سرگذشت لتا منگیشکر

سر گذشت لتا منگیشکر
ملکه قلبها لتا منگیشکر

تهیه  کننده  : ماریا  دارو

لتا در یک  خانواده هنرمند محلی  هندوستان متولد  گردید  و در آغاز  اسمش را( Hema) هیما گذاشتند. وبعداٌ به  لتا تبدیلش  کردند. ولی  پدرش  که اورا به  قمیت  جان  خود  دوست  میداشت  وی  را بنام( Hridya )  هریدیا یاد میکرد.از  مقام  عالی  لتا درجهان موسیقی  امروز چنین  استنراط  میشود  که نوری  در پیشنانی  های  اجدادش  ثم به ثم از پدران به باز ملندگان انتقال  یافته وبالاآخره  این  نور از وجود منگیشکر  به  لتا انتقال  ومتجلی  شده ، پدرش  تا زمانیکه  نه بسار زیاد بلکه دوازده سال انتظار میکشیده که نوری  را  که از آباء واجداد به ارث  برده  در وجود دخترش “اتا” مشاهده کندوچنانچه باری  پدرش بعد از چند سنجش  وارزیابی  گفت: که لنتا در موسیقی آیتی خواهد بود، پدرش دانست که رسالتش با اوردن لتا ختم شده  در سن دوازده سالگی لتا، لتا فامیل  حخودرا وداع  کرد وداعیه  اجل  را  لبیک گفت.  چه  خوش  مرگی  که همه  حال  نامش  با ضم نام لتا ذکر  میشود.لتا  یا  ستاره ترنم  شرق که او را ملکه ترنم وحنجره طلایی، میلودی کوین گولدن میلودی هم میگویند تولد  لتا  دربیست و هشتم ماه  سپتامبر  1929 میلادی  اتفاق  افتاده  است.
پدارش  بندت نث منگیشکر با مرگ خود یک اثر اخری  در انکشاف هنرلتا بیادگار گذاشت ولتای  دوئازده ساله  یا  طفل  نابغه را داغدار گردانید واین داغ بحدی  بر او اثر  اندخت که در این  شصت ویک ساتل  بعداز مرگ پدر  با  سوز نهاکترین  ناله  فریاد ها با روح  پدر  راز  ونیاز  داردواین  از نظر دانش  روانکاغوی یک  حقیقت پذیرفته شده  است.که  دخترامن عاشقان پدران  وبالمقابل  پدران  عاشقان دختران میباشد. در آنوقت  که لتا با مادر مهربانش ،سه  خواهر ( مینا، اشه و  اوشه ) ویک برادر هرید یاناث(  Haridayanat  )  بی سرپرست ماندند. مصادف  با  دوازده  سالگی  لتا در (1942) پدررا از دست داد وپدر بدار بقا میشتابد، لتای  غمدیده با انکه خود کودک  بیش  نبود احساس  سرپرستی  فاکمیل  مینماید واز آن به بعدا  دوره  شادختی  او بپایان  میرسدو دوره  پریشانی گریبانگیرش  میشود.
لتا یتیم است  وبینوا است  پدر ندارد ، از مادر توقعات پدری  سراغ  نمیشود، نا امید  است و بیچاره  …برادرش  آنقدر کو چک است  که از لتا توقع  محبت  دارد ونه  لتا از  او.
ادامه خواندن سرگذشت لتا منگیشکر

فرهاد دریا هنرمندیکه همیشه برای ملیتهای مختلف میسراید

آهنگ جدید
فزهاد دریا

فرهاد دریا  نام  آشنا  برای  تمام  ملیتهای  افغانستان، مملک هم زبان ، همچنان شخصیت  صاحب  افتخار در جامعه هنری  وفرهنگی  ما میباشد.  او در مورد هنرش  همیشه تلاش  کرده  تا برای  پیوند  ملیت های  مختلف  کشور پل اتصال باشد. او با اجرای  کنشرتهایش، کمک به  اطفال  افغانستان  و با پشتکار هنریش ، با فداکاریش  این  مقام وشخصیت را کمایی نموده  است. اینک  آهنگ  جدید اورا خدمت تان پیشکش  مینمایم. لطقاً روی ویدیو  فشار دهید .

اکنون شما دوستان را به دنیای موسیقی افغانستان دعوت مینمایم

عزیزان  و دوستداران   موسیقی  با نام  مرحوم  محمد سلیم سرمست موزیشن معروف  افغانستان  آشنا  هستند.  خوشبختانه  استاد مرحوم فرزندان  هنرمندان ودانشمند  از خود بجا گذاشتند. داکتر  احمد ناصر سرمست  فرزند رشید خانواده  مرحوم سرمست در رشته  موسیقی  تلاشهای فروان  نموده اند . شما عزیزان را به  شیندن  صحبتهای  داکتر  سرمست  دعوت مینمایم  وقابل  یاد آوری  که  صحبت   او را از سایت جدید آنلاین برای  شما دانلود نموده ام ، بشنوید

صحبت داکتر احمد سرمست

مهریار، نام پرمهفوم است که پیوسته آهنگ مهررا درگوش ما میسرود، یادش گرامی باد:

مهریار
رحیم مهریار با ماریا دارو یکسال قبل از امروز

آن پیام  دهنده  مهر ومحبت با کرکتر والای انسانیش باهمه دوستان دوره کودکی تا مراحل مختلف حیاتش،با هنرمندان هم  صدا وهم آوازش، یا کارمندان رادیو تلویزیون ملی و با خانواده  وهمسرش مهر ومحبت عرضه  میکرد. گمان ندارم  کسی در طنین صدای مهریار اندک آهنگ خشم استماع کرده باشد زیرا قلب او مملو از محبت بود.
آن هنرمند شایسته  را سال پار در منزلش در کشور جرمنی  برای آخرین بار زیارت کردم…چه خاطره  فراموش  ناشدنی…. من برای عیادتش  رفته بودم مگر او در حالت مریضی با چه خوشی وهیجان خود را رساندو مرا به منزلش انتقال داد همسر نازنینش خانم  پرستو با قلب پرازصفا و محبت مرا بدرقه نمود لحظات را که با ایشان بودم چنان هیجان انگیز بود که اصلا نمیدانستیم ازکجا صحبت کنیم زیرا یک عمر باخانم  پرستو نازنین این “پیام آور بهار” و با مهریارمرحوم آن دریای مهر وعطوفت در فضای رادیو وتلویزیون ملی درکشورعزیرزم  همکار بودم. یاد آن خاطرات شیرین ما را به سفر دوربه سرزمین آبایی ما برد. آنها نیزاز دیدن من برق خوشی واحساسات در صورت شان متجلی بود. لحظات  به سرعت برق گذشت … همنیکه بعد روانه کاناد شدم، فقط یکماه از آخرین دیداربا مهریارعزیز گذشته بود، خبرتگان دهنده قلبم را فشرد.
حال یکسال ازنبود آن هنرمندان بی همتا میگذرد…جایش درقلب همه هنردوستان، هنرمندان وفامیل گرامی اش خالیست. با انکه مهریار جسماٌ با مانیست اما مهرش، محبت اش با ماست، صدای سهرآمیز ش طنین اندازگوشهاست، او برای همیشه زنده  وجاویدان است.
مهریار عزیز: جاویدان باد آن مشعل هنر که تو افروختی، آن صدای سهر انگیز که تو برای  مردمت  شنواندی، وآن یاد گار جاودانه “چهار فرزندت” که از خود یادگار گذاشتی …امید که” مشعل ترنم”” پرستو ” پیام آوربهار، بهارهای زیادی داشته باشد ومشعل هنر را به فرزندات تقدیم نماید وآنها درآینده فروزان ترش سازند.

پرستو عزیز امید با فرزندان تان در نهایت  صحت  وسلامتی  روزگار بگذارنید.
با  یاد از هنرمند گران مایه  میخواهم  آهنگی  بصدای  او تقدیم  شما دوستان بدارم.
” روح  مهریار  شاد باد ”


روی  ویدیو  فشار دهید  وصدای ملکوتی  شاد روان مهریار را بشنوید


پیام تبریکه بمناسبت روزمادر ازطرف خانم قمر زاخیل

پیام
قمرگل زاخیل

این جانب قمرگل زاخیل بهترین تبریکات وتمنیات نیک خودرا خدمت تمام مادران جهان بخصوص مادران داغ دیده افغان وهنرمندان عزیزکشورم تقدیم میدارم. از خداوند برای همه مادران صحت وسلامتی و سعادت آرزو برده وبرای یک صلح دایمی درکشور ما دست دعا و نیایش بدرگاه خداوند متعال بلند میدارم، زیزا زنان و مادران بیشترازجنگ نفرت دارند وبه صلح نیازمند اند. آرزو مندیم برای هموطنانم  اینست که برای  صلح وثبات کشور از هر طریق  ممکن کوشا گردیم  زیرا اکثریت مادران وطنم چون من در جنگها  آسیب دیده  اند . بناٌ آهنگ “سپینه کوتره” بخاطر صلح  در سالهای  قبل  سروده ام خدمت مادران گرامی  وتمام  هموطنانم تقدیم میدارم  تا پیام صلح مرا بگوش شان برساند . الهی  دعا ما مادران بدربار خداوند قبول گردد. آمین

تداوی جناب امانی هنرمند خو ش صدای کشور آغازگردید

تداوی امانی
امانی هنرمند خوش صدا با فرزندش

در آغاز سال نو 1390 خورشید مضمونی درباره بلبل خموش افغان”امان الله امانی” از قلم بنده درسایت “ماریا دارو” منتشرشد ودربسیارسایتهای دیگر نیزبازتاب گردید. بتاریخ10 اپریل خبر خوشی ازقلم جناب نذیرظفردرسایت وزین مشعل مطالعه کردم که دربرگیرنده مژده تدوای جناب امانی بلبل خموش افغان، با مساعی جناب ” سید مخدوم رهین” تیمارداری میگردد؛ بود.
با سپاس ازهموطنان هنردوست، باید متذکرشوم همانطوریکه جناب نذیرظفر در نوشتار شان به حیف ومیل پول های دالری درافغانستان که ازطرف یک عده چپاول گران قدرت تذکر داده اند، مضمون دیگر تحت عنوان ” اشک ودردخند “بقلم جناب همایون مروت با فوتوهای جالب هنرمندان سابقه دار کشور، توجه ام را جلب کرد. به اشتیاق تمام نوشته جناب مروت را مطالعه کردم. کلمات زیبا، درباب تجلیل ازسال نووحضور داشت هنرمندان خوب وسابقه دار رادیو تلویزیون ، طرح وتجلیل خیلی مجلل برنامه با انانسری خانم سهیلا اصغری وردک که بتاریخ 13 مارچ درشهر هامبورگ جرمنی برگذار گردیده بود، تحریر شده بود. بی جاه نخواهد بود، جملات زیبای آقای مروت رابا اختصار دراین جاه بگنجانم .
{ یکی از نواقص بزرگ کار ما درسالهای اخیر همین توصیف حضوری و تخریب غیابی است. می خواهم تذکر بدهم، که در جریان حرف ها و در موقع یاد آوری نام های دوستان با وجود همه حرمت به آنها ، من از خیر استفاده ی القاب، پیشوندهای سنگین و پسوند های رنگین میگذرم. چونکه درین آشفته بازار عصرما، تمام این القاب به نوعی بی تناسب اند با صاحبان آن. اکثراً القاب بزرگتر ازصاحبان شان هستند و گاهی هم برعکس ، که در هردو صورت گاهی در حق واژه ها خیانت صورت میگیرد و گاهی هم در حق اشخاص. هنوز سه ماه قبل از آغاز برنامه، گپ، گپ محفل هامبورگ بود. بالاخره روز موعود فرارسید. چون با ارزش ترین بخش برنامه همان دیدار یاران بود، دراین مورد هر قدر بگویم کم است چون آن همه احساسات را با الفاظ نمی توان انتفال داد. هر کدام از دوستان و هم مسلکان را یکه یکه از نظر میگذشتاندند و حتا کوشش نمیکردند جلو اشک های خود را بگیرند ، صحبت ها آنقدر بلند و مملو از احساسات بود که با کمی دقت میشد صدای تمام دوستان را از میز های مختلف شنید. صحبت ها همه در باره ی گذشته بود. باوجود کنجکاوی چیزی راجع به آینده نشنیدم که کمی درد آور بود. چون من از جمع نخبه هایی صحبت میکنم که هرکدام بیست تا چهل سال سابقه و تجربه ی کاری دارند. بار ها از خود پرسیدم: آیا میشود تنها با خاطرات گذشته زندگی کرد؟
بخش اصلی برنامه:
باوجود حضور و اشتراک نخبگان بخش های مختلف هنر، برنامه چه از لحاظ نظم و سازمان دهی و چه از لحاظ محتوا جای شکایت بیشتردارد تا حکایت. باید یاد آور شوم که یاد دهانی از نقاط ضعف برنامه به هیچ عنوان بی حرمتی به زحمات دوستان نیست. چنانکه در بالا هم ذکر کردم زمینه سازی دیدار این همه دوستان، همکاران و هم مسلکان، خود کار بسا بزرگ و قابل ستایش بود اما نظر بنده اینست که هرکدام ما وظیفه داریم تا به خاطر جلو گیری از صدمه دیدن فرهنگ باید ابراز نظر بکنیم. حالا ممکن نظر ما اشتباه باشد، اما زمینه ی تفکر و جستجوی راه برون رفت را که بلاخره میسر خواهد ساخت. یکی از نواقص بزرگ کار ما در سال های اخیر همین توصیف حضوری و تخریب غیابی است. به هر صورت سهیلا اصغری گوینده ی سابقه دار رادیو و تلویزیون بروی استیژ آمد و بخش اصلی برنامه با بیشتراز دو ساعت تاخیر آغاز شد. اولین جمله ی گوینده ی برنامه برای من و شاید برای دیگران نیز، خیلی آزار دهنده بود که گفت:(حاضرین گرامی و بینندگان عزیز تلویزیون ملی! چون امشب شب سال نو است و ما….) در حالیکه هنوز درست یک هفته به سال نو مانده بود. اکثر مهمانان با تعجب به همدیگر نگاه کردند که مبادا واقعاً امشب شب سال نو باشد.
موضوع دومی که آزار دهنده تر از اولی بود مقدمه چینی گرداننده برای دعوت کردن اولین آوازخوان برنامه خانم پرستوبود. گرداننده درین مقدمه، دقیق بعد از تبریکی سال نو با استفاده از کلمات دردآور مرگ، جنازه و تابوت از آوازخوان نامور کشور رحیم مهریاریادآوری کرده خانم پرستو را به اجرای آهنگ دعوت کرد. گرداننده در هر جمله ی خود بیشتر بینندگان تلویزیون ملی را مخاطب قرار میداد و حاضرین مجلس کاملاً در حاشیه قرار می گرفتند. واضح بود که تمام این مهمانان به اصطلاح (وی آی پی) که این همه زحمت سفر و مصرف راه رامتقبل شده بودند موادی بودند برای تهیه ی یک برنامه ی تلویزیونی. دردآور ترین نقطه ایکه نه تنها دامنگیر برنامه مورد بحث ما بلکه اکثر برنامه های افغانی در دوسه سال اخیر شده، ترویج لبسنگ در حضور بیننده است. قابل یادآوری است که در کشورهای دیگرلبسنگ در سالون کنسرت، توهین به بیننده، فریب بیننده وجرم شمرده میشود والبته محکمه هم دارد، چون که بیننده برای سی دی و دی وی دی آوازخوان دوست داشتنی خود یک بار پول پرداخته و حالا درسالون کنسرت باز پول میپردازد و وقت خود را سرمایه گذاری میکند تا از هنرنمایی زنده ی هنرمند مطلوبش لذت ببرد. بخصوص دراین برنامه که تقریباً همه ی حاضرین دست اندرکار بخش های هنری بودند، لبسنگ کردن به غیر از فریب، توهین به بیننده و توهین به هنر دیگر چه مفهومی دارد؟ خلاصه اینکه بخش لبسنگ ها شروع شد و گرداننده از آواز خوانان، یکی پی دیگر دعوت میکرد و آنها هم قبل ازاینکه پشت مکروفون قرار بگیرند اول سی دی خود را به تخنیکر برنامه میدادند که در چند مورد آهنگ های اشتباهی روشن میشد و دوباره خاموش میشد و بعد از مکثی دوباره آهنگ مطلوب روشن میشد و آواز خوان شروع به دهن (شوردادن) میکرد.
ولی حجازی بعد ازسلام و تبریکی سال نو آمادگی لبسنگ را گرفته بود که متوجه شد که دستگاه سالون سی دی اشرا خوانده نمی تواند، قسم خورد که سی دی جور است و بیننده ها را مخاطب قرار داده گفت: اگر باور ندارین بیایین در موتر من گوش کنید. او بعد از گفتن این جمله بدون لبسنگ از استیژ پایین شد. وبسیار گیچ کننده بود زمانی که آواز خوانان مجرب وسابقه دار آهنگ های سی چهل سال پیش را که با آرکستر بزرگ رادیو ثبت شده بود لبسنگ میکردند. یعنی چه؟ چرا؟ آیا….؟ یکی از موارد قابل تعجب، کار استاد ارمان بود. باید بگویم که من یکی از باورمندان توانایی، زحمات و ابتکارات ایشان هستم که افتخار دوستی شانرا هم دارم. ایشان آهنگ دوره ی جوانی اشرا لبسنگ کردند. حالا اگر از جرم لبسنگ بگذریم، استادارمان در سی دی آخرش با انسامبل کابل، آهنگ های جدید، قوی و زیبایی دارد که از هر لحاظ بهتر و بازتاب دهنده ی کار های جدید و منحصر به فرد خود شان است و اکثر مردم آنرا نشنیده اند. پس چرا آهنگ سابقه!؟
یکی دیگر از موارد، لبسنگ استاد شریف غزل بود که در نوبت او هم دستگاه نارسایی کرد و سی دی اشرا نخواند. او هم از استیژ پایین شد و بعدآ دوباره بروی استیژ دعوت شد. من که یکی از ارادتمندان هنر ایشان هستم هیچ باور نمیکردم که شریف غزل آواز خوان کلاسیک، یکی از انگشت شمارکسانی که با تمام زدو بند های( بازار) تعهد و وفاداری به سبک خود را تا امروز حفظ کرده؛ چطورتوانست به لبسنگ حاضر شود!؟ خیلی زیباتر میبود اگر ایشان فقط سال نو را تبریک میگفت و پایین میشد و یا صرف با یک هارمونیه یک تکه ی یکی از آهنگ های زیبایش اجرا می کردو با توانمندی های خاصی که دارد جایگاه خود و هنر کلاسیکش را حفظ میکرد. شاید باورش برای شما هم مشکل باشد که نوازندگان توانای ما خالد ارمان و سیر هاشمی هم پارچه های واقعآ زیبای رباب، گیتار و طبله را از سی دی پخش کردند و پلی بک نواختند. آیا دردآورنیست؟
مبادا همین شکل کنسرت دادن نورم شود و بیننده ی بیچاره ی افغان از حس واقعی و لذت حقیقی موسیقی زنده برای همیش محروم شود. (بجاست درهمینجا یک صلواتی به ارواح پیشگامان این قافله بفرستیم) باز هم اگر جرم لبسنگ را نادیده بگیریم پارچه های خالد ارمان و سیر هاشمی خیلی زیبا بودند و دوآهنگ واقعآ زیبا خوانده شده بود که یکی از لطیف ننگرهاری بود دیگرش از آوازخوان جوان و کاملاً تازه کار یما ابوی. توزیع تقدیر نامه ها هم یکی از بخش های (مهم) برنامه بود. هرچند پیشنهاد محترم عثمان علیم به خاطر تقدیر کردن هنرمندان کاریست در خور ستایش. چونکه قدردانی در ذات خود عملیست نیکو، آنهم از هنرمندان و بخصوص در شرایطی که ما با آن مواجه هستیم. اما برخورد با این موضوع درسطح خیلی پایین بود که توهینش به هنرمندان بیشتر بود تا تقدیرش. اول اینکه تقدیر نامه ی سه سطری اشتباهات املایی وانشایی داشت باوجودیکه از طرف وزارت فرهنگ، ریاست رادیو تلویزیون و ریاست افغان فلم ترتیب وحتا امضا هم شده بود.
دوم اینکه تقدیر بدون تفکیک صورت گرفته بود.
سوم اینکه توزیع تقدیر نامه ها در خلا هایی صورت میگرفت که به اساس مشکلات تخنیکی پیش می آمد. به خصوص تقدیر نامه به آنانیکه مربوط بخش سینما میشدند در روی استیژ نه بلکه درپایین استیژ (چون استیژ را برای موارد دیگر آماده میکردند) ساعت دو ونیم شب زمانی توزیع شد که عده ی زیادی از حاضرین رفته بودند و متباقی هم آنقدر خسته بودند که حتا حال شنیدن موسیقی را هم نداشتند.. متاسفانه در سه چهار سال اخیر اکثر کنسرت های آوازخوانان دست اول ما وهمچنان برنامه های به اصطلاح لایف تلویزیون های دیگرهم دچار همین نارسایی ها استند. و ما پدیده ی فراموش شده ی داریم بنام رسالت فرهنگی که همین رسالت مرا وادار به نوشتن این گزارش کرد.}
خونندگان ارجمند برمیگردم به اصل قضیه، نوشته های دو دوست گرامی وهمکاران سابق رادیو تلویزیون ملی واقعاٌ درد آوربود، اولین سوال از مطالعه دونوشته در ذهنم خطور کرد،عدم توجه مسوولین هنروفرهنگ درباره هنر وهنرمند، دوم تقدیر بی مورد وتجلیل پرُ مصرف وبیجا برای چه؟….رادیو تلویزیون ملی میتوانست یک برنامه فوق العاد درداخل کشور با تقدیرازهنرمندان که هنر و موسیقی اصیل افغانی را حفظ کرده اند ودر داخل کشور زندگی دارند که با تاسف هیچ تقدیر نامه برای شان داده نمیشود، مانند گذشته ها تجلیل مینمودند.
اگررادیو تلویزیون ملی برای همچو مصارف بودجه دارد، برای تداوی یک هنرمند محبوب که صدای ملکوتی اش را ازدست میدهد، چرا سکوت اختیار کرده وکوچکترین توجه وترحم بحال امانی گرامی نه نمودند. امانی هنرمند مردمی که ازدل توده ها برخاسته وبرای مردمش سالها سروده است. بدبختانه طی چند سال پیش دیدگان مسوولین تلویزیون ملی چو پرنده زخمی پر پر میزند از کوچکترین الطاف وتوجه وزارت کلتور وفرهنگ ورادیو تلویزیون ملی بهرمند نگردید.
تقدیرازهنرمندان اکنون مانند خیرات است که ازکیسه خلیفه بخشیده میشود وبرای هنرمندان که هنوز با نام هنر و موسیقی اصیل افغانی آشنایی ندارند، داده میشود. درگذشته ها از کاپی خوانی نوآموزان شکوه داشتیم ،اکنون یک درد دیگر نیز بالای دردهای هنری وفرهنگی افزوده شده که لبسنگ نا موفق میباشد.
قراریکه درتصاویرمشاهده کردم، خوبترین وسابقه دارترین هنرمندان درآنشب حضور داشتند، چه میشد بادرنظر داشت رسالت هنری شان، درباره بربادی موسیقی اصیل افغانی پیشنهادات سازنده ارایه میکردند وجلوگیری ازافتزاح هنری را با دلایل موجه با فهم موسیقی مانع میشدند. هنرمندان چیره دست که یک عمر در راه موسیقی افغانی خدمات شایانی انجام داده اند، مانع افتضاح هنری نگردند، پس ازکی گله مند باشیم، جالب آنکه آنها خود نیز به لبسنگ تن داده اند. هرگاه ازهریک همان سابقه دران که درمحفل حضور داشتند، درباره آشفته بازار موسیقی افغانی سوال شود، با صراحت میگویند که موسیقی ما درمعرض خطرقرار دارد. اما چرا آنشب بیتفاوت بودند؟. تقدیرازهنرمندان همان طوریکه جناب مروت فرمودند، کارخوب است، بشرط آنکه نواقص فوق الذکر را نمیداشت، وارزش تقدیر نامه نیز درنوع توزیع آن از بین نمیرفت. درهرحال از توجه دوستانیکه برای تداوی جناب امانی همکاری ومساعدت کرده اند، جهان سپاس و امیدوارم جناب امانی صدای از دست رفته اش را باز یابد، شاهد هنرنمایی او باشیم .
فوتو : ارسالی جناب عابدی

فرهاد دریا، شخصیت سال 1389 رادیو آزادی شناخته شد

شخصیت سال 1389
فرهاددریا هنرمند محبوب دلها

د آزادۍ راډیو د ۱۳۸۹ کال شخصیت افغاناتو ته منلی هنرمند فرهاد دریا دی} }.
د آزادۍ راډیو د کال د شخصیت مرکه به په څو شېبو کې واورئ خو له هغه مخکې د ده په اړه ځینې نورې خبرې. د یوه سندرغاړي په توګه د فرهاددریا د هنري کار پیل، پر افغانستان د سرو لښکرو له یرغل سره په یوه وخت کې و. دریا ډېرژر د خپل ملي احساس آواز د شوروي یرغل په وړاندې په خپلو سندرو کې اوچت کړ. د ده سندرې د هغه درد سورې وې چې د میلیونونو افغانانو په زړونو کې پروت و او دا د ده د محبوبیت د سفر پیل و.
او په داسې حال کې چې د خلکو زړونه، په هېواد کې دننه او بهر له تورو سیاستونو تور وو د فرهاددریا په سندرو کې یو مشترک پیغام څپې وهلې، ملي وحدت.

فرهاد دریا که څه هم په بهر کې اوسي، خو خپل ډېر وخت په هېواد کې دننه تېروي. ده له څو کلونو راپه دې خوا د افغانستان او نړۍ د ماشومانو لپاره د مرستې لپاره یولړ پروګرامونه پیل کړي دي. په ۲۰۰۷ کال کې یې د کوچه په نوم غیرانتفاعي موسسه جوړه کړه چې هدف یې د ماشومانو روزنه او ملاتړ دی او په دې ترڅ کې ده د کوڅې د بانکي حسابونو په نوم پروژه پیل کړه او د دوه زره بېوزلو ماشومانو کورنیو ته یې دوه زره بانکي حسابونه پرانیستل، په ۲۰۰۸ کال کې فرهاددریا د افغانستان لپاره د ملګروملتونود ښه نیت د سفیر په توګه غوره شو. په افغانستان کې د ۲۰۰۹ کال د ولسمشرۍ د انتخاباتو په بهیر کې په انتخاباتو کې د ګډون لپاره د ملیونونو افغانانو د هڅولو لپاره دریا د زده کړه، فکر وکړه او رایه ورکړه، تعلیمي پروګرام پیل کړ. د دې کمپاین په ترڅ کې ترټولو په زړه پورې، د زغم د ماښام په نوم غونډه وه چې ده د ولسمشرۍ تقریباً ټول کاندیدان پکې بللي وو. د حامدکرزي په ګډون د ولسمشرۍ د انتخاباتو په سلو کې پنځه نوي کاندیدانو د دریا بلنه ومنله او په غونډه کې یې ګډون وکړ..
بلی خوانند گرامی!  دریا ، دریای شور،هیجان آزادی، دریای عشق، محبت وهمدلی، با نامش هم مانند است او واقعاٌ برای  مردمش ،جوانان وکودکان وبخصوص زنان کشورش عشق  برزندگی هدیه کرد. ما شدهد کنسرتیهای او بودیم که تنها پانزده هزار زن درشهر مزارشریف، بعدازسالهای جنگ، بعدازسکوت تلخ  پرده نشینی دوره سیاه طالبی وجهادی لبخند زدند وبدریای زندگی زیبا  شنا کردند.

دریا از یک خانواده کهن ونام دارکشورسربلند کرد، او درگذرگاه کابل تولد شد وپدربزرگش “شیرمحمدخان ناشر” اورا فرهاد نام گذاشت، دریا تا هفده سال کودکی ونوجوانی خودرا در کندزسپری نمود ودرکندزدسته هنری “نیستان” را به همراهی  دوستان وهم بستگانش ساخت. بعداٌ دوباره کابل آمد درلیسه حبیبه درس خواند، بعداز فراغت لیسه حبیبه به انستیتوت پولتخنیک کابل شامل شد. درسال 1983 میلادی 1361 خورشیدی گروه  باران را ساخت ورهبری کرد. درسال 1987 میلادی دانشگاه کابل را تمام کرد ومدت یکسال در پوهنحُی هنرهای زیبا به تدریس تیوری موسیقی کلاسیک پرداخت. دربرگ ریزان سال 1990 میلادی به” پراگ” چکسلواکیا رفت واز آنجا به اولین خانه تعبید درکشور جرمنی مسکون شد. درسرزمین اروپا؛ پاریس برایش عشق را هدیه کردو آن عشق  “سلطانه دریا” به او پیوند داد.  درسال 1995 میلادی درخت  آوراه  گی دریا تا امریکا ریشه دواند ودر ویرجینیا مقیمش ساخت وباربرگ گرفت.

درسال  1996 میلادی ازثمرعشق دریای بزرگ، دریا کوچکی بوجودآمد که هجران نامش را نهادند.

دریا درافغانستان ازسال 1980 تا 1990 پانزده البوم وتا 2001 میلادی سیزده البوم رادر تعبید ساخت. اودر آوارگی با صدای  رسای آزادی درکشورهای فرانسه،انگلستان، دنمارک، هالند، سویس، سویدن، آسترالیا، کانادا، امریکا، جرمنی وسایرکشورها ترانه خواند وسرودهستی وآزادگی  ملیت افغان را مزمه کرد ودرمعرفی فرهنگ غنی سر زمینش ” سلام افغانستان” سرود، سینه اش ازکثافت جنگ بسوخت وتوقف جنگ را برای  بازگرداندیدن لبخند برلبان کودکان وطنش درلابلای ترانه هایش سرود وقاصدعشق و ازادی گردید و بزبان های دری، پشتو، ازبکي و سایر زبان ها و لهجه های کشور آواز خواند. بعد ازسقوط رژیم طالبان، بدون درنگ به کشوربرگشت وسرود هایی خواند که محتوای بخش اعظم آنها صلح، اتحاد و وحدت ملی بود. درسال 2004 فرهاد دریا کنسرت بزرگی درحضور ده ها هزار تماشاګر درغازی ستدیوم کابل، جایی که صحن و دیوار هایش خاطرات وحشتناکی از اجرای قتل جوانان وحکم های بدون محاکمه را به حافظه داشت اجرا کرد. لاین مجله بریتانیایی این کنسرت را در جمع پنجاه کنسرت بزرگ جهان ثبت کرده است. دریا ازسالهای 2000 میلادی تا 2007 میلادی بمقصد کمک به کودکان فقیرجهان پروژه خیریه ای را بنام  “اکونتر” به همراهی هنرمند انی سیزده کشور آغاز کرد. این پروژه بزرگترین جایزه حقوق بشرکشورجرمنی والبوم آهنگهایش جایزه طلایی سازمان سونی “بی ام جی” رااز آن خود ساخت. درسال  2010 میلادی کاروان صلح  بنام” زندگی  زیباست” درحرکت افتاد وسفری بولایات کشور به حمایت {کاروان صلح راهی ؛ تبلیغات رادیوی آزادی }کرد واقعاٌ شوروهیجان را دروجود مردمش زنده ساخت ولبان شان متبسم گردید. سفرزندگی زبیاست، هدف مشخص داشت زیرا بتاریخ نزدهم جولای درکابل کنفرانس بین المللی دایرمیشد وهمچنان تاریخ 21 سپتمبر روزجهانی صلح بود، دریا درهمان روز 21 سپتمبردرشهر مزارشریف ، دریای خوشی وشادمانی را برای مادران وخواهران هموطنش به خروش آورد ودر امواج دریای موسیقی خندان شان ساخت.

شخصیت سال 1389
کنسرت فرهاددریا در مزارشریف

دریا با سروده هایش، با خدمات بشردوستانه اش، با ارمغان های انسانی وانسان دوستی اش زنجیرارتباط برای جوانان کشورش شد. دریا همان طوریکه با زبان های مختلف  ملیتهای  مختلف افغانستان میسراید، نمونه ازفرهنگ  گوناگون ملیت ها درلباس هایش{ پتلون کاوبای؛ پیراهن گندی افغانی، لنگی، وغیره } نیز متجلی است. با این حرکات دریا به جهان میگوید که افغان ها خشن نیستند، بلکه مردم سراندازی اندکه هنر، موسیقی، رقص، دهل، اتن و آواز را دوست دارند. روی همه  آنچه  درفوق تحریرگردید دریا مستحق جوایز بیشترمیباشد دراین راستا ازرادیوی آزادی سپاس گذاریم که حق را درنظر گرفته اند، اما بهترین جایزه نشاد قلب مادران وخواهران وسایرهموطنانش میباشد که درسال پاردرهلهله ها وکف زدنهابرایش  داهدا کردند. ” فرهاد جان دریا مانند دریای نیلگون همیشه شفاف، روان وخروشان باشید”.چقدربجا سروده است{ درخت دوستی بنشان که کام دل ببارآید} ویا آنکه میسراید{ای بایک تن اتن کی میشود، این وطن بیما وطن کی میشود} واقعاٌ بدون رنگینی ملیتهای مختلف، وطن اعمارنمیشود وبدون باهم جوشی، همدلی صادقانه، صلح وآرامش نصیت ما نمیشود.
با کلیک روی متن، این برنامه را می توان شنید!

watchآهنگ اتن

watch بوبولعلی

watch درخت دوستی بنشان
استفاده از  مطالب با ذکر ماخذ  مانع نیست

قمرگل سرو همیشه سبز باغستان موسیقی افغانستان

خانم قمرگل فرزند گل شیرین خان بتاریخ بیست ویکم جنوری سال 1952 درقریه شگه ولایت ننگرهاردیده بجهان گشود. او درسن هفت سالگی درمحافل وخوشی های قریه اش آوازمیخواند. آوازگیرا یش بدلها چنگ زد، آوازه طنین صدایش از قریه به قریه رسید، تا قریه های دور وبالآخره به ولایت ننگرهار توجه هنردوستان را جلب نمود.مردم ولایت ننگرها از استعداد هنری او فیض بردند، بعد ازوی درکنسرتهای و خوشی های قریه جات وولایت ننگرهار دعوت مینمودند. او بنام خواننده محلی درسرتاسر ولایت ننگرهارشهرت گرفت.بعد ازیک مدت کوتاه معرفت او با استاد حفیظ الله خیال حاصل گردید، استاد خیال از وی دعوت نمود، تا آهنگهایش را در رادیو افغانستان وقت ضبط کند تا مردم درسراتاسرکشور ازشنیدن آوازش لذت ببرند. درآن زمان نظربه سنتی بودن جامعه، تعداد محدود ازخانمها به هنر آوازخوانی رو میآورندند، خانم قمرگل نیز ازهمان جمله خانم های آزاده و محدود وقت بشمارمیرود.

وی دعوت استاد خیال را پذیرفت واولین اهنگش را بنام (په ما مینه سترگی دی سری دی ….) و اهنگ دیگربنام (زه انتظارکوم دستا د سترگو) را ضبط نمود که بعد ازنشرآن آهنگ، نام قمرگل بسرزبانها افتاد.آهنگ هایش درهربرنامه ازطرف پرودیوسران رادیو ملی وقت نشرمیگردید. خانم قمرگل بعد ازکسب آن شهرت، بوجود یک اهنگساز ضرورت پیدا نمود تا آهنگهایش را بشکل اساسی ضبط وازشیوه محلی بیرون بکشد. مرحوم استاد زاخیل که خود شاعروآهنگسازخوب ولایت ننگرهاربود، با خانم قمر گل معرفت حاصل کرد واستاد زاخیل اولین اهنگش را بنام ( زه چه په توروسترگو تور رنجه کومه پوری موری ) وآهنگ (زه به جارو کرم زیازتونه شنکی بابا ) را برایش کمپوز نمود. خانم قمرگل درجمع هنرمندان با شهرت ومحبوب زبان پشتو اخذ مقام کرد. بعداٌ خانم قمرگل درسن نزده سالگی با استاد زاخیل ازدواج نمود.  این زوج هنری بعد ازتشکیل خانواده بازهم با پشتکار وحوصله مندی بکارهای هنری شان ازهیچ گونه تلاش دریغ نکردند.  قمرگل بخاطرادامه کارهنریش با رادیو افغانستان، از ولایت ننگرها بکابل نقل مکان نمود ودرسید نورمحمد شاه مینه سکونت دایمی اختیارکرد. این هنرمند محبوب و مردمی هیچگاه نظربه تغیرات سیاسی علاقه مندان آوازش راازدست نداد، درهرگونه شرایط برای مردمش خواند، بدلها نشاد آفرید و برعلاوه همکاری با رادیو افغانستان درکنسرتها ومحافل خوشی مردمش اشتراک کرد. قمرگل با آهنگ زیبای ( ورو ورو کیژده قدمونه آشنا) سرآمد هنرمندان زبان پشتو گردید وازطرف محمد ظاهر شاه، پادشاه وفت افغانستان به اخذ مدال طلا موفق شد. آوازاین هنرمند محبوب درکشورافغانستان محدود نماند، بلکه ازمرزها بیرون شتافت، طی کنسرتها درماسکو، کشورهای آسیا میانه مانند تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان، ایران، پاکستان وکشورپهناورهند دوستداران هنرش را شاد گردانید. مرحوم استاد زاخیل که خود هنرمند چند بعدی شاعر، آواز خوان و آهنگساز بود، بهترین اشعار ازخودش وشاعران معرف زبان پشتو مانند رحمان بابا، امین الله ملنگ جان، محترم نصرالله حافظ،، مرحوم امان الله سیلاب، محترم حمزه شنواری، محترم بابرزی شنواری، محترم وحدت وغیره را انتخاب و برای همسرعزیزش کمپوزمینمود. هنرآوازخوانی خانم قمرگل مانند گل های زیبای نرگس وگل نارنج ولایت ننگرهارشگفتن گرفت وشهرت بین الملی پیدا کرد.  خانم قمرگل با اجرای آهنگ ( زه سپینه کوتره یم اوچته پروازونه کرم) ازطرف مرحوم سردار محمد داوود خان در زمان ریاست جمهوری آن مرحوم مفتخربه مدال طلا گردید. همچنان ازطرف صدراعظم وقت پاکستان مرحوم ذوالفقارعلی بوتو “پدر بی نظیر بوتو” درسال 1972 میلادی بحیث هنرمند جنجره طلایی افغان شناخته شد وجوایز وتحایف زیاد نصیب گردید. درسال” 1983″ ازطرف مرحوم ببرک کارمل ریس جمهور وقت افغانستان نیزملقب به هنرمند حنجره طلایی گردید و مدال طلا بدست آورد. درزمان ریاست جمهوری شهید دکتور نجیب الله درسال” 1988″ میلادی بپاس اهنگهای میهنی ، رزمی در رابطه با صلح وآشتی ملی، مدال طلا حاصل نمود وازطرف وزیر دفاع آن وقت برایش اعطا گردید. درسال” 1998 “ازطرف سازمان فرهنگی افغانهای ایالت کالیفورنیا ایالات متحده امریکا، خانم قمر گل خوبترین خواننده همان سال شناخته شد. درسال” 2007 ” دوهزار وهفت میلادی ازطرف ریس جمهورفعلی افغانستان محترم حامد کرزی لقب ” بلبل افغانستان” را نصیب شد. درسال” 2009 ” میلادی بنا برابتکار جناب محترم حیات الله بیات ریس تلویزیون آریانا که ازکابل نشرات مینماید، به اساس نظر خواهی مردم افغانستان ازطرف تلویزیون آریانا” Excellence in music Award”  جایزه فوق العاده در موزیک بدست آورد. خانم قمرگل این هنرمند خوش قلب وخوش صدا درکشورمیزبان کانادا نیزازطرف مردم تقدیر گردیده است. Outstanding community Award طی محفل باشکوه در حضور داشت، باشنده گان شهر تورنتو ایالت انتریو کانادا برایش اعطا گردید.  خانم قمرگل بدون شک یک هنرمند شناخته افغانستان، شهرت بین الملی را حاصل نمود. افتخارات این هنرمند شایسته باعث سر فرازی فامیل محترم زاخیل ومردم هنر دوست افغانستان میباشد. خانم قمر گل برعلاوه پشتکار وحوصله مندی هنری، یک مادرمهربان وبا عاطفه برای فرزندانش ویک همسرنجیب و با محبت برای مرحوم استاد زاخیل بود.  او هشت فرزند بدنیا آورد، ازجمله دو فرزند شان محترم اسدالله زاخیل وایمل زاخیل قدم های پدر ومادرشان را درعرصه هنر آواز خوانی، کمپوز، وسرودن اشعار تعقیب میدارند.

میرمن قمرگل درسال ” 1997 ” میلادی دراثر جنگها و ظلمت نا فرجام طالبی که صدای هنرمندان را خفه نموه بودند، ترک وطن نمود. او بکشورهمسایه پاکستان اقامت گزید و درسال ” 1998″میلادی بکشور کانادا با دو فرزندش ” ایمل زاخیل و خیبر زاخیل “اقامت دایمی حاصل نمود. ازاثرحوادث ناگوار جنگ سه دهه افغانستان هرهموطن ما داغ برجگرداشته، خانم قمرگل این هنرمند محبوب ما نیز ازحوادث در امان نبود. این مادر صبور در سال” 1990 ” میلادی پسرجوانش بنام شهید داوود زاخیل بسن بیست دو “22 ” سالگی دراثرجنگهای داخلی از دست داد و پسرجوان دیگرش بنام میرویس زاخیل بسن نزده “19 ” ازهمان سالها تا اکنون مفقودالاثر میباشد. این مادرهنرمند که به قلبها نشاد میآفریند، خود دندان برجگر و چشم براه فرزندش دارد. خانم قمرگل هنرمند محبوب کشور ما درحیات هنریش آهنگ های زیبا برای صلح وآشتی ملی سروده است اما دریغا جنگ شعله جنگ بدامن هنرمند عزیز نیر سرایت کرد. خانم قمر گل همسرعزیزش ” مرحوم محمد دین زاخیل” را درسال ” 1991 ” میلادی مطابق سیزده صد وهفتاد خورشید” 1370″ش در اثر تکلیف قلبی در ازدست داد. روح مرحوم استاد زاخیل شاد باد. با تاسف جای و مقام آن هنرمند محبوب ” استاد زاخیل” درجمع هنرمندان کشورخالیست. خانم قمرگل را بعد ازسالیان طولانی درشهر نتورنتو کانادا پیدا و تیلفونی ملاقات کردم.
برای معلومات بیشتر لطفاً به این دو لینک ذیل نیز مراجع فرمایید:

http://www.youtube.com/watch?v=HzfqkdDWx5U&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=NTjGHeNHL1I&feature=relate

پهلوان امان الله “امانی” بلبل محلی خوان افغانستان

خانواده هنرمند  در دامان مرغوب و لاله زار پروان :

نجیب الله مرد نیرومند وهنر پروردرشهر چاریکار مربوط ولایت پروان شعل شریفانه چاقو سازی داشت. اورا سه فرزند  بنام های غلام مرتضا ، نبی الله و امان الله بود.  برادر نجیب الله بنــام استــاد محمدالله چاریکاری یکی ازتنبورنوازان معروف عصربود، دررنگینی سازوتارگروپ هنری محلی چاریکاروبعداٌ باهنرمندان درکابل، تنبورمینواخت. فرزند بزرگ نجیب الله بنام غلام مرتضا نیز با نواختن تنبوردرحلقه هــنری محــلی چــاریکار پروان هنرنمایی میکرد. از شغــل فــرزند  دومــی شان مطلع نیستم، فرزند سوم و کوچکش” جــناب امــاالله “امــانی” درنو جوانی حدود شانزده سال داشت، به آواز خوانی پــرداخــت، وی بعدازختــم مکتب ابــتداییه چاریکار دامن هنررا گرفت وصدای گیــرایش ، گــرمی مجالــس ومحــافل پروان زمین گردید دربین مردم چاریکارهنگامه برپا نمود. پهلوان امان الله ” امانی” تنهادرمــحافــــل عــروسی مردمش میسرود، اما آواز گرم وگیرایش تا کابل رسید وبدلها چنگ زد، مردم کابل درتلاش شناختن وپیدا کردن آن جوان خوش صدا گردیدند. نظر به معلومات جناب میرزا محمد نوری ازجرمنی، که باجناب امانی شناخت نزدیک دارد، وی در کلپ سپورت ” پهلوانی” شهر چاریکار شمولیت داشت. امانی زمان جمهوریت سردار محمد داوود” شهید” دوره مکلفیت را تمام ودرسال 1361 خورشیدی درگارملی خدمت دوره احتیاط را درگروپ هنری گارد ملی سپــری  کــرد، موصوف طرف تشویق آمران ومقامات اردوی ملی افغانستان قرارگرفت،  به دریافت مدال، تقدیرنامه ومکافات نقدی نایل گردید.

 بلبل افغانستان
مجترم امانی وفرزندش در حال مصاحبه

نظربقول جناب آقاسعید نیسان که برای مدت طولانی مدیرتطبیق موسیقی رادیوافغانستان بودند، یک کست مجلسی جناب امان الله  امانی را یکــتن ازدوستان برایش تحفه داده بود. موصوف  یک آهنگ ازکست مذکورراازطریق یکی ازپروگرام های رادیو بدست نشرسپرد.  بعداٌ مردم ازسرتاسرافغانستان درپروگرام فرمایشی تقاضای نشرآهنگهای امانی را مینمودند. چند آهنگ محدود مذکور که دراختیار پرودیسران رادیو بود، همیشه ازطریق پروگرام فرمایشی و سایر پروگرامها برای  دوستداران آوازش پخش میگردید. امانی آن مرد کاکه وعیارشیربچه پروان سرسبز وزیبا مانند سایر هنرمندان با رادیوافغانستان قرارداد هنری جهت ضبط آهنگ نداشت. بنا برتقاضای مردم، رادیو افغانستان ازجناب امانی دعوت نمود، تا بــرای ضبط آهنگهای جدیدش به رادیو مراجعه نماید. امانی گرامی  بنابر دعوت رادیو،  خواهش شنوندگان آوازش را پاسخ مثبت گفت و اولین آهنگش را بنام ” لاله صحــرا، دومین آهنگش بنام توسفرکردی به سلامت؛ تومرا کشتی به خجالت ” که ازساخته های خودش  بود،دررادیو ضبط کرد.

زمانیکه آهنگهای زیبا به اوازگیرایش ضبط گردید، بنام آواز خوان محلی پرآوازه معروف شد، همزمان با وی جناب آغاسی در ایران بنام هنرمند محلی چون” امانی “کسب شهرت کرد.  آغاسی پیوسته هنرنمایی کرد وازجمله محبوبترین، ثروت مند ترین هنرمندان محلی خوان ایران محسوب گردید. حسرتاٌ که امانی گرامی درسرزمین افغانستان جنگزده و طاعون زده  افغانستان متولد گردیده است. رشد هنروفرهنگ ازسده های پیشین مورد تفقد مردم سنت پسند نبود. اما در ایامیکه او به اوج شهرت رسید  گسترش هنر وفرهنگ نسبی ازحالت پیشین،  جهشی به سوی مثبت در بین مردم  هنردوستان راه  گــشوده بود ومورد پسند مردم هنردوست قرار داشت. امانی درکمترین فرصت با محلی خوان های جوان خرابات چون کاظم شیدایی، میا شیدایی همسری کرد و مورد توجه  استادان وبزرگان خرابات قرارگرفت و بعداٌ ازکمک های استاد نتو واستاد سراهنگ بابای موسیقی افغانستان ودیگر استادان موسیقی برخوردارگردید. شهرت امانی از پروان تا کابل وازکابل به سرتاسرافغانستان هنگامه برپا کرد. برعلاوه بر آواز رسا وگیراش درسرُ و- لی موسیقی نیزکاملاٌ وارد بود.

طوریکه دیده میشود، بسیار هنرمندان آهنگ هنرمندان دیگررا بازخوانی مینمانید، مخصوصاٌ اهنگ های شهید احمد ظاهر رابسیار هنرمندان  کاپی خوانده اند، اما بدلها چنگ نزده است زیر احمد ظاهر خود سلطان آواز خوانان در گروپ جوانان اماتور بود اما جناب امانی  آهنگ احمد ظاهر، استاد سرآهنگ . دیگران را  راکاپی خوانی کرد، که بدلها چنگ میزند اما افسون که ناآمیدی اورااحاطه کرده است، چون خود میسراید،( دلم لانه درد است) بیایید هموطنان عزیزوهنرپرورا ین لانه درد را شفاه بخشید، نا امیدی راامید بخشید، از امانی  بلبل  محلی  وطن حمایت نماید.

{همش دردوهمش رنج وهمش غم = همین قسمت ما بودست درعالم= همیش گوشه تنهایی نشستن= همش شاخه امید بشکستن}

این آهنگ زمانی از سینه احمد ظاهرشهید با سوز وگداز جدایی فامیلش چشمان مردم را آشکبارکرده بود. اکنون همین آهنگ به آواز امانی گرامی باز خوانی شده است وبا غم هایکه درسینه دارد، کاملا صدق میکند. بلبل خموش پروان زمین ما درگوشه تنهایی نشسته ودل درقفس سینه بدرد آمده است. زبان گویایش قدرت تکلم را ندارد، سینه هنردوستان را نیز بدرد میآورد.امانی عزیز باآغاز فعالیت تلویزیون درافغانستان ” سال  1357″ خورشیدی، اولین اهنگش را بنام” چنگ چنگ زلفانه ” در تالا بزرگ رادیو تلویزیون ضبط وبه هموطنانش پیشکش کرد. درقلب مردمش جا گرفت وآواز رسایش نوازگرگوشها گردید، اما همان طوریکه درفوق ذکر گردید، امانی هنرمند سرشاروعیار ازحق تلفی بعضی مسوولین موسیقی رادیو افغانستان که همیشه ساحه رشد هنری را برای جوانان محدود میساختند، ناراضی بود ونمیخواست سری به هردر بزند، زیرااو خود هنرمند مردمی بود وهنرش دربین مردم پذیرفته شده بود، روی همچو دلایل در رادیو افغانستان صرفاٌ بیست وچهار پارچه آهنگ رادیویی وحدود هژده پارچه تلویزیونی دارد.  گفته اند که بلبل خوش خوان همیشه دردام صیاد است، بلی صدای سحرانگیزش اورا در دام صیاد افگند،  باآنکه زن وفرزند داشت مجبوربه ازدواج دوم گردید.
بدبختانه جنگهای داخلی مردم افغانستان را آواره  دیار بیگانه ساخت، امانی عزیز نیز آواره پاکستان شد وروزگاربه سختی گذرانید. درهمان آواره گی دست کمک و نیاز به کس دراز نکرد، باهمت والا خود بافقر و بیچارگی ساخت وصرف برای هموطنانش ازدل وجان سرود. بعدا تعداد مهاجرین افغان درکشورهای  بیگانه افزون گردید ودوستانیکه نشاد موسیقی را با آواز پهلوان امانی درغزل سرایی، نعت،  قوالی، محلی وغزل در خاطره داشتند، از وی دعوت کردند او جهت کنسرت به هند سفر کرد وبرعلاوه کنسرت چند”سی دی” نیز به هموطنانش تقدیم کرد، بعد به امریکا وتاجکستان شوروی و ماسکو رفت، باعث گرمی محافل دوستان وافغانان آواره اش شد.
با هنرمندان بزرگ زانو زد وسرود اما افسوس زمانی  از سرودن خموش گردید که کمبود بسیار هنرمندان بزرگ را در سرودن غزل، قوالی  ونعت شریف احیا نموده بود.
watch   نعت شریف به آواز سحر انگیز استاد امانی
درباره مریض محترم امانی دونقل قول وجود دارد. بعضیها را قرار براین است که دراثر فشارخون بلند در2001 میلادی در پاکستان سکه مغزی نموده وبافلج زبانش مواجه گردید اما قول دوم از ناحیه پهلوانی اومیباشد. امانی درکنار هنرآواز خوانی پهلوان زورمند نیزبوده؛ اودرکلپ پهلوانی پروان درشهرچاریکاربخاطرحفظ سلامتی بدنش پهلوانی میکرد. مردم میگویند، جناب امانی درکشتُی گیری گردنش صدمه دیده است. هرگاه قول اول ویا دوم برحالش صدق نماید عیبی نیست، عیب آنست که هنرمندی با این استعداد وگرمی آواز پیش چشم مردمش، چون پرنده زخمی  پروبال میزند، نفس درسینه اش گره خورده، کجاست چشم بینایی که حالت اورا ببنید وبا اودلسوز داشته باشد، گویی دلها ازسنگ ساخته شده است ناله ای درحریم دل سنگ دلان اثر ندارد و ترحم مرده است، مگر رسم وآئیین نوع پروری را فراموش کرده ایم؟ کجا رفت آنهمه دوستانیکه درصحتمندیش اورااحاطه کرده بودند؟.” روزبد برادرندارد” نزدیک ترین دوستانش اورا فرموش کردند، ازارتباط قومی وخویشاوندی وی انکار میدارند. آیا جای تاسف نیست؟ هنرمند نامی کشور بدان حالت بسرمیبرد؟.

درمتن بلبل افغانستان
جناب امانی با سمیع رفیع

دولت برحالش توجه ندارد، تجاران ملی بحالش ترحم نمی نمانید وزارت کلتور وفرهنگ و تلویزیون ملی با بروکراسی اداری درگیر اند، چند بارکارهای تداوی اورا سازمان دادند ودوباره متوقف نمودند. اتحادیه نام نهاد هنرمندان چو” امانی” خموش اند. تلویزیون آریا افغانستان” جناب بیات” که دارای سرمایه فراوان میباشد وتنها درتشویق هنرمندان همه سال مسابقات استعداد هنری را برپا میدارد، مخارج آن برنامه ها بالاتر ازمصرف تداوی جناب امانی عزیز میباشد، چه میشد اگر توجه بحال هنرمند بخت برگشته مینمودند. امانی با دو خانم وسیزده فرزند درحالت رنج، فقربسرمیبرد، آیا جای تاسف وشرم نیست؟. افسوس که تشویق، ترحم ودلسوزی برحال اوسکوت کرده است، نمیدانم انسان دوستی هنوز دروطن وجود دارد؟…ما که از ترحم ونوع پروری  رسالت تاریخی داریم. ” دلیکه سوز ندارد دل نیست”
هموطنان عزیز ازهرطریقی ممکن که توان کمک برحال امانی عزیز را دارید، دریغ نکیند. میدانم که زیر نام تداوی امانی دربعضی کشورها اعانه جمع شد، اما نمیدانم که پول  برای مستحق رسیده است یا نه.  مصارف  تداوی او با پرداخت ده دالر ویا یورو، برای مردم عزیز ما که درخارج بسرمیبرند، پول خیلی اندک ااست، ما شرایط  جمع آوری پول مهم است که به طریق اساسی طرح ریزی شود. به طریق اصولی توجه  تجاران ملی ویا کمک دولت را جلب  نمایند تا تدوای او بصورت اساسی آغاز گردد. امانی گرامی هــر کس ترا فرامــوش  کنــد مردم هــنردوست تــرا فــرا موش نمکنــند، در ایــن راستــاازبــرادر گــرامی هموطن شریف ما جناب عــرفان الله “عابــدی”  که در ارسل فوتوهای امانی صاحب از کابل بنده را یاری رساندند و ازجناب استاد مــحمــد اسحــق”ثــنا” شــاعــر معروف کشورکه قطعه شعر را در وصف  امانی عزیز سروده و برایم گسیل داشته اند، که درذیل مطالعه میفرمائید وهم چنان ازخواهر بااحساس ما بانو ” ملالی شبنم” وبرادرگرامی ما جناب “میلاد شریف” که ویدیو کلپهای ” امانی” را در یوتوپ گذاشتند، منمون وسپاسگذار هستم. امید وارم چند سطر نوشته بنده  نیز توجه دوستان که چاره کار و پول کمک در اختیاردارند، جلب نماید.

درد وغمم شد فزون چاره درمان کجاست؟
بیــش ازین طاقتی درتــن لــرزان کجاست؟
نخل امید وطــن سوخــت زلب تشنــــگی
تا کــه لبــی تــر کنــد نم نــم باران کجاست؟
ازوطن آواره گی سوخت تن وجان من
شهــر چو زندان مرا راه بیابان کجاست؟
تا کــه ز راه  وفا بــزم طرب  ســر کند

امانی خوش سرود، بلبل خوش خوان کجاست؟
خفته صدا در گــلوســوز ونوا در گــره
بلبل پروان زمین  مست وغزل خوان کجاست؟
صبح هنرتیره شد شام ضلالت رسید
بازبتابــد سحــرکوکب رخشــان کجاست؟
زاهــد درد آشنــا، عابــد راه خــــدا
نیست دریــن شهرما، هست بگو آن کجاست؟
محمد اسحق “ثنا”

دوستان گرامی برای شینیدن ویدیوکلپها روی لینک کلیک نماید.

بلبل پروان زمین ، منظور از “امانی” است
کاپی  از این سایت با نشانی  ادرس  مجاز است

watch Amani songs # 2

watch Amani

گرامی باد یادمرحوم استاد اولمیر

گرمی باد یاد اولمیر

استاد اولمیر هنرمند جاویدانه
استاد اولمیردرساب 308 خورشیدی در قریه نوتیه پشاور تولد گردید، ازکودکی با هنرموسیقی بزرگ شد. یعنی در کنار دروس مکتب، نزد استاد جعفرعلی گرُ گذاشت ومدت شش سال اساسات موسیقی وآرمونیه وآوازخوانی را آموخت. آستاد اولمیر درآوان کوکی پدرش راازدست داد و چند سال بعد مادرش نیزبا کاروان عدم هم راه گشت و استاد درحمایت کاکایش قرارگرفت. کاکایش اورا منحث فرزند خویش خوب سرپرستی نمود ودخترش با استاد نامزاد نمود. کاکایش نیزد اورا جهت آموزش بیشتر هنری به موسیقی دانان دیگر معرفی ورنمایی کرد اما وقتیکه اولین آهنگ استاد با استاد سبزعلی ازرادیو پشاورنشرگردید وچند ریکار نیزاز وی ثبت شد، نسبت نا موزون بودن آواز جوان استاد با سبزعلی خان، خشم کاکایش را برافروخت وپرابلم های خانوادگی آغازشد. اودرسن 18 ویا 19 سالگی قرارداشت یعنی در 1329خورشید جهت اشتراک درمراسم استقلال افغانستان کابل آمد و دیگر برنگشت. وی بریاست مستقل قبایل خودرا معرفی کرد. محمد امین شاعر معروف زبان پشتو که بعداٌ به ملنگ جان شهرت یافت، با استاد معرفی گردید. ملنگ جان استعداد هنری اولمیر را میدانست اشعار فلکلور ولندی های پشتو واشعار خود را برایش تهیه میکرد، منلگ جان خود منتظم موسیقی بخش پشتو در رادیو افغانستان وقت بود ، از همین طریق استاد اولمیر دررادیو راه پیدا کرد. با وجودیکه در آنزمان فرهنگ سنتی دیوارصخیم برای هنرمند شدن بود، یک تعداد محدود جوانان مانند استاد اولمیر که علاقه، استعداد ودانش هنری داشتند، بدامن هنرچنگ میزدند بدبختانه رقابت های نا سالم سد پیشرفت آنها میگردید. جای آن دار که ازکمک وتشویق ودلسوزی مرحوم استاد نبی گل یاد آورشوم، استاد نبی گل رابطه استاد اولمیر را با رادیوخیلی محکم نمود وبا کمک ملنگ جان برای استاد اولمیر یک اتاق درزیرزمینی های تعمر رادیو افغانستان وقت که درپل باغ عمومی موقعیت داشت، تدارک دیدند. کارهنری استاد با رادیو اینطورآغازید. آن وقت نشرات رادیوافغانستان مستقیم بود یعنی استدیو ضبظ برای پروگرامها وآهنگهای موسیقی وجود نداشت و پروگرام مستقیم نشرمیشد، در وفقه پروگرامها استاد میخواند، تا شنونده توقف رادیو رااحساس نکند. درآنزمان تعداد سراینده گان خیلی محدود وانگشت شماربود و استاد مرحوم ازجمله اولین ها بشمارمیرفت. استاد اولمیر انسان خیلی بی آلایش، فقیر مشرب، گوشه گیر ومحجوب بود، اوعاشق میهن، شعر وموزیک بود، همیشه با خود زمزمه میکرد، باهیچ کس سرکارنداشت، جزدرجواب سلام همکاران سلام میگفت وراه خودرا میگرفت.
استاد اولمیر شاگردان خوب نیزتربیه کرد ازجمله نعمت الله، سیدعلم؛ طلا محمد وایوب را میتوان نام برد. کمپوژ اهنگهایش خیلی ناب بود وتا امروز شنوندگان خود را دارد. او درپیدا کردن ویا انتخاب شعر تشویش نداشت، زیرا شاعران مشهور چون ملنگ جان، محترم نصرالله حافظ، مرحوم امان الله سیلاب، سنب گل وغیره شاعران محبوب پشتو زبان را درکنار خود داشت، وازاشعارشان استفاده مینموئد. استاد اولمیرمانند همه ما وشما تنها بدنیا آمد مگر خلاف امرطبیعی تنها زیست، وتمام عمر را درهجران به پایان برد. او ازنوجوانی تا پیری دریکی ازاتاق های عمارت رادیو تلویزیون ملی زندگی کرد، درحقیقت درخانواده بزرگ با کارمندان”رادیو تلویزیون ” ایام گذراند، همه کارمندان اورا چون پدرمحبوب میداشتند واز احترام عام وخاص برخوردار بود. او مدت تقریباٌ چهل سال زندگی خویش درخدمت هنرموسیقی بود، ازطریق صدایش آیئن عشق وطن پرستی را بتمام علاقه مندان آوازش درسرتاسرافغانستان انتقال داد. شانزده آهنگ در تلویزیون ملی و چهار صد آهنگ به آرشیف رادیو ازخود بجا گذاشت، با آنکه مدت چندسال در استدیو های کهنه رادیو درپل باغ عموی سرود مگر نسبت پرابلم که فوقاٌ اشاره شداثر از آن دوره دردست نیست. هنگامیکه آهنگ ” وطن جنت نشان دی – گلان په کی کارمه” را سرود ویا زمانیکه آهنک “ای زما وطنه دلعلونه زمانه زما” ویا آهنگ ” نوی محفل نوی ساقی نوی سازونه کنه” سرود قلوب همگان رااشغال کرد. در اواخرعمرش به سختی زیست، زیرا در اثرحادثه ترافیکی دست وپای چپش صدمه دید وازآن به بعد پریشان گردید. با جودیکه در ان زمان مورد توجه خاص مسوولین رادیو تلویزیون قرارداشت ازوضع صحیی اومراقبت میشد وانتقالش شفاخانه بدوش چند نفرمسوول گماشته شده بود، اما تنهایی خود یک مایوسی بزرگ برایش بود . زمانیکه از تصادم وی مطلع شدم با شوهر مرحومم عاجل خودرا به شفا خانه علی آباد رساندم ، چند روز بعد دوباره از وی عیادت کردم، دیدنم دربستر بیماری برای شاگردانش کمپوژمیساخت. اوعاشق میهن بود تا دم مرگ عاشقانه بیاد وطن سرود بخصوص آهنگ { دا می د بابا وطن، دا می د دادا وطن} او رازندگی جاویدانه بخشید . استاد در خارج از کشور نیز برای اجرای کنسرت با گروپ هنرمندان سفرکرده بود که میتوان از کشور تاجکستان، هند، چکوسلواکه وقت، پاکستان نامبرد. اودر سال 1350 خورشید لقب استادی را بدست آورد ودوبارمنحیث آواز خوان درجه دوم و درجه اول نایل شد، جوایز مطبوعاتی را از ان خود کرد. تا حال چندسال از وفات وی میگذرد نسل جدید که درخارج ازافغانستان تولد شدند و به هنر رو آوردند، عشق وطن ازاثر آن آهنگ { دا موژ زیبا وطن} در ایشان ایجاد میشود وهنرمندان جوان آنرا عاشقانه بیاد وطن میسرایند، کسب شهرت میکنند. { سینه که سوزعشق وطن درآن نباشد پاره به } بلی استاد باسینه چاک زسوزعشق وطن در سال 1361 خورشیدی به جاویدانگی پیوست و درجوار زیارت شاه شهید پادشاه آرامید.
در سالهای 1371 و1372 خورشید، باران راکتها قدرت طلبان ئو متعصبین هنر وفرهنگ زندهارا بگور برد ومرده ها را از گور بیرون آورد، مفبره فقیرانه او نیز از بین رفت. با اظهار سپاس از نماینده پارلمان افغانستان خانم ملالی جویا ، بتاریخ هشت اکتوبرسال 2006 میلادی مقبره آن مرد بزرگ را ترمیم نمود . روح استاد شاد باد .
شما را به شنیدن چند آهنگ استاد وبیانیه خانم جویا دعوت میکنم به لینک زیر مراجعه نماید
نوت : فوتوی استاد ازسایت رشاد احمد وبعضی معلومات نیز از ویکیپیدیا اقتباس گردیده است.

watch اولمیر
watch اولمیر #2
watchاولمیر #3

دمی با شمس الدین مسرور هنرمند سابقه دار کشور

شمس الدین مسرور
سراینده آهنگهای زیبای چادرماشی، توکه ازشهرمه خوازده هستم و بی بی سمن جانم
شمس الدین 63 سال قبل ازامروز در یک خانواده نیمه زمین دار در دهمزنگ کابل بدنیا آمد. در آنزمان موسیقی درخانواده ها حرام شمرده میشد وکودکان وجوانان از طرف خانواده ها ازهنر والای نواختن وخواندن تنبیه ونکوهش میشدند. اما اودرصنف چهارم مکتب درگروپ ترانه خوانان شامل و ترانه خواند. ازهمان کودکی هنرموسیقی در ذهنش مایه گرفت، زمانیکه ازصنف ششم مکتب سید جمال اادین افغان فارغ شد، برای آموزش مسلکی درلیسه میخانیکی کابل شمولیت حاصل کرد ودر رشته برق ضعیف “رادیو” تحصیلات مسلکی بکلوریا را ختم نمود. وی در لیسه میخانیکی در کنسرتها مکتب به آواز خوانی پرداخت. بعد ازختم لیسه میخانیکی درفابریکه جنگلک کابل دریونت های سیار فواعد عامه “قوای کار” خلاف آرزویش تقررحاصل نمود باآنکه تحصیل مسلکی رشته برق ضعیف را داشت، باید در رادیو افغانستان مقررمیشد.
یونت قوای کار یکه جناب مسرور ایفای وظیفه میکرد درچمن حضوری مقابل کابل ننداری موقعیت داشت. رسیدن به محیط هنری برایش کوتاه گردیده بود امابعداز ایام کوتاه یونت مذکور بولایات جهت انجام وظیفه سفرکردند، وی ازسفرولایات منصرف واز ریاست تهیه ارزاق که جناب سید حسین مجددی ریاست آن را به عهده داشت، موافقه تبدیلی گرفت وبعد ازیکسال خدمت در ریاست تهیه ارزاق، شامل گروپ هنری موسیقی گردید. گروپ موسیقی مذکور دربخشهای وزارت اطلاعات و کلتور وقت تحت نظراستادان مجرب داخلی وخارجی واقع پل باغ عمومی شهرکابل فعالیت مینمود، کورسها شامل آواز خوانان، نوازندگان، وبخشهای تیاتربودکه بنام آرت دراماتیک یاد میشد، او نیز در گروپ آواز خوانان جذب گردید. دراین گروپ استادان داخلی عبارت بودند ازاستادغلام حسین “پدر استاد سرآهنگ” استادنبی گل، استاد فقیرحسن واستادان خارجی استاد نظام اوف از تاجکستان و استاد فریمن از امریکا بودند،اساسات موسیقی را نوت میدادند” بنام نوتیشن موزیک یاد میشد”. همچنان نوازندگان گرانمایه دیگرچون استادمحمد عمر”رباب”، استادغلام نبی “دلربا ورباب”، استاد محمد هاشم”طبله”، استاد سلیم کندهاری”سنتور” استاد ملنگ نجرابی”زیربغلی” و استادگل علم ” دهل نواز” بودند، شاگردان راعملی تدریس مینمودند. جناب امین الله ندا که خود مسولیت رسمی دربانک داشت وبعد ازوقت درگروپ هنر آواز خوانی کارمیکرد با جناب مسرور معرفت حاصل نمودند و طرح یک کنسرت را ریختند تا جوانان آموزش دیده، هنرنمایی نمایند. دراین هنرنمایی، هنرمندان جوان چون آقایان” ظاهر قیامی” آرمونیه وآواز “زبیح الله روح انگیز، غلام علی خوشنوا، حیدرکمال “آرگن وآواز”، جلیل طاهری،عتیق الله شهکار “رباب” الله محمد “ماندولین ورباب” صدیق طب خوش ” بعداٌ قیام تخلص نمود”، محمد قاسم، ومسرور “دوتار ورباب” در نواختن وسرودن، هنرنمایی کردند، کنسرت بشکل بی سابقه در اوج احساسات وکف زدذنها اجرا گردید. زمانیکه جوانان کورس هنری را ختم نمودند، بنام آرکسرت جوانان مسماٌ گردیدند.
وزارت اطلاعات وکلتور وقت برای توزیع تصدیق نامه های مدیران مطبوعات مرکز وولایات یک سیمنارمطبوعاتی درهوتل خیبردایرنمود، وآرکسرت جوانان درختم توزیع تصدیق نامه ها به اجرای کنسرت پرداختند، توجه دکتورجبیبی وزیر اطلاعات و کلتوربه استعداد آنها جلب شد وجهت تشویق، جوانان در مرکز وزارت خواست، مشکلات شان را بررسی نمود وازجمله دوتن ایشان ” آقای امین الله ندا وآقای مسرور” را رسماٌ به رادیو افغانستان معرفی نمود تاباهنرمندان رادیو افغانستان جهت اجرای کنسرت درخارج کشورهنرنمایی نمایند. مدیرموسیقی رادیو افغانستان جناب حفیظ الله خیال، در پذیریش ایشان درد سرهای زیاد ایجاد نمود، بالآخره امین الله نداازپیوستن با هنرمنرمندان رادیو منصرف شد وجناب شمس الدین مسرور نسبت تحصیل ایکه در رشته برق ضعیف ” تخنیک رادیو” داشت، با مخالفتهای زیاد تیکه دران موسیقی دردرایو افغانستان مقررگردید. ازمخالفتهای آقای خیال با هنرمندان جوان جناب دکتورحبیبی مطلع گردید، تمام آرکسرت جوانان را که شامل دوازده نفر بودند، بشمول مسرور رسماٌ در رادیو مقررنمود. تقرر ایشان زمانی صورت گرفت که ریاست رادیو افغانستان برای انکشاف بیشتر ومکان بهتر استدیوهای مجهزترازپل باغ عمومی به انصاری وات انتقال کرده بود. بدین ترتیب آرکسرت جوانان بعداز مشکلات زیاد، شش ماه کار افتخاری برادیو افغانستان مقررگردیدند اما متاسفانه خیلی دیربود وامین الله ندا به رحمت حق پیوسته بود.
جناب مسرور دربخشهای مختلف رادیو افغانستان وبعداٌ تلویزیون ملی مدت طولانی ایفای خدمت نمود خدمات وی : پرودیسر برنامه های فرمایشی، منتظم موسیقی، آمرکنسرتها ولباس دار، مدیر موسیقی رادیو، اولین مدیر موسیقی تلویزیون و مدیرعمومی موسیقی رادیوتلویزیون. بدبختانه در آنزمان ازیکطرف فرهنگ سنتی مانع بزرگ برای رشد وانکشاف هنر درجامعه بود واز طرف دیگر حق تلفی های زیاد وحسادت های بیمورد در ساحه هنری مانع بزرگ برای تبارز استعداد های جوانان بود. افراد و اشخاص بنابر شناخت و پیوندهای مختلف در کرسی های کلیدی دولت نصب میگردید وبعد از تصاعب کرسی ، جای آنکه برای رشد وتوسعه هنر کار انجام بدهند، ازتقرر ورشد جوانان غیرمستقیم جلوگیری مینمودند. بگونه مثال: زمانیکه بست مدیر موسیقی ازرتبه پنجم به رتبه سوم ارتقا نمود وجناب مسرورعملاٌ بحیث مدیر موسیقی ایفای وظیفه میکردند، مرحوم جلیل زلاند مدیر تحریرات جناب عباسی وزیر اطلاعات وکلتور وقت دربست رتبه سوم بحیث مدیرعمومی موسیقی تقررحاصل نمود وجناب مسرور رادر بخش موسیقی غربی گماشتند. بعدااز مرحوم جلیل زلاند جناب حامد حسینی مدیرعمومی موسیقی رادیو افغانستان مقررشد، مسرور را نسبت سابقه کار شان به صفت معاون مدیرت موسیقی مقررنمودند. درسال 1357 ش- قبل ازافتتاح تلویزیون ملی سه گروپ از کارمندان مجرب رادیو جهت آموزش وپرورش دربخشهای مختلف تلویزیون” تخنیکی ونشراتی ” بکشورهای جاپان، عراق، وایران اعزام گردیدند وجناب مسرور نیز درکشورعراق دربخش نشرات تلویزیون آموزش دیده بودند، بحییث اولین مدیر موسقیی تلویزیون تقرر حاصل نمود. بعداٌ جناب استاد ببرک وسا مدیرعمومی موسیقی جهت تحصیلات عالی بکشور اتحاد جماهیر شوروی وقت اعزام شدند، آقای مسرور برای مدت دوازده سال بحیث مدیرعمومی موسیقی خدمت کردند.
در زمان مجاهدین: باآنکه مجاهدین ازنظرعقیده باهنرموسیقی چندان رابطه خوب نداشتند، مگر مدیریت عمومی موسیقی را بریاست موسیقی ارتقاٌ دادند وجناب اکرام اندیشمند بحیث ریس موسیقی تقرر حاصل نمود. آقای مسرور بااخذ بیست روز رخصت قانونی عازم ولایت بلخ شد، درآنجا شورای فرهنگی ولایت بلخ تحت ریاست جناب”سیرت تالقانی” دربخشهای مختلف هنری چون تیاتر، سینما و موسیقی فعالیت داشت، آقای مسروربحیث ریاست هنرها مقرر نمود. جناب عبدالرشیددوستم که یکی ازقوماندان های قوی مجاهدین در شمال کشوربود، به هنر و هنر مندان خیلی ارج میگذاشت، تمام هنرمندان راکه نسبت نا امنی شهر کابل را ترک وهرطرف پراگنده شده بودند، جمع وفعالیتهای فرهنگی را درولایت بلخ آغاز نمود. یک واقعیت مسلم وغیرانکار در مورد شخصیت جناب دوستم حمایت ازهنرمندان بود، با قوماندان هایش درباره هنرمندان برخورد مینمود وحتا آنها را نکوهش واز وظیفه برکنارمیکرد، اما بدبختانه که مجاهدین نتوانستند برخورد های مسلحانه را تحت کنترول درآورند، بناٌ همان برخوردهای غیرموسولانه ، زورگویی های بیمورد خود وملت رااز پا درآرودند وگروپ طالبان درکشورمسلط گردید. بعد ازترک دوستم ازکشورهنر مندان دوباره پراکنده شدند وجناب مسرورنیز بریاست کود برق مزار شریف اشغال وظیفه نمود.
زمان طالبان: طالبان جناب مسرور رااز کود برق وبرادیو تلویزیون بلخ بردند ودرمورد آهنگ ” الله واکبر” شعر ازداکتر اسدالله حبیب را درزمان مجاههدین ” وقت دوستم” سروده بود، محاکمه نمودند. جنانب فرید یکتن ازکارمندان اسبق مدیرت پلان تخنیکی رادیو، درزمان طالبان بحیث ریس عمومی رادیو تلویزیون ملی اشغال وظیفه داشت، مسرور راازگذشته ها میشناخت، دفاع وآهنگ سروده شده را شعرمیهنی بررسی ومسرور را نجات داد. بعد طالبان ازمسرور خواستند تاهمان شعرمینهی را بدون ساز درزمان حاکمیت آنها نیز بسرآید، زیرا ساز در آئیین طالبان حرام شمرده میشد.زمانیکه جناب منان نیازی بحیث والی بلخ” زمان طالبها” تقررحاصل کرد و آقای مسرور باشناخت که همرای جناب نیازی داشت، برای تبدلی خویش دربخشهای فرهنگی ولایت کابل عارض گردید. جناب نیازی درپای عریضه وی چنین نوشت: تمام گروپهایکه درمسیرراه بلخ تا کابل قراردارند، بدون صدمه اورا با فامیلش انتقال وحتا کمک نیزبدراند. ” امضای نیازی والی بلخ چون آقای مسروریک هنرمند شناخته شده بود، جناب نیازی پیش بین حوادث در میسر راه بلخ وکابل گردیده بود، به همین دلیل یک قوماندان طالب بنام “کریم” آقای مسرور را با تمام فامیل ولوازم که با خودداشتند، بعوض کابل، ازراه چمن تا کویته به امانت وسلامت رساند. آقای مسرور دوسال درپاکستان زندگی نمود وبعد درسال2001 میلادی بکشورکانادا رحیل اقامت پهن نمود. بعدازسقوط طالبان درسال 2005 میلادی جناب علام حسن حضرتی ریس رادیو تلویزیون ملی و سید مقدوم رهن وزرفرهنگ افغانستان ازآقای مسرورتقاضا نمودند تا برای نظم و نسق دوباره هنر وهنرمندان بکابل بیاید. جناب مسرور دربازگشت بکابل از فروپاشی نظم وانسجام درامور رادیو تلویزیون شوکه گردید، هنرمندان درهجرت بسرمیبردند، برای احیای مجدد نظم پیشین پلان منظم و پول کافی ضرورت بود، گنجنه هنری تاراج ورادیو تلویزیون جز ویرانه بیش نبود. وزارت فرهنگ برای احیای مجدد جزسخنان میان تهی وعاری ازعمل کرد، نداشت. نظام مملکت کاملاً ازهم پاشیده، وتمام علوم وفنون بدست سرمایه داران شخصی اداره میگردید ورادیو، تلویزیون ملی دررقابت با رسانه های شخصی خیلی عقب بود. باآنکه جناب سیدمقدوم رهین از آقای مسرور شدیداٌ استقبال و سپاسگذاری مینمود اما درتقویه رادیو، تلویزیون ملی اقدام عملی نداشت. آقای مسرور تا حدودی توانست هنرمندان سابقه را جذب و بکارهنری آغاز بدارند اما نتیجه بنا براقتضای زمان مثبت نبود، وی بعداز شش ماه دوباره بکانادا برگشت. گفتنیهای جناب مسرور ازتجارب سی وپنچ سال خدمت در موسیقی افغانستان فریاد ازبیعدالتی وروابط وپیوندهای ناسالم دربخشهای هنری، کشتن استعدادهای و بخصوص رژیم هایکه عقیده واحترام به فرهنگ نداشتند، میباشد، بگونه مثال یک خاطره ایشان رادرموقع ریاست جناب عبدالوهاب مددی بنگارش میگیرم{ شخصی بنام “یعقوب آبشار”جهت تقرر در ریاست موسیقی عارض گردید، درآغازسال زمانیکه تعینات سال جدید ابلاغ گردید جناب آبشار بعوض مسرور بحیث مدیرعموم موسیقی مقرر وجناب مسروربحیث عوض مدیریت مویقی تبدیل شد” درحالیکه سابقه هنری وفعالیت دربخش موسیقی آقای مسروردست آورد های خوب داشتند.
تقدرنامه وجوزایز: درزمان ریاست جمهوری محمد داوود خان شهد، استاد محمدحسین سرآهنگ بابای موسیقی، شهید احمد ظاهروجناب مسرورخواننده سال برگذیده شدند. درسال 1357 ش- در سرودن آهنگهای حماسی جایزه درجه اول رااز طریق وزرت دفاع کشوربدست آوردند.
کمپوز موزیک: هنرمندان معروف کشور،خانم رخشانه، خانم ناهید، مرحوم خانم ژیلا، خانم سیما ترانه، خانم نیلاب حیران، خانم مرجان خانم پرستو، خانم افسانه، خانم هنگامه، جناب عبدالمحمد همآهنگ، آقای منگل، جناب شاه ولی، آقای عزیز غزنوی، جناب حفیظ الله شاه گردیزی، آقای روح الله نوازش، جناب یعقوب آبشار، جناب خان آقا سرور، آقای عالم شهروان، جناب نعمت الله، آقای سید علم بودند که ازکمپوز های جناب مسرور فیض بردند.
در هجرت: درکاناد کمپنی های مختلف فرهنگی فیستوال های هنری کشورهای مختلف را برگذار میدارند وجناب مسرور در اولین فیستوال موسیقی افغانی، ازطرف ریاست امورمحاجرین ایالت انتوریو، درشهرتورنتو بنام هنرمند افغان جایزه را نصیب گردید. یکبار دیگر از طرف یونسکوبنام هنرمند افغان حایز جایزه شناخته شد. ناگفته نباید گذاشت که موزیک مولانا جلال الدین بلخی را جناب مسرور کمپوز وبه مرکز فرهنگی مولانا به قونیه فرستاده است.
درباره هنر موسیقی اصیل افغانی جناب مسرور عقیده دارد، تا حیات ئدارند اصلات موسیقی افغانی را بجهان معرفی میدارد زیرا هنر وفرهنگ هویت یک کشوراست، هنرمندان رسالتمند باید کشور رااز طریق هنرهایش بجهان معرفی بدارند. ما نباید شهکارهنری مرحوم استاد قاسم افغان را که درزمان استقلال افغانستان موزیک آزادی را نواخت، فراموش کنیم. درآشفته بازارموسیقی امروزموسیقی اصیل افغانی کمرنگ گردیده است، هنرمندان جوانان ابتکار ونوع آوری داشته باشند مگرزیرنام مدرن شدن، موزیک اصیل را به ابتزال نکشانند. درانتظام موسیقی ، انتخاب شعر وصدا دقت لازم نمایند وازهنرمندان صاحب نظرجویای همکاری شوند.