دیـــــــــــــگر خیال یار به دردم نمیخورد
امـــــــــــــیدی از بهار به دردم نمیخورد
ادامه خواندن بـــه دردم نـــمـــیــخــــورد : نـــذیـــر ظـــفـــر
دیـــــــــــــگر خیال یار به دردم نمیخورد
امـــــــــــــیدی از بهار به دردم نمیخورد
ادامه خواندن بـــه دردم نـــمـــیــخــــورد : نـــذیـــر ظـــفـــر
چــــشم سبز تو نو بهار منست
خط و خال تو در شکار منست
کشــــــــته گردم به تیغ ابرویت
در صف عا شقان شعار منست
تعمیر دل
پایم کس ار به تیشه نیرنگ مـــــی زند بر شیشه ی شرافت خود سنگ مـــی زن
تعـــمیر دل به خشت ادب گردد استوار نقش و نگــــار٬ مانی ارژنگ مـــی زند
هر واژه در شفافی خود امتحان شـــود حـــــرف بجاست بر دل اگر چنگ می زند
هر روز مردمــــان مرا زار میکشند
گاهی به خانه گاهی به بازار میکشند
امواج خون شده وطــــــنم از پلیدیان
در پیش چشم حضرت دادار میکشند
کهندژ استواراست،سرخم نکرد
اگرچه جسم وجانش آمد به درد
کهندژ صاحب چون شیر دارد
سرِخصم را ازتنش می درآرد
رفته رفته با غم، تکرار عادت می کنم
با قلم وکاغذ وسیگار عادت می کنم
روز وشب آهنگ غم خواهم نواخت
در نوایی سنتور و گیتار عادت می کنم
ادامه خواندن عــادت مــــــــــــــی کنـــم:نـــثــار احــــمـــد کــوهــیـــن ازفیض آباد_ بدخشان.
ای طالـــب ِ دغـــــــا بخدا می شناسمت
از قتل و انتــــــحارو جفا می شناسمت
عجب چاک گریبانت قشنگست
طلوع صبح تا با نت قشنگست
مثال ِغنـــــــچه های نو شگفته
شمیم و عطر دامانــت قشنگست
متاسفانه ما مسلمانان در عصر حاضر چنان محسور رسانه های غربی شده ایم که اگر انها به مقدس ترین مقدسات ما توهین بکنند، بازهم نه تنها اعتراضی نمی کنیم بلکه با انها همصدا هم می شویم. اینکه انکلا مرکل گفته { کودکان مسلمان درحالی به المان پناه می اورند که خانهء کعبه به انها نزدیکتر است! } این سخن نه تنها یک دروغ و خلاف واقعیت است بلکه یک اهانت اشکار به مقدسات مسلمین می باشد!
درحالیکه تنها کشور سوریه بیش از 6 میلیون اواره دارد، کشورالمان فقط 20 هزار مهاجر را پذیرش کرده. واین درحالی است که حداقل دو میلیون اواره سوری را کشوراسلامی ترکیه قبول کرده است… بنابراین مهاجر پذیری المان در ماقبل ترکیه بسیار ناچیز تر از انچیزیست که رسانه ها بزرگنمایی می کنند…
کشورهای مصر و اردن نیز صدها هزار اواره سوری و عراقی را متقبل شده اند … کشورهای اسلامی اعم از ایران و پاکستان وترکیه و امارات و عربستان صدها هزار بلکه میلیون ها مهاجر مسلمان خود را پذیرش کرده اند… کسانی که مکه و مدینه را از نزدیک دیده اند به خوبی می دانند که بخش اعظمی ازمردم ساکن در امارات و عربستان از مهاجرین عرب و افغانی و بنگلادیشی و افریقایی هستند!
ادامه خواندن مکر اروپایی و توهین مرکل به خانهءکعبه :نوشته – داوود عطایی کندهاری
بې له شک ټول هنرمندان او هنرپوهان په دې خبره کې سره متفق دي چې ارواښاد منان ملګری د افغانستان د تیاتر ،سینما ، ډرام او تمثیل غوره او بې جوړې لوبغاړی او منلی استاد و . استاد منان ملګري لا هغه وخت چې د لغمان په هنرپروره ولایت کې اوسېده او د تنکي ځلمیتوب بې غمه وختونه یې تېرول ، له تمثیل او تیاتر سره مینه درلوده ، او همدغې مینې د هغه پښه د وخت راډیو افغانستان ته راکش کړه .زه ( هیواددوست )هغه وخت نوی د کوچنیانو له پروګرام څخه د راډیو یو شمېر نورو خپرونو ته ورمعرفی شوی وم چې د وظیفوي ارتباط له کبله د پښتو ډرام او داستان په شعبه کې ورسره آشنا شوم .خبرې یې تل په موسکا او ورین تندي کولې .په لاره به ورو ورو روان و خو کتل به یې تل شا او خوا ته ، یوه ږمنز او خوش بویه عطر به تل ورسره ول ، اکثرا به یې ملي جامي په تن وي خو کله به چې په دریشي کې راغی نو ارواښاد استاد فضلي به ورته ویل ( ملګری صیب ! بیا دې ځان ښایسته کړی ، خیریت خو به وي …) .
ادامه خواندن منان ملګری د افغانستان د تیاتر، سینما، ډرام او تمثیل غوره استاد : م- یوسف هیواددوست
احمدشاه مسعود ملقب به شیر پنجشیر از فرماندهان و مجاهدین افغان بود که سالها با ارتش شوروی سابق که افغانستان را اشغال کرده بود جنگید و پس از آن هم درگیریهای نظامیای هم با گروه طالبان داشت. وی روز ۱۸ سنبله ۱۳۸۰ برابر نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، بر اثر انفجار انتحاری دو تروریست عرب مظنون به ارتباط با شبکه القاعده که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، در خواجه بهاوالدين ولايت تخار در کشور افغانستان کشته شد.
احمدشاه مسعود فرزند دگروال (سرهنگ) دوست محمد خان در ۱۱ سنبله سال ۱۳۳۲ هجری شمسی مطابق به ۲ سپتامبر ۱۹۵۳ میلادی در قریة جنگلک ولايت پنجشیر پابه هستی گذاشت.
ادامه خواندن احمدشاه مسعود چگونه قــهـــرمـــــان شـد : نوشته نطر محمد طوفان
تا گشودم چشم هر جا جنگ بود
غصه بود و فتـــنه و نیرنگ بود
در لبان مرگ تبســـم نقش داشت
چهره ها پر چین و پر آژنگ بود
ادامه خواندن هر وعده كه دادند به ما باد هوا بود – هر نكته كه گفتند غلط بود و ريا بود
زندگی بی روی تو دلگیر میگردد بیا
ابر غم در سینه ام تقطیر میگردد بیا
در مسیر بی تو بودن راه نا زیباست یار
گریه هم یک کاروان تصویر میگردد بیا
تو قتل بى گناهان كردى و نامت نهى انسان
هزاران مرتبه دارد شرافت بر تو هر حيوان
” شهادت” بر زبان رانى و معنايش نمى دانى
خلاف أمر الله و رسولش مى برى فرمان
ای زسر راه تو هرگز کسی آگاه نی
وی بجز غم سالک راه تو را همراه نی
ای صفات تو بجز پاکی جز پاکیزه نی
وی ترا هیچ افریده همسر و همتا نی
هرکه شاهنشاه تر در پیش حکمت بنده تر
حکم تو مقهور سلطان و وزیر و شاه نی
هر که اندر راه تو آهی برآرد در دوکون
شاه گردد گرچه اورا قدرت یک کاه نی
راحت عشاق تو جز بای بسم الله نیست
مونس مشتاق تو قاف قال الله نی
خون ز آسمان بارد ابر بهمن کابل
جای لاله خون می جوشد خون بدامن کابل
سبزه زار و گلزارش زرد و زار و بریان است
غرق آتش و خون است سرو و سوسن کابل
نی گل است ونی بلبل مردمان همه بسمل
شعله میزند آتش کوی و برزن کابل
جای آب بارانش مرمی از هوا بارد
العطش همی گوید باغ و گلشن کابل
می روم بصد ارمان سوی ملک غیرستان
جای امن وامان نیست شهر و مسکن کابل
بشکن دیگر مهرسکوت ای هم وطن،لب باز کن
حال از قفس بیرون برآ، بالی بزن ، پرواز کن
بر تو نزیبد زیستن ،با ذلت وبیچاره گی
ای ملت آزاد منش، از برده گی اعراض کن
شمشیر عزت را بلند ، مثل نیاکانِ دلیر
در کف بگیر وصف شکن،ازعین وغین آغاز کن
گرکلبه ات آتش گرفت ازدست خونخواران،توهم
آتش بزن بر قصر شان، ازبیخ وبن انداز کن
ای ملت رنج آشنا! از روبهی کن اجتناب
رزم آوری را پیشه ات، مانند شیر وباز کن
« حداد » می خواهد ترا ،چون پاسدار آهنین
در راز ِرزمِ ضد جهل، اوراباخود همراز کن
مسعود حداد
15 اگست 2015
هر روز مردمــــان مرا زار میکشند
گاهی به خانه گاهی به بازار میکشند
امواج خون شده وطــــــنم از پلیدیان
در پیش چشم حضرت دادار میکشند