داغ گل  : استادمحمد اسحاق ثنا

بهار میهنم غم میفزاید 

سرشک دیده پیهم میفزاید

چمن در ماتم‌ بلبل تپیده

در آنجا هم گلی اندوه چیده

شقایق از گلستان رفته برباد

ز داغ گل بود بلبل به فریاد

نسیم صبحگاه از دود و باروت

که بویش خفقان آور چو آزوت 

نوای نی ز چوپانش نیاید 

که تا یک لحظه غم از دل‌ رباید 

دهان غنچه ها از ابر باران 

دمی افتد شود تا باز و خندان 

بدشت خواجه الوان لاله مرده 

نبینی ارغوان دیگر تو زنده 

دگر پغمان ما جوشی ندارد 

دیگر بی باده مدهوشی ندارد 

دگر نی جاده و نی کوچه مصوون 

جگر های همه چون لاله پر خون 

نباشد امنیت در شهر و جاده 

نه در استالف و نی به  قرغه 

بهار صلح آید کاش دیگر 

بروید گل به گلشن تازه و تر 

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور کانادا