به پاس حق استادی دوکتور سید بهاوالدین مجروح : محمد اسحاق اتمر

 سال 1349 زمانیکه تازه محصل  صنف دوم پوهنخی ادبیات پوهنتون کابل بودم بر حسب ضرورت کاری برایم بیش امده بود مجبور شدم از درس های فاکولته یک روز مرخصی بگیرم انزمان قیودات حاضری در پوهنتون خیلی زیاد بود و جبران ساعت درسی هم کار مشکل به نظر می رسید  استادان تقریبا همه سخت گیر بودند و دو ساعت غیر حاضری در یک مضمون سبب محرومیت  محصل در همان مضمون می شد. خلاصه مجبور شدم  درخواست رخصتی را عنوانی ریس فاکولته نوشتم و از کسی پرسیدم که اتاق ریس فاکولته کجا ست اگر فراموش نکرده باشم برایم گفت در دهلیز فاکولته حقوق اتاق شماره ( 1055 )  وارد   دهلیز شده و اتاق ها را پالیدن گرفتم تا اینکه اتاق مورد نظر را یافتم. با نوک انگشتانم به دروازه کوبیدم و اجازه ای ورود خواستم همین که داخل اتاق شدم با مردی خوش هیکل   با لباس پاک و تمیزو قیافه ای روشن روبرو شدم با  مهربانی برایم گفت بفرمایید .

من جلو رفتم و  درخواستم را بیش کردم بعد از خواندن چیزی روی ان نوشت و دوباره انرا برایم داد .

این مرد جوان که نامش را خیلی شنیده بودم ولی او را ندیده بودم کسی جز دوکتور سید بهاوادین  مجروح نبود وی قبل از اینکه ریس پوهنخی ما شود والی  کاپیسا بود با وجود انکه پسرش سید مسعود از همصنفان دوره ای  لیسه حبیبیه و از جمله ای  دوستان نزدیک  من بود  مگر من اورا ندیده بودم.

دوکتور سید بهاوالین مجروح پسر سید شمس الدین مجروح  در سال 1306 هجری شمسی در فریه ای شینکورک ولسوالی اسمار در یک فامیل روشنفکر چشم به جهان کشود.

پدرش سید شمس الدین مجروح یکی از ماموران بلند رتبه ای دولتی انوقت بود او در سال 1329 از لیسه استقلال کابل فارغ و در سال 1331 برای ادامه تحصیلات عالی به فرانسه رفت .

موصوف به زبانهای انگلیسی . فرانسوی و المانی تسلط کامل داشت. 

دوکتور سید بهاوالدین  مجروح بعد از ختم تحصیل در سال 1337 به کشور بر گشت و در پوهنتون کابل مصروف تدریس شد بعدا به حیث نماینده فرهنگی در شهر میونیخ المان  مقرر شد و در سال 1341 موفق به اخذ درجه دوکتورای خود  از پوهنتون مون پلیه  فرانسه شد .

بعد از اخذ مدرک دوکتورا دوباره مصروف تدریس در پوهنتون کابل شد و تا سال 1351 به حیث ریس پوهنخی زبان و ادبیات نیز ایفای وظیفه نمود .

یکی از کتابهای مشهور وی بنام (اژدهای خودی) بود که توسط خودش برای ما تدریس می شد.

از وی کتابهای زیادی به چاب رسیده مانند :

• پیام مادر 

• دشمن را بشناسید 

• سرود های نا اشنا

• صوفی و دنیای تو  به زبان پشتو

• چنین گفت زردشت  به زبان پشتو

• پیام صوفی بت شکن به بت پرستان قرن بیست

• سید جمال الدین و برخورد شرق و غرب

• منازل السایرین یا صد میدان حکیم سنایی 

صنف چهارم فاکولته بودم  که مرحوم دوکتور سید بهاوالدین مجروح مضمون فلسفه را برایمان درس میداد  در انوقت فلسفه ها و نظربات مختلف را می خواندیم فلسفه چین و نظریات کنفیسیوس –  لاو تسه  از فلسفه هند فلسفه ای  بودا  و برهمن  و از فلسفه اریانا  زردشت را با جزییات ان بحث میکرد علاقه مندی من به فلسفه بودا خیلی زیاد بود و خیلی در مورد نظریات  و کتاب های وی که بنام سه گل سبد یاد می شد تحقیق کردم .

خوشبختانه یک کتاب استاد بنام اژدهای خودی در همان وقت به چاپ رسید استاد انرا خودش درس میداد بعد ها کتاب دیگرش بنام سرود نیایش  اقبال چاپ یافت که تر جمه ای از کتاب گیتانجلی رابدرا نات تاگور بود شیوه درس استاد جر و بحث های فلسفی بود . 

انزمان در فاکولته یک امتحان نهایی وجود داشت و انهم سر نوشت ساز می بود خوب بیاد دارم زمانیکه امتحان نزدیک شد استاد برای ما اعلان کرد که هر محصل می تواند به میل خود یک بحث فلسفی را انتخاب کند من در همان موضوع از نزدش امتحان میگیرم . چون مسایل سیاسی و فلسفی دران زمان خیلی زیاد بود و من هم علاقه زیاد به بحث های فلسفی داشتم بحث شناخت فلسفی را انتخاب کردم زمانیکه روز امتحان جلو استاد قرار گرفتم از من پرسید کدام بحث فلسفی را انتخاب کرده ای ؟ گفتم استاد بحث شناخت فلسفی را کمی فکر کرد و بعد برایم گفت ایا می توانی شناخت فلسفی را تعریف کنی و انواع انرا توضیح بدهی گفتم بلی و شروع کردم به جواب دادن.  بعد از سوال ها و جواب های  زیاد مرا تشویق به خوانش کتاب های بیشتر نموده وتحسین کرد زمانیکه در سال 1352 از فاکولته فارغ شدم هم گاهپاهی بدیدن استاد به پوهنتون ویا هم به انجمن تاریخ افغانستان که ایشان سمت ریاستش را داشت می رفتم و از صحبت های شان مستفید می شدم .

بعد از تجاوز قشون سرخ اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان استاد نیز مانند افغانان دیگر مجبور به مهاجرت ازکشور به پاکستان شد . استاد در پاکستان نیز ارام نبود و برای ایجاد یک فکر مشترک که اساس انرا تعهد برادری و عدالت شکل میداد دوام داد اما دریغا که کور دلان  و عقب گرابان مدهبی با همدستان استخبارات پاکستان که هدف شان تنها  ترور و از بین بردن روشنفکران و شخصیت های   ملی و  چیزفهم افغانستان بود  

ترور شد  روحشان شاد و یاد شان گرامی باد.

اسحاق اتمر