پاسخ جناب احمد سعید «سعیدی » به سولات فضل الرحیم

 

سلام آقای  احمد سعیدی ،
رحیم –  حضور فعال شما در برنامه های تحلیلی رسانه های کشورما باعث شده که هموطنان ما با نام شما آشنا ئی داشته باشند اگر موافق باشید از آشنائی با نام تان یک گام بطرف معرفی خود بردارید .

 

سعیدی – جناب آقاي رحيم  بشما سلام و عرض ادب دارم جايگاه شما در رسانه ها ارزش خاص خويش دارد وظيفه خود مي دانم شما را فرزند اصيل وطنم خطاب كنم جرات و اخلاق ژورنالستي شما همه را بطرف نظريات و ديدگاه هاي بي طرفانه شما رهنمون مي شود باور دارم مي داني و مي دانند

 كار هر بز نيست خرمن كوفتن

گاو نر مي خواهد و مرد كهن

 آقاي رحيم  من در سال 1954 در قريه سموچك ولسوالي تيوره ولايت غور متولد شدم دوره ابتدائي را در ليسه يخن علياي همان ولسوالي خواندم تحصيلات ثانوي و عالي را در هرات و كابل خواندم متاهل بوده داراي دو پسر و دو دخترم پسر بزرگم ميهن سعيدي در حال حاضر مشغول تحصيل دوره دوكتوراي خويش در رشته علوم سياسي در هندوستان است 27 سال عمر دارد دخترم لينا سعيدي فارغ دانشگاه كابل بوده سه سال مي شود عروسي كرده در كشور سويس است پسر ديگرم بهمن سعيدي نام دارد در حال حاضر در دانشگاه كابل حقوق و علوم سياسي مي خواند دختر ديگرم نيلاب سعيدي در دانشگاه ادبيات كابل مشغول فراگيري تعليم است من مدت كارمند وزارت انرژي و آب بودم چند سال تدريس نيز كردم و در سال اخير كارمند وزارت خارجه بوده اضافه تر از چهار سال به صفت ديپلومات در پاكستان ايفاي وظيفه كردم در مطبوعات صد ها مقاله از من به چاپ رسيده تا كنون چهار جلد كتاب نيز از من اقبال چاپ يافته 1 پاكستان محور شرارت ) 2 بحران فراگير فاجعه جبران ناپزير ) 3 بحران آفريني پاكستان در افغانستان ) 4 نقش دمكراسي در تحقق اهداف ملي ) با در نظرداشت اين حرف كه هميشه در مطبوعات نواقص حكومت را انگشت گذاشته ام از مدت شش سال به اين طرف مقامات عالي رتبه هدايت داده اند كه هيچ وزارت خانه نميتواند در تقرر من اقدام كند وظيفه دولتي ندارم بيكارم

رحیم –  با توجه به گذشت هر روز کشور ما در یک وضعیت ناهنجار ، نا امن و به میدان تقابل بین نیرو های خارجی و کشورهای متخاصم مبدل می گردد . مردم از فقر ، عدم امنیت ، رشوه واختلاص در رده های مختلف حکومت از بالا تا پائین ، رنج می برند و به فغان رسیده اند . از نظر شما آیا در دستگاه دولت افغانستان ، ارادهء برای رفع این همه بدبختی ها بصورت عملی وجود دارد در درون دولت آیا تیمی ، جریانی و یا تحرکی در این زمینه فعال ویا قابل احساس و یا در حرکت است ویا اینکه قضیه شکلی دیگری است ؟

سعیدی –  جناب آقاي رحيم   من کتابی را زیر عنوان بحران فرا گیر وفاجعه جبران نا پذیر بچاب رسانیدم درآن عوامل بحران را بر جسته ساخته ام ولی به جواب سوال شما نيز مي خواهم طور مفصل توضيحات داشته باشم  جناب آقاي رحيم بحران در یک کشور انتخاب همه گزینه هارا برای سیاسیون بمنظور نجات و خروج از بحران توجیه مینماید.این افغانها هستند که باید راه برای نجات پیدا کنند.چنانچه بخاطر نجات کشور از بحران سیاسی دست بدامن جامعه جهانی زدند وبا سقوط طالبان باب نوین وتازه از زندگی را آغاز کردند.افغانستان بعد از سقوط طالبان بستر امن برای پیشرفت ومرجع امید برای ملت بود اما دیری تگذشت که بی تدبیری وبی کفایتی رهبران اورا دوباره به میدان جنگ وکشمکش تبدیل شد.دوباره جنگ ها وکشتار های وحشتناک تر از گذشته درآن رخ داد وتا امروز ادامه دارد.اینکه عامل اصلی این بحران چه وکه هست وحاکمیت فعلی چه نقشی در زایش بحران دارد واینکه چه باید کرد تا ختم معقول ومنطقی این غائله باید بسیاری از مؤلفه ها وعناصر ذی ربط را مورد تحلیل وتجزیه بايد قرار داد.

 بحران امنیت مادر همه بحرانها ونا رضائیتی مردم سر چشمه أصلی این بحران است.باید مردم راضی شوند وامنیت تأمین گردد تا جلوی همه نا بسامانیها ونا رسائیها گرفته شود.)

اول از همه باید نقش حمایت وعدم حمایت مردم از دولت مورد بررسی قرار گیرد.شما بیاد دارید در آخرین لحظات حاکمیت طالبان وقتی مردم از مداخله آمریکا وناتو حمایت میکردند طالبان قبل از فرا رسیدن نیرو های امنیتی از ترس مردم میدان را ترک میگفتند. اما امروز نفرت مردم از طالبان کاهش یافته و قضیه معکوس است چون حکومت نه عدالت را رعایت مکیند نه قانون را ونه هم به زندگی عادی مردم توجه داشته .لذا میزان حمایت وتنفر مردم از یک نظام در استحکام ریشه ها وتطبیق بر نامه هایش خیلی اثر دارد.فعلا مردم به همان پیمانه که از طالبان ناراض بودند از برخی ادارات محلی وحتی اداره مرکزی کابل ناراض اند واین نا رضائیتی باعث شده تا مردم محل از مخالفت با طالبان دست بر دارند ویا از حمایت دولت خود داری کنند که در هردو صورت کارت سبز بدست طالبان است.
چرا مردم ناراض اند. دلیل اول این نا رضائیتی بیعدالتی در عرصه سیاسی در عرصه باز سازی ویا هنجار شکنی های کلتوری توسط نیرو های خارجی ودولتی است که بجای محبت نفرت آفرینی کردند.نه تنها در افغانستان که این بی حر متی فرهنگی در کشور های غربی اثر خودرا در خیزش تنفر مردم علیه نیرو های همان کشور ها در افغانستان دارد.مثلا وقتی کسی تصمیم میگیرد قرآن را در آمریکا آتش زند ویا در دنمارک يا در ميدان هوايي بگرام  به پیغمبر اسلام ودر هالند به قرآن توهین کنند وحتی مسائل اسرائیل وفلسطین اثر خودرا بر مردم افغانستان دارد مردم افغانستان که مردم سنتی ومحافظه کار وپیروی عقاید سخت دینی هستند  تنفر وانزجار خودرا علیه خارجی ها در افغانستان نشان میدهند.یعنی إحساسات مردم علیه نیرو های خارجی بر انگیخته میشود تا سر حدیکه بجای دولت تحت الحمایه با مخالفین نزدیک میشوند.
هر چند عوامل بحران در کشور بیشمار است اما درین نوشته به جواب سوال شما عوامل مهم واساسی را بر جسته تر میسازم.: باید یاد آور شوم که بی عدالتی بطور عام بد ترین عامل نا رضائیتی مردم  است.حال که عوامل بحران را بر میشمارم باید بپذیریم که نا بسامانیهای کنونی زاده یک عامل ویا چند عامل کلی نیست بلکه بسیاری از مؤلفه ها وعناصر نقش خودرا درزایش بحران تا گسترش آن دارند وما درین نوشته طور فشرده اما همه جانبه عوامل وانگیزه هارا بر جسته میسازیم.

* نقش رهبری حکومت در بحران آفرینی.

*کدر های کم تجربه:

* اثر منفی قوانین ونحوه نا درست تطبیق پالیسی ها.

* نقش رسانه ها واستفاده منفی از دموکراسی.مثلا پالیسی تطبیق پروسه دی دی آر ویا عدالت انتقالی ونشان گرفتن قبل از وقت ناقضین حقوق بشرویا قا چاق چیان مواد مخدر…

* کم سوادی توأم با اختلافات دیرینه قومی.

* نقش همسایه ها در بی ثباتی افغانستان.

* تنفر آفرینی توسط مخا لفین:

* عملکرد نیرو های ناتو وکمپنی های خصوصی.

نخست باید به نقش حکومت اشاره کنم که در زایش وگسترش بحران کشور در سطوح مختلف اثر زیاد دارد.طوریکه قبلا تذکر رفت در پهلوی تمام عوامل حکومت افغانستان سیستم مدیریتی ناقص وکدر های کم تجربه ونا آشنا باعث اشاعه فساد مالی بحران اقتصادی واغتضاح سیاسی در کشور است.

.بی کفایتی، قانون گریزی،بی تفاوتی ، پارتی بازی ودروغبافی در درون نظام باعث شده تا مردم نسبت به دولت بی إعتماد بوده به مخالفین بیشتر علاقه نشان دهند وعدۀ هم نوع نظام را نا کار آمد خوانده شعار های فدرال وفدرالسم را سر میدهند.از طرف دیگرحکومت تمام بی تفاوتی های خودرا زیر یک شعار پنهان میکند که گویا خارجی ها عامل فساد قانون شکنی وتنفر آفرینی شعاریکه باعث دلسردی مردم از حامیان وبی اعتمادی از دولت میشود.در کشوریکه مردم از لحاظ فر هنگی وکلتوری با جهان بیرون میانۀ خوبی نداشته باشند وحکومت هم مسئولیت بی کفایتی های خودرا بدوش خارجی ها ویا حامیان بین المللی اش بیأندازد طبعا مردم در مورد نظام وحامیان خارجی اش دید منفی پیدا میکنند مثل اینکه حالا ما شاهد این موضوع هستیم.ازطرف دیگر توظیف وجا بجای کدر ها بپاس روابط قومی یا پارتی بر مشکل کنونی افزوده است.بسیاری از………… کدر هائیکه از بیرون کشور میایند به زندگی در افغانستان باور ندارند به این خاک بیگانه اند ودلسوزی ندارند .این گروه که به سیستم اروپا وآمریکا عادت کرده اند افغانستان را محل امن برای زندگی ندانسته در صدد اختلاس زر اندوزی اند تا خودرا با شرائط کاپیتالستی بیرون از افغانستان آماده سازند تمام سر مایه هارا به بیرون انتقال میدهند.کدریکه بافت ها وشرائط اجتماعی افغانستان را درک نکند وآماده زندگی ومردن در خاک خود خود نباشد قطعا به این کشور خدمت نخواهد کرد.امروز فیصدی زیاد از مسئولین عالی رتبه دولتی فامیل های شان در کشور های خرج اند ونمیخواهند به افغانستان بیایند تلاش دارند بخاطر آسایش فامیل های خود از افغانستان سر مایه انتقال دهند وبس.قانون شکنی میکنند رشوت میخورند وبا دشمنان افغانستان معامله میکنند واز دست هرکس پول میگیرند با چنین عناصری نمیشود افغانستان را آرام ویا آباد نمود.

حل این معضله: با تطبیق عدالت ویا قانون پذیری قابل حل است.عدالت در عرصه مشارکت سیاسی ،عدالت در تشکیلات اداری ،عدالت وتوازن در تطبیق پروژه های باز سازی وانکشاف ملی،وتقرر بر معیار شنا خت از نیاز های کشور ودلبستگی به این سر زمین.

سیاست بحران زا: سیاست دولت باعث بحران کنونی است.سیاست مبهم جنگ وصلح با مخالفین سیاست دو پهلو با همسایه ها وخارجی ها همه مسائل اند که مردم نمیتوانند راه راست را از کج فرق کنند ویا بین دوست ودشمن فرق قائل شوند .حکومت تا هنوز بین نیرو های طرفدار دولت ومخالفین تفاوت قائل نیست، هر روز انتحاریون جنایتکار را برادران نا راضی میخواند.کسانیکه حملات انتحاری را انجام میدهند ویا ساز ماندهی میکنند به هیچصورت قابل ترحم، مدارا ویا سزاوار واژه بردران نا راضی نمیباشند.در چنین حالتی مخالفین بیشتر تشجیع شده خودرا حق بجانب دانشته بحران گسترش پیدا میکند.لذا سیاست دولت در برابر همه مبهم ودو پهلوست. در برابر مخالفین مسلح در برلبر مداخله همسایه ودر برابر استراتیزی ناتو در افغانستان .این حکومت حامیان بین المللی خودرا دشمن وناقضین قوانین کشور معرفی میکند وانتحاریون را برادر میخواند با چنین حربه کند وگندیدۀ نمیتوان علیه تروریسم مبارزه کرد مگر اینکه حکومت را اصلاح نمود.به عین تر تیب سیاست چاپلوس مأبانه در برابرهمسایه های مداخله گرهمسایه هائیکه به رئیس جمهور وکار مندان دفترش جیب خرچی تهیه میکنند تا علیه خارجی ها شعار دهد.حکومتیکه آله دست همسایگان طماع حریص وفرصت طلب باشد خانه خودرا سامان داده نمیتواند.

*قوانین نیز بحران آفرین است:

 قوانین افغانستان از جمله قانون اساسی بحران را مشروعیت میباشد قانونیکه هم از جامعه سنتی حمایت مکیند وهم از دموکراسی غربی اینها با هم تناقض دارند باید قانون سوچه وعام فهم باشد که بحث وسیع وبزرگ است چه قانون اساسی افغانستان من حیث قانون مادر علاوه از تناقضات حقوقی دارائی تشابهاتوتداخلات خیلی وسیعی هست که بسیاری ها قدرت درک وهضم آنرا ندارند .همان است که از رئیس جمهور شروع تا کار مند عادی قانون را میتوانند به نفع خود تفسیر در تطبیق وعدم تطبیق آن دچار مغالطه میشوند. واما نقش تطبیق پالیسی ها در زایش وگسترش بحرانهای فراگیر فعلی چنین توضیح میشود.

* در بعد نظامی:

نیرو های ناتو در موردوضع الجیشی وسوق الجیشی خود دقت نکردند.یعنی قرار گاه های عمده باید بجای شهر ها در نزدیکی سر حدات وضع میشد وجریان عبور ومرور افراد القاعده ومخالفین را نظارت میکردند ودر پهلوی آن نیرو های افغان را هم در همان نقاط دور ونزدیک به مرز تر بیه میکردند.لذا در مورد جا بجای قرار گاه ها ونحوۀ عملیات باید دقت شود.که در گذشته نشده.رفت وآمد وگشت وگزار نیرو های ناتو در شهر ها وانفجار های انتحاری باعث تلفات مردم بیگناه تا سر حد تنفر آفرینی شده.

ثانیا در تطبیق پروسه دی دی ار ویا خلع سلاح افراد غیر مسئول دقت نشده طوریکه بدون در نظر داشت کمیت .کیفیت نیرو های امنیتی اولویت  خلع سلاح به کسانی داده شد که طرفداران نظام بودند .ابن پروسه زمینه باز گشت مجدد مخالفین را در مناطق که خالی از نیرو های امنیتی ویا حامیان مسلح دولت بود مساعد ساخت..

* در بخش اقتصادی:

حکومت باید اقتصاد را کنترول کند لا اقل مالیه مورد نیاز را از کمپنی ها اخذ کند اما دولتیکه ادارات زیر دست وافراد خودرا کنترول کرده نتواند بازار آزاد را هر گز کنترول کرده نمیتواند همان است که بازار به اقتصاد مافیا تبدیل شده. یعنی سرعت در پروسه ایجاد سیستم اقتصاد بازار آزاد فساد را گسترش داد.اگر کلیمه کنترول هم در مقرره ها باشد حاکمیت فعلی توانائی کنترول مارکیت ها وسهمداران را نداشت وندارد واین روند به فساد مالی کمک کرد.وقتی فساد مالی رائج شود قانون شکنی وبی عدالتی از تبعات آن است که نا رضائیتی مردم را درپی دارد.

* از لحاظ اجتماعی: شعار تطبیق عدالت انتقالی قبل از قوت گرفتن حکومت وضعیف شدن ناقضین حقوق بشر یکی از عوامل عمده گسترش بحران بود چون ناقضین وتفنگسالاران ضمن دست بر داشتن از حمایت دولت در صدد تقویه نیرو های خود شدند یعنی زمینه فعالیت مخالفین را در محلات تحت کنترول شان مساعد ساختند تا دولت بر ایشان تکیه کند مثلیکه می بینیم امروز دولت بر خلاف شعار هائیکه میدهد بیشتر بر صاحب زر وزور وناقضین حقوق بشر متکی است.این گروه های زور مند گاهی نمیخواههند حکومت قوی بوجود بیاد وایشان را به عدالت بکشاند.لذا در این شعار عجله شده است.وقتیکه ما دلائل وعوامل بحران را بر جسته میسازیم البته راه حل ها پیش روی ما مجسم میشود .بما میگوید که چه کاری باید انجام دهیم.باز هم طوری فشرده به راه حل ها اشاره میکنیم.

بیرون رفت ازاین بحران:

اول تغییر در ساختار سیستم سیستمیکه صلاحیت رئیس جمهوررا محدود سازد .تشکیلات اداری ونظامی بازنگری شود.در تعین مسئو لین محلی یعنی ولسوالی ها نظر مردم گرفته شود.اگر مردم وعدۀ همکاری وحمایت از مسئولین خودرا بدهند دیگر چانس نفوذ مخالفین در منطقه گرفته میشود.واگر مردم یک محل مانند باغران ودیشو وواشیر ویا برخی ولسوالی های غزنی بخاطر قاچاق مواد مخدر از داشتن اداره حکومتی سر باز زنند درانصورت تنها راه حل عملیات وسیع وگسترده بخاطر پاکسازی است وبس.چن مغز این مردم در گروه مافیا ودر مسیر جنایت است.باید مافیا از سر راه بر داشته شود تا مردم فرصتی برای تربیت سالم داشته باشند.

* نقش مردم واختلافات قومی در بحران فعلی کشور:

اندیشه های قومی وعقائد سنتی مردم واختلافات میان اقوام هم نقش خودرا در ایجاد زمینه های بحران دارد.باید در مناطقیکه مردم ان شعار تبلیغ مفتیان پاکستانی شده تنها نیرو های امنیتی داخلی استخدام شده وهم زمینه آشتی بین اقوام جستجو گردد اگر اختلافات قومی که در هلمند وقندهار وارزگان است حل نگردد یکطرف همیشه مهاجر وپسران شان بخاطر انتقام گیری در خدمت مخالفین دولت است این مسئله بسیار مهم است اما دولت در حل منازعات مردم توجه نکرده است واین مشکل در ولایات نا آرام هلمند وقندهار از دوران جهاد تا هنوز به قوت خود باقیست وبا موجودیت دشمنی واختلاف اقوام سر باز گیری برای مخالفین ازبین مردم محل خیلی آسان است. امروز اختلافات قومیست که سنگر دشمن را قوی ساخته نه اختلافات عقیده همه مردم یک عقیده دارند تنها ریشه قومی تفاوت دارد که با هم دشمن اند. لذا اختلافات بیشتر از هر چیزی به نفع مخا لفین.بعضی فقر اقتصادی ونبود کار برای جوانان را دلیل عمده میخوانند ونه خیر مهم گرایش است.اگر کسی جای برای زندگی در محیط نداشته باشد ویا گرایشی بحکومت نداشته باشد هر چند پول بگیرد باز هم به مخالفین خدمت مکیند.از طرفی دیگر مخالفین بیشتر از حکومت به سر بازان شان پول میدهند.لذا مسئله آشتی وامکان یافتن زندگی مسالمت آمیز بسیار مهم است.

ذکر یک نمونه:

 میخواهید نا امنی کاهش پیداکند تنها مشکل دو ولایت را نه از طریق زور بلکه از طریق بر رسی مشکلات حقیقی ورفع عوامل بر رسی کنید.مثلا قندهار وهلمند وحال غزنی را نیز ضمیمه کنید.دراین سه ولایت همه گزینه هارا پیشرو مردم بگذارید از نوعیت نظام شروع تا چگونگی تشکیل نظام وتعین مسئولین که بهتر است در ولسوالی ها انتخابی ودر مر کز شخص قوی وبیطرف تعین شود.کسیکه در ولسوالی ها از طرف مردم انتخاب شود حمایت مردم را نیز با خود دارد وبا حمایت مردم میشود امنیت را تأمین کرد.به همین تر تیب در برخی ولایات.اگر اختلافات قومی را در سه ولایت فوق حل کردید دیگر نه طالب جای دارد در افغانستان ونه هم القاعده ونه کسی سر باز استخبارات پاکستان میشود حال این عقده  واختلافات های قومی است که مردم را سر باز القاعده ساخته .این موضوع به حل اساسی نیاز دارد.

 کشور های همسایه:

نقش کشور های همسایه در ایجاد بحران کم نیست.ایران بخاطر نفوذ مذهبی وجلوگیری از پیروزی آمریکا هر چه در توان دارد انجام میدهدودر داخل از رئیس جمهور شروع تا افراد مؤثر دیگر را پول میدهد تا در شعار وعمل علیه غرب فعالیت کنند.ایران میخواهد نتیجه جنگ در افغانستان مانند عراق باشد که یک حکومت شیعه وگوش بفرمان بوجود آید هم تشیع رشد کند و هم نقش غرب بسیار کم باشد.
* پاکستان جمع سعودی هم تلاش مذهبی دارند وهم هدف اقتصادی ودر کنار آن خصومت پاکستان با هند ولاینحل ماندن خط دیورند بردوام بحران افزوده است.پاکسیتان میخواهد هند در افغانستان نمایندگی سیاسی نداشته باشد وحکومت بوجود آید که نام از خط دیورند را بزبان نیاورد که در قسمت خط دیورند مستحق هم هست این خطی است که به تمامیت ارضی پاکستان ارتباط دارد وقبلا توسط شا هان افغانستان پذیرفته شده وحالا عناصر بی هدف ما جرا جوئی میکنند تا موضوع افغانستان همیشه چون زخم خونین باقی ولا ینحل باشد.

اشتباهات نیرو های ناتو وجامعه جهانی در گسترش بحران و تنفر آفرینی:

مخالفین کوشش میکنند تا مردم را از دولت ونیرو های خارجی متنفر سازند طوریکه بنام قوم قبیله ومشترکات دیگر بخانه مردم محل پناه برده از همانجا بالای نیرو های حامی دولت فیر مکینند که در اثر فیر متقابل مردم ملکی محل قربانی میشوند ویا مسجد اسیب باعث ایجاد تنفر وانز جار میشود درین صورت که از نظر عام مردم مقصر و گنهکار نیرو های دولتی وخارجی بوده مردم را به تظاهرات ومخالفت وامیدارند.دولت برای همچو موارد ویا آگاهی مردم می بایست یک پالیسی مشخص را اعلام کند تا مردم از جا دادن مخالفین در قریه ها وخانه های شان ابا ورزند ورنه این پروسه همیشه انزجار آفرین است ومردم را از دولت وجامعه جهانی متنفر میسازد چنانچه امروز اکت سیاسیون وفر هنگیان هم در هم آهنگی با مخالفین صحبت علیه جامعه جهانی ونیرو های حافظ صلح در افغانستان است..
بلی هنجار شکنی های نیرو های نظامی ناتو سیاسیون غرب از نظر هیچکش پنهان نیست.نیرو های نظامی ناتو در کشور چون نیرو های وحشی وقانون شکن عمل نموده در تاریکی شب وارد منازل مردم شند وحرمت وقداست را در هم شکستنند زنان واطفال را تلاشی وحتی با خود بردند.در عملیات های کور بر مساجد وزیارتگا ها بم ریختند وبا فیر راکت مراسم خوشی وعروسی را به ماتم تبدیل کردند وبا کشتار روزانه افراد ملکی خشم ملت مظلوم افغانستان را به طوفان تبدیل کردند.نه تنها در افغانمستان که خارج از افغانستان هم حرمت شکنی کردند اهانت به قرآن شریف در آمریکا وترسیم کاریکاتور بنام پیامبر اسلام در دنمارک وساختن فلم فتنه در هالند همه تجاوز های بود که علیه اسلام صورت گرفت وبر خشم ملت افغانستان علیه غربی ها افزود.این ها سنگ های بود که خود غربیها پیش روی خود قرار دادند.البته جزئیات حرمت شکنی های کشور های غربی وعساکر بی ادب شان در افغانستان وسائر کشور های اسلامی در تومار های هفتاد خرواری نمیگنجد.وبه هر پیمانه که علیه افغانها ظلم وستم شده باشد به همان پیمانه نفرت وانزجار علیه غربیها گسترش میابد.فاصله که بین نیرو های یاری رسان به افغانستان وملت افغان بوجود آمده نتیجه عملکرد خود غربیهاست.این أعمال زشت فتوای افراطیون متعصب ومغرض خارج از مرض های افغانستان را نیز توجیح میکند.

بی عدالتی  بدتر از فساد اداری:

کارشناسان ضعف نظام را بوجود فساد در بدنه سیستم  واداره مربوط میدانند اما آنچه به نظر من بد تر از فساد بساط حکومت را جمع نموده همانا تبعیض وبیعدالتی در کشور است که اسباب مأیوسیت ودلسردی مردم را نسبت به دولت فراهم ساخته وآهسته آهسته مردم را در کنار مخالفین قرار داده است وقوت مخالفین که با عث ضعف نظام واختلال امنیت گردیده همین بی ثباتی ونا امنی زمینه های سود جوی خود سری وفساد را نیز فراهم ساخته است.
اگر دولت حمایت مردم را با خود داشته باشد واز استحکام .قوت بیشتر بر خوردار گردد هیچ زلوی نمیتواند خون مردم را بمکد اما این خلع اقتدار وحاکمیت برای بسیاری از افراد سود جو ومنفعت طلب فرصت دادهد است تا دست به جیب وخانه مردم ببرند وهستی ایشان را بی باکانه غارت کنند. هر چنددرین روز ها طی بر گذاری کانفرانس های ملی وبین المللی  بر مبارزه علیه فساد اداری، اختلاس وقا چاق مواد مخدر  تأکید صورت میگیرد اما  به انگیزه ها ودلائل بروز این فساد وقانون شکنی هیچ تمر کز صورت نگر فته است.بلی فساد پیش زمینه میخواهد که باید ریشه یابی شود یکی از زمینه های رشد فساد ضعف نظام دلسردی ملت وبی إعتمادی به خد متگذاری دولتمردان منتخب وگسترش نا امنی است.واین بی إعتمادی از تبعیض فزاینده وبیعدالتی کشنده دولتمردان ناشی میشود.آنچه بیشتر از فساد واختلاس روح وروان مردم مارا فشرده همان بیعدالتی قانون شکنی وتبعیض است. روح جامعه وملت را فشرده توجه صورت نمیگیرد وپدیده های خطر ناک چون  تبیعض بیعدالتی وبی قانونی چون سر طان کشنده مردم را از پیکرۀ  دولت بیرون کرده است.بلی فساد هم همان حق تلفی سیت که با گر فتن رشوت در مراکز شهر های عمده إعمال میشود اما تبعیض وبیعدالتی از مرکز بر شاهرگ ساکنان دور تر از کاخ ریاست جمهوری ریشه دوانیده است که میتوان این سه عنصر را از پدیده های مهلک جامعه بحساب آورد.

روح قانون تعمیم است: پیروی از قانون بخاطر کسب امیتاز ویا قبول مسئولیت استثنا را نمی پیرد، در اطاعت از مواد قانون اتباع کشور طور یکسان مکلف اند.

بی عدالتی در کجاست؟بی بیعدالتی در توسعه ملی أعم از فرهنگی، اقتصادی وسیاسی. در بعد فرهنگی وضعیت معارف بسیار بد ودر پائینترین سطح کیفیت قرار داشته متعلمین ومحصلین مانند مرکز از بورس های تحصلی کشور های خارجی بهره نمیگیرند ودر بعد اقتصادی نه پارک های صنعتی وتولیدی وجود دارند ونه هم معادن وذخائر زیر زمینی استخراج میگردد.یعنی هیچ بر نامه بخاطر توسعه ورشد اقتصادی ولایت های محروم کشور وجود ندارد.واما در بعد سیاسی که روشن است ادارۀ کشور طور انتصابی بدست یک تیم مربوط به چند ولایت کشور است.از یک ولایت سه تا چهر وزیر در کابینه وجود دارد وازبسیاری ولایات یک رئیس عمومی هم در اداره حکومت توظیف نمیگردد.بلی همین بی عدالتی هاست که مردم خودرا از نظام بیگانه فکر نموده نمیخواهند حلقه زنجیری باشند که چرخش ماشین گاهی هم به نفع شان نیست..

تبعیض چیست؟نگاه دو گانه به موقعیت جغرافیای کلتوری وتاریخی مردم را تبعیض میگویند چیزیکه در افغانستان از طرف حکومت مردان إعمال میشود ومردم را دلسرد وحتی دور نظام سیاسی کشور میسازد.دلسردی وبیعلاقگی نسبت به برنامه های حکومت ناشی از تبعیضی است که حکومت روا داشته.این عدالت است که شور وشوق وتحرک را در ذهن وبدن انسانها بیدار میکند والا همین فتور وورشکستگی برای همیش نصیب ملت ما خواهد بود.

………………..

أثر منفی  بعضی ها از باور های دینی  وسلیقه های سیاسی  برفرایند تطبیق فدرالسم:

 با تأسف که دین با همه مقدس بودن و بزرگی اش در افغانستان اسیر پنجه عدۀ زور مدار، قشر گرا ،متحجر و حتی  مزدوربیگانه  گردیده که آنها خودرا مالک بلا منازع دین میدانند أصحاب زور وزر وتزویر هم بخاطر حفظ منافع شخصی وطولانی ساختن عمر اقتدار از دین مقدس اسلام  استفادۀ سوء مینمایند .قرائت های متفاوت و نا همگرا از دین پاک اسلام بروز می دهدند که ، با استانداردهای اولیه دینی که هیچ گونه استعداد تسامح و سازگاری در آن وجود ندارد، در واقع پاره ای از ریشه های بحران موجود را در خود نهفته دارد. مردم افغانستان تحت تاثیر باورهای این چنینی مصیبت های سنگین را متحمل گردیده اند. تاریخ افغانستان قصه پرداز این واقعیت است که دین وآمیزه های سنت ها و باور های خرافی در این سرزمین  بستری بسیاری از تنش ها، تضاد ها و ستیزه گریها را میان اقوام  و پیروان مذاهب مختلف واقشار سیاسی فراهم کرده است. نبردهای خونین و ستیزه گریهای ممتد که در بستر با ورهای دینی طی سالهای أخیر در کشور تقدیس و توجیه گردیده است در واقع علایق و تمایل همگرایی میان اقوام و پیروان مذاهب مختلف را تنزل بخشیده و بجای آن کینه، نفرت و بی اعتمادی را نهادینه کرده است. فضای حاکم بر روابط اقوام در افغانستان، این واقعیت را به تصویر می کشد که مناسبات دوستانه و روابط عاری ازتنش وعداوت  واژه گان غریبی اند که به ندرت در کردار و احساسات مردم تجلی یافته اند. گذر اجمالی بر سیرتحول و رخدادهای خون آلود در تاریخ افغانستان، این واقعیت را از هاله ء ابهام و تردید بیرون می آورد که ریشه های بحران موجود در امتداد تاریخ تفرق وخشونت  در این سرزمین گره خورده است. لذا تازمانیکه  علایق همگرایی و هم پذیری، از مرز احساس عبور نکند وبه یک باور نیرومند تبدیل نگردد، ریشه های بحران همچنان در آب خواهند بود. شاید عدۀ اذعان داشته باشند که پاره ای از ریشه های این بحران، در آنسوی مرزهای افغانستان درآب نشسته است.  اما حقیقت این است که اگر ریشه های دامن گستر این بحران، در درون افغانستان و در افکار، خصایل و هنجارهای رفتاری مردم افغانستان، خشکانیده شود، زمینه تاثیرات عوامل بیرون مرزی برای همیشه محدود خواهد گردید. اما قراین موجود، حکایت از آن دارد که  افغانستان تا رسیدن به این مرحله ء از تکامل، فاصله طولانی دارد. چون ادای مسئولیت طور معکوس تفسیر شده است. بنیاد ها ئیکه احساس همگرایی و هم پذیری را در ذهن و باور شهروندان یک جامعه نهادینه وجای گزین می سازند و درنهایت در ابعاد یک باور، وارد الگوهای رفتاری وکرداری شهروندان می نمایند، نهادهای دولتی، غیر دولتی  وحلقات روشنفکری اند. در افغانستان این نهادها و حلقات بجای اینکه منبع و مرجع الهام و آموزه های هم پذیری برای مردم باشند، بیشتر تفرق و عصبیت های قومی- مذهبی را برجسته کرده اند. از آنجایکه روند اجتماعی شدن و سوسیالیزیشن در افغانستان قومی است، نخبه گان فکری این جامعه نیز در بستر ارزشها و سنت های قومی زایش و پرورش یافته اند و متاثر از هنجارهای غالب وحاکم در جامعه عمل می نمایند. به همین دلیل است که بسیاری از نخبه گان جامعه و حتی بسیاری از حلقاتی که ادعای روشن فکری وروشن نگری دارند، بجای اینکه آتش عصبیت های قومی را فرو نشانند، بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم از طریق رسانه و سایت های انتر نتی در گسترش تضاد، تفرق و تعمیق عصبیت ها میان اقوام، سهیم اند. هرگاه جریانات سیاسی و حلقات روشنفکری  در افغانستان، به این درجه ي از تکامل نایل آیند که فارغ از علایق قومی و گرایشات آیدیولوژیک، واقعیت های موجود در جامعه را به تعریف وقضاوت بنشینند، استعداد وتوانائی را به قوم ونژاد نسبت ندهند آنگاه است که اولین سنگ بنای یک جامعه ء همگرا و همپذیر را بر زمین نهاده اند. حرکت افغانستان به سمت چنین جامعه ای ، پاسخ روشن برای  سوالی است که در آغاز به آن اشاره گردید.والا این خانۀ متنازع فیه باید بالای وارثین تقسیم شود..

رحیم –  آن همه امیدواری های ده سال قبل مردم در مجموع برای یک افغانستان ، با ثبات و یا بی باوری ، نا امیدی ، یاس ، دل زدگی وترس و حشت امروز مردم را چگونه ارزیابی می کنید و علت را شما در چی می بینید ؟  عاليقدر گرامي آقاي فضل رحيم رحيم به جواب سوال شما بايد عرض شود كه وضعيت موجود در كشور  آشفته، گیج کننده و پرآشوب است. فساد و رسوایی در قانون شكني و ديگر امورات كشوري و لشكري  موج می ‌زند. در هر وضعیتی، توجیه‌گران، چاپلوسان و حقه‌بازان بی‌شماری نیز سبز می­شوند. امیدواری و ناامیدی، خوش‌بینی و بدبینی، سرخوشی و سرخوردگی، شادی و غم همه هجوم می‌آورند. گاهی آدم فکر می‌کند، خوش بینی تنها حماقت زیسته شده در راه آینده برای ما افغانها رقم زده شدهُ در یک نگاه ساده، دست کم بر اساس دو روش و فرضیه ساده می‌توان برای تحلیل این وضعیت نقطه عزیمت برگزید. یکی این که بگوییم جهان بر اساس تفکر غلط و یک توطيه بزرگ و حساب شده، در افغانستان  دچار بحران و آشوب‌زدگی شده است که اکنون گره‌گاه و بزن‌گاه اصلی و نیز تاریخی آن به لحاظ زمانی و مکانی، ما هستیم؛ یعنی ما قربانی یک بازی کلان جهاني  و توطیه‌آمیز شده ایم. پس قبل از آن که فاعلان متفکر، عاقل و مختار باشیم، موضوع بازی‌ها هستیم يعني وسيله بخاطر هدف  و همین طور خانه ما هم میدان نبرد و سنگر اصلی جنگ است نماد  تخته شطرنج را داريم كه ديگران روي آن بازي مي نمايند  علاوه براین، واقعیتی ديگري هرگز  وجود ندارد بلکه حادواقعیت ها نیز این بازی را ماجرا جويانه ‌تر کرده است. پس ما و حرف ما و تصميم ما چيست؟ بر اساس این روش باید نسبت به همه چیزی یک شک حسابی معطوف به توطيه کرده و لاجرم دست به یک قیام مردمي بزنیم تاهم از شر هرگونه توطيه و تفکر خارجي و داخلي  رهایی(؟) حاصل کنیم و هم نیکویی و نجابت خویشتن را پاس داشته و زنده نگهداریم و اجازه ندهیم که قربانی توطيه و تفکر داخلي و خارجي شويم اما شرايط دست ما را از پشت سر بسته است

فرضیه دوم این است که نه تفکر توطيه در کار است و نه توطیه سازمان یافته برای زُدایش و تباهی نجابت و نیکویی انسان و به خصوص ما افغان‌ها. بلکه این حكومت ما و ما هستیم که نه تنها که خویشتن خود را در بحران و نیستی غم‌انگیزی غرق می‌کنیم، بلکه دیگران را نیز بهترین اهداف نیستی و مرگ می‌بینیم و برای تحقق آن از سر و جان خود نیز می‌گذریم. یعنی، جهان و عالم در برابر سربازان مرگ و نیستی، گیج و مبهوت مانده اند و در نتیجه وضعیت پرآشوب و ناامید کننده شده است. اصلاً مایه‌ی شیطانی کردن جهان و شیطانی دیدن جهان ما هستیم اما حق و نا حق برف بام خود  را بالاي بام ديگران مي اندازيم و ديگران را ملامت مي دانيم. در نهایت ما به فرافکنی‌ای کشنده‌ و خود سبک کنِ سهل‌انگارانه مواجه هستیم که راه هر گونه فهم و دانایی را قفل می‌زند. یعنی، به جای فهم این وضعیت و بحرانی که ما را در کام خود فرومی‌برد و سرگیچه مان کرده است، دست به فرافکنی‌های ناامید کننده و کودکانه می‌زنیم که انگار جز ظهور ابرانسانی دیگر راه حل ممکن وجود ندارد. در فرضیه اول تمام درد و آلام را به دیگری و بیرون از خود ارجاع می‌دهیم و به برائت خویشتن پافشاری کرده برای دریافت یک راه حل دراماتیک  وغیرواقعی سرگردان هستیم. اما در فرضیه دوم تمام نگون‌بختی را برخویشتن خود بار می‌کنیم، هرچند امکان دارد بسیاری از آشوب‌ها ریشه در بیرون از ما داشته باشند،  واما محور فتنه در جهان پرآشوب ما هستیم و دست پر آشوب كشور هاي همسايه ما دیگر شیفته‌گی بی‌خردانه زاده يي نبود درك ما از آنچه كه بر ما و منطقه مي گذرد بوده مي تواند . ما و مسوولين عالي رتبه ما عادت كرده ايم كه در هر كاري خارجي ها را ملامت دانسته و توطيه گر معرفي كنيم آيا تقلب در انتخابات توطيه خارجي ها بود يا بي كفايتي ما آيا اين يك نمایش محض بود؟ این نمایش و توطیه را ما کردیم یا دیگران ؟ نه خير ! ما كرديم و مسولين ما كردند ؟ یا اصلاً این چیزها از بنیاد اتفاق نیفتاده است بلي افتاده است اما ما نقاب به رو انداخته همه چيز را نا ديده مي پنداريم بلكه  ما افسون و دیوانه حادواقعیت هستیم؟ یا هم رسانه‌ها ما را در گیرو اسطوره‌ی یک رخداد اسیر کرده که چنان نبوده است؟ این سوال‌ها را می‌شود با روش‌های فهم پذیر توصیف کرد. اما تنها با حادواقعیت و انصاف  و شکوه و درك درست نه كور خود بيناي مردم  

حالا مسولين و ما  این وضعیت را در کدام سطوح تحلیل می‌کنیم؟ مثلا در سطح کوچک تر مثل برگزاری انتخابات و تقلب و مشکلات مربوط به آن و یا در سطح کمی کلان‌تر مثل آشفته­گی و بربادی کل مملکت که هر روز دامنش از خون لکه دارتر می‌شود: در چارچوب رخداد و فرایند. گذشته از این، واقعیت‌ها  و فاکتورها را طبیعی می‌بنیم و یا پدیداری؟ بعد هم راه حل چيست؟ روش ارایه راه حل، مطلوبیت راه حل، عقلانی بودن راه حل، علمی و عملی بودن راه حل از جمله مسایل بحث برانگیز دیگري است که باید مورد نقد و ارزیابی قرار گیرند. همان طور که در تبیین وضعیت نیز این مسایل را ملاحظه می‌کنیم: مسوولیت اندیشی سنجش گرایانه بايد داشت. 
پس، وضعیتی را که توصیف کردم، واقعیتی است که باید در جهت دانستن و بیان آن تلاش بیشتر صورت بگیرد. بنابرین، پرسش این است که چگونه می شود وضعیت بهتر شود؟  در نهایت تحلیل ما از وضعیت چيست؟ به حاشیه‌ها چسپیدن  و موارد خاص را بر کلیت تعمیم دادن، انحرافی در بحث به وجود می‌آورد. چیزی‌که حاد شده و همه به آن تمسک می‌جویند، “اصلاحات” است. راستی چه كسي آمده در این مملکت اصلاحات را تیوریزه کرده است؟ و با شکیبایی شناخت و نقد کرد، نه با فرافکنی‌های خود-ارضاگرایانه که از نگريستن و دانستن امر دشوار می‌گریزند اين است حقيقت كه بايد گفته شود .

رحیم – آزورده خاطری موجود در مناسبات بین کابل و واشگتن از نگاه شما موقف افغانستان در در منطقه و جهان به کدام سو می کشاند ؟  جناب آقاي رحيم  از دیر زمانیست که بسیاری از صاحب نظران و تحلیل گران امور سیاسی به امید استراتیژی جدید آمریکا در قبال افغانستان خاموش نشسته اند،با انکه جزئیات این استراتیژی تا هنوز پخش نشده عدۀ بر بنیاد حدس وگمان ورجماه بالغیب از یک اقدام راهبردی مؤثر، دقیق وآن هم مؤفق اوباما در افغانستان ومنطقه صحبت دارند،ازانجائیکه کشور های زیاد در مسئله افغانستان ذی نفع ودارائی اثر اند ایجاب مینماید تا نوع رابطه امریکا با کشور های جهان منطقه یکجا مورد بحث قرار گیرد.من درین نوشته به یک سلسله اقدامات عملی مقامات کاخ سفید اشاره میکنم که  بیشتر فرا منطقه ای وغیر افغانیست واما غیر مستقیم اثر خودرا بر اوضاع سیاسی وامنیتی افغانستان دارد.

1- مسئله اسرائیل وفلسطین : با تأکید فراوان که اوباما بر حل قضیه فلسطین وتحت فشار قرار دادن اسرائيل بخاطر توقف توسعه اسکان سازی مناطق یهودی نشین در حومه بیت المقدس دارد این مطلب را می رساند که اوباما به این واقعیت پی برده که بسیاری از افراطیان مسلمان در کشور های عربی خصوصا فلسطین ،اردن، یمن، الجزائر وسعودی بخاطر انتقام گر فتن از آمریکا واسرائيل وارد سنگر های افغانستان میشوند وحتی رهبران کشور های عربی بخاطر نجات از چنگال خشونت افراط گرائی زمینه انتقال این افراد را بطرف افغانستان وپاکستان مساعد میسازند. همان است که بارک اوباما هم این مسئله را در دستور امور راهبردی خود قرار داده است تا بتواند بدینوسیله از خشم روز افزون مسلمان آسیای میانه بکاهد.

2- دوم انصراف از نصب موشک های سیستم دفاعی در پولند وچک:آمریکا بخاطر انتقال تجهیزات لوژستیکی خویش نیاز دارد تا از زمین وفضای روسیه وکشور های هم پیمانش استفاده کند.ودر عین زمان موافقت روسیه بخاطر تحریم بیشتر علیه ایران از نیاز ها ايست که آمریکا طور جدی به ان می اندیشد. بناءٌ میتوان گفت که استراتیژی اوباما یعنی اصلاح تمام اشتباهات رئیس جمهور بوش وبلند آوردن سیاست خارجی آمریکا از زیر صفر تا نقطه صفر است که باید روی ابعاد مختلف آن فکر شود.

3- انعطاف ونر مش در مسئله ایران. اوبا ما به این واقعیت تلخ نیز پی برده است که سیاست های خشن امریکا علیه ایران آن کشور را وا میدارد تا به فکر انتقام گیری از آمریکا در نزدیکترین سنگر یعنی افغانستان باشد. وقتی امریکا صریحا مسئله تغییر ویا نا بودی نظام جمهوری اسلامی را عنوان کند ایران هم تا حد توان در صدد ضربه زدن به أهداف امریکا و نا کامی آن در منطقه از جمله افغانستان خواهد بود. البته استراتیژی اوباما در برابر ایران تغییر نخواهد کرد تنها روش خودرا نرمتر ونحوۀ اجرای پالیسی را تغییر میدهد تا اگر بتواند از مجاری غیر مستقیم ایران را زیر فشار بیشتر قرار دهد.

4- اتخاذ سیاست نرم در برابر تمام کشور های اسلامی وابراز بیانه در شرم الشیخ مصر.  از بیانیه شرم الشیخ پیدا داست که شخص اوبا ما  در تلاش جلب توجه کشور های اسلامی ومرحم گذاری زخم های است که از زمان بوش بجا مانده است. ومیکوشد ثابت کند هیچ کاری را بر خلاف اسلام ومسلمانان انجام نخواهد داد.ازانجائیکه در زمان حکومت بوش ذهنیت ها قویا علیه حکومت آمریکا بود این جو سازی کار منطقی است تا بتواند وجه مکدر امریکا را در جهان دوباره روشنتر جلوه دهد. اما آنچه كه مشخص تر روي آن بايد صحبت شود اين است از مدت چند سال بدينسو حلقات معين در داخل ارگ صاحب مقام و مكان اند اينها مي كوشند تا روابط آقاي كرزي را با امريكا خسمانه بسازند تا از ايران وپاكستان مزد بيشتري بدست آورند پول هاي را كه آقاي عمر داوود زي از ايران گرفته بود خجالت آن تاكنون جلوه نمايي مي كنند آقاي كرزي از سوي ديگر تعريف از دوست و دشمن ندارد گاهي در نال مي كوبد و گاهي در ميخ به باور من امضاي قرار داد استراتيژيك بين امريكا و افغانستان باعث آن مي گردد تا روابط بهتر شده برود آنچه را كه جناب كرزي در مورد امريكايي ها مي گويد آب به آسياب دشمن است در حال حاضر مردم افغانستان بيانيات و دور فشاني هاي آقاي كرزي را كمتر مي شنوند و حرفهاي ان باور ندارند امريكا مي كوشد با ملت افغانستان رابطه بر قرار سازد نه با حكومت كه در سر قدرت است .
رحیم –  از نظرشما دولت افغانستان ، تا کدام حد صلاحیت بیشبرد متوازن وآزاد مصالحه با مخالفین خود را دارد و همزمان مخالفین به چی اندازه صلاحیت پذیرش ویا عدم پذیرش را دارند مسله خود ارادیت در هر دو طرف تا کدام حد موجود است  و آیا عدم موجودیت یک میکانیزم معین و شفاف درسیاست دولت در مصالحه با مخالفینش باعث یک نوع بی مضمونی و بی هدفی در زمینه نگردیده ؟

سعیدی –  دوست گرامي آقاي رحيم  طوریکه مشاهده میگردد محاسبه فورمول ها، تر کیب عناصر وگزینش مؤلفه ها تا مسیر حرکت  بسوی قله های صلح وآشتی در افغانستان همه بر مبنی خوشبینی های کاذب استوار است.از آنجائیکه صلح یک نیازملی ویک ضرورت فوری در کشور ماست میبایست  همه پیش نیاز های این پروسه بصورت درست ودقیق محاسبه وسنجشگردد تا نتائح مورد انتظار راتحویل مردم منتظر وتشنه به صلح  دهد.

اولین گام وجستیکه بخاطر صلح وآشتی بر داشته میشود باید طور محسوس ومشهود در افغانستان بر داشته شود تمام عوامل نا رضائیتی تا اسباب خشونت ثبت وراجستر وراه های حل وعناصر موثر وذی ربط مشخص گردد.اگر ما عوامل انگیزه ها وظرفیت هارا درست پیشبینی ومحاسبه نکنیم اولین گام را اشتباه بر میداریم وقتی ما از دقت .یا یا فتن حقیقت صحبت میکنیم ویافرایند تلاشهای کنونی صلح را نقد میکنیم منظور ما منفی بافی وسنگ اندازی نیست بلکه ما میخواهیم از ضیاع وقت ویا هدر رفتن تلاشها وقربانیها جلو گیری شود..درست است که معضله فعلی افغانستان ابعاد گسترده ووسیع در سطح منطقه وجهان دارد اما بسیاری از عوامل بحران در خانه وخاک خود ماست.متأسفانه هیئت عالی صلح در سفر های حوزوی خویش در افغانستان طور دقیق ومشخص بر مشکلات وعوامل أصلی نا رضایتی ومخالفت عدۀ ازهموطنان انگشت نگذاشتند بلکه با ذکر کلیمات مبهم وکلی گوئی ازنتائج سفر های مکرر  در ولایات بیک خوشبینی کاذب وغیر واقعی اکتفا نمودند اما بر عکس نتائج ودست آورد های سفر به پاکستان را يكسال قبل كه استاد رباني نيز حيات داشت  آنقدر آب دار وتابدار منعکس ساختند که گوئی کلید حل مشکلات افغانستان بدست افراد وحلقات خارج ازمرز های افغانستان بوده واقعیت های موجود در افغانستان ارزش آن چنانی ندارند.اگر واقعیت چنین باشد که بازی گر أصلی جنگ وصلح در افغانستان همسایه ها وخارجی باشند ما گاهی هم به صلح نمی رسیم مگر اینکه نخست خارجیها طوریکه انتظار دارند بخواستها وآرزو های خود برسند وبعد تفاله مادۀ صلح را بطرف ما پرتاب کنند چون در مسابقات بازار منفعت سهم افغانستان همان است که می بینید .ابتدائی ترین مواد مورد نیازمردم افغانستان در بندر های کراچی واسلام قلعه ویا طور وسیع همه مرز های دو کشور همسایه ومسلمان ما گدام شده به طوفان حوادث داده میشود اما افغانها حق استفاده از مال وحق خود ندارند..لذا آنانکه مسئولیت بزرگ وخطیر تأمین صلح وثبات را در افغانستان بدوش گرفته اند و با سفر های پر در آمد شخصی ازخنده های زهر بار همسایه های طماع، حریص وبی رحم دل  خوش میکنند کاروان راه گم کردۀ صلح را به سیه چال دود وآتش می اندازند.

دوستان گرامی !آرزوی محاسبه وبر رسی دقیق کار کرد ها وانتخاب مهرۀ ها وپرزه های مؤثر ماشین صلح به معنی بد بینی نسبت به آغازپروسه صلح نیست بلکه سهمگیری وهمکاری خالصانه وبیدریغی است که افراد خوشبین وهم تنگ نظر حوصله تحمل آنرا ندارند..وقتی مؤثریت مؤلفه ها به بررسی گر فته میشود ویا ماهیت مخالفین اصلی در میزان تجربیات تاریخی گذاشته شده محاسبه ومقایسه میگردد وده ها مشکل وموانع که در سر راه صلح قرار دارد نشانی میگردد عدۀ ازهموطنان ما میفر مایند این اشخاص عقده مند وبد بین اند که نسبت به کار کرد هیئت صلح حسادت می ورزند ویا به اشاره غربیها ودشمنان کار میکنند.ورنه حقیقت همان است که پیام آوران صلح در رسانه ها بخورد مردم داده اند.نه خیر دوستان گرامی وهموطنان عزیز وقتی ما میگوئیم که بسیاری از عوامل بحران در داخل کشور است واین پروسه باید کاملا افغانی باشد معنی اش این است که ما مخالف هر نوع تجاوزهستیم مانند همانطوریکه تجاوز خارجی های چشم سبز را نمی پذیریم ازمداخله همسایه های سیه چشم ودلفریب خویش نیزنفرت داریم.هم عقیده بودن وهمرنگ بودن تجاوزومداخله را بر خاک وخانه ما توجیح نمیکند.نیمشود تجاوز چپن سفیدان باطن سیاه را بنام هم دین وهم عقیده بپذیریم .بیایئید ما هم مانند ملت ها ومردمان سائر کشور ها اول هویت خودرا تثبیت وبعد وارد معاملات منطقوی وجهانی شویم.ما درد هم وطن وهمشهری خودرا در قندهار وهلمند وارزگان علیه ما سلاح بر داشته اند درک کنیم.نمیشود اینجا حقش را بخوریم وپا در گلویش بگذاریم وبه شخصیت فردی وقومی اش توهین کنیم وآنرا جبرا بدامن بیگانه بیاندازیم وبعد برویم از بیگانه ها هم بخواهیم از ایشان حمایت نکنید ایشان را ابزار أهداف خودنسازید.

وقتی میگوئیم سعودی صادق نیست، پاکستان دروغ میگوید وایران فریبکار است معنی اش این نیست که ما یهود و نصارا بر مسلمانان بر گزیده ایم ،اگربیش ازپنجا کشور جهان به افغانستان لشکر شکیده به در خواست کسانی آمده اند که هم حکومت داری را در افغانستان به افتضاح کشا نیده وهم عامل أصلی بحران امنیت در کشور لذا این یهود ها نه بخواست ونه هم بخاطر حفظ قدرت ومنافع شخصی نویسندگان وفرهنگیان بادرد وباإحساس کشور.  وقتی ما ازصداقت واقعیت ومحاسبه دقیق صحبت میکنیم دوستان مارا به بد بینی، منفی بافی وحمایت ازخارجی ها متهم میسازند نه خیر ما نمیخواهیم خاک بر چشم ملت پاشیده بخاطر هضم بودجه ومصارفات بی ثمر به مردم دروغ بگوئیم.ما میگوئیم اگر هموطن خودرا ازلحاظ سیاسی درحکومت شریک سازیم واز لحاظ قومی واجتماعی خساراتش را جبران کنیم اهميت را که به خارجی ها میدهیم عشرش را به هموطن خود بدهیم نیازبه رنگ زردی وگردن کجی نزد همسایه ها نداریم واز خارجی ها دور هم بی نیاز میشویم.

شکی نیست که ریشه شجرۀ خبیثه بحران در خارج از مرزها افغانستان غرس شده وبخون مردم بیگناه وخوشباور افغانستان آبیاری وتنومند میگردد. شاخ وبرگ این درخت که اختلاف تبعیض، بیعدالتی وتنفر در فضای افغانستان رشد کرده .میوۀ که ازشاخ وبرگ این درخت چیده میشود کامهارا تلخ وسیستم جهاز هاضمه را مختل ونظام زندگی مردم را بر همم زده است. اگر ما به سوالهای که چرا مردم خود ما در برخی محلات وولایات دست به مخالفت زده به صف مخالفین پیوسته اند وچراساکنین برخی محلات به مخالفین پناه می دهند ویا با جمع آوری غذا وکالا مشکلات لوژستیکی ایشان را رفع میکنندویا چرا برخی هموطنان ما از ادارات دولتی فرار وقضایای حقوقی خودرا در ماکم صحرای مخالفین حل وفصل میکنند پاسخ منطقی پیدا کنیم در میابیم که نیاز به کرنش وتواضع به خارجی ها نداریم. اگر دلائل وانگیزه های مخالفت وشورش علیه دولت درست تشخیص وطور عاقلانه برفع آن پرداخته شود دیگر نیاز نیست ما منتظرر باشیم تا باب مشکلات ما توسط کلید بیرونیها حل گردد.درخت نا میمون اختلاف ودشمنی را آبیاری نکنیم تا ریشه هایش در خارج بخشکد .

مسیر مخالف:چرا ما بجای رفتن در دهات قندهار وهلمند وارزگان که در غرب کشور موقعیت دارد ومرکز خیزش شورش ها ومخالفت ها علیه دولت است به مرز های شرقی کشور رو آورده ایم؟ این به این معنی است که  ما در مسیر مخالف جادۀ صلح وآشتی قدم گذاشته ایم.اگر در دهات ارزگان بروید جواب مخالفت ودشمنی با دولت را خیلی ساده می شنوید، عدۀ میگویند قدرت بدست یک قوم است وسائر مردم بنام قوم وقبیله دیگر رعیت پنداشته میشوند ما بجای رعیت شدن در صف مخالفین قرار میگريم تا موازی با حکومت مداران صلاحیت داشته عقدۀ محرومیت خودرا رفع سازند.این مشکل در قندهار وهلمند نیز وجود دارد بناءٌ ازشورای محترم عالی صلح صمیمانه تقاضا مینمایم بجای صحنه سازی های سیاسی وخبر پردازی دفاتر خودرا  به همین سه ولایت انتقال داده کار مقدماتی وعملی را ازهمینجا شروع کنند اگر نا راضیان همین سه ولایت را قناعت دادند وازایشان تعهد گرفتند که دیگر به مخالفین پناه وغذا نداده ازایشان حمایت نمیکنند  ولایات دیگر طور طبیعی به پروسه صلح می پیوندند.اگر ما واقعیت هارا در داخل جستجو نکنیم وبا سفر بری وخبر سازی صرف بودجه را مشروع ساخته جلو کاروان صلح را به میخ دروازه خارجی ها ببندیم دیگر صلح به سراغ ما نمیاید.این بد بینی نیست حقیقتی است انکار نا پذیر.ما فعلا وجودخارجی هارا از ترس هجوم وتجاوز همسایه ها توجیح میکنیم چنانچه خادم الحرمین وسائرکشور های خلیج بخاطر حفظ خود از تجاوز صدام ویا همسایه صد ها پایگاه آمریکا را در خاک سعودی حمایت میکنند وکسی آنرا حامی یهود ونصارا هم نمیگوید.این افغانها اند شعار همسایه های طماع وحریص را بنام کافر ستیزی نشخوار نموده بیدفاع بخاک سیه نشسته اند.همسایه هائیکه شب وروز دست شان در کاسه یهود ها وغربی ها است با اين وضيعت و نبود يك استراتيژي دقيق در مورد صلح باور ندارم اين درخت حاصل بدهد كه تلخ كامي ها را شيرين بسازد .
رحیم – مسله پیشرفت ، تامین امنیت و ثبات و ساختن افغانستان ، در قدم نخست مربوط می شود به خود افغانها که داشتن اراده و موجودیت احساس وطن دوستی می تواند در تحقق این آرمان دیرینه ما را کمک کند . در این اواخر موضوع خروج قوای خارجی بعد سال 2014 م سر زبانها است . برداشت شما او وضع موجود و توانمندی قوای مسلح کشور برای دفاع مستقلانهء و ارادهء کلی در این زمینه چیست ؟

 سعیدی –  جناب عالي شما مي دانيد اصطلاح امنيتي  و تفاهم  منطقه‌اي در دهه شصت در آثار افرادي چون و( يليام تامس ) گرايد Graid  ) و باری بوزان Buzan Bary  انگلیسی  به كار رفت.
 بعداً مشخص تر اینطور تعریف به عمل آمد تعدادي از كشورها كه در يك حوزه جغرافيايي مشخص و مرتبط پيرامون هم قرار دارند و حفظ امنيت يكي به منزله حفظ امنيت سايرين بوده و تهديد امنيت يك عضو به مثابه تهديد امنيت ساير اعضا تلقي مي‌شود بطور مثال .»:

1- حوزه جغرافيايي مشترك:
، كشورهايي را شامل مي‌شود كه به لحاظ فيزيكي و جغرافيايي، اشتراك داشته و در محيط يكسان قرار دارند.

2- منافع مشترك:
چنين كشورهايي از منافع يكسان برخوردارند، به نحوي كه تامين منافع هر عضو به منزله تامين منافع اعضاي ديگر است، اين منافع مي‌توانند در حوزه‌هاي سياسي، امنيتي، اقتصادي و فرهنگي تعريف شوند.

3- تهديدات مشترك:
آنچنان كه منافع كشورهاي عضو مشترك است. تهديدات وارده از جانب عناصر خارجي نيز مي‌تواند مشترك باشد. اين تهديدات در اشكال مختلف و فراخور محيط جغرافيايي و ژئوپلتيك، شكل حكومت‌ها و نحوه تعامل آنها با محيط پيراموني و فراموني دامنه مي‌يابند.

اين سه شاخصه، شکل  ‌هاي اصلي تعريف از يك مجموعه امنيتي منطقه‌اي هستند.. که  امنيت، آن را صرفا امنيت نظامي يا سياسي باید ندانست اقتصاد و حتي محيط‌زيست نیز  حوزه‌هاي مفهومي امنيت هستند.

از اين رو، اطلاق عنوان مجموعه امنيتي منطقه‌اي، به مجموعه‌اي از اعضا، زماني صورت مي‌گيرد كه اين كشورها خود را به شكل زنجيره‌وار و مدور در كنار هم يافته و اجازه نمي‌دهند عنصر يا عناصر خارجي امنيت و منافع ملي آنها را تهديد كنند در حال حاضر افغانستان درگير مشكلات داخلي منطقوي و فرا منطقوي است اين مولف ها پيوند نا گسستني با يك ديگر دارد  امنيت كشور را نمي توان با بوسيدن بيرق و تحفه گرفتن چپن و لنگي خلاصه كرد در حال حاضر اردوي ما به تجهيزات سلاح و مهمات همه جانبه نياز دارد كه تا هنوز نداريم از سوي ديگر همسايه هاي حريس ما هر يك پاكستان با اردوي 670000 هزار نفري ايران با اردوي 340000 هزار نفري در حال حاضر اما افغانستان با اردوي 200 هزار نفري آن هم اردوي قومي زباني تنظيمي نه اردوي ملي چطور مي تواند مقابله كند .

با توجه به آنچه كه پيراموني افغانستان بحث صورت گرفت، امكان‌سنجي ايجاد مجموعه‌هاي امنيتي منطقه‌اي در محيط پيراموني افغانستان در شرایط موجود ، آسان‌ به نظر می نمی آیدپيچيدگي و واگرايي نسبي در محيط پيراموني امنيتي افغانستان ، به شكلي است كه جمهوری اسلامی افغانستان را در يك پروسه سعي و خطا قرار مي‌دهد و تعامل با كشورهاي واقع در اين محيط را تاحدودي مشكل مي‌سازد. با توجه به ويژگي‌ها و خصايصي كه براي چهار محيط امنيتي در پيرامون افغانستان برشمرديم محيط پيراموني امنيتي افغانستان در حالت كلي از شاخصه‌هاي زير برخوردار است:

1- ناهمگوني و واگرايي در ميان اعضاي هر مجموعه، به طور نسبي مشهور است.
2- اختلافات ارضي – مرزي ميان اعضا، غالباً وجود دارد.
3- تمايلات تجزيه طلبانه اختلافات قومي و زباني، مذهبي- فرهنگي، مشاهده مي‌شود.
4- ساختارهاي حكومتي كشورها عمدتا اقتدار محور مي‌باشند.
5- فرآيند دموكراسي در اين كشورها، ضعيف است.
6- امنيت در اين كشورها به طور كلي محسوس به امنيت ديگري گره خورده است.
7- در پروسه تامين امنيت «نگاه به بيرون» وجود دارد و عمدتا كشورها به دنبال يك نيروي خارجي تامين‌كننده امنيت خود هستند.
8- پيمان‌هاي دو يا چندجانبه نظامي و دفاع مشترك در ميان اكثر كشورها،متشکله  مناسبات امنيتي آنها است به باور من تا ده سال ديگر اردوي افغانستان توان دفاع مستقلانه را ازكشور ندارد .
رحیم – آقای سعیدی ، آنچه در لابلای پاسخ های تان ارایه داشتید احساس ، برداشت ها ، تشریح و توضیح وضع موجود کشور ما از دید شما است . حال بصورت مشخصتر می خواهم از شما منحیث صاحب نظر بپرسم که برای بیرون رفت از وضع موجود در عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی کدام اقدامات وتدابیر روی دست گرفته شود و عملی گردد تا صلاحیت بقا ما در آن اعاده گردد .

سعيدي _ دوست گرامي آقاي رحيم  هر چند افغانستان با شکست طالبان  ازموج بحران وتنور ات بیرون آمد ولی مثل همیشه طور تدریجی دوباره بسوی بحران رفت.  موافقت نامه بن در شکل یک روزنه امید بود اما با گزینش افراد کم كار وکم تجربه در سطح رهبری افغانستان دوباره این امید از دست رفت .  کسانیکه در درامه سياست گذاری، اصلاحات اداری،اقتصاد بازار آزاد، دموکراسی ، آزادی بیان ، ر یفرم واصلاحات و تعاملات سیاسی وامضای قرار داد ها با متحدین نقش بازی میکردند بیشتر از همه  زمینه ساز بحران وایجاد تنفر در کشور بودند. بحران در بعد امنیت در رأس تمام مشکلات فرا راه مبارزه علیه تروریسم قرار دارد که آبادی هارا به نابودی کشانیده وجلو باز سازی را نیز گرفته است. البته مشکلات ساختاری واقتصادی وفر هنگی وتنش های کلتوری وفر هنگی بین شهروندان افغانستان ومهمانان خارجی بیشتر از همه نقطه اصطکاک وتضادبحساب میرود که بفشردۀ برخی این موارد اشاره مینمایم. بحران بی باوری وبی إعتمادی از بد ترین بحرانهای است که بین مردم ودولت فاصله ایجاد میکند ودولت را در مبارزه علیه نا بسامانی ها تنها میگذارد بحرانی که فعلا دامنگیر دولت افغانستان است واینکه در اثراین بحران جدائی ملت از دولت چگونه آغاز وتا چه پیمانه گسترش یافت دلائل وابعاد گستردۀ دارد که طور فشرده به بحث می نشینیم.

 اما راه بيرون رفت از بحران:

حکومتداری موثر:

 گذار افغانستان از منازعه جاری به صلح و توسعه  پايدار يک پروسه دولت سازی را میطلبد، که نیازمند طی کردن منازل و مراحل گوناگون است ، تا  جائیکه به سوال نظام مربوط میشود،خوشبختانه قانون اساسی فعلی ما  ظرفيت  و فرصـت لازم را در اختیار ما قرار میدهد، که برای اصلاح ساختار و مناسبات قدرت بدان نیازمند هستیم. حکومت داری خوب  درحقیقت  باید خواست وتوانایی یک ملت را  تجسم عينی ببخشد، متاسفانه در حال حاضرهم دولت سازی و هم حکومت داری هر دو در افغانستان متاثر از برداشت های آزمندانه وواگرايانه بازيگران محلی درپیوند با خواست سهمداران منطقوی و جهانی هست، که در عرصه ء پاليسی ها نفوذ دارند، برای اینکه به این وضع پایان داده باشیم باید میان خود افغانها که در نتیجه ادامه خشونت دوامدار از هم دور شده اند نزدیکی و توافق را ایجاد نمایم ، تا قادربه اعمال اراده ملی شویم، سپس میان افغانها  ونقش آفرینان خارجی هماهنگی و توافق ايجاد گردد، از اين طريق با شورشيان مبارزه جدی شده و همزمان در راستای ساختن نهاد های دولت و حکومت  تلاش مناسب به خرج داده شود، تا به فقدان کنترول دولتی بر نهاد ها و طرزالعمل ها نقطه پایان گذاشته شود، و ازتاخیروتضعیف حاکمیت وحکومت داری جلوگيری بعمل آید. متاسفانه درحال حاضر حتا درکابل حکومت از کنترول کامل بالای نهاد ها و ساختارهای  امنيتی،اداری و انکشافي برخودار نيست وظايف اساسی حکومت داری توسط شماری از بازيگران غير دولتی به شمول نيروهای خارجی ،موسسات بين المللی موسسات غير حکومتی(انجیوها) و قدرتمندان محلی به پيش برده می شود.حکومت حتا حق مشروع استفاده از قدرت را در برابر بازيگران خارجی از دست داده است، البته اين معضله در حکومت های پسا منازعه غیر منتظره  نیست، ولی درسطح کنونی آن  نیزقابل توجیه نمی باشد و نيست با همه  اين نارسایی ها گامهای  آهسته ای نیز دراین راستا برداشته شده است. بلند بردن موثریت حکومت داری  برای تامين امنيت ، توسعه اجتماعی و اقتصادی  بستگی  به بلند بردن ظرفیت حکومت داری دارد، تا از طريق ايفای نقش دولت مرکزی مانع حیف ومیل  بيت المال و دارايی های که از طريق بازيگران مختلف پخش و توزيع می شود، که منجر به ناهماهنگی بی ثباتی نا پايداری  متمايل به عرضه  می گردد تا تقاضا ! تقريبا دو سوم کمک های خارجی از راه های غير شفاف و نا مرئی بدون کنترول وحتا آگاهی  دولت افغانستان  به مصرف می رسد، که اين مساله کوشش ها و تلاش ها را برای موثر ساختن نهاد های دولتی به ويژه در سطح ملی به تحليل می برد. یکی دیگرازمشکلات حکومت داری ناکافی بودن ظرفيت کدری در حکومت است، که موجب تقلیل کیفی در استخدام بی ضابطه کارمندان در سطوح مختلف مدیریتی شده است ، آنچه راکه حکومت  افغانستان و کمک دهنده گان در ده  سال گذشته بايد انجام می دادند ظرفیت سازی بود، این کاررا نه اينکه انجام ندادند بلکه مشکلاتی را دراین راه بوجود آوردند و باقی گذاشتند، که جای نگرانی جدی دارد،آسان نخواهد بود تا با اين ميزان بلند فساد مبارزه شود. حکومت داری موثر در سطح مرکزوولايات به صلاحيت های لازم اداری و سیاسی نیازمند است تا بتواند  موجب تامين امنيت و ثبات گردد . نهاد های مردمی که در قانون اساسی پيش بينی شده بود، بخش آن تاسيس گرديده اما متاسفانه ازجانبداری مصئون نمانده اند، بخش دیگرتشکیل و فعال نشدند، مثل شورا های ولسوالی ،قریه و شواری شهر داری به طور نامعلومی تا هنوزبه تاخيرافتاده است، شورا های ولايتی منتخب در جای خود قرار ندارند، ودر ارتباط با نقش و مسئووليت های شان گيچ و سراسميه اند، بنآ خلا ساختاری موجود مانع پروسه دموکراتيک مشارکت مردمی ميشود، اين وضعيت بيش از پيش روابط مستمر و هم آهنگ مردم وحکومت را به شدت  تحت تاثيرقرارداده و به تحليل می برد نخستين ومهمترین مشکل ما نبود يک چارچوب مشخص پاليسی و چگونگی روابط ساختار های مرکزی ومحلی اداره است، که  روابط میان این ساختارها و نهاد ها را نا مطلوب و استراتيژی تطبيق آن رانا کار آمد ونا هما هنگ می سازد. وزارت خانه ها که مسئول عرضه خدمات برای کل کشور هستند،  متاسفانه در عمل فعالیت شان به کابل متمرکز است . میان نقش والی ووزیر تعریف مشخص وجود ندارد، نياز است تاپيش از ساختن هرنهادی ملی ومحلی به  نقش هر يک از نهاد های حکومتی و مردمی  در ارایه خدمات، ظرفيت که برای برنامه ريزی واجرا مقتضی است وهمچنان روابط بين نهاد های منتخب و منتصب حکومت مشخص گردد.

امينت:

امينت مهم ترين اولويت در راستای ساختن يک حکومت با ثبات و موفق در افغانستان است، همچنان پيش زمينه توسعه سياسی رشد اقتصادی اجتماعی و فرهنگی درهر کشور می باشد، حال آن که امنيت فقط با امن کردن دولت  خلاصه نمی شود وبه دست نمی آيد، بلکه تهديد های امنيتی که زندګی شهروندان افعان را در سطح وسيعی به خطر انداخته است بايد رفع شود، توجه  جامعه بين المللی در امر مبارزه با ترورزيم نبابد تهديد های را که از شبکه های جنايت کارمحلی و قاچاق چيان مواد مخدر، مديران فاسد ولايتی و ولسوالی ها و بی لياقتی حکومت ناشی ميشود را تحت شعاع قرار بدهد، اين تهديد ها بيشتر از خشونت شورشيان به پيکر اجتماع آسيب می رساند، دولت بايد تهديد های متنوع امنيتی چون تروريزم، شورش ،تفرقه، جنايات سازمان یافته و فساد رسمی اداری را هدف قراردهد. امنيت  یعنی آنچه که ازادی از ترس و ازادی از احتياج را برای انسان تامین و تضمین می کند. امنيت در رابطه حکومت داری،یعنی امنيت اجتماعی، سیاسی ،اقتصادی وحفاظت ازحقوق بشری  شهروندان است. بنابر اين امنيت يک پروسه چند وجهی است که تمام پايه های توسعه و انکشاف یک کشور مبتنی بر آن می باشد و تنها با مقاصد و استراتيژی های نظامی قابل حصول نيست، بلکه حکومت داری مناسب تامین عدالت اجتماعی و توجه به نقش قانون پاسخگوی به نیازمندی های روزمره کشور  از مقتضيات آن است .

نقش قانون:

نقش قانون ازپیش شرط های تامین مشروعيت حاکمیت، وامنیت در يک کشوروجامعه است،متاسفانه در مورد افغانستان بايد گفت که جامعه جهانی و حکومت افغانستان از توجه جدی در این زمینه  یا غافلند یا بی اعتنا،  تطبيق قانون از وظایف دستگاه های عدلی و قضایی است که متاسفانه کاملا منفعل بوده، به بهانه توجه جدی به امنيت، بی توجهئ به این حقیقت که قانونیت منشآ ومنبع اصلی امنیت است نادیده گرفته شده است. این برداشت و عمل کرد به تضعیف نقش قانون انجاميده است، اين رويکرد وگرایش ناموجه باعث گردیده تا از نيروی پوليس به جای اينکه جان و مال مردم را محافظت کنند و از تطبيق قانون پاسداری نمايند به عنوان نيروی جنگی عليه اشوب گری استقاده می شوند ، حکومت هنوزهم از نبود پالیسی جامع امنیتی که بتواند از قانون گریزی جلو گیری نماید رنج می برد، با وجود بعضی از پيشرفت های ساختاری در برخی ا زنهاد ها وموسسات عدلی و پوليس این ساختار ها عملآ از ظرفيت تامین  قانون عاجز اند ، ظاهرآ در وضعيت منازعه و کشمکش و تهديد های امنيتی بسياری از الزامات قانون به صورت مستقيم  یا غیر مستقیم متآثرمی شود ، با آن هم نبايد مساله اجرای عدالت را از نظر دور داشت.  در نتيجه همه ای اين گفته ها می توان اظهار داشت که اجرای قانون است که مستقيمآ به امنيت وسلامت یک جامعه و ملت کمک می کند . مبارزه با فساد اجتماعی از مهمترین ارکان قانون در هر جامعه میباشد، آخرين راه حل برای غالب شدن بر فساد گسترده تغیير خود وضعيت است . هيچ پاسخی ساده و عاجل برای هزاران مشکلی که وجود دارد موجود نيست .اما اتخاذ تصاميم مبنی بر مبارزه با فقر، تادیه معاش بهتر به کارمندان که مجری قانون هستند و آنانی که خدامات اجتماعی را انجام ميدهند،  غير سياسی کردن اداره های انفاذ قانون با موضع گيری شديد در برابر کارمندان  متخلف حکومت، ما را در اين مبارزه دشوار موفق خواهد ساخت .

مبارزه با مواد مخدر:

حکومتداری ضعيف در افغانستان همراه با خشونت و فقر شايع در کشور صنعت نا مشروع مواد مخدر را نيز کمک می کند، بنابر اين بايد راه حلی جستجو شود که همزمان هم توسعه امنيت ، نقش قانون وبهبود وضع اقتصاد را در پی داشته باشد . یعنی فعالیت ها در هر سه عرصه باید هما هنگ شود وهم مشمول استراتيژی واحدی باشد که به قلع و قم شورشيان می پردازد ، تنها محو کشت کوکنار به هيچ وجه نمي تواند صنعت نا مشروع مواد مخدر را در کشور تقليل بدهد و بر شورشيان غالب آيد ، برای پايان دادن به اين معضل ،افغانستان بايد روی توسعه  زراعت تمرکز کند تا از شر کشت ترياک رهایی يابد و به نقش قانون، حکومت داری مناسب و رشد اقتصادی اهميت بدهد ، ديگر راه حلی ساده و فوری وجود ندارد. مبارزه با  قاچاق مواد مخدر چالش بعدی است که تمام ابعاد دولت سازی را در افعانستان در بر ميگيرد ، صنعت نا مشروع مواد مخدر زمانی از بين می رود که يک دولت عملگراء با ثبات و موثر در افعانستان ایجاد گردد.
مبارزه با ياغی گری: شورشيان تحت رهبری طالبان درافغانستان در وضعيت بسيار متزلزل اجتماعی سياسی دست به مبارزه زده اند ، آنچه که شورشيان را به جنگ وا ميدارد اصلا مسئله عقيده يا ايد یالوژی خاصی نيست ، بلکه فضای بی ثبات وعوامل مربوط به آن مثل  شبکه های قبيلوی و طايفوی، شبکه های  جنايت کاران وابسته  به سازمان های بيگانه در اين امر دخيل  هستند . بازيگران مستقل اما به هم پيوسته زيادی هستند که حکومت افغانستان و متحدان بين المللي آن را به دلايل مختلفی به چالش مي کشانند، در چالش مبارزه با شورشيان باید شورشيان را از شبه نظاميان تروريست جدا کرد ، اين امر فقط زمانی ممکن است که در يک استراتيژی هم آهنگ نظامی و ملکی اين موضوع رعايت شود ، هيچ راه حل نظامی در مورد اشوبگری اجتماعی وجود ندارد، اما مبارزه نظامی  یکی از وسایل آن است . شورشيان به خاطری موفق هستند که مبارزه  عليه انها ناکام است، عمليات نظامی بايد تروريستان و سازمانهای شورشی را هدف قرار بدهند ، اما راه حل غير نظامی توسعه اقتصادی و ساختن يک حکومت موثر و ارج گذاشتن به نقش قانون است . جدی ترين مشکل در امر مبارزه با شورش و اشوبگری نبود يک استراتيژی هماهنگ که بر اساس يک ديدگاه مشترک سياسی نظامی و انکشافی مبتنی باشد است . در افغانستان کمترارتباط بين عمليات تاکتيکی و استراتيژيکی ( اهداف کوتاه مدت و دارز مدت )وجود دارد . عمليات نظامی و غير نظامی هيچ کدام در جهت يک هدف مشترک هماهنگ نگردیده در همين حال اعمالی که توسط همکاران مختلف به شمول ناتو ايالات متحده امريکا و حکومت افغانستان وهمسایگان  به ويژه پاکستان و غيره انجام داده ميشود به شکل استراتيژيک از هم پاشيده اند. طالبان را فقط از طريق عمليات نظامی ناتو شکست داده نمی توا نیم، مگر اينکه از طريق جلب رضایت مردم افغانستان آنهم با ایجاد حکومت کارا و صالح ملی و به دست آوردن حمايت مردم ستم ديده است که میشود طالبان را مغلوب کرد .به دست آوردن دل و دماغ مردم افغانستان وپاسخ یافتن به  شکايت های مشروع مردم افغانستان مبرم تر از جستجوی صلح از طريق مذاکره با تند روان است ،عمليات نظامی میتواند رسيدن به اين هدف را تسهيل کند . به تاريخ اگر نظری افگنده شود کمتر شورشی بدون لانه امنی در خارج از مرز ها توانسته است بقای داشته باشد تا هنگامی که شورشيان پناه گاه امنی در پاکستان داشته باشند به سختی ميتوان به شکست آنها در افغانستان اميدوار بود . افزايش خشونت در پاکستان و طالبانیزه کردن قبايل در آنطرف سرحد ، فرصتی را فراهم  کرده تا بر اوضاع امنیتی  افغانستان تاثيري منفی بگذارد و نفوذ منطقوی را در افغانستان متبارز تر گرداند . طالبان لانه امنی در پاکستان دارند و کمک های تکنيکی و عملياتی را از تندروان بيگانه به دست می آورند .  از بين بردن منابع شورشيان در پاکستان يک رويکرد جديد منطقوی با هماهنگی نظامی و سياسی بين المللی ، ملل متحد ، ناتو ، افغانستان و پاکستان را ضرورت دارد، تا نقش و مستولیت هر کدام واضع گردد، واز تخطی ها بررسی شده بتواند.

فساداداری ومجادله با آن:

 بخشی از فساد اداری محصول شرايطی اجتماعی، اقتصادی و فرهنګی است که نه تنها افغانستان بلکه بسياری ازکشورهای جهان سوم ودرحال توسعه به ان مبتلا هستند٠اما فساد که در دولت افغانستان جريان دارد، بهتر است آنرا فساد سياسی ناميد، يا به عبارت ديگر فساد رسمی است .عمده ترين عامل فساد به ساختار سياسی دولت مربوط ميشود، که باعث تضعيف حاکميت در درون سازمان دولت شده است. عامل دوم نبود يک سيستم شفاف و نظارتمند اداری است که به فساد مجال داده است. مشکل سوم ترجيح ملاک های سنتی و مصلحتی از قبيل قوميت،حیثيت خانواده گی،جنسيت و غيره ميباشد که مانع تحقق شايسته سالاری ميشود،ولی ضرورت  زمان  وخواست ملت شايسته سالاری است. مسله ديگر عدم سيستم مکافات ومجازات برای کارمندان دولت و نداشتن حقوق کافی برای معشیت وزند گی است ، که باعث تشويق مامورين پائين رتبه به فساد ميګرددوهمچنان مامورين عالی رتبه که در هر کشوری باید ازشایسته ترین کدرها انتخاب وانتصاب شوند ،متاسفانه در حال حاضرچنین نیست٠ راه حل مشکل فساد اداری درقدم نخست بستگی به اراده سياسی لازم و بازنگری کامل به مجموعه سیاست کدری ومناسبات درتشکيلات دولت دارد. در شرايطی حاضر و در دولت موجوده نه اين اراده ديده ميشود ونه اين فرصت و ظرفيت وجود دارد. يگانه راه آن پس از انتخابات آينده است آنهم که دولت جديداين اراده سياسی را داشته باشدکه بر مجموعه ازامورو مناسبات دولت تجديد نظر کامل کند.

آشتی ملی:

وقتی ضرورت اشتی با مخالفان حکومت افغانستان بخصوص طالبان احساس ميشود که وضعيت سياسی و نظامی مناسب در افغانستان و اطراف ان به وجود بیا يد، درغير اين صورت اين پروسه به سختی مي تواند به موفقيت بيانجامد، برای ايجاد چنين وضعيتی اقتضا می کند که حکومت افغانستان در مناطق اشوب زده تلاشهای هماهنگ اقتصادی اجتماعی و سیاسی صورت گیرد تا دولت ازنفوذ وقدرت برتری بر خوردار شود ،سپس پروسه صلح پايدار در منطقه از موضع قدرت به طوری ريشه ای مطرح گردد، تا ریشه های تحريک و انگيزش تند روی در منطقه خشکانده شود . در این زمینه  کوشش های مشترک افغانستان با پاکستان و جامعه بين المللی  واجب و ضروری است تا به اين هدف نايل آیم.

حضور نيروی های بين المللی:

افغانستان کنونی افزون بر مشکلات داخلی از دخالت بالفعل و بالقوه قدرت های رقيب منطقوی نيز رنج مي برد ، با ظرفيت محدود امنيتی ملی موجود بسيار بعيد است که به اين تهديد ها به تنهایی پاسخ موثر داده بتواند ، بنابر اين افغانستان به منظور مبارزه با شورشيان و حاميان خارجی تروریستان و هم چنان مشارکت در پروسه باز سازی و بر پا ايستادن نيرو ها و نهاد های امنيتی خود به نيرو های بين المللی نياز دارد، نيرو هاي بين المللی بايد استراتيژی شان را در عرصه توانمند سازی و باز سازی نيرو های امنيتی ملی تشدید و متمرکز سازند  و عمليات های مشترک را در چارچوب  یک استراتیژی واحد با دولت افغانستان تنظم وهماهنگ کنند. میان نیرو های ملی افغانستان و نيروهای  خارجی در تمام زمينه ها  بصورت نظام مند تشریک مساعی ایجاد گردد ، از عملیات خود سرانه نظامی و استفاده  وسیع از جنگ افزار های سنگین نظامی که موجب تلفات ملکی میشود جدآ جلو گیری شود .هر جنگی نیاز به تعریف  خاص خود، تجهیزات وتاکتیک های معینه  دارد  ، متاسفانه جنگ در افغانستان  تاهنوز تعریف اکادمیک لازم خود را ندارد.

معارف:

 همانطور  که به همگان روشن است .همه  انواع توسعه  یافتگی  یک ملت و کشور به معارف آن کشور  وابسسته است. توسعه فرایندی است که هدف  اساسی آن برطرف ساختن عقب مانی ، فرهنگی ،فنی، فقر اقتصادی و در نهایت بهبود کفیت زندگی است، افغانستان به دلیل عقبمانی های فاحش که در زمینه معارف داشته و دارد نیازمند توجه بسیار جدی در این زمینه میباشد، کاهش بیسوادی در کشور ما  با عث کاهش فقر و گرسنگی میشود وشرایطی را ایجاد میکند تا سایر اشکال توسعه انسانی فراهم شود.با توجه به جمعیت جوان افغانستان که با لای شصت فیصد است توجه به معارف و موسسات  تعلیمات مسلکی و همچنان جستجوی زمينه کار يابی برای فارغ التحصيلان موسسات تحصيلی از الویت  های دولت  افغانستان به شمار مییاید.

اقتصاد:

 مابه حيث يک کشور جهان سومی ، به اساس قانون اساسی موجوده، نظام اقتصاد بازار ازاد را به حيث جزازنظام سياسی خود انتخاب کرده ايم٠ شايد برای عده ای  اين سوال  مطرح باشد که افغانستان که از حداقل زيربنا های اقتصادی برخوردار نيست چگونه اين نظام واقتصاد را پياده ميکند؟

اين بجا است که افغانستان در شرايطی فعلی اين مشکلات را دارد ، ولی افغانستان بدليل موقعيت ممتاز جغرافيای  با توجه به منابع عظيم منطقه  وبازار توليد و مصرف بزرگی که در اطراف ما قرار دارد ، واز سوی دیگر حمايت گسترده سياسی و اقتصادی اکثريت کشور های جهان اين شرايط وموقف را به افغانستان داده است ، تا اين نظام اقتصادی را پياده کند٠ ولی بازار آزاد هم بدون حاکميت قانون وامنيت  معنی ندارد، چرا که با استفاده از امکانات بازار ازاد همه سکتور ها خصوصی در اختيار زورمندان قرار ميگیرد، بنآ اولا”قانون وامنيت بشکل که لازم است بايد حاکم شود ، تاشرايط موثر برای اجرآ  آن مساعد گردد٠

مسله خط  دیورند:  مسله دیورند برای مایک مسله  تاریخی وملی است در حا لیکه برای پا کستا ن يک مسله سیاسی. همانطوریکه همه میدانند دیورند یک خطی تحمیل شده بر مردمان این منطقه است،که بوسیله ای یک قدرت استعماری بیش از صد سال قبل بوجود امده بنا”برای مردم افغانستان که دارای علایق تاریخی,فرهنګی و اجتماعی با آنطرف دیورند هستند, قبل از هرچیز رفع محروميت های طولانی اقتصادی، اجتماعی،فرهنګی و سیاسی مردمان این منطقه مطرح است٠ سیاست و روحیه ملی ما همیشه این بوده که تا به این مردم فر صت داده شود تا خود سر نو شت خود را تعین کنند, در آنوقت هر تصمیمی را که این مردم بگیرند ما از آن استقبال میکنم. ما بالای این  اراضی دعوا  نداریم چون زمین متعلق به کسی است که بروی آن زندګی میکند. بنا”  توقع از پاکستان نیز این است، که بهترین راه حل قبول تصميم  واراده خود این مردم است البته هر زمانی که لازم گرديدمردم افغانستان این تصمیم را می گیرند، نه دولت ها چون این یک مسله ملی است

مجاهدين:

طوريکه در قانون اساسی، جهاد ، افتخارمردم افغانستان تعريف گرديده، ودر قلب ملت  نيز جایګاه خود را دارد، و از ثمر جهاد امروز افغانستان دارای دولت اسلامی  وملی ميباشد٠ مجاهدين پاداش خود را باید از طریق رای مردم بد ست آورند و  مانند ديگر اقشار جامعه در  تمام ابعاد زنده گی اجتماعی،سياسی ،فرهنګی و اقتصادی در چارچوب قانون سهيم باشند، و همه ملت افغانستان فدا کاری های آنان را فراموش نمیکند٠ در رابطه به کلمه جنايتکاران جنگی بايد روشنی انداخت که هر جنايتکار مجاهد نيست و هر مجاهد جنايتکار، ملت افغانستان همه مجاهد است وجنايتکاران انگشت شمار ونيز لازم است واضع باشد که جنايتکاران جنگی تنها مربوط به تنظيم های جهادی نيستند، همه طرفهای ذيد خل در جنگ  سی ساله از ان مستثنی نيستند،  ضمنآ ا ين قضيه يک موضوع حقوقی است نبايد ازآن سوء استفاده سياسی  صورت گيرد. 

جناب سعیدی صاحب سلام به شما و خانواده گرامی تان ،

 امید می برم که صحت و سلامتی یار و یاور تان باشد به همین امید واری اینک پرسشهایم را خدمت تان فرستادم لطف نموده با دقت و حوصله مندی پرسشها را مطالعه نموده پاسخها را تهیه وترتیب برایم بفرستید و منمونم سازید .

                                                                                                        بااحترام

                                                                                                  فضل الرحیم رحیم

                                                                                                 23/04/2012

 من هم به نوبه خويش خدمت شما فاميل محترم و همكاران گرامي تان عرض سلام و ادب دارم به اميد موفقيت هاي بيشتر تان جناب آقاي رحيم مي دانم سوالات شما را خيلي مفصل جواب دادم شايد غلطي هاي وجود داشته باشد پيش از پيش از شما و خوانندگان شما معذرت مي خواهم با بزرگواري خويش مرا ببخشيد با عرض حرمت احمد سعيدي .