
————————— اين نگارنده خيلي خوردسال بودم كه ميشنيدم پروفيسور غلام محمد ميمنگي مناظري را ترسيم ميكند كه وحوش ، سباع و حشرات در داخل منظره درحال حركت ديده ميشوند . وقتي هم شنيده بودم كه پروفيسور دختري را در يك باغ ميبيند و آن دختر از حياي بسيار در يك چشم زدن خود را ناپديد ميسازد ، چون نگاه اول پروفيسور به دختر مي افتد ، حركات و چهره زيباي دختر به مغز او تآثير ميكند و وقتيكه به خانه ميآيد چهره دختر را درحال پريشاني ، ترس و وحشت چنان ترسيم مينمايد كه گويي دختر خودش در صحنه وجود دارد و درحال گريز ميباشد و تعجب ديگر به اينكه دامن دختر به خاري بند ميماند ولي دختر به هرحالت درحال گريز است .
ادامه خواندن پروفیسور غلام محمد میمنگی یا نقاش افسانوی نوشته: داکتر عنایت الله شهرانی