در برنامه پرده داران هنربه گویندگی محترم معروف قیام از کار کردهای هنری خانم ستوری منگل بزرگداشت بعمل آمد و از من تقاضا گردید تا پیام خودرا بدین مناسبت بفرستم. لینگ پیام در ذیل میباشد.
دسته: فرهنگ و ادبیات و هنر
برنامه پرده داران هنر رادیوتلویزیون وطن: بگویندگی محترم معروف قیام
در این برنامه بزرگداشت از کار های فرهنگی و هنری خانم ستوری منگل ؛صورت گرفت. یکتعداد دوستان فرهنگی در این پروگرام سهم گرفتند و نطریات خودرا در مورد فعالیتهای خانم ستوری منگل ابراز کردند.
فوزیه میترا خوبترین نطاق رادیو تلویزیون افغانستان : محمد یوسف هیواددوست
ایشان عقیده دارد که: (( رادیو تلویزیون هر ملت ، در اصل زبان همان ملت است )).آرې!پس از افتتاح تلویزیون در افغانستان او نیز یکي از همان نطاقان پیشګام ما بود ، او نیز تلاش داشت بمثابه زبان ملت واحد ما ،ګویا و رسا باشد .
از فوزیه جان میګویم ، فوزیه جان میترا .آن همکار عزیز مان که حتی در زمان نوجواني و تعلیم ،در آوانیکه متعلم مکتب بود به نطاقی علاقه فراوان داشت و بګفته خودشان ګاهي خواب میدید که عقب میکروفون رادیو و تلویزیون نشسته ،اخبار ، جریانات و حالات کشور و جهان را برای هموطنانش میخواند ، وقتی بیدار میشد ، عطشش فزونی ګرفته تا اینکه براستي هم یک روز ، یک روز آفتابي روشن به دفتر نطاقان رادیو تلویزیون آمد و پس از سپری نموده امتحانات زیاد ، چانس کار در یګانه رادیو و تلویزیون افغانستان را بدست آورد (۱۳۵۷ )و بدین ترتیب همه خواب هایش به
ادامه خواندن فوزیه میترا خوبترین نطاق رادیو تلویزیون افغانستان : محمد یوسف هیواددوستسخن کز دهان بزرگان بود-« تمهید» : برهان الدین نامق
سخن کز دهان بزرگان بود
چو نیکو بود داستانی شود
«ابو شکور بلخی»
تمهید
مثل کلمهییست عربی و به معنی شباهت داشتن چیزی به چیز دیگر است، علامه جارالله زمخشری فخر خوارزم در کتاب المستقصی خویش درباره مثل میگــوید: «مثل در اصل زبان عرب به معنای مانند و نظیر است و معنی مثل مانند کردن چیزی به چیز دیگر است». ابو عبید قاسم بن سلام متوفی سال (۲۲۴ هـ ق) در آغاز کتاب الامثال مثل را همان حکمت دانسته است یعنی حکمتی که محصول تجربه است و مثل را گونهیی کنایه دانسته بر آن سه ویژهگی شمرده است، ایجاز لفظ، اصالت معنی، حسن تشبه. این باور در مورد مؤجز بودن لفظ مثل صائب است اما نشانه سومی که حسن تشبیه باشد در همه گونه مثلها دیده نمیشود،
ادامه خواندن سخن کز دهان بزرگان بود-« تمهید» : برهان الدین نامقبي بي سنگي شير زن مبارز و سخنور ; داکتر اسدالله شعور
آيا تا کنون فکر کرده ايد که ليسه مريم خيرخانه و کوته سنگی کابل به نام چه شخصيتي نامگذاري گرديده و چرا مردم آنجا منطقه اي بزرگ خيرخانه را به نام حوزه ي همان ليسه دخترانه ياد مي کنند؟ و گذشته ازين آيا مي دانيد که اسم کوته ي سنگي با اين مريم خانم چه رابطه يي دارد؟
در پاسخ مي توان گفت که اين هردو نام به پاس مقام ادبي و اجتماعي شيرزنِ استبدادستيز، سخنور و مبارزي مسما گرديده که در اوج حاکميت استبداد کبير عبدالرحمان خاني از کسي نهراسيده بر مستبدين تاخت و بر ظالمان خرده گرفته از مردم خويش جانبداري کرد. اين شيرزن مريم معروف به بي بي سنگي و بي بي سيده يکي از بزرگ زنان سخنور کشور در نيمه ي نخست سده ي بيستم ميلاديست که در آن عصر نيمه تاريک نه تنها مشعل ادبيات عرفاني را به دست گرفت، بلکه در مبارزات استقلال طلبانه-ي جوانان ميهن پرست کشور نيز شرکت جسته و شاه استقلال بخش، امان الله غازي را در نخستين دقايق جلوسش بر اريکه سلطنت افغانستان، تشويق به تحصيل استقلال سياسي کشور نمود.
ادامه خواندن بي بي سنگي شير زن مبارز و سخنور ; داکتر اسدالله شعوربرنامه کورنی ژوند تلویزیون وطن : نویسنده پارچه ماریا دارو
در این برنام مطالب مختلف در رابطه به زندگی خانواده و اجتماع مورد بحث وبرسی گرفته میشود.مدیر دایرکتر رادیویی ان محترم فوزیه شهاب و همکاران برنامه عبارت اند از سلطان ابوی و عزیزه صدیقی میباشند. البته پارچه تمثیلی بعداز یک ساعنت وچهل شش دقیقه شروع میشود.
https://www.facebook.com/radio.tv.watan/videos/382385248118992
امروز با يک زنی مصاحبه نموده ام، که کمتربديل و کمترهمتا دارد: ناهید علومی
دوستان ارجمند: بعد از خوانش مصاحبه با او و کار کرد های افتخار آميزش بيشتر آشنا ميشود..
دوست آنست که در غيابت وکيل مدافعت باشد..
دوستان عزيز … امروز سفر مجازی طرف قاره پهناور ايالات متحده امريکا شهر زيبای Missouriديدن يک زن با وفا، يک مادر با تمکين و فداکار و يک دوست بی همتا دارم.
با اين اوصاف حتمی فهميده ايد که خانم فوزيه شهاب عزيز منظور و مطلوب ماست..
ادامه خواندن امروز با يک زنی مصاحبه نموده ام، که کمتربديل و کمترهمتا دارد: ناهید علومینگاهی به حضور فرهنگی هند در افغانستان ؛ بخش اول : محمد مرادی
اگر نصب کتیبهها و سنگ نوشتههای ارشادی و اخلاقی «آشوکا» فرمانروای موریایی هند در «سرپوزه» قندهار و «سرخکوتل» بغلان را یک اقدام فرهنگی از سوی هند قدیم بدانیم، میتوانیم ادعا کنیم که نفوذ فرهنگی هند در قلمرو شمالی این کشور یا افغانستان فعلی بیش از ۲۲۰۰ سال قدمت تاریخی دارد. قرنها بعد تبادل فرهنگی بین هند و سرزمین فعلی افغانستان شکل دوجانبه به خود گرفت تاجایی که فرهنگ خراسانی از جمله زبان و ادبیات فارسی از خراسان قدیم وارد قلمرو هند شد و دهها سال به عنوان زبان رسمی در هند مورد استفاده قرار گرفت.
تبادل فرهنگی بین هند و خراسان قدیم از قرنها به اینسو، قاعده و شکل وارونگی داشته و دارد؛ به این معنا که گاهی هند مرکزی سرزمینهای شمالی شبهقاره هند را تحت نفوذ فرهنگی خود قرار داده و گاهی قضیه برعکس شده است و هندیان تحت تأثیر فرهنگ خراسانیان قرار گرفتهاند اما پس از حضور استعمار انگلیس در شبهقاره هند، حضور و نفوذ فرهنگی هند در افغانستان شکل یکطرفه به خود گرفت که اکنون در همین مرحله قرار داریم.
ادامه خواندن نگاهی به حضور فرهنگی هند در افغانستان ؛ بخش اول : محمد مرادیکاش این سخنان را وقت تر میدانستم : هارون یوسفی
به شما عزیزان، از زبان روسی ترجمه کردم : آفرینم
++++++++
اگر توان «نه» گفتن را نداری٬ «بلی» گفتن ات هم ارزش ندارد
****
اگر میخواستی همه اطرافیانت مثل خودت باشند ٬ زندگی برایت جالب نبود
****
مهم نیست چی چیزی را از دست دادی٬ مهم این است که حالا چی داری
****
ادامه خواندن کاش این سخنان را وقت تر میدانستم : هارون یوسفیخراسان را غزل میبافم اما… شعر از نجیب باور
به دل میبندم عشق آریانا؛ گریه خواهم کرد
خراسان را غزل میبافم اما؛ گریه خواهم کرد
تمام کهکشان را طی کنم تا پهنهی آفاق
بهخال سبز این تقویم دنیا؛ گریه خواهم کرد
به سوگ کاجهای تربُر و افتیده در کابل
ادامه خواندن خراسان را غزل میبافم اما… شعر از نجیب باوریادی از نویسندۀ شهید، پاییز حنیفی : استاد پرتو نادری
نام اصلی پاییز حنیفی، عبدالرووف است. او در سال 1316 خورشیدی در كابل زاده شد، از شمار نخستین شخصیتهای فرهنگی افغانستان است كه به دست دژخیمان رژیم دستنشاندۀ اتحاد شوروی پیشین در سال 1357 خورشیدی سربهنیست شد. او را کشتند؛ اما صدای او بدون تردید پیوسته در زیر رواق فرهنگ و ادبیات کشور طنینانداز خواهد بود. به تعبیر واصف باختری، او نیز از همان پرندهگانی بیبازگشت جنگل رگبار است. حنیفی را میتوان از شمار نخستین نسل طنزنویسان افغانستان خواند. او نخستین گزینۀ نوشتههای طنزی خود را در سال 1347 با نام «لبخند»، در شهر كابل انتشار داد.
ادامه خواندن یادی از نویسندۀ شهید، پاییز حنیفی : استاد پرتو نادریمرد گمنام و طنپرست و شاعر نویسنده و رزمنده سپاهی گمنام کشور شهید خانجان مقبل : حیدرعدیل
با شاعر گمنام کمری معرفی شوید که هنرمندان چون احمدظاهر، ساربان، نغمه و چندین تن دیگر، بهترین آهنگ هایشان را مدیون اشعار وی میباشند.
مرد گمنام و طنپرست و شاعر نویسنده و رزمنده سپاهی گمنام کشور شهید خانجان مقبل در سال 1312 خورشیدی در یک خانواده تهیدست در قریه ی کمری ولسوالی بگرامی ولایت کابل دیده به جهان گشود . نظر به استعداد و لیاقتش جلب حربی شونزی شد این مرد ادیب مشهور ترین تصنیف ها را برای احمد ظاهر ، میرمن ژیلا ، استاد ساربان ، حفیظ خیال زنده یاد رحیم مهریار خانم سلما خانم نغمه ژینوس شمس الدین مسرور و ده ها هنرمند دست اول و مطرح ساخت وهمه اهنگ هایش گل کرد و شهرت یافت.
مقبل منحیث نویسنده ای با رسالت و شاعری پرتوان؛ مضامین و اشعار انتقادی و افشأگرانه ی خود را با نام های مستعار: کمریوال، عنقا، (م. ل.)، سنگتراش، همجوار، آموزگار و همسایه در مطبوعات کابل به نشر می سپرد.
ادامه خواندن مرد گمنام و طنپرست و شاعر نویسنده و رزمنده سپاهی گمنام کشور شهید خانجان مقبل : حیدرعدیلعاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید : محمد مرادی
سخن معروفی از «شمس تبریزی» است که میگوید: “اگر معشوقی یافتی که یافتی، اگر نیافتی چوبی را بتراش و عاشق او شو”
این سخن شمس از باب مبالغه در اهمیت عشق است نه این که انسانها را به بتتراشی دعوت کند اما عشق چیست که جایگاه بلند و رفیعی در ادبیات ما دارد تا جایی که مولانای بلخی از شدت عشق به شمس تبریزی، هزاران بیت شعر برای او سرود.
عشق، دگرخواهی است که در مقابل خودخواهی و خودپرستی قرار دارد و حافظ آن را به زیبایی بیان کرده است:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
وقتی عاشق کسی میشویم، دیگر ما نیستیم بلکه معشوق است که محور عالم قرار میگیرد. زمانی که عشق عمیقتر و عمیقتر شد، «من» در وجود عاشق میمیرد و پس از آن هرچه هست، «او» است.
ادامه خواندن عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید : محمد مرادیکاکاژول ؛ نویسنده؛ گی دو موپاسان؛ برگردان از زبان روسی : هارون یوسفی
یک روز پیرمرد مو سفید از ما تقاضای صدقه کرد . جوزف دوست همراهم پنج فرانک به او داد و وقتی نگاه متعجب مرا دید گفت:
” این مرد بیچاره مرا به یاد داستانی می اندازد که باید برایت بگویم . خاطره ای که مثل سایه همیشه دنبالم می کند:
خانواده من که اصلن اهل «هاور »بودند ، هیچ ثروتی نداشتند. تنها کارما این بود که به هر نحوی که میشد٬ باید به دخل و خرج خود احتیاط میکردیم . پدرم زیاد کار می کرد و شب ها ناوقت از دفتر بر می گشت٬ اما با آن همه زحمت٬ درآمد بسیار کم داشت . من دو خواهر هم داشتم . مادرم که از موقعیت پایین زندگی ما به شدت رنج می برد ، با سنگدلی با پدرم حرف می زد ، سرزنشهایی که مودبانه و غیر مستقیم٬ اما خطاب به او بودند . پدر بیچاره ام در جواب این حرف ها حرکتی می کرد که مرا به شدت اندوهگین می ساخت. او همیشه در آن مواقع دستش را به طرف پیشانی اش می برد ٬ گویی که می خواست عرقی را که روی آن نبود پاک کند و هیچ حرفی در جواب مادرم به زبان نمی آورد .
ادامه خواندن کاکاژول ؛ نویسنده؛ گی دو موپاسان؛ برگردان از زبان روسی : هارون یوسفیجای نورانی تهیست : استاد برهانالدین نامق
بهار آن دل که خون گردد به سودای گل رویی
ختن فکری که بندد آشیان در حلقۀ مویی
سحر آهی که جوشد با هوای سیر گلزاری
گهر اشکی که غلتد در غبار حسرت کویی
در این گلشن ز بس تنگست بیدل جای آسودن
نگردانید گل هم بیشکست رنگ پهلویی
بیدل
همانگونه که افراد یک جامعه از لحاظ طرز تفکر و چگونهگی سطح دانش و آگاهی و تعقل و بصیرت به خواص و عوام تقسیم میشود زبان آنان نیز به زبان عامیانه و زبان ادبی نیز بخشبندی میگردد، زبان ادبی دری عبارت از گنجیههای ادبی زبان دری بعد از اسلام است و مجموعۀ نظم و نثر نویسندهگان و سخنوران بزرگ مارا در بر میگیرد و فخامت و درخشندهگی زبان ادبی دری به آن بستهگی و پیوند دارد. در این آثار زیباترین واژهها و خوشآهنگترین ترکیبات و فصیحترین عبارات و اصطلاحات زبان دری به طرز دلپسند و مطلوب گنجانیده شده است و زبان دری را ساده، شیرین، ارجمند و گرانبها جلوه داده است.
ادامه خواندن جای نورانی تهیست : استاد برهانالدین نامقبیدارمی بود بد نبود : داکترفیض الله ایماق
زیر دستش مامورین ، هوشیار می بود بد نبود
حاکم شهر ، اندکی بیدار می بود، بد نبود
نالهٔ بیمار از هر گوشهٔ ملکست بلند
داکتر ما گر کمی ، غمخوار می بود ، بد نبود
ادامه خواندن بیدارمی بود بد نبود : داکترفیض الله ایماقاستاد نامق، دانای مهرآیین و مُحقق با تمکین :عبدالقیوم ملکزاداستاد نامق
این نوشته بریدهای از ذکر خیر برادر عزیز استاد برهانالدین نامق بدخشانی است که حق زیادی به گردن ادبیات فارسی- دری و تورکی اوزبیکی دارد. نزدیک به بیست سال است مرا سعادت آشنایی با این استاد عزیز پدید آمده است، استادی که هدفی جز خدمت به فرهنگ و دانش در سر ندارد.
استاد نامق به حق شخصیتی است در خور تمجید، باتمکین، مؤدب، حلیم، کمسخن، بی ادعا، و برخوردار از بسا سجایای عالی دیگر. او یکی از غنایم بزرگ کشور است و یکی از پرکارترین شخصیتهای علمی و فرهنگیِ کمتر شناخته شدهای که باید آن را دارای شخصیت چند بعدی بر شمرد.
ادامه خواندن استاد نامق، دانای مهرآیین و مُحقق با تمکین :عبدالقیوم ملکزاداستاد نامقزبان دری یا فارسی ؛ نوشتهء :میرعنایت الله سادات
مدتهاست که سلسلۀ از اظهارات ناشیانه پیرامون محل پیدایش و رشد زبان دری در رسانه های اجتماعی انعکاس میآبد.ازآنجائیکه توجه به زبان و فرهنگ ، همچنان محافظت هردوی آن جهت ارث گذاری برای نسل های آینده ، وظیفۀ هر انسان است. این قلم لازم می بیند تا مطالب ذیل را بخاطرروشن شدن واقعیت ها ، توأم با ارائۀ یک سلسله مستندات تقدیم نماید.
خوانندگان این نوشته ، حتما” ازطریق رسانه ها آگاهی یافته اند که بعضی بی خبران با بکاربرد نام ” زبان دری ” موافق نبوده وبکاربرد آنرا جزء از”توطئه”های رژیم شاهی دراواسط قرن بیستم میدانند. آنها ادعا مینمایند که فارسی نام زبان ما بوده ونمی بائیست نام کتب درسی ازفارسی به دری تغیر میکرد. همچنان ازاعضای لویه جرگۀ قانون اساسی سال 1964 انتقاد مینمایند که چرا اصطلاح زبان دری را در قانون اساسی افغانستان مندرج ساخته اند.این منتقدین استدلال مینمایند که قبل ازین تغیرات ، دولتهای افغانستان همیشه کلمۀ ” فارسی” را بکار می گرفتند وهیچگاه اصطلاح ” دری ” را استعمال ننموده اند .
ادامه خواندن زبان دری یا فارسی ؛ نوشتهء :میرعنایت الله ساداتانسامبل کابل واستاد ارمان؛ نوشتهء نصرالدین سلجوقی
این انسامبل یکی از آرکستر های موفق افغانستان در بیرون مرز ها بوده که به کوشش استاد محمد حسین ارمان وهمراهان در سال 1990 در سویس تاسیس شده که با تقاضای مراجع مختلف فرهنگی هنری مختلف همه ساله به ده ها کنسرت در کشور های غربی پرداخته اند.
اعضای این انسامبل را هنرمندان ورزیده ای را چون استاد ارمان- خالد ارمان – مشعل ارمان – عثمان ارمان – ملنگ نجرابی – یوسف محمود – سیر هاشمی و طاهر حکیمی تشکیل داده است . همچنان باید علاوه نمود یک موسیقی دان امریکائی Paul grant عضو این انسامبل بوده است طوریکه با او صحبتی داشتم وی با یادآوری از خاطرات نیک خود اظهار داشت که برای مدتی زیاد افتخار عضویت این انسامبل را داشته واز محضر استاد ارمان مستفید شده است و بنا بر معاذیر شغلی خودش نتوانسته بیشتر همکاری داشته باشد.
ادامه خواندن انسامبل کابل واستاد ارمان؛ نوشتهء نصرالدین سلجوقیعطا الله ونرگس ؛ نوشتهء :استاد جاوید فرهاد
این قصه بهسالهای دور بر میگردد؛ سالهایی که عطاالله عاشق دختر همسایهی شان “نرگس” بود؛ نرگسی که چون شاخِ شمشاد قامت کشیده بود و گیسوانِ افشانده و چشمهای قشنگ، لبهای گلابی و بینی نسبتن بالا کشیدهاش، عطاالله را بهیاد “ممتاز” میانداخت و از همانرو هر فیلم ممتاز را را بار بار در سینماهای تیمورشاهی و فرخی میدید و پُستکارت (عکس) های قشنگِ آن دختر فیلم هندی را لای کتاب و کتابچههای مکتبش نگهمیداشت و بههمصنفانش میگفت که نرگس یک سرِ مو از “ممتاز” فرق ندارد.
بچهها وقتی بهعکس پُستکارتی ممتاز نگاه میکردند، ذوقزده به عطاالله میگفتند: اِی ولله، چقه مغبول اس!
عطالله از شور و شوق بال میکشید. هنگام رخصتی مکتب یکراست میآمد و دَمِ دکانِ “کاکا جانان بارانهای” میایستاد و بهامید دیدن نرگس، نگاههایش امتداد کوچه را گز و پَل میکرد.
ادامه خواندن عطا الله ونرگس ؛ نوشتهء :استاد جاوید فرهادسرشار روشنی : سید مقصود برهان
سید مقصود برهان یکی از برنامه سازان سابقه دار رادیو افغانستان در باره غلام شاه سرشار شمالی ( روشنی ) چند سطری نوشته است .
یادی از شاعر و نویسنده درد آشنای کشور شهید سرشار روشنی : سرشار روشنی که نام اصلی اش غلام شاه بود سرشار تخلص میکرد در شهر چاریکار مرکز ولایت پروان در سال 1309خ پا بعرصه وجود گذاشت. پدرش پیشه بزازی داشت شخص نیک و با حرمتی بود. او دروس ابتدایی و متوسطه را در پروان و سپس دارالمعلمین را در کابل خواند. بعد از ختم دارالمعلمین به زادگاه خویش برگشت و در خدمت فرزندان وطن بحیث معلم قرار گرفت، اما با ذکاوتی که داشت زبانهای پشتو و انگلیسی را فراگرفت و به هردو زبان مذکور به صراحت میتوانست صحبت کند. او به مطالعه و مطبوعات رو آورده شعر سرود و مضمون نوشت تا اینکه با یک رویداد جالب در محیط تبارز کرد و توجهاتی را بخود جلب نمود. رویداد از این قرار بود که محترم خان عبدالغفار خان رهبر پشتونهای آنسوی خط فرضی دیورند تصمیم گرفت که به دوره سرتاسری افغانستان بپردازد.
ادامه خواندن سرشار روشنی : سید مقصود برهاندر جستجوی ميقات دیگر؛ نـوشــته: نعمت حسينی
شنیدن خبرمرگ لیلا، مرا در غم عمیقی فرو برد.
آغازین سالهای دهه شصت بود، آن گاهی که، قوای روسی و یارانش، در سرزمین ما فاجعه مىکاشتند، اولین بار لیلا را دیدم. در همان اولین دیدن، او را دختر پاکیزه، محجوب ، ساکت و غمین یافتم. آرام و شمرده حرف مىزد و از قامتش حیا مىبارید. هم چنان در همان اولین دیدار، دریافتم از سیمایش ، که غم بزرگی بر شانه هایش لنگر انداخته است و او از آن غم بزرگ، «فریاد ناشگفتهیی در گلو دارد» *
بعد، هرباری که او را مىدیدم، مىپنداشتم بغض و همان فریاد ناشگفته را هنوز در گلو دارد. مدتی بعدتر، اولین دفتر شعرهایش زیر نام «طلوع سبز» از سوی انجمن نویسنده گان در کابل چاپ گردید . و من، که در آن زمان در برنامهء «هفت اورنگ» ادراه ء هنر و ادبیات رادیو افغانستان کار می کردم، برای مصاحبه نزدش رفتم. آن روزها من، با دو تیپ از دست اندرکاران هنر و ادبیات مان مواجه بودم:
یک ـ آنانی که به خاطر مصاحبه نفسک زنان دنبال شان می دویدم.
دو دیگر ـ کسانی که خود شان به خاطر مصاحبه دنبال من می دویدند.
و لیلا را از گروپ اول یافتم. او کسی نبود که به زودی حاضر به مصاحبه می شد. او از مصاحبه در گریز بود و در حقیقت مخالفت شدید با مصاحبه داشت. بر عکس کسانی که می پندارند از ورای مصاحبه به خود هویتی دست می یازند و از ورای حرف های سفسته آمیز و فرا واقعیت، می خواهند خود شان را بزرگ جلوه دهند. ویا از ورای حوزه فرهنگی معامله گیری، وقاحت و دروغ می خواهند پناه گاه مقوایی و تنازوع برای بقا خویش دست و پا کنند!
ادامه خواندن در جستجوی ميقات دیگر؛ نـوشــته: نعمت حسينیارمغان بهار: وارث الشعرا نذیر احمد ظفر
هر بهار با خود هزاران ارمغان می آورد
در دمن صد لاله در کوه ارغوان می آورد
از برای مرحمت بهر زمین از بهر زرع
آب را از ابر. های آسمان می اورد
ادامه خواندن ارمغان بهار: وارث الشعرا نذیر احمد ظفرنوروز وجشن نوروز در گذرگاه تاریخ: دکترحمید الله مفید
واژه نوروز را آریایی های باستانی به گونه ای «ناوه روچا» می خواندند در در زبان فارسی میانه به گونه ای« نوگ روژ » آمده است ، در زبان اوستایی به گونه ای «نوکه روکه» بود .در دوران خوارزمشاهیان وسغدیان نوروز را «نوسارد ونوسارجی » می گفته اند .سپس در دوره های پسین به گونه ای نوروج ونوروز به کار رفته است.
ریشه شناسی واژه نوروز:
ادامه خواندن نوروز وجشن نوروز در گذرگاه تاریخ: دکترحمید الله مفیدوصیت نامه شعر از : هارون یوسفی
روزِ مرگم یک دو فیصد ناله و زاری کنید
روزِ بعدش از فغان و گریه خودداری کنید
جانکم را با قف صابون بشویید آنچنان
تا مرا از چرک این دنیا سبکباری کنید
ادامه خواندن وصیت نامه شعر از : هارون یوسفی