نور حضور آدم و حوا محبت است: شادروان جیدری وجودی

ما را دلى بود که سرا پا محبت است
دریا محبت است و گهرها محبت است
گل‌هاى داغ سینۀ مجنون نامراد
سر بر زده به دامن صحرا محبت است
در موسم بهار ببین از نهاد خاک
بیرون شده به چهرۀ گلها محبت است
گاهى به رنگ قیس، زمانى چو کوهکن
گه جلوه‌گر به صورت لیلا محبت است
گاهى به‌سان کوه پر از ابهت و شکوه
گه مى‌رود زخویش چو دریا محبت است
دوزخ شرار و دود نفاق و شقاق ماست
زیبایى بهشت تمنا محبت است
ابلیس را عداوت و کبر و حسد بود
نور حضور آدم و حوا محبت است