مکث ضروری بر واکنش ها و یک هدیه تاریخی : عالم افتخار

    درـ بخش3ـ مبانی حقیر و فلاکتبار ایدئولوژیهای منم گو یان افغانستان؛ به حساب آمدِ گپ؛ جمله ای بدینگونه داشتیم:

” اطلاعات میرساند که آی ایس آی برای خنثی کردن این حرکت (اعتراض سراسری افغانها در برابر جنایات پاکستان) نه تنها مستخدمان ملا نمای فراوان خود را به کار گرفت بلکه حتی ریسک افشا و رسوا شدن وابستگان خود در پاتک های چپی و پرچمی را هم پذیرا گردید؛”

این جمله بلافاصله واکنش خیلی جدی و گلایه آمیز دوست عزیزم محترم محمد حسن آرش همسر خانم رزمنده معروف محترمه نجیبه آرش را بر انگیخت.
یشان طی تماس تلیفونی مفصل؛ فرمودند که می بایست؛ تبصره ای با این جمله؛ افزود می گردید و تصریح میشد که پرچم نام افتخار آفرین نشریه بیداری بخش و الهامدهنده ومنسجم کننده مترقی و انقلابی بوده نسلی از مبارزان سربکف راه ترقی و تنور و استقلال ملی و ترقی اجتماعی و رهایی زحمتکشان را از یوغ ظلم و استبداد و استثمار فیودالی و امپریالیستی پرورش داد؛ ادبیات نوین و جهانبینی علمی و مترقی را در کشور نهادینه کرد؛ کتابخوانی و دانشدوستی و فراخ اندیشی را به عادت و اخلاق جوانان بدل ساخت، وجدان مردمدوستی، وطنخواهی و هومانیسم را تقویت نمود…

چنانکه پرورش یافته گان در مکتب پرچم؛ حینی که در برابر آزمون های سخت تاریخی و دسایس ارتجاع و امپریالیزم قرار گرفتند؛ هزاران در هزار؛ قهرمانانه سر دادند ولی سنگر نه؛ در تقوای سیاسی، صفای اخلاقی و احترام و پایبندی شان به منافع علیای کشور، مصالح مردم، بیت المال و ثروت های عمومی وغیره در تاریخ افغانستان ریکارد قایم نمودند که دوست و دشمن و مطبوعات چپ و راست و حتی طالب ـ مجاهد مانند حامد کرزی بار بار به آن اقرار و اعتراف جانانه نموده اند.

محترم محمد حسن آرش؛ درحالیکه میفرمودند؛ همسر گرامی شان هم با ایشان تشریف دارند؛ از موارد مشخص قهرمانی ها و از خود گذری های جوانان پرچمی زیادی یاد دهانی نموده منجمله از قربانیان پاک باخته ای از فامیل خود من تذکر دادند.

رویهمرفته من از فحوای سخنان شان دریافتم که میخواهند تأکید نمایند که حین نقد و بررسی شکست و ریخت ها و انحرافات و گمراهی های مشخص این و آن نباید؛ اصل حقایق و مفاخر یاد شده؛ کم بها داده شود و یا در سایه قرار گیرد.

هکذا ایشان در مورد شخص من و کتاب «گوهر اصیل آدمی» (که به چاپ آن مساعدت پولی هم فرموده اند)، کتاب ها و مقالات و آثار دیگرم ملاطفت هایی نموده ابراز داشتند که همه را موبه مو و با شادمانی و لذت در اولین فرصت ها میخوانند و حتی الامکان دوستان دیگر را نیز در جریان قرار میدهند؛ اما خود؛ اکنون در هیچ یک از گروپ های موجود منسوب به پرچمی عضویت و تعلق ندارند.

بدینگونه مشخص گردید که مراد ایشان مدافعه از وضع متاسفانه ابتر کنونی این گروپ ها نمی باشد و نیز از کسانی که تحت نام و پوشش پرچم و پرچمی در گذشته ها مرتکب اشتباهات و تخطی ها و ناروایی ها گردیده و در رویداد های فجیع تحمیل شده برکشور و مردم ما کمابیش نا آگاهانه و یاهم آگاهانه نقش های زشتی ایفا نموده اند.

اینگونه؛ شماری از دوستان دیگر متذکر شدند که کاربرد واژه “پاتک ها” به جای “گروپ ها یا فرکسیون ها” زننده گی دارد و وارد هم نیست؛ چرا که خیلی از آنها صادقانه به جهت پیشرفت تلاش میکنند و اینکه نظرات و مواضع مختلف و حدوداً متضاد دارند؛ هم بیشتر از بغرنجی اوضاع و تجارب تلخ و هولناک سپری شده است و قسماً هم ناشی از غرور های شخصی و قومی وغیره. حتی اگر مواردی پیش آمده باشد که یا بی اعتنایی در قبال برنامه ها علیه اعمال و نیات پاکستان متبارز گردیده و یا هم صراحتاً با آنها مخالفت شده؛ اینها لزوماً وابسته گی کسی را با آی ایس آی نمیرساند با آنکه بیانگر امراض و آفاتی است که آب به آسیاب آی آیس آی و دیگر دشمنان مردم افغانستان میریزد.

این کمترین نه تنها با هیچکدام این تذکرات مخالفت و مشکل ندارم بلکه بسیار بسیار هم از آنها سپاسگذاری می نمایم. با اینکه کوتاه قلمی و کم دقتی یاد شده در هردو مورد را می پذیرم؛ احتراماً یاد آور میشوم که متأسفانه واژه “پاتک” و منجمله زننده تر آن “پاتک زرداد” در ادبیات درون گروهی این فرکسیونها و ارگانهای نشراتی آنها قبلاً کاربرد داشته است و بدبختانه همه دشواری ها و افتراق ها و اصطکاک های موجود میان این گروه ها؛ توسط بغرنجی های وضع و برداشت ها و درک ها و نظرات متفاوت توجیه نمیشود.

خیلی خیلی متأسفم که اینجا به خاطر تأمل و تعمق بیشتر محترم محمد حسن آرش و عزیزانی که همسان ایشان می اندیشند؛ ناگزیر یکی از صدها سند گویای واقعیت های موجود و مبتلابه را ارائه بدارم؛ ولی درمورد آن تبصره خاصی نمیکنم به خاطر آنکه لازم و مفیدش نمیدانم:

منبع : ویبسایت وزین سپیده دم.

لینک: http://sapidadam.com/index.php?mod=article&cat=%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86&article=6030

 ” یزدان ظفری ادیلاید آسترالیا

 

یک گلایه از رفقای چپ دموکراتیک!

رفقای عزیز!

آیا هزاره های  شیعه  در نزد احزاب چپ دموکراتیک نیز افراد نفرین شده اند؟

من در عجبم که احزاب وسایت های مترقی بخصوص هواداران زنده یاد  ببرک کارمل رهبر بی بدیل  وممثل وحدت ملی افغانستان چرا درمورد دو حادثه پی هم مرگبار در شهر کویته پاکستان که نود و هشت فیصد آنان را مهاجرین افغانستان و نزدیک به هفتاد تن آنان را روشنفکران چپی و هوادران زنده یاد کارمل عزیز را تشکیل میدادند سکوت اختیار نموده اند؟

من زمانیکه در کویته پاکستان مهاجر بودم با همین روشنفکران چپی ماه یکبار باهم جلساتی داشتیم. این شهیدان کسانی بودند که از زنده یاد ببرک کارمل رهبر فرزانه ما به نیکویی یاد می کردند مخصوصآ همان سخنانی را که زنده یاد کارمل میگفت: “طوریکه انسان بدون قلب نمیتواند زندگی نماید افغانستان بدون هزاره نمیتواند زندگی نمایند وهزاره های وطن ما قلب افغانستان را تشکیل میدهند.”  اگر امروز آن مرد فرزانه زنده می بود مانند شما نیز سکوت اختیار میکرد؟

من باور نمیکردم شاید او اولین کسی می بود که این فجا یع را محکوم میکرد وهمدردی اش با خانواده شهیدان هزاره های مان در کویته شریک می ساخت.

جالب است زمانیکه شیر دخت مبارز وبی هراس ملاله یوسف زی توسط تروریستان در وزیرستان پاکستان  مورد حمله قرار میگیرد  ویا افراد های بیگناه توسط نیروهای ناتو به قتل می رسند. هریک از رهبران احزاب مترقی وسایت انان  واکنش های شان درین مورد ابراز میدارند وسایت های شان را درین مورد رنگین می سازند. اما چرا در مقابل شیعه های هزاره خاموشی را اختیار کرده اند؟

من زمانیکه  شخصیت سیاسی وچهره شناخته حزب ما داکتر حبیب بحیث کاندید ریاست جمهوری افغانستان معرفی گردید اولین کسی بودم که با یک هزار دالر جهت کمپاین وی را کمک کردم ودر حساب بانکی که رفیق شیر محمد بزرگر در کابل بانک داده بود وارس نمودم.  با وجود آنکه  آقای محقق ورمضان بشر دوست هزاره تبار من نیز در کاندید ریاست جمهوری بودند اما من کمک خود را  برای رفیق حبیب منگل پشتون تبار ترجیح دادم. چون متیقین بودم که رفیق عزیزم حبیب منگل در مکتب وطن دوستی وخدمت گذاری بوطن رشد یافته است. و اگر پیروز می شد حتما مصدر خدمت خوبی برای مردم ستم دیده افغانستان می شد.

من خودم افغانستان را مانند یک گلدان واتباع ان را تزین کننده ان گلدان می پندارم. گلایه من از رفقای بزرگم رفیق علومی استاد  داود راوش شیر محمد برزگر وفرزند ارشد رهبر محبوبم ببرک کارمل  کاوه کارمل  ریس شورای اروپایی حزب مردم افغانستان ورفیق فیضی است. 

و بجاست که من از  رفیق محمد الله وطن دوست،  محترم عتیق الله  مولوی زاده ، محتر م توردیقل میمنگی و محترم حفیظ منصور عضوی شورای ملی  اظهار سپاس نمایم که خود را در غم شریکی مردمم یکجا ساختند .

يادداشت سپيده دم :

علی رغم اين که واکنش کميتۀ فعالين حزب دموکراتيک خلق افغانستان درمورد حمله های انفجاری وحشيانۀ عمال ” آی. اس. آی ” پاکستان، عليه شهروندان هزاره تبار شهر کويته ايالت بلوچستان ، طی اعلاميه ای در سايت سپيده دم ارگان نشراتی فعالين ح. د. خ. ا، ابراز گرديده و مقالۀ رفيق وطندوست نيز درهمين راستا در سپيده دم منتشر شده است؛ وليک از اين که درنشر اعلاميه نسبت جمع آوری اطلاعات بيشتر و مشکل تخنيکی تأخير صورت گرفت؛ با آنهم انتقاد رفيق عزيز يزدان ظفری را وارد دانسته به آن احترام و ارج می گذارد.

اما ، انتقاد اين رفيق پاکنهاد عليه ديگران بی جا ديده می شود ! زيرا آنان در حالی که در طول 13 سال گذشته دربرار(برابر) صدها اتهام ، توطئه ، تعرض و حتا دشنامهای دشمنان سوگند خوردۀ ح. د. خ. ا ، از خود و تاريخ زندگی سياسی حزب خويش ( ح. د. خ. ا ) ، حزبی که به آنان هويت سياسی داد و ايشان را به جامعۀ افغانستان معرفی کرد؛ همچنان در مقابل حمله های سازمانداده شدۀ (سيا) که عليه رهبر بی بديل اين حزب ، زنده ياد ببرک کارمل که يک نسل انقلابی را به انديشه های پيشرو عصر مجهز نمود؛ نی تنها به دفاع بر نخاستند؛ بل هرروز با دشمنان حزب ، وطن و مردم ما يک جا در مراسم ” فاتحه خوانی ” حزب شهيدان و قهرمانان افغانستان ” که زنده و فعال و پويا بوده و پرچم گلگون آن بدست هزاران عضو رسالتمندش دراهتزاز است؛ نيز شرکت کردند.

همين گونه آنان در برنامه های نوين (!) حزبی  شان ، نسبت رعايت رنجش خاطر(!) دوستان جديد خويش( جامعۀ جهانی (!) ) که درحقيقت امر غارتگران بين المللی اند؛ حتا نام حزب دموکراتيک خلق افغانستان و رابطۀ سياسی پيشين خودها را با آن ذکر نکرده و نمی کنند. گويی که ايشان چون سمارق کوهی خود روی اند.

پس شما رفيق ارجمند از آنها چی انتظار داريد که از زحمتکشان هزارۀ ساکن الاصل اين سرزمين که روی اجبار درکويتۀ بلوچستان مهاجر شده اند، دفاع نمايند؟

همچنان  روی کدام معيارهای حزبی و سياسی آنان را در جايگاه ” چپ ” قرار می دهيد و از آنها گلايه داريد؟

ايکاش پولی را که بخاطر مصارف انتخابات ارسال نموديد آن را به فاميل های شهدای حزب و يتيمان بی سرپرست می فرستاديد، اجر عظيم را کمايی می کرديد.

اما آنهايی که بدون دستور و نظر اعضای ح. د. خ. ا ، دريک معاملۀ شخصی و پنهانی کانديد پست رياست جمهوری گرديدند؛ ولیک در آزمون سرنوشت، از جملۀ شش مليون رأی فقط  کمتر از نيم فيصد رأی را گرفتند که با اين رقم پايين و بی اهميت، بجز به هدر رفتن کمک های جمع آوری شده و دريافت نتايج خجالت آور به رهبران پشت پرده ی آن وقت شورای اروپايی ، ثمرۀ ديگری را به بار نياورد.

اميدوارم تا رفيق پاک نهاد ما ، برنامه ها و ساير نشرات احزاب را بصورت دقيق و مقايسوی مطالعه فرمايند، تا آنگاه ” چپ واقعی ” را از چپ نماهای راست ميانه  و مبارزين اصولی را از اپورتونيستهای معامله گر تفکيک نماييد، تا شما رفيق عزيز و ساير هم ميهنان حقيقت جو، بويژه نسل جوان کشور مان دچار اشتباه نشوند.

                                                      ( سپيده دم )

 ++++++++++++++

با اینکه مجال زیادی برای عرایض بیشتر ندارم با احساس شادمانی یک نوشته تاریخی خیلی ها صادقانه، مهم و راهنمودی ـ البته به سیاق خود نویسنده ـ را میخواهم خدمت عزیزان معرفی بدارم.

مقاله جناب عتيق الله مولوي‌زاده تحت عنوان از دين پروري، تا دين فروشي!!؛ تجليل از تو لد لينن و تظاهرات علماي ديني درکابل.

این مقاله بسیار ارزنده را ؛ من در ویبسایت های آریایی، مشعل، گفتمان، پندار،… دیده ام و بنابرآن حتم دارم که خیلی ها آنرا خوانده اند؛ ولی با اینهم میخواهم توجه و دقت بیشتر و گسترده تر را به آن جلب نمایم.

اینک چند سطری از مبتدا و مقدمه این مقاله:

“… در برج ثور سال 1349، چهل و چهارسال قبل از امروز، زماني‌ که نظام شاهي در مملکت حاکم بود، احزا ب سياسي در فعاليت بودند، چپي‌ها و راستي‌ها و يا به عباره ديگر کمونست‌ها و مسلمانان رو در روي هم قرار داشتند، پله ترازو به نفع کمونست‌ها سنگيني مي‌کرد. 
حزب ديموکراتيک خلق افغانستان خودش را پيروزمند ميدان سياست در افغانستان احساس مي‌کرد، اخواني‌ها با برداشت‌هاي تازه و قرائت جديد از دين و اسلام فرياد عدالت خواهي و تشکيل حکومت اسلامي سرمي‌دادند، در اين داد و فرياد، شاه و زمامداران کشور هم اندک اندک از خواب زمستاني بيدار شده بودند، جناب اعليحضرت محمد ظاهرشاه به عنوان سايه خدا! که در عالم از تنعم و تلذذ به سرميبردند از فرط خستگي و ندانم کاري امورات کشور را به داماد معظم‌شان جناب جنرال سردار عبدالولي واگذار کرده بودند، تا ايشان علاوه بر امورات نظامي، امورات سياسي کشور را هم تحت نظرداشته با شند. 
پيشروي کمونست‌ها در بخش‌هاي مختلف کشور رهبران نظام شاهي را بر آن داشت که اقداماتي را براي جلوگيري از نفوذ بيشتر آن‌ها در مملکت روي دست گيرند، طبق معمول براي انجام آن برنامه‌هاي پيشگيرانه، دست به دامن علماء ديني و متوليان اسلام در مملکت شدند. 
جنرال سردار عبدالولي داماد شاه از طريق جناب عبدالهادي داوي رئيس مجلس سناي کشور (مشرانوجرگه) خواهان ارتباط با علماء ديني شد، و اين فرصتي را پيش آورد که تعداد از معامله گران دين فروش بنام شيخ و ملا و مولوي با سرعت خود را براي انجام معامله برسر دين و ايمان مردم متدين بي‌خبرو غافل ما، آماده سازند!! 
اينبار رهبري معامله را جناب مولوي عطاءالله فيضاني و جمع ازدوستانش به عهده داشتند…”

اینک دیگر؛ حتماً متوجه شده اید که موضوع بر سر چه حقایق و دقایق اهم تاریخ معاصر میهن ماست؛ حقایق و دقایقی که به نوبه خود مبانی و مقدمات مصایب و فجایع متعاقب تا اکنون را میسازند.

لطفاً بهره گیری از این اثر تاریخی را برای خود و فرزندان و دوستان خویش به گسترده ترین وجه؛ فراهم نمائید؛ منجمله ازینجا:

http://www.ariaye.com/dari10/siasi/mowlawi.html