سرنوشت زنان؛ درباختر دیروز؛ خاورامروز : برگردان: داکتر صبورالله سیاسنگ

Rick Wilford

اندیشۀ تمایز “جهان” خصوصی زنانه و حوزۀ عمومی مردانه تنها در فاشیزم نهفته نبود، آشکارا پیش برده می‌شد. در این زمینه میان باورهای هتلر و موسولینی ناهمگونی به چشم نمی‌خورد. هر دو نمونۀ نگرش‌های مردسالارانه بودند و بیانگر این ادعا که جایگاه طبیعی زنان در خانه و خانواده است. هتلر تفاوت قایل بود میان “جهان بزرگ‌تر” در انحصار مردان که در آن امور دولت، سیاست و جنگ انجام می‌یافت و “جهان کوچک‌تر” که ساحۀ زنان بود و فشرده می‌شد به شوهر، خانواده، فرزندان و خانه.

حق رای‌دهی زنان که در شهر وایمار جرمنی رخ داد، “اختراع روشنفکران یهود” بود و آنان را از وظایف “مقررۀ طبیعت” باز می‌داشت. وظایف یادشده را جوزف گوبلز – رئیس دستگاه تبلیغات هتلر – چنین فشرده کرده بود: «مأموریت زن زیبا بودن و آوردن فرزندان به جهان است. جنس مادینه برای جفتش خود را می‌آراید و پیهم تخم می‌گذارد.» (Noakes & Pridham, 1974)

در ایدیولوژی فاشیزم برتری طبیعی مردان [بر زنان] اصل پذیرفته شده بود. این نکته در شعار عامۀ نازی‌ها نمایان می‌شد: Kinder, Kirche, Küche  (کودکان، کلیسا، آشپزخانه) که به ترتیب، پر و بال زنان را در مثلث زادن، کلیسا رفتن و نان پختن می‌بست.

ترسیم مرز روشن میان دنیای عمومی و دنیای خصوصی بر اساس دگرگونی‌های ذاتی – اگر متمم یکدیگر باشند – دو جنس بنا شده است. «مرد و زن از ویژگی‌های یک‌سره ناهمگون نمایندگی می‌کنند. در مرد درک/ دانایی عنصر مسلط است و استوارتر از نشانۀ زنانۀ احساسات/ عاطفه.» (Baynes, 1969)

دیدگاهی که هتلر پیوسته آن را مانند کاه باد می‌کرد، نمایاندن زن در نقش وابستۀ فرمان‌بردار و دست‌خوش طغیان احساسات و فوران حسادت بود. حفظ قلمرو اجتماعی برای مردان اقدام دلیرانه نمایانده می‌شد و نمی‌گذاشت زنان جوهر خود را پدیدار سازند.

«بدم می آید از زنانی که به سیاست می‌پردازند. ببینید! شلخته و آماده برای دندان و پنجال نشان دادن. در یک سخن، مردانگی یعنی جلوگیری از شانس دادن به زنان تا در جاهایی که برای شان ساخته نشده، بنشینند. هر آنچه شایان مبارزه است، صددرصد مربوط مردها می‌شود. برای مد نظر گرفتن زنان چندین زمینۀ دیگر وجود دارد، مثلاً تدبیر منزل.» (1973)

در ایتالیا، موسولینی سرگرم همان افاده‌فروشی بود. البته، نگاه او به زنان دامنۀ پیچیده‌تر از دیدگاه هتلر داشت. در 1919 برنامۀ فاشیستی، حق رای‌دهی زنان و در 1922 تساوی حقوق برای آنان را حمایت کرد. پشتی‌بانی موسولینی از حق رای زنان مایۀ اصولی چندانی نداشت. آز شرکت‌گرایی [بسیج گروه‌های اقتصادی/ اجتماعی در سایۀ دولت] او را وامی‌داشت تا حق رای گروه شغلی را از روند رایدهی به افرادی که نمایندگان شان را از طریق مجمع دموکراتیک برمی‌گزینند، برتر شمارد. این‌ها به کنار، در نیمۀ نخست دهۀ 1920 حمایت حزب از حق رای زنان کاهش یافت و در برابرش سیاست‌های مردسالار به گونۀ روزافزون بالا گرفت.

همانند جرمنی [در ایتالیا] قانونی که زنان را از مشاغل معین منع و به تولید نسل تشویق می‌کرد، نافذ شد. موسولینی با بازگویی ذهنیت جنسیت-محور هتلر در پیرامون “جهان بزرگ‌تر و جهان کوچک‌تر”، افزود: «مهم‌ترین کار در زندگی مرد جنگیدن است، چنانی که زاییدن در زندگی زن. از میانۀ دهۀ 1920 با شعار “زن درون خانه” یک سلسله اقدامات به راه انداخته شد: ترغیب زنان به بازگشت به زندگی خانگی تا در نقش ستون‌های خانواده ستوده شوند.» 

این اقدام با منظر واتیکان سازگاری کامل داشت. در 1930 پاپ پیوس یازدهم در بخش‌نامۀ موسوم به “زفاف عفاف” از زنان خواست تا وظایف طبیعی خود به عنوان همسران و مادران را در “کنار اجاق و میان اتاق” انجام دهند. (Cannistraro, 1982)

نظریات موسولینی در بارۀ زنان اهانت‌بار بود. او زنان را ابزار رنگین خوش‌گذرانی – آن‌هم هنگامی که مردان بخواهند – و وسیله برای تغییر حالت فکری می‌پنداشت و می‌گفت: «اینان هرگز نباید جدی گرفته شوند، زیرا به ندرت جدی هستند.»

به گفتۀ Emil Ludwig در کتاب “سخنانی با موسولینی/ 1933″، دکتاتور در برابر فمینیزم سنگر گرفت و باورهایش را چنین بر زبان آورد: «زنان باید گوش به فرمان مردان باشند. بَرده نبودن شان درست، ولی در دولت ما زنان نباید به شمار آیند.» (Gregor, 1979)

البته، از چشم‌انداز اساسی، زنان یا بهتر گفته شود زنان پذیرفتنی – در آلمان نازی و ایتالیای فاشیست – تنها به عنوان زاینده – در حساب می آمدند. “ولادت” زنان برای هر دو رژیم حیاتی بود.

بر بنیاد نقشۀ هتلر، زنان آریایی باید آبستن نژاد برتر می‌بودند، در حالی که موسولینی ازدیاد نفوس را برای پر کردن امپراتوری نوپای خود می‌خواست.

در هر دو کشور مبلغی به نام “انگیزه-‌پولی” داده می‌شد تا میزان زاد و ولد را بالا ببرد و نقش ملی زنان پذیرفتنی را تا سطح ماکیان‌های تخم‌گذار – در خدمت دولت – پایان آورند.

قانون حاکم بر امور ازدواج و تن‌درستی برای تکثر نسل در جرمنی کاملاً بر اساس نژادگرایی تطبیق می‌شد و در ایتالیا [چنانی که گفته شد] ریشه در وسوسۀ نیاز به رشد جمعیت برای تمدید حیات دولت داشت.

بانو Paula Siber گردانندۀ “انجمن زنان آلمان” وابسته به حزب نازی‌، در 1933 “زن نوین جرمنی” را چنین تعریف کرد: «زن بودن به معنای مادر بودن است و جایش در پهلوی مرد، نه صرف در نقش کسی که فرزندانی به دنیا می‌آورد، نه تنها چون پارۀ زینتی پشت ویترین و نه محض منحیث آشپز و چاکر. در عوض، زن وظیفۀ مقدسی به دوش دارد تا همدم زندگی باشد و دوستی که کارش را با روشنای بینش و گرمای روحی پیش ببرد. زن بودن در ژرف‌ترین و زیباترین معنای کلمه بهترین آمادگی برای مادر شدن است. والاترین خواستۀ زن نازی تنها زادن نیست، پروردن فرزند برای [خدمت به] مردمش است.» (Griffin, 1995)

این پیام – گرچه آراسته با عبارات عرفانی بود – صراحت داشت: زنان پذیرفتنی تا آن‌جا که در محدودۀ ناچیز شان به عنوان فرودست تسلیم شوند، ارزش دارند: اولاددار شدن، اجتماعی کردن آنان در دنیای شجاع جدید فاشیستی و پشتی‌بانی فروتنانه از مردان شان.

جنسیت‌نمایی ایتالیا و آلمان به عنوان “پدر-وطن”، نماد اندیشۀ پدرسالارانه در قلب این دکترین قرار دارد.

برگ‌های 137 تا 139

Political Ideologies: An Introduction

کانادا/ 31 مارچ 2022

 ·