خط دیورند فرصت داده شود که خود انتخاب کنند که با پاکستان می مانند و یا با افغانستان و یا مستقل. هرچند آنان بار ها حمایت شان را از پاکستان اعلان کرده و هیچ تمایلی برای پیوستن به افغانستان نداشته  و ندارند. ذهنیت نپیوستن به افغانستان آنقدر در میان باشنده گان آنسوی دیورند نهادینه شده که حتا حالا به حساسیت برای آنان بدل شده است. در زمان مهاجرت پشتون های سرحد بدون آن که بدانند، برای ما کابل خطاب می کردند و زمانی که حکومت نجیب سقوط کرد. آنان برای ما می گفتند که کابلیه ولی  نه زی کابل آزاد شود. وقتی که ما برای شان می گفتیم، نه  تنها پشاور، بلکه تا اتک مربوط به سرزمین های افغانستان است. آنان در برابر این سخنان ما واکنش نشان داده و می گفتند: زه مله خبره ختمه ده. 

منابع و رویکرد ها:

1 – پشتونستان خواهی عامل تباهی افغانستان ٬ ماندگار ٬ شمارهٔ ۵۷۹ ٬ ۲۹ می 

2 – حدمتگار ، شمارۀ 228

3 – پشتونستان خواهی عامل تباهی افغانستان ٬ ماندگار ٬ شمارهٔ ۵۷۹ ٬ ۲۹ می

4 – خدمتگار ، شمارۀ 270 ، 5 فبروری

5 – خدمتگار ، شمارۀ 272 ، 7 فبروری

6 –  ، شمارۀ 273 ، 8 فبروری 

7 – خدمگار ، شمارۀ 285، 26 فبروری 

8 – خدمتگار ، شمارۀ 286 ، 28 فبروری 

 – خدمتگار ، شمارۀ 286 ، 28 فبروری

10 – شمارۀ اول مارچ ؛  خدمتگار ، شمارۀ 298 ف 2 مارچ 

11 – خدمتگار ، شارۀ 291 ،  5 مارچ 

12 – خدمتگار ، شمارۀ 293 ، 7 مارچ 

  13 –  خدمتگار ، شمارۀ 348 ، 14 می

 14 – خدمتگار ، شمارۀ 350 ف 16می 

15 – خدمتگار ، شمارۀ 274 ، 9 فبروری 

16 – خدمتگار ، شمارۀ 327 ، 18 اپریل 

17 – خدمتگار ، شمارۀ 329 ، 20 اپریل 

18 – پشتونستان خواهی، ماندگار ٬ شمارهٔ ۵۸۰ ٬ ۲۹می