خواب کابل : ملک الشعراء محمد نسیم اسیر

نسیم اسیر

روزوشب، همی بینم بسکه خواب کابل را

هرزمان به دل دارم، اضطراب کابل را

چارفصل موزونش، رنگ وبوی مکنونش

درجهان نمی یابی هیچ باب کابل را

درشمارمشتاقان، ازجهان چه می پرسی 

دوستان بسیاروبی حساب کابل را

گفته اند رمزآمیز، اینکه «صائب» تبریز

پرطراوت وگل بیز، دید خواب کابل را

عشق درنهادش زد، آب وخاک وبادش زد

دادگربیادش زد، انتخاب کابل را

تا ریاض کابل دید، عطرنسترن بویید

تشنه آمد ونوشید آب ناب کابل را

هم به روضهءرضوان گفت، کس نمی یابد

آب چشمه پغمان، آفتاب کابل را

موج نسترنزارش، باغ وراغ وگلزارش

ارغوان گلنارش، هم گلاب کابل را

گلرخان سیمین تن، هرطرف خرامیدن

رنگ دیگری می داد بازتاب کابل را

یاد اوکند مستم، دیرشد نخوردستم

نی شراب کابل را، نه کباب کابل را

بسکه دشمن مکار، فتنه ها کند هربار

سیل خون بگرداند، آسیاب کابل را

رنج ومحنت غربت، پیروناتوانم ساخت

کی برم«اسیر»ازیاد شیخ وشاب کابل را

م.نسیم«اسیر» ، فرانکفورت