
اگر جوان باشی و اندیشهی بلندپروازانه نه داشته باشی و دریچهی امیدِ خود را به روی خود ببندی معنایش آن است که تو به بالنده گی فکر نه کردی. وقتی این چنین روایتهای زندهگیها را بخوانی باور میکنی که در هر قدم تلاش تو خدا صد قدم برکت و حرکت میاندازه و تو روزی که به خود میایی تمام زنجیرهای زندهکی گسسته و به اوجها رسیدهیی.
من یک سطر یادداشت تحریری نه دارم و هر چی مینویسم به لطف خدا و بایگانی حافظه است. به هیچ کسی تهمتی نه میبندم و هیچ حقیقتی را که میدانم کتمان نه میکنم. هر کس هرگونه اسنادی علیه من یا در رد گفتار من دارد به رخ من و خواننده های با بصیرت بیاورد.
در روش نگارش و کاربرد واژهها همانهایی را میخوانید که من اصل و ریشهی آنها را میشناسم و ما حق نهداریم چیزی را از ریشه عوض کنیم.
ادامه ی بحث:
+++++++++++++++
بخشِ سی و یکم
پس از آن نقل و انتقال نامکمل، محاسبهی اوپراتیفی اوضاع توسط فرماندارِکلِ صحرایی و فرماندهانِ محترم ماتحت چنان شد که وسایط باقی مانده به محل امن عقب جبهه فرستاده شوند و در ایجاد یک مساعی مشترک بافرماندهی صحرایی آستانه جاده از وجود تانک منهدم شدهی غیر قابل باور و انتظار پاک شود که ما اثری از وجود تانکیست شهید آن هم نه یافتیم.
ادامه خواندن روایات زندهگی من از بخش (۳۱ تا ۴۰ ) محمد عثمان نجیب