مادر : ملائکهء در زمین — نو شته نذیر ظفر

خداوند عزو جل ؛ بهشت را در زیر پای وی نهاد و رضای خود را در رضای وی قرار داد و نامش را مادر نهاد.
دعایش را مورد استجاب و آزارش را ما یه عتاب گردانید و لبخندش را سیمای از محبت و دستانش را رهنمای عطوفت نمود. اشک اش را مشکل کشا و وجودش را ادامهء دنیا ساخت و در کلام خود در وصفش پرداخت.
بعد از خدا اگر سجودی دیگر میبود به یقین که بر مادر میبود؛ که وی فرشتهء بر مصلای شب است که تسبیح کنان لالایی میخواند و ذکر خیر میراندو با دلی آکنده از محبت مشعل گونه میسوزد و پرورش فرزند میکند. هیچ گلی رضوان بوی وفای وی را نمیدهد و هیچ مو جودی  به مقیاس محبت وی انیس نمیباشد.

انبیا ؛ اولیا و بزرگان که همه از مادر متو لد شده اند به پاس زحمات و الطاف مادر در ادوار مختلف تو صیفات متعددی از مقام والای مادر نموده اند ، تا راهیان راه زنده گی این مشعلدار را بستایند.و بدانند که مادر ملائکهء است  جلیل و مو جودیست بی بدیل.
آری!  دست حوادث مادران را از فر زندان فا صله داد و فراق را سد وصال گردانید و حوادث دلخراش و جا نیان اوباش بسی مادران را در سوگ فرزند و بسی فر زندان را در فراق مادر گر فتار کردکه ازین داغها  در باغها ی سینه ها از فرش تا عرش شاکی و حا کی گردید. 
در تقویم های جهان ؛  هر کشوری یک  روزی را به روز مادر مسمی گرانیده اند , با وجودیکه هر روز؛  روز مادراست و خوش به سعادت کسانی که این مو جود ملکوتی در محضر شان قرار دارد و از حضورش فیض میبرند .خداوند همه مادران را در پناه خود قرار دهد و از رنج و تعب بدور داشته باشد و آنعده مادرانی را که جهان را وداع کرده اند اجر جزیل عنایت فر ماید.   بیاد دارم که بخاطر دیدار این فر شته انس ( مادر) قلبم چنان می تپید که از صدای ضربانش ندای مادر را می شنیدم و دریغا که در مهاجرت و امکانات نا محدود محصور بودم و نتوانستم به این آرزوی قلبم نا یل آیم فقط حضرت قلم دستگیر من شد و و فراقنامه ء در مجموعه شام غزل نگاشتم که به روح پاک مادرم اهدا میدارم.

 فراق نامه              22 مارچ سال 2000- تاشکند – اوزبیکستان

از آن ز مان که فراقم ربوده صبر و قرار             به درد و غصه شدم مبتلا به لیل و نهار

ز چرخ فتنه کنم شکوه یا ز طالع و بخت               که دور کرده ترا از من و مرا از یار

کدام یار؟ همان یار جان برابر من                      که دیده اش به در افتاده از پی دیدار

صبا چو بگذری بر مادرم سلامم گو                 رسان ز حالی منی خسته نامه و اخبار

بگو که طا قت من طاق شد درین ایام                چو گشته راه عبور و مرور من دشوار

پرنده گان مها جر چو هر کجا خواهند               کنند نغمهء پرواز سال چندین بار

من از پرنده ضعیفم که بی پرو بال ام               به پاه و دست توانگر نمیتوانم کار

زمین که مال خداوند گار رحمان است              به هر سرش یکی گردیده صا حب و سردار

برای دیدن مادر به ویزه محتاج ام                  به هیچ دین و شریعت نباشد این کردار

گناه جنگ وطن یا سر من افتاده؟                    که نام من شده افغان و نسل من اشرار

به هر چمن که سرودم نوای هجران را           پرید بلبل و گل خفت و شد چمن بیکار

به هر لسان که به هر کس شکایت آوردم         بکرد چق چق و از پیش من نمود فرار

به کاروان جهان گوش کس نمیشنود               که رهروان همه افتاده اند زیر قطار

یقین کنید که از اشک و آه سو زانم               کباب گشته دل مرغ و جان ماهی زار

فراق نامهء من را به مادرم خوانید               اگر چه نیست ورا طاقت غم بسیار

گمان کنم که به جز گریه چارهء نکند            دعا کند به من و درد من کند ابزار

(ظفر) به مادر غمدیدهء مهاجر خود             فراق نامه نویسد به شیوه اشعار

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.