«در کابل طرفداران امانالله شاه و سایر مخالفان دولت به دور غلامنبی خان که مردی مردمدار و سخاوتمنش بود جمع شدند و خانهاش حیثیت کلوب عناصر مخالف را پیدا کرد که در بین شان جواسیس دولت هم پنهان بودند.
«در کابل طرفداران امانالله شاه و سایر مخالفان دولت به دور غلامنبی خان که مردی مردمدار و سخاوتمنش بود جمع شدند و خانهاش حیثیت کلوب عناصر مخالف را پیدا کرد که در بین شان جواسیس دولت هم پنهان بودند.
«باز ماه عقرب است و به یاد نیشهای زهرآگین عقربهایی میافتم که رساترین حنجرهی عدالتخواهی را آماج قرار دادند. طاهر بدخشی را میگویم، اسطورهی آزادی، همانی که خورشید اندیشهاش هرگز غروب نخواهد کرد. بخشی از صحبت تیلفونی دیروزم با بانو جمیله بدخشی، همسرطاهر بدخشی:
در دوازده سال زندگی مشترک، شاهد پنج بار زندانی شدنش بودم. آخرین بار، برای همیشه چشم به راهش ماندم. در زمانی که امین جلاد، بر اریکهی قدرت مستی میکرد، بدخشی شکنجههای زندان را دلیرانه تحمل مینمود؛ ما از حال او بیخبر بودیم. تا دیرها نمیدانستم در کجا یا کدام زندان بسر میبرد، تا اینکه برادرم – سلطانعلی کشتمند – از پشت میلههای زندان، توسط یکی از زندانبانان به کسی از اقوام ما، احوال فرستاد که پدر نیلاب (طاهر بدخشی) هم اینجاست. پس از آن پیبردم که او در پلچرخی زندانی است.
شادروان استاد محمد هاشم واسوخت را آنهايیكه در دایرهٔ علم و عرفان بدخشان گردش كرده اند به اسم پدر معارف آن ولايت میشناسند، واسوخت سالهای زيادی از عمر گرامیاش را در خدمت به معارف سپری نمود.
نگارندهٔ اين سطور زمانيكه فقط ششسال داشتم استاد واسوخت منحيث سرمعلم مكتب معروف خاش مقرر شد و او بار اول نام مرا در جملهٔ جديدالشمولان صنف اول مكتب مذكور نوشت و از اينكه صبح روز بود آن مرد مهربان به پدر مغفورم و من چای صبح را صلاح ديد و باهم چای خورديم و فردايش از بركت قلم و لطف او آغاز به تحصيل كردم تا اينكه درجهٔ دكتورا را از دانشگاه اريزونای امريكا بدست آوردم.
زادگاهش گذر باغبان کوچه شهر کهنه کابل و متولد سال 1284خورشیدی برابر به سال 1905میلادی بوده است . نخستین در سهای موسیقی و اساسات نواختن رباب را از پدرش استاد محمد ابراهیم که نوازنده رباب و طبله بود فراگرفت وبه ادامه آن نزد پسر کاکایش محمد ایوب رباب نواز به شاگردی نشست.
در کنار نوازندگی به فراگیری هنر اواز خوانی نیز پرداخت و نزد اقا محمد پدر استاد موسی قاسمی به شاگردی نشست و بعد از مدتی به تعلیم خانه استاد قاسم در جمع شاگردان پیوست و از اندوخته های استاد قاسم مرحوم کسب فیض نمود ولی بعد از مدتی استاد قاسم برایش پیشنهاد کرد که تنها به هنر نوازندگی بپردازد .استاد محمد عمر سخنان استاد ش را پذیرفت و از آن به بعد تمریناتش را در نواختن رباب بیشتر و بیشتر نمود تا اینکه در سال1949میلادی در حضور استادان بزرگ موسیقی چون استاد قاسم,استاد غلام حسین,استاد معراج الدین ستار نواز,استادنبی گل و استاد محمود طبله نواز لقب استادی را در نواختن رباب بدست آورد .
انجنیر سلطانجان کلیوال شینواری شاعر، نویسنده و مترجم سختکوش افغان پس از برگردان رباعیات عمر خیام، پنجصد رباعی اقبال لاهوری – از دو مجموعۀ “ارمغان حجاز” و لالۀ طور” – را با پرداز دلنشین به پشتو درآورده است. او در سرآغاز زحماتش مینویسد:
«با سپاس و صمیمیت، پیشکش به همه دانشمندان، شاعران و هنرمندانی که آدمها را به وادی محبت فرامیخوانند، به انسان و انسانیت عشق میورزند، دلهای سرشار از مهر و تهی از کین دارند و در سراسر زندگی لحظه به لحظه به نیکویی میاندیشند و برای اقدام عملی دست به کار میشوند”. (سنبلۀ ۱۳۹۹/ جنوری 2021)»
در دههٔ دوم قرن ۲۱ میلادی موضوع وحدت احزاب و سازمانهای دموکراتیک و مدنی در افغانستان اوج گرفته بود. در این جریان موضوع جبهه سازی و ائتلاف سازی نیز ورد زبان روشنفکران افغانستان بود. یک وقت رهبران ۱۱ حزب و سازمان مترقی و مردمی تصمیم گرفتند که قبل از وحدت سازمانی در یک ائتلاف باهم حرکت و فعالیت کنند. در همان زمان یک جبههٔ قوی دیگر تحت نام (جبههٔ نجات از بحران) در کشور تأسیس شد که در آن سیاستمداران مترقی و سازمانهای ملی با هم جمع شده بودند. اما بعد از بیشتر از سه- چهارسال فعالیت خویش به زندگی خویش ادامه داده نتوانست.
در افغانستان بهودی های زیادی زیست می نمودند که بیشتر آنها در هرات به محلهء برادرانی ها، مهمند ها،کوچهء مرغ فروشی، کوچهء موسایی ها اقامت داشتند ، که آنها در همان محلات. کنیسه های داشتند که به عبادت می پرداختند. چهار کنیسه در هرات شناسایی شده است که از جمله می توان از معابد گل وگیا، آشور ، غول یواو و معبد شمایل یادآوری نمود.
من همواره علاقه داشتم تااین کنیسه هارا از نزدیک مشاهده کنم چون در بین کوچه ها قرارداشت پیدا نمودن آن برایم دشوار بود ، خوشبختانه روزی یکی از دوستان متدین ،منور و هنرور من جناب آقای فوزی امینی که زمانی در همان محدوده ها زیست داشته موتری را تهیه نموده بود مرا با خود به دو کنیسه ای که ورود به آن به نسبت اینکه از این کنیسه ها به عنوان مسجد و مکتب استفاده می شود آزاد بود با خود برد که از لطف شان اظهار امتنان می نمایم.
دفتر وکیل وزیر خارجه/ شام هژدهم اپریل 1992: نمایندگان هند، پاکستان، روسیه و ایران نیز آمده اند. حضور آنان نمایانگر حمایت از طرح سازمان ملل و همبستگی در موضوع اجازۀ خروج نجیبالله از افغانستان است. بینن سیوان [به وکیل]: به نمایندگی از سرمنشی سازمان ملل، از دولت شما از نگاه بشردوستانه خواهش میکنم که در تضمین خروج مصون رئیسجمهور پیشین و همراهانش از افغانستان کمک کند. باور دارم این اقدام در سطح جهانی به دولت شما کمک میکند و هم به روند صلح یاری میرساند. موضوع عاجل است.
وکیل: هنوز برای راهحل صلحآمیز دیر نشده است، ولی اگر همین تقاضای کمک از دولت ما زودتر و با مشوره صورت میگرفت، چارۀ ساده میداشت. ضربالمثلی داریم: “دیر آید، درست آید”. موافقم که نجیبالله از دیدگاه تمام جوانب، مانع بزرگ صلح پنداشته میشد. امید ما این بود که خروجش با سایر مقامات در آرامش و فضای صلحآمیز انجام شود.
پروژه ای چند منظوره ای طالبان که همیاری تاکتیکی کشور های همسایه را برتافت،اکنون در همرنگی وهمپیمانی باتروریسم رنگ باخته وغوغای کشور های منطقه را برانگیخته است.کشور های منطقه یی با تغافل بر پیوند استراتژیک طالبان با ایالات متحده آمریکا مستدام تلاش داشتند تا روابط نیک با طالبان را تامین نموده واز پروژه های کلان،منابع ومعادن افغانستان سود جویند.
حال آنها متوجه شده اند،که طالبان افغانستان را به باشگاه تروریسم جهانی در آورده واز تروریسم قاطعانه حمایت می نمایند.
تازهترین اثر داکتر محمدحسن شرق با سرنامۀ “تعلل در مصالحۀ ملی، تجویز تجزیۀ افغانستان و موضوع پنجشیر” که در صدمین سالگرۀ زندگی او نوشته شده بود، هفتۀ پیش از سوی انتشارات شاهمامه به چاپ رسید.
گرچه این کتاب را میتوان دنبالۀ اپدیت “کرباسپوشان برهنهپا” (1990) و “تأسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان” (2000) دانست، با آویزههایی که در چاپ دوم (2005) و چاپ سوم (2010) نیامده، ارزش زیادتر مییابد.
داکتر شرق در “تعلل در مصالحۀ ملی، تجویز تجزیۀ افغانستان و موضوع پنجشیر” نخستین بار از برخی نامههایی که به مسکو فرستاده بود و گفتوشنودهای شیرین و تلخی که با گرباچف، داکتر نجیبالله، عبدالوکیل، بنین سیوان، دیگو کوردویز، گزارشگران در نیویارک و چند تن از سیماهای کلیدی افغانستان و جهان داشت، یادآوری میکند و مینمایاند که چشمۀ کشاکش نجیبالله با رفقا یا موافقین پریروز و دشمنان یا مخالفین دیروزش از کجاها گلآلود شد و رفته رفته رسید به جایی که امروز تماشاگرش هستیم.
نوآوری امری از پیش تعیین شده در نویسندهگی نیست؛ زیرا بر بنیاد استعداد و تجربهی فردی هر نویسنده از زندهگی و بازتاب آن در بستری بهنام زبان، روشهای نوآوری متفاوت و چندگونه اند. بهگونهی مثال روش نوآوری فرانتس کافکا، آلبر کامو، صادق هدایت و محمود دولتآبادی از هم فرق دارد؛ درست است که گاهی رگههایی از تاثیرگیری و تاثیرپذیری را از رهگذر محتوایی در آثار این نویسندهگان بزرگ زیر نامِ هممانندی (مشابهتِ محتوایی) میتوان دریافت؛ اما گونهی پردازش آنان با توجه بهروش نوآوری در تولید آثار ادبی متفاوت است؛ چون نوآوری وابسته به فردیّت نویسنده است و فردیت بهجای جمعیّت یا روش نوآوری عمومی قرار دارد.
•نوآوری چیست؟
کشف تازه از هستی و سپس پردازش آن در نویسندهگی با روش متفاوت در بستری بهنام زبان.
این درس زندگیام را از دنیای آموزش و فراگیری با شما شریک میسازم. شاید روزی به درد تان بخورد. این درس نتیجه سالهای دراز درسخواندن و درسدادن من است و به خون جگر بدست آمده است. اما حالا این درس را برای سه دقیقه مرور کنید و اگر از آن چیزی آموختید با دیگران شریک سازید.
من سه نوع دانشجو را میشناسم.
۱. دانشجوی فعال
این دانشجو به مفاهیم یک درس و بحثهای دانشگاهی توجه دارد. حتا قبل از آغاز بحث به ساختار و اجندا آن توجه کرده است. او در جریان بحث مفاهیم را با تحلیل آموزگار، متخصص و سخنران به بررسی میگیرد. این دانشجو پرسشهای در ذهن خود از جریان بحث میپرواند و تلاش دارد تا به آن پاسخ یابد. در بحثهای حضوری دانشجوی فعال حتما پرسشهای را مطرح میکند و در جریان بحث یادداشت میگیرد. او در ختم بحث عملکرد آموزگار، سخنران و نقش خود را در بحث به چالش میکشد و ارزیابی میکند.
دو سال قبل با نوشتن «آتش در پائیز» با صبورالله سیاسنگ آشنا شدم. آدمی مهربان، پرکار، متواضع و بیادعاست. از همان موقع علاقمند شدم که تمام کتابهایش را داشته باشم و در وقت های آزادم از خواندنش لذت ببرم تا لحظاتم را زیبا کنم. برنامه این بود که وقتی هالند بروم با خانم منیژه نادری هماهنگی کرده کتابها را دریافت کنم. اما بهخاطر تنبلی خودم و اینکه همیشه بدون برنامهریزی قبلی هالند رفتیم، موفق نشدم کتابهای مورد نظر را تهیه کنم. بلاخره تصمیم گرفتم به خانم منیژه نادری زنگ بزنم و خواهش کنم که کتابها را برایم ارسال کند.
«جلا وطنه حکومت» چې په انګلیسي کې (Exile Government)، په جرمنی کې (Exilregierung) او په دری کې (حکومت در تبعید) ورته ویل کیږي، له هغه حکومت څخه عبارت دی چې د خپل اصلي هیواد له پولو څخه بهر، په یو بل هیواد کې جوړ او فعالیت وکړي. دا ډول حکومت عموماً هغه وخت منځته راځي چې د هیواد داخلي وضعیت خراب وي او په داخل کې ورته د واک د چلولوامکان نه وی. مثلا که د کوم هیواد خاوره د پردیو د یرغل په نتیجه کې نیول شوې وي، یا په هیواد کې انقلاب او یا کودتا رامنځته شي او د هیواد مشروع حکومت یا سیاسي مشران اړ شي چې له خپل هیواد څخه وتښتي او په جلاوطنۍ کې په یو بل هیواد کې خپل حکومت یا سیاسي فعالیتونه پر مخ یوسي. په داسې حالاتو کې طبعاً ددې اړتیا شته چې کوم خارجي ګاونډی دولت او یا د سیمې بل هېواد جلا وطنه حکومت ته ځای ورکړي، د تمویل چارې یې وسنجوي او په رسمیت یې وپیژني.
تقریبا هفتاد سال پیش، کتاب ادبیات چیست توسط ژان پل سارتر نوشته شد. در آن زمان، تعهد ادبیات به جامعه جزو مسائل روز و قابل توجه گروههای مختلف روشن فکران بود. سارتر با نوشتن این کتاب دیدگاه جدیدی نسبت به ادبیات و تعهد ارائه داد.کتاب در زبان اصلی (فرانسوی) در چهار فصل نوشته شده است که در برگردان آن به فارسی، مترجم فصل آخر آن را به دلایلی ترجمه نکرده است که در مقدمهی کتاب ذکر میکند. نسخهی فارسی کتاب در سه فصل نوشتن چیست؟ نوشتن برای چیست؟ و نوشتن برای کیست؟ تنظیم شده است. روزگاری که سارتر این کتاب را نوشت، روزگار هجمهی منتقدان و اهالی ادبیات به آثار او بود. منتقدان آثار او را به بهانهی ادبیات محکوم میکردند بیآن که هرگز بگویند مقصودشان از ادبیات چیست. سارتر عصبی و دلخور از دیدگاههای این چنینی دست به نوشتن این کتاب میزند.
اخیرآ دوست فرهیخته ، قلم بدست توانا ومؤرخ ورزیده کشور جناب استاد نصیر مهرین نسخه ی پی دی اف از آخرین اثر گرانسنگ شان بنام (چاپلوسی) را که به تازه گی از چاپ برآمده برایم فرستادند. قبل از هرچیز جا دارد تا از لطف ایشان سپاسگزاری نموده و ضمن عرض تبریک مؤفقیت های مزید شانرا آرزو نمایم.
و اما چاپلوسی کتابی با قریب 180 صفحه حاوی نکات ریز و درشتی می باشد که توسط تاریخ نگار وارسته جناب استاد نصیر مهرین تهیه و تحریر و بوسیله انتشارات شاهمامه در تابستان 1403 خورشیدی برابر با جولای 2024 میلادی در هالند به زیور چاپ آراسته شده است.
انگیزهء پرداختن به این موضوع، نشر سندی است که در روزهای اخیر از آدرس امیرالمومنین طالبان، تحت عنوان به اصطلاح قانون (امربالمعروف و نهی عن المنکر) نشر شده است.
آماج بحث ما را موارد آتی تشکیل می دهد:
سعی می نمایم تا بر مبنای عقلانیت سیاسی، بدون هرنوع روزمره زدگی و یا نسخه پردازی از برج عاج اروپا، با فکر کلان ملی و جوهر مترقی در مبارزهء تاریخی علم و جهل و جدل تاریخی سنت و تجدد که در صدسال اخیر در جدل مشروعه و مشروطه تداوم دارد؛ آرمان مشروطیت پدران سترگ معنوی ما را که در احوال جاری مبرمیت و فعلیت داشته و آینده نگر باشد، در برابر مانیفست زعامت طالبان و مافوق ارتجاعی و «اسارت طالبانی»، منشور منورانهء آزادی، ترقی و پدران معنوی ما و مشروطه خواهان را در برابر مشروعه قرون وسطایی آنان، مطرح نمایم تا وجدان آگاه بشریت، از «غمگنانه باغ» ما آگاه باشند که تراژیدی نیم قرن اخیر و جاری شان معلول و محصول مداخله، تجاوز خارجی و جفای بزرگ جامعه بین المللی است.
طالبان بیماران روانی اند و بر روی اعصاب مردم افغانستان رژه می روند
فرمان جدید رهبر طالبان مصداق این شعر زیبا است: “هر دم از این باغ بری میرسد – تازهتر از تازهتری میرسد.” این شعر بر حال و هوای رهبر طالبان و دم و دستگاه ی آنان صدق می کند که چگونه رهبر این گروه پس از به قدرت رسیدن هر از گاهی فرمان های زن ستیزانه و انسان دشمنانه را صادر می کند. رهبر طالبان با صدور هر فرمانی برضد زنان هر روز گویی حادثه آفرینی های تازه می کند. او با این فرمان ها نه تنها حقوق زنان را پیهم زیر پا می گذارد و دست وپا های آنان را با زنجیر ها می بندد؛ بلکه زنان را در انتظار فرمان جدید و حادثه آفرینی تازه نیز می گذارد. فرمان اخیر رهبر طالبان دشمنی آشکار گروه ی طالبان را نسبت به زنان و حق آنان بیش از هر زمانی آفتابی گردانید و به این حقیقت مهر تایید گذاشت که رهبر طالبان دشمن قسم خورده ی زنان است و زیر چتر دشمنی با زنان ماموریت به استهزا کشاندن اسلام و تبدیل کردن دین به افیون توده ها را به انجام می رساند.
این نوشته داکتر صاحب عبدالله محمودی را که سال قبل به مناسبت وفات استاد باختری پوست کرده بودم، اینبار در بخش های مختلف بازنشر می کنم.
با درود به داکتر صاحب عبدالله محمودی که صرفنظر از تشنجات و عناد های شخصی ، فامیلی ، سیاسی، برچسپ زنی ها و افتراهات، و برخوردهای ناصواب، در برابر استاد باختری ،در دوران که من به یاد دارم ، بسیار صادقانه ادای دین کرده اند و زنده یاد استاد واصف باختری را از اولین روز های اشنایی تا اخیر زندگی استاد به معرفی گرفته اند.
یاد استاد واصف باختری گرامی باد.
دیدارهای هفته دو بار در کانون اخبارشعلۀ جاوید علایق و دوستی و قرابت شخصی ما را سبب شد. باری بنا بر فیصله سازمان من وباختری موظف به دیدار زنده یاد میوندوال فقید ادیب و فرهنگی پیشکسوت شدیم ، تا باعث جلب علاقه او به همسویی وهم جهتی با اخبار خود شویم .در نخستین دقایق صحبت ، میوند وال صاحب با کلمات متین و فخیم وطرزبیان نوین ونوسا زی و جمله پردازی واصف باختری روبروشد و بعد از کسب استیذان که او را جلالتمآب ، وزیر صاحب و یا میوندوال صاحب بنامیم جناب شان زیاد متحسس شدند . بزودی دیوار های یخ فرو ریخت وقدرت ،
تراژیدی ترین شهری که عشق را دفن کرده و با خاطرات آن زنده گی می کند بحث بر سر کابل، بحث در مورد شهر رویا های ویران است که شور و شادی مردم آن به تاراج تاتار های جنوب رفته و خیابان های پرجنب و جوش آن داغ ننگین سکوت مرگبار را بر سر و دوش می کشند. باغهای زیبا و شگوفای آن از نغمه ی بلبلان خالی و کوچههای قدیمی آن که زمانی نفخ زندگی را در روح های آشفته می دمیدند. حالا در خموشی مرگبار و یاس دردناک فرورفته اند؛ تاسفبارتر اینکه کوچه های خوشنام، مشهور و تاریخی آن چون، بارانه، ریکا خانه، سنگ تراشی، چنداول، خرابات، پرانچه و… از فرهنگ ستیزی و آبدات دشمنی تاتار های جنوب درامان نمانده است و خواب در چشمان خسته ی باشنده گان آنان شکسته است. کابل تحت سیطره ی طالبان اختناق شدید سیاسی، امنیتی و اجتماعی را پشت سر می گذارد و زیر پاشنه های گروههای تروریستی به شهری غریب و به تاراج رفته بدل شده است.
درین اواخر دو اثر بر گزیده و عالی از جناب محترم وارث الشعرا نذیر احمد ظفر به عنا وین (بانوی قلم فرسا) که در باره حیات علمی و هنری و اداری محترمه خانم ماریا بیگم دارد بحث میکند ، و دو دیگر مجموعه اشعار و یا دیوان چهارم ژور نا لیست کار کشته نذیر ظفر به عنوان (آرا)بطبع رسیده است.اول با نوی قلمفرسا: مو لف دانشمند و قلم بدست توانا جناب ظفر این کتاب را به افتخار خد مات ارزنده ِهنری، ادبی و علمی با نو ماریا جان در دو صد و هشتاد و دو صفحه نوشته و به طبع رسانیده است. درین اثر پر محتوا نظر یکتعداد از نویسنده گان وطن خاصتا همکاران خانم ماریا دارو، در قسمت کار کرد های محترمه ماریا دارو در خصوص طرز بر خورد وی با ما مورین و هنر مندان رادیو افغانستان آورده شده است، که واقعا میتواند آیینهِ فعالیت های او را نماینده گی نماید،به قرار نوشته محترمه فوزیه جان شهاب ، ماریا جان دارو مو سس کودکستان رادیو تلویزیون میباشد.