نادیا انجمن در انحنای زنده‌گی و مرگ : استاد پرتونادری

در انحنای زنده‌گی و مرگ

دردهای گنگ

دردهای دیرماند در لفاف مبهم سکوت

در سرت قصیده‌های سوگ‌بار خوانده‌اند

با نمایش کریه چهره‌های خویش

رنگ هستی ترا پرانده‌اند

آه،

ادامه خواندن نادیا انجمن در انحنای زنده‌گی و مرگ : استاد پرتونادری

  اختر پر فروغ بيدار : پوهاند دكتورعبدالقيوم قويم

  استاد  نصر الله پرتو نادرى  از معدود شاعران و نويسنده گانى است كه در قلمرو شعر و ادبيات فارسى بى توقف نوشته و مى نويسد و بيدريغ  مى نويسد . 

او شاعر ونويسندۀ متعهد همه فصل ها است،منظورم از فصل ها  صحنه ها ،عوالم و حالاتی است که استاد پرتو در آن حضور داشته ، در امنِ آسایش از نوشتن دست نكشيده  و نه كم مهرى روزگار قلمش را  متوقف كرده  وحقا كه  او سزاوار اجلال  و تكريم است  .در افغانستان کمتر شاعر و نویسندۀ را می‌توان سراغ داشت که هم از نظر شعر و نویسنده گی و هم از رهگذر محاط بودن به معلومات در مورد تاریخ ، فرهنگ و سایر رویداد ها ‌و باز تاب آنها یا در قالب شعر، کتاب ها یا  مقاله های ادبی ،روایت هایی داستانی ، طنز و خاطره نویسی پا به پای استاد پرتو برسد و شهرتش در اين فن شريف جهانى شود . 

ادامه خواندن   اختر پر فروغ بيدار : پوهاند دكتورعبدالقيوم قويم

در آن سوی دریچۀ دل بخش دوم) نفیسه خوش‌نصیب :

خوش‌نصیب در شعرهایش با شکیبایی اندرزپردازی می‌کند. به ویژه برای زنان. چنین است که اگر او را می‌سوزانند، از خاکستر او گل می‌روید. این گل ثمره‌یی است که او از شکیبایی خود به آن می‌رسد.

در میان سوخته‌گان

من تنها کسی هستم

که بی‌صدا می‌سوزم

و از خاکسترم گل می روید.

همان،ص ۷۶

او شاعر تنهایی‌ست. از سکوت سخن می‌گوید. از بیداد، از آتش که نماد جنگ و ویران‌گری است. وقتی که بهاران با صدای تفنگ آغازمی شود، دلش برای درختان باغ می‌سوزد. مصیبت زنان، کوچ و آواره‌گی، راز و نیاز با خداوند، عشق به سرزمین بخش بیش‌تر‌ محتوا و مضمون شعرهای او را می‌سازند.

ادامه خواندن در آن سوی دریچۀ دل بخش دوم) نفیسه خوش‌نصیب :

دیداری با عزیز سیاه‌پوش: استاد پرتو نادری

شاید بتوان گفت: عزیز سیاه‌پوش یگانه شاعری است که هیچ‌گاهی نخواست تا شعر او در نشریه‌های کشور به نشر رسد؛ اما شعرهای او در جنبش چپ و هوداران آن خواننده‌گان زیادی داشت. زبان شعر او ساده و شور انگیز است. کوبنده است و آمیخته با طنز.

به شیوه عیاران خراسان لباس سیاه می‌پوشید، از آن روی در میان مردم به نام عزیز سیاه‌پوش شهرت داشت. از ولایتی کابل بود و در میان مردمان محل به نام « جان» شهرت داشت. شب‌ها به مانند عیاران و جوان‌مردان به شب‌گردی می‌پرداخت. با مردم پیوند نزدیک و استواری داشت.

در سال 1354 که هنوز در صنف چهارم دانشکده ساینس دانشگاه درس می‌‌‌‌‌خواندم، با او آشنا شدم. من از او چیزهای زیادی آموختم. بخشی از دیدارهای ما به بحث‌های ادبی خلاصه می‌‌‌شد. من شعرهای تازۀ خود را برایش می‌‌‌‌‌خواندم. تازه در اوزان آزاد عروضی می‌نوشتم و در مهار کردن وزن دشواری‌هایی داشتم، سیاه‌پوش شعرها را تقطیع می‌کرد و دشواری‌های وزنی را برایم روشن می‌‌ساخت.

ادامه خواندن دیداری با عزیز سیاه‌پوش: استاد پرتو نادری

محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی: استاد پرتو نادری

محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی یا شعر آزاد عروضی در کشور، دوگام از هشتاد ساله‌گی آن‌سوتر گذاشت. او روز شانزدهم دلو 1317 خورشیدی در کابل چشم به جهان گشود و حال رسیده است به 82 ساله‌گی.

تا کنون سه گزینۀ شعری از او نشر شده است: رویای شاعر، آخرین ستاره و سفر در توفان. عمرت دراز باد، ای « عقاب زخمی آواره!»

*

ادامه خواندن محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی: استاد پرتو نادری

ای که چشمانم ترا حیران شده : شعراز استاد پرتو نادری

ای که چشمانم ترا حیران شده

هستی آباد من ویران شده

جان من با جان تو آمیخته

قطره‌یی گویی به توفان ریخته

ادامه خواندن ای که چشمانم ترا حیران شده : شعراز استاد پرتو نادری

یادی از پروفیسور داکترمحمد حسین یمین یادی : استاد پرتو نادری

از شمار دو چشم یک تن کم

وز شمار خرد هزاران بیش

امروز پروفسور داکتر محمد حسین یمین از این جهان چشم پوشید و به گفتهء خیام با هفت‌هزار ساله‌گان سر به سر شد.

استاد یمین دست کم چهل سال استاد دانشکدهء  ادبیات دانشگاه کابل بود.

عضویت شورای علمی دانشگاه کابل را داشت و عضو فرهنگستان ایران نیز بود.

او حق بزرگی بر چند نسل از آموزگاران زبان و ادبیات پارسی دری در افغانستان دارد. چند نسل شاعر و نویسندهء کشور را نیز استاد بوده است. از دانشگاه دولتی تاجیکستان، دانش‌نامهء دکترا داشت.

باری در گفت‌وگویی شمار کتاب‌هایی نشر شده اش را، پانزده عنوان گفته بود.

ادامه خواندن یادی از پروفیسور داکترمحمد حسین یمین یادی : استاد پرتو نادری

نفیسه خوش‌ نصیب؛ درآن سوی دریچۀ دل« بخش اول» : استاد پرتو نادری

وقتی خواستم تا در پیوند به گزینۀ شعری «دریچۀ دل» سروده‌های بانو نفیسۀ خوش نصیب، چیزی بنویسم نمی‌دانم چرا ذهنم یکی و یک بار به آن سال‌های سیاه برگشت که دروغ را به نام حقیقت به رنگ سرخ می‌نوشتند. 

با دریغ‌ بعدها دیدیم که این واژۀ سیاه را به رنگ‌های سبز و سپید، نیز نوشتند؛ اما دروغ با این همه جامه‌های رنگ رنگ نتوانست، بر جای‌گاه حقیقت بنشیند. سال‌های که خط سرخ در میان انسان‌ها فاصله می انداخت. ادبیات و شعر نیز چنین شده بود. دسته بندی شده در دو سوی خط سرخ.

ادامه خواندن نفیسه خوش‌ نصیب؛ درآن سوی دریچۀ دل« بخش اول» : استاد پرتو نادری

باقی قایل‌زاده – شاعر تیره چشم روشن بین:« بخش نخست و دوم» پرتو نادری

وقتی می‌خواستم در پیوند به شعر شاعر نابینا به تعبیر بهتر شاعر روشن‌دل باقی قایل‌زاده چیزهایی بنویسم، خاطره‌ای در ذهنم زنده شد. دانشگاه افغانستان سومین سال پایه‌گذاری‌اش را جشن گرفته بود. شب شعری نیز برپا شده بود. در آن شب شعر، دختر جوانی به‌نام بنفشه احمدی پارچه شعری خواند از سروده‌های خودش.

چشم‌های زیبایی داشت و نمی‌انگاشتی که این شاعر جوان با چشمان زیبایی که دارد نمی‌‌تواند شنونده‌گان خود را ببیند. در کنار رییس دانشگاه افغانستان، فرامرز تمنا، نشسته بودم، آرام در گوشم گفت: این شاعر نابیناست، نابینای مادرزاد. دل‌تنگ شدم.

به شعر او بیش‌تر از شعر همه شاعران دیگر توجه کردم. ذهنم با سطرسطر شعر او راه زد. می‌خواستم بدانم که شاعر در شعر خویش از چه رنگ‌هایی سخن می‌گوید و جهان او چه قدر رنگین است. تنها با یک رنگ برخوردم که جایی می‌گفت: «چنان دشت‌ سبز!» با خود گفتم خدایا مگر سبز و آن هم دشت سبز، در ذهن این شاعر عزیز چه مفهومی‌دارد و سبز را چه گونه احساس می‌‌‌‌کند. آیا سبز برایش یک مفهوم است یا یک تجسمی که ذهن او برای خودش ساخته است.

ادامه خواندن باقی قایل‌زاده – شاعر تیره چشم روشن بین:« بخش نخست و دوم» پرتو نادری

نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ :استاد پرتو نادری «بخش دوم »

در ادامۀ شعر نزیهی جلوه به‌تر است، شعر ملک‌الشعر بهار را بیاوریم و بعد برسیم به بحث‌های دیگر.

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفس ام برده برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می‌گذرد هم‌نفسان بهر خدا

بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان

چون تمنای گل و لاله و شمشاد کنید

ادامه خواندن نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ :استاد پرتو نادری «بخش دوم »

نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ : استاد نصرالله پرتو نادری

(بخش نخست)

محمدکریم نزیهی که به زبان‌های پارسی‌دری و تُرکی – اوزبیکی شعر می سرود. در شعرهایش «جلوه» تخلص می‌‌کرد. شخصیت با شکوهی داشت با ابعاد گوناگون فرهنگی و سیاسی – اجتماعی. پابند به اصول و ارزش‌های انسانی در سیاست، تعهد و مسوُولیت در شعر و پژوهش‌های ادبی و تاریخی. آشنا با فسلفه و جامعه شناسی و آگاه از جریان‌های‌فکری مغرب‌زمین. 

نصیر مهرین در چند جملۀ کوتاه این گونه شناختی از او به دست می‌دهد: «شخصیتی با چنان اندوخته‌های ادبی، فلسفی و جامعه‌شناسانه در زنده‌گی‌اش دارای بعد دیگری از علایق و فعالیت‌ها نیز بود. مبارز ضد استبداد و خواهان اصلاح طلبی و بهبود خواهی اوضاع افغانستان و مردم آن.»

ادامه خواندن نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ : استاد نصرالله پرتو نادری

فتح محمد منتظر؛شاعر نوپرداز فراموش شده(بخش نخست): استاد پرتو نادری

در جریان بررسی زنده‌گی و جای‌گاه ادبی شاعران پیش‌گام شعر نو در افغاستان، چون به فتح محمد منتظر رسیدم، با دریغ گویی با برهوتی رو‌به‌رو شدم. در کتاب «نوی شعرونه/ اشعار نو» با «منتظر» برخوردم و دو شعر نیمایی و تمام. گویی منتظر نخواسته بود فتح محمد هم را در این کتاب هم‌راهی کند.

نمی‌خواهم ادعا کنم که در این همه سال‌های دراز چیزی در پیوند به شعر و زنده‌گی فتح محمد «منتظر» در مطبوعات کشور نوشته نشده است. یا شاعری و نویسنده‌یی نخواسته تا چند سطری هم به گفتۀ مردم سردستی در پیوند به شاعری او و جای‌گاه او در شعر معاصر بنویسد. شاید چنین چیزهایی اتفاق افتاده باشد؛ اما من نیافتم.

ادامه خواندن فتح محمد منتظر؛شاعر نوپرداز فراموش شده(بخش نخست): استاد پرتو نادری