لانه من چون سمندر در میان اتش است : داکتر صبورالله سیاه سنگ

1920014_10201213400527180_1122756414_nدر آوازش شور و گرمای دادخواهی موج میزد. میگفت: از همان کودکی و نوجوانی در برابر ستم و زورگویی ناشکیبا بودم، نمیتوانستم خموش بنشینم یا در نقش تماشاچی بیدرد از کنار نابسامانیها بگذرم. میخواستم کاری کنم.

شناسنامه اش میتواند بهترین نماد “خواستن و توانستن” باشد، زیرا به یاری خداوند و خانواده – به ویژه پشتیبانی پدر – در رشته یی که دلش میخواست، آموزش دید، فراتر رفت و اکنون یکی از گردانندگان نام آور دستگاه وارسی و داوری هرات است.

همواره میگوید: “براى من قانون مهم است. با مجرمین نمیشود از در عاطفه و دلسوزى پیش آمد. آنها سزاوار برخورد جدی هستند.”

انبوهی از پرونده های سراپا اندوه با انگشتان او برگ گردانی شده، فراوان قربانی بیگناه را پناه امید و امید پناه گردیده و سرنوشت بسیاری از تبهکاران را به دادگاه سپرده است.

هنگامی که تلفونی با وی گپ میزدم، خود را “گنهکار” مییافتم؛ نه ازین رو که یک سو، دادستان سختگیر نشسته بود و سوی دیگر “فراری دلگیر”؛ بل برای آنکه هر دم در دلم میگشت “همین لحظه کوتاه یا بلندی که مهربانانه به من بخشیده شده است، میتوانست به بررسی یک پرونده خونین دیگر داده شود.”

به جایگاهش در افغانستان نمیتوان رشک برد. نوای تیک تاک ساعت بند دستش فشرده ترین هشدار “خطر” در هر گذر است. گاه در آستان خانه اش بم گذاشته اند، گاه نگهبان دم دروازه اش را کشته اند و بار بار به خودش گفته اند: «زندگی یا مرگ؟»

نامبرده در زادگاه نادیا انجمن و ستاره بینوا زیستار سمندروار را پذیرفته است؛ ورنه میتوانست (و میتواند) مانند نگارن یادداشت کنونی “سرنوشت همسر و فرزند” را بهانه آورد، پناهنده برونمرزها گردد و آنگاه – باز هم مانند نگارنده – از دوردستها ژست میهندوستی گیرد.

این دخت کابلستان که رسانه های نارسای سرزمین خودش کمترین یادی از وی میکنند، در روپوش شمار زیادی از روزنامه ها، هفته نامه ها و ماهنامه های باخترزمین روشنی انداز بر نام افغانستان میدرخشد: ماریا بشیر یکی از ده “دلیر زن جهان” و ماریا بشیر یکی از “صد اندیشمند برتر جهان”

جایزه “زنان دلیر” به بانوان نترس، سازمانده و روشنگر در گستره پاسداری از حقوق و توانایی زنهای سراسر جهان داده میشود و جایزه دومی به آنانی که با کارکردهای هنری، سیاسی و یا اجتماعی توانسته اند تاثیری بر یکی از سه روند پیشگفته در جهان داشته باشند. و او در هر دو گزینه آمده است.

برای نمایاندن هراس نشناسی ماریا بشیر بسنده خواهد بود تنها رویدست گرفتن برنامه های پنهانی آموزشدهی در سایه سالهای فرمانروایی طالبان را به یاد آوریم و اینکه چگونه در آن روزگار ارزش ستیزی و فرهنگ گریزی، فانوس آگاهی را در زیرزمینی خانه اش روشن میساخت و نمیگذاشت کودکان و نوجوانان مان در تاریکی بزرگ (یا کوچک؟) شوند و با آفتاب ستیزه جویند.

آیا گزین گویه های زیرین از زبان وی فراموشی پذیر خواهند بود:

“با دریغ، موانع زیادی بر سر راه ما به چشم میخورند. بار مان سنگین است. میدانیم که راه خیلی دشوارگذار است؛ ولی خسته نشده ایم. تلاشهای خود را دنبال میکنیم و قطره قطره دریا خواهیم شد.”

“نیت و هدف من در راه خدمت به مردم و ملت افغانستان و مخصوصاً زنان این سرزمین چنین است: تا زنده ام خدمتگار خواهم بود.”

“به نیروی جوانان برومند کشورم امیدها دارم. در نگاه من آنها با بینش باز و با تجربه های بزرگی که از سن شان بیشتر است، در این جامعه سرشار از رویدادها پرورده شده اند. اکنون اکثریت شان به آموزشهای پیشرفته میپردازند و حتا برخی از دانشجویان ما “ممتازترینهای جهان” به شمار میروند.”

“اگر من بگویم که مشکلات خانوادگی دارم و زنان دیگر هم بگویند که با مسایل خانوادگی ‌مواجه هستند، در این صورت، آینده افغانستان به کجا خواهد کشید؟ باید با تمام این خطرها مقابله کنیم.”

“اقدامات بسیاری از نهادهای محو خشونت علیه زنان در کشور حالت نمایشی داشته اند. اکثر این نهادها به دنبال منافع مالی خود هستند تا مبارزه واقعی با مسئله خشونت علیه زنان.”

ماریا بشیر توانسته است در شمار دوشیزگان نامراد هریوا – آنهایی که دست به خود سوزی میزنند – کاستی آورد  ولی آیا خواهد توانست گراف کشته و زخمی شدن زنان و دختران از سوی سالاران سنگدل خانواده ها را نیز پایان آرد؟

خداوندا! به خودش نیروی فزون بخش و به بدخواهانش یک خرده خرد!

[][]

کانادا/ هشتم مارچ 2014