چهره زنان زینت بخش پانتئون : بهروز عارف

image002

چهره زنان زینت بخش پانتئون

بهروز عارف
بمناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن، چهره نه زن از زنان تاریخ فرانسه در دو قرن گذشته، زینت بخش دیوار بزرگ پانتئون واقع در پاریس گشته اند.
پانتئون بنای تاریخی اواخر قرن هیجده است که ابتدا قرار بود کلیسا گردد ولی پس از انقلاب فرانسه جهت حفظ بخشی از گنجینه تاریخ فرانسه اختصاص یافت . این بنا که بر سر در آن، جمله «میهن، قدرشناس انسان های بزرگ» نقش بسته است، موزه ای است که پیکر بزرگان علم و ادب و اندیشه در درون آن آرمیده اند. از جمله این بزرگان میتوان از ژان ژاک روسو، ولتر، امیل زولا، پی یر کوری، ویکتور هوگو، الکساندر دوما، برتوله، مارسلن برتلو، لازار کارنو، ژان ژورس، رنه کاسن، و از جمله دو بانوئی که در آنجا می آرمند، سوفی برتلو و ماری کوری … نام برد. پیکار زنان برای ورود زنان بیشتری به پانتئون ادامه دارد. مبارزه برای برابری زن و مرد را باید در همه جبهه ها به پیش برد.
نه زنی  که چهره شان بر پانتئون نقش بسته است، عبارتند از:
 
   image004سولیتود، مبارز ضد برده داری در قرن هیجدهم
لوئیز میشل، مبارز انقلابی و از تلاش گران کمون پاریس
  ماری  کوری  فیزیک  دان     ماری کوری، فیزیک دان و برنده جایزه نوبل
ژرژ ساند نویسنده و آزاده زن ادبیات فرانسه
 تادبیات فرانسه ژرژساند  نویسنده و ازاده زن
اولمپ دو گوژ، سیاستمدار قرن هیجدهم فرانسه
ماریا دورم  فمینست و زن سیاست ماریا دورم، فمینیست و زن سیاست
 
کولت رمان نویس فرانسه
کولت رمان نویس فرتانسه
 image018شارلوت پلبو    شارلوت پلبو، نویسنده، عضو مقاومت فرانسه و از نجات یافتگان آشویتز
  سیمون دوبووار   سیمون دو بووار، نویسنده، فمینیست و فیلسوف
نگاهی گذرا به زندگی و آثار هر کدام از این زنان می اندازیم.
سولیتود  Solitude ، از مادری سیاه پوست در حوالی 1772 در جزیره گوآدولوپ، از مستعمرات فرانسه در دریای آنتیل بدنیا آمد. مادر او را در دهکده کاربه دو کاپستر دستگیر و به بردگی می گیرند. در راه به او تجاوز می کنند و به این دلیل سولیتود دورگه است.  در سال 1794 برده داری منسوخ شد. اما، ناپلئون بناپارت در سال 1802، دوباره آن را برقرار کرد. وی سربازانش را برای سرکوب بردگان آزاد شده گوآدولوپ فرستاد. سولیتود به خاطر دورگه بودن، برده به حساب می آمد. اوبه مبارزان پیوست و تا آخرین نفس، اسلحه در دست جنگید. او که حامله بود، سخت زخمی و دستگیر شد. فردای روز زایمان، این زن آزاده را به دار آویختند (29 نوامبر 1802). سولیتود، به زبان فرانسه ، تنهائی معنی میدهد.
لوئیز میشل Louise Michel  ، (1905 – 1830)، معلم، مبارز انقلابی و آزادیخواه فرانسوی.
لوئیز در ایالت مارن (شرق فرانسه) بدنیا آمد. پدرش لوران دوموئی از اشراف بود و مادرش ماریان میشل،خدمتکار کاخ وی. او پیش پدر بزرگ و مادر بزرگش بزرگ شد. تعلیمات آزادیخواهانه دریافت می کرد و آثار ولتر و ژان ژاک روسو را مطالعه می کرد. در سال 1850، پس از مرگ دو جدش، او را از قصر بیرون کردند. لوئیز معلم شد و با تاسیس یک مدرسه آزاد، سه سال در آنجا به تدریس پرداخت. سپس به پاریس رفته  و به معلمی ادامه داد. در پاریس با ژول والس، اوژن وارلن، ریگو و بویژه تئوفیل فره ( از شخصیت های مبارز کمون پاریس) آشنا شد. او عاشقانه فره را دوست داشت. لوئیز برای نشریات مخالف حکومت مقاله  می نوشت و شعر سروده و به ویکتور هوگو می فرستاد. از سال 1850 تا 1879 با خالق بینوایان به مکاتبه پرداخت.
در سال 1870، لوئیز به ریاست «کمیته بیداری شهروندان ناحیه هفدهم پاریس» انتخاب شد. او از مارس تا مه 1871 از فعالان کمون پاریس بود و به رادیکال ترین جناح انقلابی آن تعلق داشت. حتی داوطلب شد تا برای قتل آدولف تی یر شخصا به ورسای برود. عوامل حکومت مادر لوئیز را دستگیر و تهدید به قتل کردند.  لوئیز بخاطر آزادی مادرش خود را تسلیم کرد. او که به «باکره سرخ» مشهور شده بود به تبعید محکوم شد. («باکره مقدس» یکی از لقب های مریم مقدس است). لوئیز را به جزیره کالدونی جدید (از مستعمرات فرانسه در جنوب اقیانوس آرام) فرستادند. وی تا سال 1880 در همان جا ماند. در کالدونی جدید با ناتالی لومل از مبارزان کمون و تبعیدی دیگر آشنا شد و تحت تاثیر او به آنارشیسم گرایش پیدا کرد.
در بازگشت به پاریس، لوئیز میشل فعالیت های مبارزاتی خود را از سر گرفت. او با شرکت در میتینگ ها، تظاهرات و فعالیت های بیکاران و کارگران از آنان و نیز لغو حکم اعدام دفاع می کرد. در سال 1888، پی یر لوکاس، که یک افراطی بود به وی سوءقصد کرد و به سر لوئیز تیر خورد. اما، لوئیز با شهادت در دادگاه از زندانی شدن ضارب جلوگیری کرد. او از شیوع افترا و نبود آزادی بیان در جامعه رنج می برد. لوئیز در سال 1890 به لندن رفت و مدیریت مکتب آنارشیستی را به عهده گرفت. در سال 1895 به خواست سباستین فور به فرانسه بازگشت. بارها در تظاهرات دستگیرش کردند و سه سال محبوس شد تا به توصیه کلمانسو مرخص شد. در سفر به شهر مارسی برای شرکت در کنفرانسی به ذات الریه مبتلا و در گذشت. از او کتاب های متعددی بیادگار مانده است از جمله کمون (1898)
ماری کوری Marie Curie، فیزیک دان، کاشف رادیوآکتیویته و برنده جایزه نوبل
ماریا اسکلودووسکا  در 7 نوامبر 1867 در ورشو(لهستان) چشم به جهان گشود. یازده ساله بود که مادرش را در اثر ابتلا به یبماری سل از دست داد. برای فراموشی رنج زندگی به درس پناه برد. در 1883 با کسب مدال طلا دیپلم دبیرستان را دریافت کرد. در آن زمان، لهستان به روسیه وابسته بود و در نتیجه تحصیل برای دختران در دانشگاه ممنوع. ماریا در پائیز 1891 عازم پاریس شد و به تحصیل علوم فیزیک و ریاضی پرداخت. پس از 2 سال به دریافت لیسانس فیزیک و سال بعد، لیسانس ریاضیات نائل آمد. بترتیب با شاگرد اولی و دومی. در آزمایشگاه تحقیقاتی فیزیک گابریل لیپمن به کار مشغول شد.
در بهار سال 1984 با پی یر کوری آشنا شد و سال بعد با او ازدواج کرد و رسما نام خانم ماری کوری را بخود گرفت. در سال 1986 با درجه ممتاز پرفسوری فیزیک را گذراند. در 12 سپتامبر 1987 دخترش ایرن بدنیا آمد.
از دسامبر 1897 پژوهش بر روی اشعه حاصل از اورانیوم را آغاز کرد. در سال 1896، هانری بکرل موفق به کشف این اشعه ها شده بود. در سال 1898، همسرش پی یر کوری با تغییر شغل، به پژوهش های او می پیوندد. با توافق رئیس مدرسه عالی فیزیک و شیمی پاریس ، انباری در اختیار آنان قرار می گیرد تا به عنوان ازمایشگاه از آن استفاده کنند.
در 18 ژوئیه 1897، ماری کوری پولونیوم را کشف می کند (برای تجلیل از میهنش نام پولونیوم را بر آن نهاد) و در 26 دسامبر 1898 با همکاری گوستاو بمون موفق به اعلام کشف رادیوم می گردد. آنان برای استخراج یک گرم رادیوم، چندین تن سنگ معدن اورانیوم را مورد استفاده قرار داده بودند. و آن هم در شرایط کار طاقت فرسا و در مکانی مرطوب.
در سال 1900، ماری کوری به استادی دانشسرای عالی دختران منصوب شد. او در ژوئن 1903 با موفقیت از تز دکترایش در مورد مواد رادیو اکتیو دفاع کرد. در 10 دسامبر 1902، ماری و پی یر کوری و هانری بکرل به دریافت جایزه نوبل فیزیک نائل شدند. ماری کوری نخستین زنی است که نوبل دریافت کرده است.
در سال 1906، پی یر کوری در اثر تصادف با کالسکه ای در پاریس فوت کرد. در پائیز همان سال کرسی استادی وی را در سوربن به همسرش واگذار کردند .
ماری کوری اولین استاد زن در دانشگاه سوربن است.
در دهم دسامبر 1912، ماری کوری به خاطر خدمات فراوانش به پیشرفت شیمی در مجرای کشف عناصر جدید، به دریافت دومین جایزه نوبل نائل شد. او نخستین دانشمندی بود که 2 جایزه نوبل دریافت می کرد.
در سال 1909 به همت دکتر امیل رو (دستیار پیشین پاستور) و رئیس وقت انستیتو پاستور، برای پژوهش های پزشکی در مورد معالجه سرطان از طریق رادیو تراپی، انستیتو رادیوم را بنیاد نهادند. این انستیتو که در کوچه ماری کوری پاریس قرار دارد، از سال 1914 شروع به کار کرده و امروزه انستیتو کوری خوانده شده و یکی از بزرگترین مراکز جهانی برای درمان سرطان است.
 415px-Marie_Curie_and_Albert_Einstein
ماری کوری همراه آلبرت انیشتن
ماری کوری در اثر سال ها تماس با مواد رادیو اکتیو به بیماری سرطان خون مبتلا شد. او در 4 ژوئیه 1934 درگذشت. در بیستم آوریل 1995، با تصمیم فرانسوا میتران، رئیس جمهوری وقت فرانسه، خاکستر ماری کوری و همسرش پی یر کوری به پانتئون منتقل شد.
ژرژ ساند George Sand ، نویسنده و زن ادبیات
«من هدفی دارم، وظیفه ای، شیفتگی ای، نویسندگی خشن و تا حدی ویرانگر است»
آمانتین اورور لوسیل در اول ژوئیه سال 1804 در پاریس بدنیا آمد. او از سال 1830 تا 1876 بی وقفه به نوشتن پرداخت.
می نویسد: «آدم تنها بچه پدرش نیست، فکر می کنم که کمی هم بچه مادرش است… اگر حقیقت دارد که پدر من نواده اوگوست دوم پادشاه لهستان بود… این هم حقیقت دارد که من با خونم به خلق می پیوندم.»
کودکی اش با بی خیالی سپری شد. در محیطی اشرافی پرورش یافت. پس از جدائی از شوهرش ، زندگی مستقلی را به پیش برد. با ژول ساندو (نویسنده) آشنا شد و معشوقه او گردید و لقب ساند را از نام او عاریه گرفت. او اشکارا از زنانگی و حق هوس و اشتیاق زنان دفاع می کرد و آن را در نوشته هایش و نیز در زندگی اش بازتاب می داد. در اولین آثارش که از زندگی خودش مایه می گرفت، سعادت شخصی را با بخشیدن جان تازه ای به اخلاق معنی می کرد.
آثار ساند از رمانتیسم مایه گرفته و با حماسه درهم می آمیزد و در آن ها عشق و افسون با آئین های رایج زمان و پیشداوری های اجتماعی برخورد و تصادم می کند. همان طوری که شور و عشق و احساسات لطیف  پی در پی او به آلفرد دو موسه، شوپن چنین بودند.
از سال1836 ببعد،آثار او با الهام از اندیشه های انسانی پی یر لورو، باربس و آراگو حیات دوباره اجتماعی را بازتاب می دهند و از نظرات روسو الهام می گیرند. دو کتاب او «هم نشین برج های فرانسه (1840) و کونسوکلو (1843)  اعلام جرمی علیه جامعه است که زبانی رمانتیک دارد.
ژرژ ساند، مایوس از شکست انقلاب 1848، به سیاست پشت کرده و بدنبال تخیل زدائی و آرامش و رویا می گردد.
از 1845 به بعد مکاتبات زیادی با فلوبر دارد و در آثارش خوش بینی سانتی مانتال را بنمایش می گذارد.
او در سال 1876 در گذشت.
اولمپ دو گوژ Olympe de Gouge، با نام  واقعی ماری  گوز ، سیاست پیشه قرن هیجدهم.
ماری گوز در سال 1748 در شهر مونتوبان (جنوب فرانسه) بدنیا آمد. او از خانواده ای ساده بود و پدرش قصاب و مادرش پیشخدمت بود. شایع بود که پدرواقعی او مارکی لو فرانک دو پوسپین یان است.
در سال 1765، با لوئی اوری، سرآشپز عالیجناب سگورگ ازدواج کرد. دو سال بعد، صاحب پسری شد و سه سال پس از ازدواج از ایفای نقش بورژوای شهرستانی خسته شده و از خانه فرار و به پاریس رفت.
او با ترکیب نام کوچک مادرش و لقب گورگ نام المپ دو گوژ را برای خود ابداع کرد. با ادبیات پرداخته و از دلربائی نیز غافل نمان دو  در فهرست «قربانیان» او، سباستین مرسیه (از نویسندگان پر کار فرانسه) قرارداشت. در دوران انقلاب فرانسه، نشان داد که نسبت به زمانه اش پیشی دارد.
المپ دو گوژ در کنار آن تروآین دو مریکور و کلر لاکومب، از نخستین فمینیست های فرانسه بشمار می روند.
او که به مبازه در راه آزادی حقوق اعتقاد داشت، تا فرار لوئی شانزدهم به وارن، خود را سلطنت طلب می دانست ولی تغییر عقیده می دهد. به مالزرب (سیاستمدار و حقوق دان معاصر لوئی پانزدهم و شانزدهم) پیشنهاد می کند که در دفاع از لوئی شانزذهم به او کمک کند. این زن چنان جسارتی داشت که یکی از منتقدان ادبی را که به آثار او بی اعتنائی کرده بود، به دوئل دعوت کرد.
از سال 1791 بود که اولمپ دو گوژ ارزش واقعی شخصیتش را به نمایش گذاشت. در قانون اساسی که مجلس موسسان تدوین می کرد، حقوق مدنی در مورد زنان فراموش شده بود. در سال 1791، او متنی تهیه کرد با عنوان «اعلامیه حقوق زن و شهروند» که 17 ماده دارد، سلطه گری و توفق مردانه را افشا کرده و از برابری حقوق زن و مرد در همه زمینه ها دفاع می کند. در دو ماده اول و دوم آن می خوانیم:
«زن آزاد زاده شده و حقوقی برابر با مردان دارد. تمایزات اجتماعی تنها باید بر سودمندی عمومی تکیه کند. … هدف هر اجتماع سیاسی حفظ حقوق طبیعی و زوال ناپذیر زن و مرد است. این حقوق عبارتند از آزادی، مالکیت، امنیت و بویژه مقاومت در برابر ستمگری و خفقان.»
او به زنان هشدار میداد که «زن، بیدار شو!»
در اعلامیه او همچنین آمده است که «زنان حق رفتن بالای چوبه اعدام را دارند. آنان باید همچنین حق رفتن پشت تریبون را نیز داشته باشند.»
هنگام محاکمه لوئی شانزدهم، او تلاش کرد دادگاه را قانع کند که به عقیده او وی نه به عنوان انسان، بلکه فقط به عنوان پادشاه مقصر بود.
در روزهای مه – ژوئن 1793 با نمایندگان وابسته به ژیروندی ها اعلام همبستگی کرد و روز 20 ژوئیه 1793 دستگیر و سوم نوامبر 1793 با گیوتین اعدام شد. ژیروندی ها از نمایندگان بورژوازی شهرستان ها و بنادر بزرگ بودند و در مجلس قانون گذاری و کنوانسیون ملی فرانسه عضو نماینده داشتند. چون در میان آنان، نمایندگانی از اهالی ساحل رودخانه ژیروند (جنوب غربی فرانسه) قرار داشت، به انان ژیروندی می گفتند. آنان دارای رادیکال ترین مواضع در بین نمایندگان مجلس بودند.
قبل از اعدام فریاد می زد «به من بیاندیشید و کارهائی که به نفع زنان انجام دادم، بیاد بیاورید. من مطمئنم که روزی پیروز خواهیم شد»
اولمپ آثار زیادی در مورد حقوق مدنی و سیاسیی زنان و الغاء برده داری سیاهان نوشته است.
او برای لغو ازدواج (به صورتی که در آن زمان وجود داشت) و جایگزینی آن با قراردادی با امضای دو همسر و نیز شناسائی کودکانی که خارج از ازدواج بدنیا می آمدند، مبارزه می کرد و از نخستین زنانی بود که نظام حفاظت از مادران و کودکان را پیشنهاد کرد.
ماریا دو رم Maria Deraismes، فمینیست، ادیب و فعال سیاسی
ماریا دورم روز 17 اوت 1828 در پاریس بدنیا آمد و در ششم فوریه 1894 در همان شهر درگذشت. از سال 1866 تا 1870، او با بهره گیری از توان طبیعی سخنرانی اش به تبلیغ نظراتش در مورد برابری حقوق زن و مرد پرداخته و در کنفرانس های متعددی در مورد اخلاق، تاریخ و ادبیات شرکت کرد.ماریا دورم در تلاش برای آزادی زنان، نخستین انجمن برای حقوق زنان را در 1869 تاسیس و اداره می کرد. درآن دوره، لوئیز میشل از همکاران او بود. پس از جنگ 1870 او یکی از مدافعان استوار جمهوری و ایده های دموکراتیک بود. او در سال 1876، انجمن بهبود وضعیت زنان را ایجاد کرد.
ماریا دورم در اواخر قرن نوزدهم ، اولین زنی بود که به فراماسونری پیوست و برای برابری حقوق زنان در میان فراماسون ها تلاش کرد. او در 1882، به لژ ماسونی آزاد اندیشان در شرق پیوست و برای مختلط شدن جهان ماسونی کوشید. ماهیت فراماسونی در آن زمان، با امروز تفاوت داشت.
از آثار او میتوان به «حقوق کودکان»، «آنچه زنان می خواهند» (مجموعه مقالات از 1869 تا 1894)، «کهن در برابر نو»، «حوا در جامعه بشری» (1894) اشاره کرد.
کولت Colette ، آزاده زن ادبیات فرانسه
سیدونی گابریل کولت در 28 ژانویه 1873 در روستای سن سوور واقع در استان بورگوین (180 کیلومتری جنوب پاریس) بدنیا آمد . پدرش سروان ارتش بود. مادرش آدل اوژنی معروف به سیدو وجدان روستائی سیدونی بود. اولین معلم آزادگی کولت مادرش بود. سروان کولت همسر دوم سیدو بود. جوانی کولت،با شادی توام بود که لذت کتابخوانی و انس با حیوانات آن را تکمیل می کرد.
در 15 مه 1893 در پاریس با هانری گوتیه ویلار (معروف به ویلی) که بسان دون ژوان می زیست، ازدواج کرد. در سال 1900، گوتیه شخصیت کلودین را خلق می کند.
در سال 1906 کولت از گوتیه جدا می شود. دوستی های زنانه او جنجال ببار می آورند و شرکت در برنامه کاباره مولن روژ بر آن ها می افزاید. در سال 1910 سرانجام از ویلی طلاق می گیرد و تا سال 1912 برای امرار معاش در صحنه های پارسی و شهرستان ها بازی می کند.
در 1910 کتاب «ولگرد» او فاصله زیادی با دریافت جایزه گنکور نداشت. کولت در دسامبر 1912 با هانری ژوونل مدیر روزنامه «لو متن» (صبح) ازدواج کرد. حاصل این عشق، دختری بود بنام بل گازو که در سوم ژوئیه 1913 بدنیا آمد. درآن زمان، او سالن های نمایش را رها کرده و به روزنامه نگاری رو آورد. در 1920 کتاب «دردانه» رانوشت. در سال 1923 از هانری جدا شده و با نام خود گندم گیاهی را منتشر کرد. در 1925 با موریس گودکه آشنا شد و در 1935 با وی ازدواج کرد. در سال 1932 انتشار «ناب و ناپاک» جنجال زیادی برانگیخت. در سال 1935 وارد آکادمی سلطنتی بلژیک گردید. در سال 1941، هنگام اشغال فرانسه توسط نازی ها، آلمانی ها شوهر او را به عنوان یهودی دستگیر کردند ولی او موفق شد موجبات آزادی او را فراهم آورد. در سال 1943 بخاطر ابتلا به آرتروز زمین گیر شد.
کولت به عضویت آکادمی گنکور انتخاب و در سال 1948 «آثار کامل» او منتشر شد. از معروف ترین آثار او ژی ژی است که از روی آن فیلمی با شرکت ادری هپبورن تهیه شده است. در سال 1953 نشان لژیون دونور دریافت کرد. کولت در سوم اوت 1954 در پاریس درگذشت و تشییع جنازه ملی برایش برگزار شد.
آثار کولت، شاعرانه، توصیفی از عشق، شور و افسون و خیال پردازی است
شارلوت دلبو Charlotte Delbo، نویسنده و عضو نهضت مقاومت فرانسه.
شارلوت دلبو در دهم اوت 1913 در شهر وینیو سور سن (حومه جنوبی پاریس) بدنیا آمد و در اول مارس 1985 در گذشت.
شارلوت در سال 1932 به جوانان کمونیست پیوست و در سال 1934 با ژرژ دوداک ازدواج کرد. در سال 19414 به نهضت مقاومت فرانسه پیوست. همسر وی مدت ها پیش به مقاومت پیوسته و در صفوف کمونیست های فرانسه با اشغالگران می جنگید. او و همسرش عضو گروه پولیتزر ، مسئول انتشار مجله «نامه های فرانسوی» بودند. ژرژ پولیتزر فیلسوف کمونسیت در ماه مه 1942 تیرباران شد.
شارلوت و همسرش در 2 مارس 1942 دستگیر و شوهرش در 23 مه 1942 در 28 سالگی در تپه های مون والرین (غرب پاریس) تیرباران شد. شارلوت ابتدا در زندان «سانته» (پاریس) زندانی شد و در 24 ژانویه 1943 به آشویتز اعزام شد (همراه کاروانی مرکب از 230 زن مبارز). او پس از جنگ داستان غم انگیز این سفر بی بازگشت را نوشت. در این کاروان، تنها 49 زن از مرگ نجات یافتند که شارلوت یکی از آنان بود. شارلوت در 23 ژوئیه آوریل 1945 توسط صلیب سرخ آزاد و از طریق سوئد به فرانسه بازگشت.
پس از جنگ، او مدتی برای سازمان ملل کار کرد و از سال 1960 همراه هانری لو فور ( فیلسوف و از همکاران ژرژ پولیتزر) در مرکز ملی پژوهش های فرانسه به کار پرداخت.
شارلوت دلبو، قطعات تاتری، داستان و نیز شعرهائی در مورد تبعید و اردوگاه و مقاومت ضد نازی سروده و نوشته است که جزو قوی ترین آثار در این زمینه بشمار می روند.
سیمون دو بووار  Simone de Beauvoir ، فیلسوف، نویسنده و فمینیست
در مورد زندگی و آثار سیمون دو بووار بسیار نوشته شده است و بویژه چندی پیش بمناسبت صدمین سالگرد تولد او. در زیر فهرست وار به زندگی و آثار او اشاره می شود.
روز 9 ژانویه 1908 در پاریس بدنیا آمد. میگوید «پدرم سی سال و مادرم بیست و یک سال داشت و من بچه اول انها بودم. دو سال و نیم داشتم که خواهرم بدنیا آمد.». در سال 1929 از دانشسرای عالی پاریس همراه  با سارتر فارغ التحصیل شد. در سال 1930 با درجه پرفسوری به تدریس لاتین دردبیرستان ویکتور دو روئی مشغول شد. نوامبر همان سال سارتر به سربازی رفت. سال های بعد را به استادی در شهرهای مختلف و داستان نویسی سپری می کند. سارتر همواره همراه اوست. در سال 1936 پایشان به کافه معروف «لو دوم« [گنبد] باز می شود و آن جا را پاتوق خود می کنند. در همان سال سارتر «تهوع» را می نویسد. در سال 1938 دوموسسه انتشاراتی گالیمار و گروسه کتاب سیمون با عنوان بدویت معنویت را رد می کنند. 1939 سارتر به جنگ فرا خوانده می شود . سال بعد زندانی می شود. در سال 1941 سارتر به پاریس باز می گردد. همراه با سارتر برای ایجاد شبکه مقاومت به نام «سوسیالیسم و آزادی» تلاش می کنند و در سال 1943 کتاب های «خون دیگران»، همه مردان می میرند و مهمان را منتشر می کند. در همین سال با آلبر کامو ملاقات می کند.  سال 1944، سال دیدار با ارنست همینگوی است. مجله «عصر جدید» طراحی می شود . کامو کار در روزنامه کومبا را ترجیح داده و آندره مالرو همکاری را رد می کند. در سال 1949، با انتشارکتاب «جنس دوم» فصل تازه ای در فمینیسم و مبارزه زنان برای کسب آزادی گشوده شد. «آدم زن بدنیا نمی آی، زن می شود». در سال 1951 با کولت آشنا می شود. در سال 1952 سارتر از کامو دور می شود و به کمونیست ها نزذیک می شوند.
در سال 1954 با انتشار «ماندرن ها» جایزه گنکور را دریافت می کند. این کتاب تصویری ژرف از زندگی روشنفکران سیاسی است. ماندرن به فرانسه ادیب با نفوذ و صاحب منصب معنی می دهد.
در سال 1955، همراه با سارتر در کنگره جنبش صلح در هلسسینکی شرکت می کنند. در سال 1956 پس از دخالت نیروهای شوروی در مجارستان، فراخوانی علیه این مداخله امضا می کند. در سال 1960 کامو فوت می کند. در اواخر ماه مه، به دعوت ژیزل حلیمی به نفع جمیله بوپاشا مبارز الجزایری که شدیدا شکنجه شده بود، وارد کارزار شده و در لوموند مقاله ای می نویسد. در سال 1961، بدنبال سرکوب وحشیانه تظاهرات الجزایری ها در پاریس، در تظاهرات اعتراضی شرکت کرده و رد همان سال مقدمه ای بر کتاب ژیزل حلیمی بنام «جمیله بو پاشا» می نویسد. در سال 1963 به شوروی و چک اسلاواکی سفر می کند و در سال 1966 رمان «تصاویر زیبا» را منتشر می کند. در سال 1967 در دادگاه راسل شرکت می کند و به مصر و اسرائیل سفر می کند. در کنار نوشتن به مبارزه در کنار زنان ادامه می دهد و در سال 1970 در کازار برای آزادی سقط جنین با جنبش آزادی زنان همکاری کرده و به یکی از گویا ترین سخنگویان جنبش زنان بدل می شود. در سال 1980 ژان پل سارتر فوت می کند و سیمون سال بعد «مراسم وداع» را منتشر می سازد. در سال 1986، سیمون دو بووار در 78 سالگی درگذشت. او در کنار ژان پل سارتر در گورستان مون پارناس پاریس آرمیده است .
 image022
 کوبا، سال1960ملاقات با چه گوارا

آن چه در بالا خواندید، نگاهی بسیار گذرا به زندگی این بانوان علم وادب و آزادی خواهی و برابری بود. هدف، تحلیل نبود و نویسنده نیز خود را شایسته این کار نمیداند. قصد بزرگداشت روز زن بود با استفاد ه از بهانه ای که نصب تصویر این زنان  بر دیوار پانتئون فراهم آورده است.