کارت شؤونیزم در «بازی بزرگ» افغانستان قابل توجه و دقت سیاسیون و جوانان آزاده و ترقیخواه! : نویسنده دوکتور سید احمد جهش دوشنبه 14 سپتمبر سال 2014

نویسنده دوکتور سید احمد جهش

دوشنبه  14 سپتمبر سال 2014 ترسائی

 

دکتور سید احمد جهش     درینجا میخوانید:

پاتریاتیزم، نشنالیزم و شوینیزم.

استفاده ی استعمار از کارت شوینیزم.

در افغانستان هیچ ملیتی بالای ملیت دیگر ستم نکرده است.

مکتب جدید سوسیالیسم شؤونیستی بعد انقلاب ثور.

استفاده ی مشترک روس، امریکا و پاکستان از کارت شوینیزم.

دوکتور نجیب اله هم قربانی ی شوینیزم شد.

درسی با مدارک مستند برای شوینیست های افغانستان.

جناب اشرف غنی، قربانی دیگری از شوینیزم.

پلان احتمالی امپریالیزم در تبانی شوینیزم افغانی.

پیشتبصره:

قبل از پرداختن به بحث حاضر؛ لازم می بینم تا توجه خواننده گان عزیزمخصوصاً نسل جوان را به سه مقوله و مکتب سیاسی یعنی :ـ

ـ پاتریاتیزم یا میهن دوستی ومیهن پرستی،

ـ نشنل ایزم یا ملت گرایی ، ملیت گرائی یا تبارگرائی،

ـ شؤونیزم یا اغراق در ملیت گرایی یا نشنلیزم تنگ نظرانه؛ معطوف دارم.

زیرا قراریکه درک کرده ام این سه اصطلاح سیاسی مخصوصا نشنل ایزم وشؤونیزم در نوشته های مرتبط بعضی از نویسنده گان هموطن انعکاس درست نیافته است و در یکی از همچو نوشته ها؛ نویسنده محترم به هجو ومذمت نشنل ایزیم پرداخته است حال آنکه مطلب به دقت معطوف بر چنین مفهوم نیست ، شاید نویسنده نشنل ایزم را با شؤونیزم اشتبا ه کرده باشد.

از تاریخ سیاسی جهان میتوان دو نوع نشنل ایزم را دریافت که هر دو نیکو، ممد حیات ، آزادی و ترقی اند. اگر نشنل ایزم ، احساس وافکار واقدام نشنلستی وجود نمی داشت امروز همه ممالک جهان بجز از ممالک استعماری؛ در قید اسارت و بندگی میبودند و تاریخ جهان قهرمانانی چون غازی امان الله ، جمال عبدل ناصر، سکارنو ، نهرو، پاتریس لوممبا، دوکتور سنیاتسین پدر انقلاب بورژوا دیموکراتیک چین ، جوزف بروز تیتو ، فیدل کاسترو، دوکتور چیگوارا، هوگوچاوز و نلسن مندلا را به خاطر نه میداشت.

1-  ملی گرائی یا نشنل ایزم ملت ها ( نشنلیزم عرب و دیگر ممالکی که در بالا از قهرمانان شان یادآوری شد).

اکثر نشنلست ها بعد از حصول آزادی و رسیدن به قدرت  مانند سکارنو ، ناصر ، کاسترو، تیتو و چاوز به طرف چپ میروند و بعضی مانند نهرو و سینیات سین که یکی از اصول سه گانه اش همکاری با حزب کمونست چین بود؛ موقف سنتر چپ را احراز میکنند. میتوان گفت که نشنل ایزم ملت ها یا ملی گرائی خارچشم استعمار و امپریالیزم  بوده وهست.

2- ملیت گرائی یا نشنل ایزم قومی وتباری.

ما همه نشنلست هستیم و قسم طبعی حق داریم که نشنلست باشیم .هرکس حق دارد که به زادگاه خود، به زبان مادری خود و به فرهنگ خود عشق ورزد و در انکشاف و شگوفانی اش ساعی و در دفاع اش سرباز باشد. با وصف آن؛ اما به خاطر باید داشت که اگر ما اهداف مقد س بالا را در جامعه چندین تباری ما از حساب دیگران بدست میاوریم؛ اضافه ستانی نموده کوشش میکنیم که عرصه را به دیگر ملیت ها تنگ سازیم، مانع انکشاف شان شویم ، کلمات زبان مادری شان را لغات خارجی بدانیم…

در اینجاست که به شؤونست  تبدیل میشویم و فاصله بین نشنال ایزم و شوینیزم خیلی کوتاه و مثل یک خط باریک و قرمزاست .

از نمایندگان مکتب شؤونیزم افغانستان میتوان از محمدگل مهمند ، حفیظ الله امین، گلبدین حکمتیار و بعضی از اعضای حزب شؤونستی “افغان ملت” نام برد.البته خورد و ریزه ها شان زیاد است که ارزش یاد آوری را ندارند.

موردی را که به همه باید خاطرنشان نمود این است که در جهان امروزی شؤونیزم مردود میباشد، زیرا تجارب فاجعه انگیز آن در اقصا نقط جهان؛ خاطرات شومی به ملت ها و مردمان باقی گذاشته است.

تنها امپریالیزم است که جهت بدام انداختن خلق ها، طوریکه از کارت اسلام  استفاده میکند، شؤونیزم را نیز چون حربه و افزار به خدمت میگیرد که در متن مقاله صحبت خواهد شد.

کارت شؤونیزم در بازی بزرگ افغانستان

صفحات تاریخ افغانستان اثبات گر آنست که در طول تقریباً دو قرن اخیر نیروهای استعماری غرب و شرق در «بازی بزرگ» شان در افغانستان همیشه کارت پشتونیزم یا شؤونیزم (اغراق در ملیت گرائی یک قوم خاص) را بکار برده اند. مخصوصاً انگلیس ها که در این مورد پیشقدم بودند و چند مراتبه به افغانستان لشکرکشی نموده شاهان و امیران پشتون را که جهت روز مبادا نزد خود نگهمیداشتند چون دلقکان از سمت مشرقی و یا جنوبی به افغانستان میآوردند، نصب میکردند و باز بر میکندند و از بین میبردند؛ و بدین صورت توانستند بازار تجارتی و ثروت سر شار شبه قاره هند را به خود اختصاص داده از دسترس روسیه تزاری در امان دارند و در این بازی برنده باشند.

در مقابل این ملیتهای باهم برادر و باهم برابرافغانستان و نه کمتر از همه پشتون ها اند که از اول «بازی» تا کنون سراسر بازنده بودند وبازنده هستند، آنها در اثر تجاوزات استعماری و جنگهای برادران سدوزائی و محمد زائی تلفات جانی و مالی عظیمی را متحمل شدند . طوریکه تاریخ گواهی میدهد شاهان و امیران پشتون بالای همه ملیت های افغانستان ظلم نمودند و به خاطردوام قدرت خود سران قبایل را با معاش های مستمری و رتبه های اعزازی خریدند، ملیت پشتون را در فقر و بیسوادی و جهل مرکب نگهداشته از مزایای تمدن دورساخته و چون ابزار در سرکوب دگر ملیتها بکار بردند و از همه بدتر آنکه در طول سالهای متمادی به ملیت پشتون تلقین کردند که تو اکثریت هستی ، تو برادر کلان هستی ، تو باید همیشه در قدرت باشی.

این یک تلقین استعماری و امپریالستی است که از سرچشمه تفرقه انداز و حکومت کن آب میخورد . متاسفانه  امروز بعضی از رهبران همه ملیت های افغانستان به روحیه شؤونیزم شستشوی مغزی شده اند و هستند نخبه گان پشتون که با داشتن چند دوکتورای علوم هنوز هم  نمیخواهند و یا نمی توانند از خر شؤونیزم پائین آیند.

در مقابل عده ای نا راضی با نوشته های طویل و عریض شان از حل  مسئله ملی صحبت میکنند . باید گفت که حل مسئله ملی به معنی تقسیم پوپُست های دولتی ونعم مادی و معنوی وطن به طور مساویانه و یا طبق سهمیه هر ملیت نیست. این راهیست به ترکستان ، راه کشمکش ، راه جنگ و بربادی .

مسئله ملی کدام  معما و معادله چند مجهوله نیست .حل مسئله ملی در «حکومت قانون» است . اگر قانون برای همه شهروندان یکسان بوده منصفانه ، عادلانه و یکسان تطبیق گردد کدام سوالی باقی نمیماند.

در افغانستان هیچ ملیتی بالای ملیت دیگر ستم نکرده است برعکس شاهان و امیران پشتون ، سران قبایل ، خانها و ملکها و متنفذین محلی همه ملیت ها بالای مردم ستم نموده اند و بعضاً خانها و متنفذین دیگر ملیت ها نیز با دستگاه دولت ارتباط نزدیک داشته، معاش خور آن بوده و به آن “راپور خیریت” میدادند و امروز نیز می بینیم  که بعضی از رهبران ملیت ها نه به خاطرمنافع ملیت خویش بلکه به خاطر لحاف ملانصر الدین با هم در تبانی اند و در انتخابات برخلاف منافع علیای مردم و وطن ساخته کاری و خیانت نمودند .

جای تعجب است که جناب عالیمقام اشرف غنی احمدزی بعد از اینهمه افتضاح و بدنامی؛ چطور میتوانند ریاست جمهوری کنند؟  شاید پشیمان باشند که چه بدی کرده است؛  اما چه کند حکم بادار است که باید سر مردم افغانستان تحمیل گردد .

اگر این افزار ها غیرت داشته باشند بهتر است تنابی را گرفته خود را کشال کنند. از اینکه خارجی ها از هزاران فرسخ دورتر بیایند و با استفاده از کارت شؤونیزم که در هر وقت و در هر جای آنرا در جیب دارند چوکی های این آقایون را تعیین نمایند . می بینید که امپریالیزم در تلاش است تا ممالک را از مرز های قومی ، تباری و دینی تجزیه نماید تا اداره آنها برایش آسان باشد. مثال های برجسته این مطلب عبارت انداز یوگو سلاویای مقتدر بود که با حملات مرگبار متوالی طی سه ماه تمام، کلیه تاسیسات عامالمنفعه و اقتصادی ی آن را بمبارد و نابود ساختند و ازین کشور آباد و مقتدر پنج کشور ضعیف  وکوچک ساختند؛ و  در شرقمیانه –  لبنان، عراق، لیبیا  و اکنون نوبت اوکراین است.

بخاطر آنکه این ابزار ها به خود بیایند و از خواب بیدار گردند و بدانند که امپریالیزم طوق شؤونیزم را جهت اهداف جیوپولتیک خود به گردن شان انداخته و عاقبت همه نابود میگردند و افغانستان را با خود یکجا برباد و تجزیه میکنند؛ مثال های چندی ازتاریخ  و تراژیدی معاصر افغانستان میاورم :

با پیروزی انقلاب ملی دیموکراتیک ثور؛

که همه مردم نسبت مظالم مستبدان آل یحیا ازآن استقبال نیک کردند و منتظر روشنی درافق تاریک وطن بودند هیولایی بنام امین ظهور نمود و دود از دمار مردم کشید. او در حالیکه دم از سوسیالیزم و کمونیزم میزد مکتب جدید سوسیالسم شؤونستی را ابداع و در منجلاب شؤونیزیم به تبانی با گلبدین و پاکستان افتاد. الحق که پاکستان وگلبدین ماهرانه اورا باکارت شؤونیزم فریب دادند، نتیجه آن شد که سر خود و همفکران خود  را از دست داد.

از جانب دیگر  در زمان داودخان و بعد ازآن یک تعداد نا راضیان رژیم به مزدوری دشمن دیرین افغانستان به پاکستان رفتند که گویا قرار ادعای شان “وطن اشغال شده و اسلام در خطر است”؛ چون وطن و اسلام برای همه شان مشترک بود ایجاب مینمود تا همه یکجا شده جبهه وسیع مقاومت را تشکیل دهند اما چنین نه شد ، استعمار پیر، امپریالیزم امریکا و شیطان منطقوی شان باز هم کارت های قومی را ماهرانه بازی نمودند.  به تنظیم های پشتون تبار امتیازات بیشتر دادند؛ برای تنظیم های هزاره اصلا در پاکستان جای نبود آنها با رویه مشابه توسط آخوند های ایران جذب شدند . دشمن های قسم خورده افغانستان فریدم فایتر ها را تا دندان مسلح و به جنگ مردم و وطن شان فرستادند که اکثرا به خاطر تصاحب مناطق وغنایم به جان هم میافتادند .

پلان وحشتناکی بود که طی آن از هرطرف؛ افغان کشته میشد .

در اواخر زمان حکومت زنده یاد ببرک کارمل؛

از ظواهر چنین به نظر میامد که بنا بر تسلط گرباچوف و دارو دسته فروخته شده اش  در بیروی سیاسی حزب کمونیست شوروی و نفوذ ستون پنجم خارجی  در همه برونشهای دولت شوروی وضع نا به سامانی بوجود آمده قدرت دولتی شکل یک مثلث را به خود گرفته بود که بیروی سیاسی و “ک جی بی” یک ضلع ، وزارت داخله و اردو؛ اضلاع های دیگر مثلث را میساخت، بدین اساس با تخطی از پرنسیپ های یک دولت سوسیالستی سیاست تزاری را در افغانستان پیاده نموده ظاهرا جهت تحکیم قوای مسلح افغانستان اما بخاطر “رضایت” ملیت پشتون بازهم کارت قومی را بکار برده در پهلوی ببرک کارمل دو مرد مقتدر پشتون تبار یعنی جناب گلاب زوی را در وزارت داخله و فقید دوکتورنجیب اله را در خدمات اطلاعات دولتی خیلی تقویه نمودند و حتی مشاورین را به خلقی و پرچمی تقسیم کردند و دور از امکان نخواهد بود اگر گفته شود که بنابر تجربه ایکه از حفیظ الله امین داشتند، فکر میکردند که اگر یکی از این نیروها تمرد کند روسها بتوانند آنرا توسط جناح دیگر سرکوب نمایند. در نتیجه توانستند مانع وحدت حزبی و ثبات سیاسی دولت افغانستان گردند .

بعد از جلسه ریکجیاویک و تفاهمی که بین مسکو ، واشینگتن و اسلام آباد صورت گرفت روسیه از تمام مواضع خود در اروپای شرقی و کشورهای که راه رشد غیر سرمایه داری را در پیش گرفته بودند منجمله افغانستان عقب نشینی نمود و پلان مشترکی را با امریکا و پاکستان در افغانستان روی دست گرفتند که ما همه شاهد پسامد های ناگوار آن هستیم . این دسیسه که هدف نهائی آن تخریب وانفجار ح د خ ا از داخل، تضعیف قوای مسلح افغانستان و مساعد نمودن زمینه جهت انتقال قدرت به نیروهای مخالف بود؛ در دو مرحله سیاسی و نظامی عملی گردید که در هر دو مرحله  با کارت تبارگرائی متحداً توسط روس ، امریکا و پاکستان  بازی شد که عملیات مسقیم آن بدوش مشاورین روسی به نمایندگی از روس ها ، به دوش آقایان گلبدین حکمتیار و اشرف غنی احمد زی ( طوریکه  خانم ثریا بها در نوشته اخیر خود اشاره نموده که اشرف غنی در جلسات قومی در کنار دوکتور نجیب قرار داشت) به نماینده گی از پاکستان و امریکا بود .

برای تطبیق مرحله سیاسی بربادی حزب و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان قرعه بنام قربانی ای به اسم دوکتور نجیب الله برامد و با رویداد تراژیک پلینوم هجده دوکتور نجیب اله  به هدایت گرباچف به کرسی منشی عمومی ح د خ ا ارتقاء نمود. او یکه تاز میدان شد، کرسی ریاست جمهوری را نیز اشغال کرده مذبوحانه و ساده دلانه میخواست مصالحه ملی گرباچوف را در افغانستان پیاده کند؛ ناجی مردم و قهرمان دوران گردد!

البته مصالحه ایجاب میکرد تا با گروه های مختلف اپوزسیون تماس حاصل نماید؛ در این تماسها او سخت فریفته ای گفته ها و وعده های عالیجنابان گلبدین حکمتیار و اشرف غنی احمد زی گردید و صرف بالای همتباران خود اعتماد نموده در یک چرخش 180 درجه ئی به سابقه و تعهدات خود پشت پا زد و با همتباران پیوست و ملیت برادر پشتون را برادر بزرگ و دیگر ملیت ها را برادر خورد خواند.

این چنین افکار و اعمال اگر نظر یک شخص عادی باشد هیچ باکی نیست؛ اما یک رئیس جمهور باید بدون تبعیض وامتیاز رئیس جمهور همه شهروندان افغانستان باشد و کلمه مهتر و کهتر برایش مفهوم نداشته باشد. یعنی همه را باید به یک نظر ببیند.

این طرز تلقی و منش جناب دوکتور نجیب الله؛ موقفش رامخصوصا نزد ملیت های دیگر سخت متزلزل ساخت. او ظاهراً به همتباران خود اعتماد نمود. اما در واقع با استفاده از کارت تبارگرائی سخت فریبش دادند و به او خیانت کردند. دوکتور نجیب اله حتی گمان نمیکرد که طالبان به مثابه افزار غرب و پاکستان مبادرت به قتلش نمایند.

از اینهمه معلوم میگردد که او شناخت عمیقی از تضاد طبقاتی و مبارزه اضداد نداشت ورنه بدست خود؛ خودش را به دام نمی انداخت. او به ملل متحد اعتماد کرد و نمیدانست که ملل متحد ابزاری در دست امریکا است و پلان صلح ملل متحد در حقیقت پلان امریکاست و بس. و امریکا بنا بر منافع خود حاضر است ریشه هرنوع چپ را نابود کند، مگر آنکه وظایفی را برایش انجام دهد.

من در این لحظه برای فاجعه متاثر و مغموم استم . مقصدم آن نیست که زخم های سابقه را تازه نمایم، بل میخواهم برملا سازم که شؤونیزم برای رهبران سیاسی  و پیروان شان چقد ر مصیبت آوراست .

ثبوت آنکه ملل متحد بعد از سقوط اتحاد شوروی به افزار منافع سیاسی امریکا و متحدینش تبدیل شده است بیانات اخیر رهبر روسیه فدرالی ولادیمیر پوتین است.

او اخیرن در یک مصاحبه مطبوعاتی خاطر نشان نمود که استفاده ابزاری امریکا و متحدینش؛ موجودیت ملل متحد را تحت سوال قرار داده و جهت اعاده جایگاه آن ضرورت  است تا سازمان ملل بازسازی گردد.

جهت تحقق توطئه ء  نظامی مسکو – واشنگتن –اسلام آباد؛ مردی از نظر سیاسی کودن و از نظر “دی ان ای” شؤونیست ولی از نظر نظامی قوی و با تجربه که سال ها پشت دشمنان را به خاک زده بود یعنی آقای جنرال تنی وزیر دفاع دکتور نجیب الله انتخاب شد.

باز هم گلبدین حکمتیار و مشاورین روسی دست بکار شدند بازهم کارت شؤونیزم و رندی گلبدین که با یک حرکت ماهرانه؛ گذ شته وآینده قربانی خود را برباد داد .

برای حکمتیار یک چیز مطرح بود و آن به راه افتادن کودتا ، در گرفتن آتش و تلفات سنگین جانی و مالی قوای مسلح افغانستان؛ او دیگر به تنی علاقه ای نداشت و چونانکه مانند یک  دستمال دست پاک کاغذی به دورش انداخت .

آقای تنی که از دود شؤونیزم کور شده وعقل خود را از دست داده بود به اردو  و ملتی که او را پله به پله به سکوی قدرت رسانده بود خیانت نمود و با بی غیرتی نزد دشمنان قسم خورده ی وطن پناهنده شد. شهنواز تنی اگر مرد میبود بهتر بود تا یک مرمی به مغز خود شلیک میکرد. این است اضرار شؤونیرم که رهبران شؤینیست افغان ازآن باید در حذر باشند.

گرچه جنرال ارشد اردوی قهرمان افغانستان جناب نبی عظیمی در مورد کودتای تنی معلومات مفصل و دست اول را ارائه کرده اند، میخواهم به یک نکته ای ازاظهار نظرات خوانندگان محترم تماس گیرم وآن این است که تعلل دوکتور نجیب اله در مورد گرفتارکردن تنی برای شان شکل معما دارد. فکر میکنم در اینجا معمایی در کار نیست. تعلل دوکتور نجیب سه علت دارد:

اول آنکه جهت حفظ ثبات در اردو، ذوکتورنجیب اله میخواست با دادن مهمانی و مذاکره با تنی او را متحد خود سازد تا ازکودتا صرف نظر کند.

دوم آنکه دوکتورنجیب نمیخواست برادران بزرگ را آزرده سازد و فکر میکرد با گرفتاری تنی قطعات چندی از اردو به طرفداری تنی وضع را بد تر سازند.


سوم آنکه چون در این دسیسه  استخبارات  خارجی دست داشت  و هدف عمده آن تضعیف اردوی افغانستان بود بناءً رول مشاورین و اطرافیان نزدیک نجیب اله و شهنوازتنی را نمیتوان کم بها داد؛ که یکی را تشویق به تعلل و دیگری را تشویق به کودتا کرده برایش وقت کمائی میکردند .  

برای من منحیث یک فرد دور افتاده بسیار دشوار است تا وضع روانی دوکتور نجیب را در آن مقطع زمانی ارزیابی نمایم . طبق معمول وقتی رئیس جمهور احساس خطر نماید فورا به رفع آن اقدام میکند. از طرف دیگر رئیس جمهور منحیث داکتر طب باید میدانست که وقایه آسانتر و ارزانتراز تداویست!

ازاین رو با یک عملیه به اصطلاح عاجل جراحی تنی را باید از سر راه خود دور میکرد اما نکرد. در اینجاست که رول نزدیکان او در تعللش برجسته میگردد.

مثال دیگری از وحشت و جنایات شؤونیزم . درس دیگری برای شوینست های افغانستان مگر از اوکرائین:

امپریالیزم امریکا به خاطر اهداف جیوپالیتیک و جیواکانومیک خود جهت تصاحب “سبد نان اروپا” یعنی اوکرائین واستقرار پایگاه های ناتو نزدیک سرحدات روسیه مرتکب  جنایت هولناکی در اوکرائین گردیده و با استفاده از کارت شؤونیزم جنگ ملیت ها و زبان ها را مشتعل ساخت . ثمره این جنایت تخریب شهرها و قریه ها، کشتار هزارها انسان بیگناه و آوارگی بیش از صد ها هزار نفر در “دنتسک”  و لوگانسک ( نواحی جنوب شرقی اوکرائین ) میباشد.

امپریالیزم جنایتکار امریکا در حالیکه دم از دیموکراسی و حقوق بشر میزند ریئس جمهور اوکرائین را که به اصطلاح غربی ها بصورت دیموکراتیک انتخاب شده بود توسط  کودتای شؤونستی فاشیستی با مصرف پنج ملیارد دالر سرنگون ساخت وافراد گروه شؤونستی سکتور راست و پیروان ستیپان باندره را ( ستیپان باندره در زمان جنگ عمومی دوم با فاشیست های المان همکاری داشت ) بعد از واقعه خونین میدان به قدرت رساند.

افراد متذکره به مجرد غصب قدرت قانون اساسی اوکرائین را ملغی نموده و زبان روسی را در دوایر دولت از رسمیت انداختند از این لحاظ مردمان کریمیا و جنوب شرق اوکرائین که همه روسی زبان اند حکومت شؤونستی کیف را به رسمیت نشناختند ، کریمیا به روسیه پیوست ، دنتسک و لوگانسک استقلال خود را اعلان کرد.

حکومت کیف به عوض مذاکره و سازش؛ خواست تا مخالفین را سر کوب نظامی کند و با یک تصمیم احمقانه به دست خود؛ وطن خود را ویران و مردم خود را قتل عام کرد.

عین جنایات را شؤونست های افغانستان با تخریب کابل و کشتار کابلیان انجام دادند.  بی دلیل نیست که اوکرائین را افغانستان اروپا میگویند . البته شؤونستها باید بدانند که  امریکا بعد ازاستفاده ابزاری ازایشان؛ آنها را رها کرده  حمایه نخواهد کرد آنگاهست که نورنبرگ ثانی درانتظارشان خواهد بود.

همه چیز سرِ ” آی ام اف” ، بانک جهانی  و آقای اشرف غنی دور میخورد.

اکنون که درامه مضحک شمار اراء درانتخابات خجالت آور افغانستان به پایان رسیده توجه تان را به تبصره ای درمورد جلب مینمایم :

چرا جناب اشرف غنی؟

اشرف غنی عضو “گنگ (داره) بیروت” قربانی ای است که مانند شاهان وامیران پشتون نه در “دیره دون”، بل در ایالت ویرجینیا و حومه ی واشنگتن منتظر بود تا دین خود را در بازی بزرگ امپریالیزم  در افغانستان و آسیای میانه به ولینعمت خود ادا نماید.

فکر میکنم او وظایف خود را نه تنها در این سیزده سال بلکه در سالهای پیشین همیشه بسیار به وجه احسن به بادار خود انجام داده و شؤونست درجه اولی است که امریکا میخواهد با وجود مریضی و ضعف مزاجی به هر وسیله ممکن (طبق فرموده معاونش) با استفاده از همه ابزار های خائین و بیشعور (نوکران ارگ ریاست جمهوری، اعضای کمسیون انتخابات ، دهقانهایی که باید صندوق ها را پر کنند و حتی نماینده گان شعبه ای از وزارت خارجه امریکا به اصطلاح سازمان ملل و انواع ساخته کاری های دیگر) ریئس جمهور افغانستان بسازد.

قبل ازسخن درباره محترم دوکتوراشرف غنی این عوام فریب بی بدیل که دروازه همه ادیان را دقلباب کرده واکنون تسبیح یک متره میگرداند؛ به بررسی پلان امریکا که به صورت مستقیم توسط استخباراتش وغیرمستقم توسط محترم اشرف غنی وهمفکران شؤونست وآدمکشان و تروریستان و قاچاقبران پشتون تبارش عملی میگردد میپردازم.

پلان احتمالی امپریالیزم :

— ادامه وضع موجود .

— تصرف در آزادی سیاسی واقتصادی افغانستان.

— اداره و کنترول اردو، پولیس و استخبارات افغانستان.

— سرقت سنگهای قیمتی و معادنی که در سطح زمین قرار دارد.

— ترور مردم افغانستان با استفاده از طیارات بی پیلوت به بهانه جنگ با تروریزم.

— ادامه غرس خاشخاش .

— دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی .

— حفظ دستگاه فاسد دولتی.

— نابودی فرهنگ بومی مردم ، ترویج فحشا وانواع بدعت های دیگر.

— ترویج بیشتر اقتصاد منحط نیولیبرال (آرزومندم در آینده نزدیک بتوانم درمورد اقتصاد نیولیبرال یا واشنگتن کانسنسوس معلوماتی خدمت خواننده گان عزیز تقدیم کنم)

— جلوگیری از تبارز رهبران ملی وغمخوار مردم.

— جلوگیری از توسعه و پختگی مؤسسات سیاسی مردمی.

— وبالاخره تجزیه افغانستان به شمال وجنوب ،

حتی به آنهم اکتفا نخواهد شد بلکه برادران تاجک وهزاره و اوزبک نیز بخش خود را خواهند گرفت و جناب آغای ” خان اغا خان”  نیز پارچه ای را در شمال شرق افغانستان برای فرقه اسماعیلیه دست و پای خواهد کرد. (او که مال بیت المال و دارائی را که به مردم افغانستان تعلق داشت یعنی هوتل کابل( سرینای امروزی) را در قلب پایتخت و نزدیک قصر ریاست جمهوری که از نظرمادی ومعنوی بی بها بود به قیمت کاه ماش بدست آورد؛ بد نخواهد شد تا معدنی از جواهرات افغانستان را در بدخشان نیز بدست آرد!).

— انتقال پایگاه های تربیه تروریستان به داخل افغانستان مخصوصا در مناطق پشتون نشین و “سرحدی” و صدور طالبان همراه با برادران سلفی ، وهابی، دیوبندی ،القاعده  ئی و داعشی شان به آسیای مرکزی ، ایالت زنجان چین ، قفقاز و روسیه.

ببینید که چه سرنوشت شوم و تراژیک در انتظار وطن و مردم ماست!

وقت آنست که رهبران افغانستان مخصوصا رهبران شؤونست افغانستان از خواب بیدار شوند به سرنوشت غم انگیز خود و مردم خود فکر کنند، کارت اختلافات قومی  و مذهبی امپریالیزم و شرکایش عربستان سعودی و پاکستان را مسترد کرده به جیب خود شان بگذارند ، طوق بنده گی اجانب را بدور انداخته طرف مردم را بگیرند.

رهبران خائین و مزدور! از تهدیدات امریکا و ناتو که اگر قرارداد را امضا نکنیم ما را ها میکنند؛ نترسید  ، آنها دروغ میگویند،  کرگسها و لاشخورا ن شکار را رها نمیکنند.  اگر ما را رها کنند؛ روز آزادی و خوشبختی ما خواهد بود. ما یک مملکت هستیم، امکانات و ظرفیت های عظیمی داریم ، سی ملیون نفوس داریم ، مردم ما زحمتکش، باحوصله  و پر طاقت اند ، جوانان بیدار وتحصیل کرده داریم . کوه  و دامان ما پر از ثروت است. فکر نکنید که افغانستان اتاق ایست تاریک که  فقط یک دریچه بطرف ناتو وامریکا دارد. اگر موقف بیطرفی و عدم انسلاک خود را احیا کنیم همه ممالک جهان به تضمین ذخایر طبیعی ما هرنوع  کرید ت که بخواهیم به دسترس ما میگذارند. از گدائی و قرض کردن چیزی ساخته نمیشود. یک دولت وقتی قوی و باثبات میگردد که منابع سرشارعایداتی داشته باشد.

خصوصی سازی یک دیزاین نیولیبرال است .هدف آن قطع منابع عایداتی دولت و بدین وسیله تضعیف دولت و تبدیل آن به ابزار قدرت اولیگارش ها میباشد. بناءً جهت تزئید عایدات دولت بانکها و مخابرات که پُر درامد ترین مؤسسات اند باید به درجه اول ملی ساخته شوند. البته نه در دوره اشرف غنی؛ چه او نماینده درجه اول “آی ام اف” و “بانک جهانی ” است واین دو موسسه تاراجگر و غارتگر با چه زحماتی میخواهند او را به تخت کابل نصب کنند زیرا یکی از وظایف مهم آقای اشرف غنی آنست  که همه دروازه های افغانستان را بروی “آی ام اف ” و “بانک جهانی” باز نگهدارد تا بزنس های قارونی آنها چاق شود!

در این نوشته مقصد از اولیگارشی حکومت مطلقه سرمایه و اولیگارش ها – سرمایه دارانیست که حکومت را در دست دارند؛ مثال برجسته آن پوتین در روسیه و پروشنکا در اوکرائین است. اما در اولیگارشی جهانی؛ اولیگارش های ایرانی، ترکی، عربی، اروپائی و امریکائی ترجیح میدهند در پُشت پرده بوده حکومت را توسط گماشتگان خود (به اصطلاح نمایندگان مردم) اداره کنند .اولیگارش ها با هم ارتباط نزدیگ داشه خود را “جامعه جهانی”  میگویند وهمه با نمایندگان شان یکجا در مسایل جهانی از یک سوراخ هوا خارج میکنند اما بعضا روی منافع شان حاضر اند شکم یکدیگر را بدرند ، جنگ های امپریالستی اول و دوم و جنگ سوم که در راه است شاهد مدعای ماست.

منابع طبیعی افغانستان و موقعیت ستراتیژیک آن کسانی را که میخواهند جای پای در منطقه یورواسیا داشته باشند بطرف افغانستان جلب نموده است. اولیگارشی جهانی در افغانستان ادعای منافع دارد و هم دستیاران خود را درافغانستان  دارد و در حال نصب کردن آنها در سکوی قدرت است . تصادفی نیست که آغا خانی ها و دوستم در کنار اشرف غنی ایستادند .آغای خان آغا خان به انگلیس ، جناب جنرال عبدالرشید دوستم به ترکیه و ترکیه به ناتو ارتباط دارند. چنانکه می بینید باز همه چیز سرِ آی ام اف ، بانک جهانی  و اشرف غنی دور میخورد.

با عرض حرمت