نظری در مورد« نستو نادری» نوشته دکتور ملک ستیز

امروز در صفحه آقای ستیز پستی درباره نستو نادری خواندم و همچنین پاسخ ویداجان ساغری را در مورد این پست فیس‌بوکی دیدم. این موضوع مرا به یاد برخی از رهبران زن‌ستیز در دوران جمهوریت انداخت.

حدود ۱۵ سال پیش، زمانی که با تلویزیون “راه فردا” (وابسته به محمد محقق) کار می‌کردم، این رسانه فعالیت خود را با روحیه رقابتی در برابر شبکه‌هایی مانند طلوع، آریانا، خورشید، شمشاد و دیگر تلویزیون‌های کابل آغاز کرد. اما پس از حدود ۳ تا ۵ ماه از شروع نشرات، محمد محقق تصمیم گرفت که صدای زنان در این رسانه کاملاً سانسور شود.پخش تصاویر، ویدئوها، آهنگ‌ها، موسیقی، و هر نوع نمایشی که شامل زنان می‌شد، به‌کلی ممنوع شد. گویندگان زن مجبور شدند حجاب کامل به سبک مقنعه زنان ایرانی بپوشند تا حتی یک تار موی‌شان هم دیده نشود.آهنگ‌هایی که توسط زنان اجرا شده بود، با صدای مرد جایگزین شد.اگر بخشی از یک آهنگ شامل صدای زن بود، آن قسمت حذف می‌شد.کلیپ‌هایی که حتی در آن زنی می‌رقصید، با تصاویر گل و بلبل پوشانده می‌شد.به یاد دارم که آهنگ “جونی جونم” از لیلا فروهر را همکاران تخنیکی با مهارت به صدای مرد تبدیل کردند!

ادامه خواندن نظری در مورد« نستو نادری» نوشته دکتور ملک ستیز

نستوه نادری کوله‌بار درد است؛فقط درکش باید کرد : دکتور ملک ستیز

May be an image of 1 person and beard

خواهشمندم بی‌حوصله نشوید، از قبل داوری نکنید و این نوشته را با تحمل مرور کنید. من این نوشته‌ام را اهدا می‌کنم به آن جوانان میهنم که مظلومانه قربانی جنگ، فقر و بی‌عدالتی شده اند.

نستوه نادری پسر شاعر، پژوهشگر حوزه‌ی ادبیات و نویسنده با نام و روزنامه‌نگار برجسته‌ی کشور پرتو نادری‌ست که آثار گران‌سنگی را به ادبیات، جامعه‌شناسی و گفتمان‌های ارزشی ارایه کرده است. این‌که پرتو نادری و خانوده‌اش را بسیار دوست دارم، در نوشته‌هایم پیداست و هیچ‌گاهی دوستی‌ام را برایش دریغ و پنهان نکرده‌ام. اما نستوه را باید به عنوان یک شخصیت بالغ و مستقل به بررسی گیریم. پدرش الزاما پاسخ‌گوی عمل‌کرد پسر بالغ و پسر الزاما پاسخ‌گوی عمل‌کرد پدر فرهیخته‌اش نیست. ما این‌جا با دو شخصیت هوشمند مواجه هستیم که هر دو ویژگی‌های منحصر به خود را دارند. در باب شخصیت پرتو نادری حرف و حدیث‌های بی‌شمار در ادبیات رسمی و اجتماعی ما وجود دارد که در این نوشته آماج بحث من نیست.

اما نستوه نادری چرا یک شخصیت ویژه است؟

ادامه خواندن نستوه نادری کوله‌بار درد است؛فقط درکش باید کرد : دکتور ملک ستیز

داستان خیلی تکتن دهنده و حقیقی : شهیلا حمید

داستان خیلی  تکاندهنده حقیقی؛ از محیط و ماحول ما، قدر همسر تانرا بدانيد، اگر گفت مريض است، حقيقت فكر كنيد: من خسته از کار به خانه آمدم و دیدم نازى دراز کشیده، گفتم چیزی بخوردن پخته كردى: با صداي نرم گفت نتوانستم چيزي درست کنم.  گفتم چرا؟ چی شده که نتوانستی غذای بپزی؟

گفت: مریض هستم احساس کسالت دارم و دلم درد میکند.  

نمیشه مرا نزد داکتر ببری؟ 

فقط بخاطر یک دل دردی ساده که کسی پیش داکتر نمیرود. 

استراحت کن تا عصر من یک چیزی میخورم حالا زیاد مهم نیست. 

نان و پنیری خوردم و خوابیدم! 

ادامه خواندن داستان خیلی تکتن دهنده و حقیقی : شهیلا حمید

سفر اسلام آباد : خالد نویسا

در زمان کرزی اسلام‌آباد می‌رفتم. در دبی طیاره پر شد از مسافران پاکستانی.بیشتر شان کارگران ساده بودند. از تیپ ملا و چلی‌‌‌هایی‌که در جلوس مولانا فضل‌الرحمان شرکت می‌کنند هم در میان مسافران کم نبود. یکی از همان‌ها آمد و در سیت دست راست من نشست.مرد سی ‌و پنج – چهل ساله و چاقی بود که پیراهن سفید گشاد و درازی به تن داشت. همین‌که نشست از دور با زبان خود با مردی شبیه خودش شروع کرد به بلند بلند گپ زدن. بوی عطر کنچنی فضا را پر کرد. مرد ریش توپی داشت؛ اما بروت‌ها و زیر لبش را پاک تراشیده بود؛ به همین‌خاطر دور دهانش به رنگ خاصی سبز می‌زد؛ مثل این‌که اطراف غار کناراب را نو سمنت کرده باشند. اتفاقاً کنار دست چپم یک پاکستانی تمیز با ریش تراشیده و موها و بروت سیاه نشست. چهرهٔ شاداب و نگاه‌های خندانی داشت.

ادامه خواندن سفر اسلام آباد : خالد نویسا

اهداف مشترک برای ایجاد و تداوم اجماع بزرگ ملی : نور محمد غفوری

اجماع بزرگ ملی و ائتلاف‌های تاثیرگزار و سراسری در شرایط کنونی نمی تواند به دور اهداف محدود قومی، مذهبی، ایدیولوژیک، حزبی و طبقاتی تکمیل گردد. برای ایجاد و تداوم اجماع بزرگ ملی و تاثیرگزار به اهداف اساسی، جامع و فراگیر که بر محور منافع ملی و مطالبات عمدهٔ قاطبهٔ ملت استوار باشند؛ ضرورت است. این اهداف باید نه تنها پاسخگوی نیازهای فوری جامعهٔ ما باشند، بلکه واجب است که به عنوان یک چشم‌انداز بلندمدت و ستراتیژیک برای توسعه و پیشرفت کشور و ساختمان نظام عادلانهٔ رفاه اجتماعی عمل کنند. 

ادامه خواندن اهداف مشترک برای ایجاد و تداوم اجماع بزرگ ملی : نور محمد غفوری

نقش کدبانوان یا زنان در تشکل تاریخ بشری : داکتر حمید مفید

نگاهی گذرا به گذشته و کاوش و پویش در بدنه قامت راست تاریخ برایندی بسا دل انگیزی دارد.

جمهور پژوهشگران و نکته نگران تاریخ به این فرایند رسیده اند،که نخستین هسته های همبودگاه یا جامعه بشری به دستان و اندیشه های کدبانوان یا زنان گذاشته شده است . این دوره را که از ده هزار سال پیش بنیاد نخستین آن پیریزی شده است ، دوره کدبانوان سالاری و یا مادر سالاری می نامند.

در آثار سنگی ، گلی ، تیکر ، دیگدان ها ، تنور های بشری که اندرمیان سوراخ های کوه ها ودر پهنه ای دشت ها پدیدار شده اند، نشان شصت ودست کدبانوان پدیدار است.

ادامه خواندن نقش کدبانوان یا زنان در تشکل تاریخ بشری : داکتر حمید مفید

نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت و وحدت ملی : نور محمد غفوری

اشیاء، تصاویر، نشان‌ها، مفاهیم، یا شخصیت‌هایی که نمایانگر هویت، فرهنگ، تاریخ، و ارزش‌های یک ملت هستند و معمولاً توسط مردم آن کشور به عنوان نماینده‌ای از وحدت و هویت ملی پذیرفته شده‌اند، سمبولها و نمادهای ملیگفته می شود که به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه در تقویت هویت جمعی و اتحاد ملی نقش بازی می کنند. نمادهای ملی به حیث محور ملی که به دور آن مردم آن کشور جمع می شود نقش دارند، فرهنگ و تاریخ یک ملت را تبارز داده و به مردم و کشورهای خارجی می شناساند. به طور کلی، نمادهای ملی می‌توانند نقش کلیدی در ایجاد احساس تعلق و افتخار ملی در میان مردم داشته باشند و به عنوان یک ابزار مهم در سیاست، فرهنگ، و دیپلماسی عمل کنند.

ادامه خواندن نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت و وحدت ملی : نور محمد غفوری

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی : نور محمد غفوری

شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق تدوین اساسنامه ها را به یاد داشته باشند، زیرا که اکثراً با آن سرو کار داشته و دارای تجارب غنی اند. علی الٌرغم آن امروز در فکر نکات ضروری و ابتدایی در مورد تدوین اساسنامهٔ سازمانهای اجتماعی- مدنی و غیر انتفاعی افتادم و خواستم که بطور عاجل چند نکتهٔ زیرین در اینجا (با مثال یک سازمان) یاد آور شوم. شاید برای جوانانیکه من بعد در این عرصه دست به کار می شوند، مفید واقع شود.

ادامه خواندن مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی : نور محمد غفوری

فریده انوری در پــرتو فـانـوس: داکتر صبور الله سیاسنگ

فریده  انوری

از میان زنانی که در گستره‌های گوناگون هنر و فرهنگ افغانستان در چهل سال پسین گُهروار درخشیده اند، نام فریده انوری در چند لست و فهرست می‌آید. او که نامور بودنش زیادتر با دکلمه شعر گره می‌خورد، از پیشگامان این هنر است.

در گویندگی – خوانش اخبار، تبصره‌ها و داستان‌ها – هم پیشینۀ بلند دارد. در برگزاری و گردانندگی برنامه‌های زیرین نقش داشته است: از هر چمن سمنی، مجلۀ رادیویی، زمزمه‌های شب هنگام، ترانه‌ها و سخن‌ها، کاروان ابریشم، مشعل‌داران هنر، درودی و سرودی، ترازوی طلایی، پاسخ چیست؟، هزارویکشب، شب شعر، شهر شعر، نقش‌های جاودان، هفت شهر عشق، فصلی از بارش رنگ، بانگ نای و ….گاه از داستان‌های دنباله‌دار، قصه‌های تمثیلی و رادیودرام‌ها نیز شنیده می‌شد. “بهانه” و “ژاندارک” دو نقش یادماندنی وی در داستان‌های دنباله‌دار و رادیودرام‌ها اند.

ادامه خواندن فریده انوری در پــرتو فـانـوس: داکتر صبور الله سیاسنگ

قدر دانی انجمن همبستگی ملی-فرهنگی افغان‌ها در مسکو از فعالیت های ادبی و فرهنگی جناب محترم عمر ننگیار

انجمن همبستگی ملی-فرهنگی افغان‌ها در مسکو از پنجاهمین سال فعالیت‌های فرهنگی و ادبی طنزنویس محمد عمر ننگیار گرامیداشت بعمل آورد.

در این گردهمآیی که به اشتراک حدود پنجاه تن فعالین فرهنگی، اجتماعی و ادبی شهروندان افغانستان مقیم مسکو و کراسنادار مشمول زنان و مردان و ادوارد والنتینوویچ خندیکوف عضو اتحادیهٔ نویسنده‌های مسکو در رستورانت باکینسکی بولوار در جوار مارکیت یوژنیه وروتا برگزار شده بود، فعالین فرهنگی جمعیت افغان‌های مقیم مسکو هر یک داکتر شیرحسن حسن، داکتر شاه محمد گویا، مولاناشناس معروف شکرالله رحمانی، فعال فرهنگی و فعال حقوق زنان خانم اسما جان توریالی، شاعر مشهور زبان روسی ادوارد خندیکوف، استاد رحمت الله روند و عاکفی پیرامون فعالیت‌های فرهنگی و ادبی پنجاه سالهٔ محترم ننگیار صحبت کردند.

در بخشی از محفل پیام‌های واصله از جانب فرهنگی‌های معروف کشور چون استاد لطیف ناظمی، زرغونه ژواک، اسماعیل فروغی، ماریا دارو، سرگی انتیپوف، خورشیده همراقولووا، محمد یوسف هیواد دوست و ولادیمیر سیلیکین توسط محترم گویا و محترم سیف الله لاروی به خوانش گرفته شد.

ادامه خواندن قدر دانی انجمن همبستگی ملی-فرهنگی افغان‌ها در مسکو از فعالیت های ادبی و فرهنگی جناب محترم عمر ننگیار

در سودای هنگامه شدن! نوشته از: یما ناشر یکمنش

صنف پنجم بود. در مکتب “دقیقی بلخی” دخترها و بچه ها با هم یکجا درس می خواندند. یکی از روزهای گرم تابستانی که چشم هایش از بسیار دیدن سوی تخته خسته بود، دنبال هیچ به صحن حویلی مکتب دوخته شد؛ و همان گونه بدون هدفی خاص به هر طرف نگاه می کرد. متوجه شد که پس از هر چند دقیقه، یک دختر را به ادارۀ مکتب می برند. وقتی این کار چند بار تکرار شد، ترسی او را فرا گرفت. نکند کاری از کسی سر زده باشد که او هم در آن شامل باشد؟ نکند گناهی از او سر زده باشد که خودش از آن خبر نداشته باشد؟

با داخل شدن هر دختر به ادارۀ مکتب، دلهره اش بیشتر شده می رفت که یکبار ملازم مکتب داخل صنف شد و صدا زد: “زهره را اداره خواسته است”. پاهایش سست شد. با هزار زحمت خود را از پشت ملازم تا اداره رساند. داخل که شد یکی از معلم ها صدا زد: “بخوان”. زبانش بند شد. چه را باید می خواند؟ باز گفت: “بخوان”. با لکنت پرسید چه را؟

بخوان که آوازت را بشنوم!

ادامه خواندن در سودای هنگامه شدن! نوشته از: یما ناشر یکمنش

تاریخچه ی ضرب المثلها و حکم : دوکتور فیض الله نهال ایماق


باید گفت که فولکلور – خزینه ی ملی یک کشور است ، باید خزینه ی ملی را تا حد توان  نگهداشت.اگر ثروت فولکلوریک درج و نشر نشود، در اثر گذشت زمان از دست میرود.     

بر شما معلوم است که ادب شفاهی پهناهی گسترده دارد. و مطابق نظریات دانشمندان به چهار دسته تقسیم شده است . 

۱ – داستانها؛

۲- اشعار و نشیده ها؛

۳- سرود ها  و بازیهای کودکان؛

۴ – أمثال و حکم.

ادامه خواندن تاریخچه ی ضرب المثلها و حکم : دوکتور فیض الله نهال ایماق

تذکر از چهل سال خدمات فرهنگی مرحوم آقا سعید نسیان : داکتر فیض الله ایماق

خواننده گان ارجمند !

به اجازه ی شما کارنامه های

 کاری یکی ازخدمتگزاران دیرینه رادیوی کشور را که دربین همکارانش به مغز کمپیوتری معروف بوده، بخوانش میگیریم و او کسی جز آقاسید نسیان نیست.  آقاسید نسیان بیش از چهل سال حیات خودرا وقف خدمت در رادیوی کشورنموده است.  او متولد شهرکابل است، و از نوجوانی درمطبوعات کشور مشغول به كارشد و پس ازچندسال خدمت در آنجا ، در سال ۱۳۳۰ خورشیدی که محترم شرعی جوزجانی بحیت مدیراعلانات و پروگرامهای رادیو ایفای وظیفه میکرد ، به عنوان عضو این مدیریت به كار پرداخت‌. و سپس سالهای زیادی بعنوان مدیر آرشیف موسیقی رادیو اجرای وظیفه کرد .

من حقیر نیز با آقای نسیان ، در  رادیو تلویزیون افغانستان   همکار بودم .

همکاران او میگویند :

ادامه خواندن تذکر از چهل سال خدمات فرهنگی مرحوم آقا سعید نسیان : داکتر فیض الله ایماق

راهِ عملی ایجاد (اتاق فکر) : نور محمد  غفوری

در مقالهٔ قبلی تحت عنوان (اطاق فکر، د فکر خونه یا (Think Tank) یعنی چه؟) در مورد ماهیت، وضعیت حالیه و ضرورت ایجاد اطاق فکر بطور مختصر روشنی انداخته شد. بعد از بالاشدن این بحث در بین نهضت وحدت ملی و ترقی افغانستان، نهضت تفاهم برای صلح، بازسازی و دموکراسی درافغانستان و اجماع بزرگ ملی افغانستان و همچنان در صفحات انترنیتی و رسانه های جمعی علاقمندی های زیاد و نظریات شفاهی و تحریری مختلف ظهور کرد. در صفحهٔ انترنیتی واتسپ اجماع بزرگ ملی افغانستان، دانشمند ساعی و پشتکار- حامد نظری مسئول کمیسیون مطبوعات و رسانه ها موضوع را جدی گرفته و برای اتاق تفکر و اندیشه اجماع بزرگ ملی افغانستان لایحهٔ خوب وظایف را پیشنهاد نموده که با ابراز نظرها و تعدیلات می تواند مؤثریت عملی خویش را داشته باشد.

ادامه خواندن راهِ عملی ایجاد (اتاق فکر) : نور محمد  غفوری

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف : استاد نصیر مهرین ؛ معرفی از قلم : قیوم بشیر هروی

اخیرآ دوست فرهیخته ، قلم بدست توانا ومؤرخ ورزیده کشور جناب استاد نصیر مهرین نسخه ی پی دی اف از آخرین اثر گرانسنگ شان بنام (چاپلوسی) را که به تازه گی از چاپ برآمده برایم فرستادند. قبل از هرچیز جا دارد تا از لطف ایشان سپاسگزاری نموده و ضمن عرض تبریک مؤفقیت های مزید شانرا آرزو نمایم.

و اما چاپلوسی کتابی با قریب 180 صفحه حاوی نکات ریز و درشتی می باشد که  توسط تاریخ نگار وارسته جناب استاد نصیر مهرین تهیه و تحریر و بوسیله انتشارات شاهمامه در تابستان 1403 خورشیدی برابر با جولای 2024 میلادی  در هالند به زیور چاپ آراسته شده است.

ادامه خواندن نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف : استاد نصیر مهرین ؛ معرفی از قلم : قیوم بشیر هروی

دکتورآن عثمان ؛روایت‌گر بزرگ، خود به روایتی بدل شد: استادپرتو نادری  

 · 

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش

آن روایت‌گر بزرگ، خود به روایتی بدل شد …

درختان انبوه شاخ ادبیات و فرهنگ افغانستان یگان یگان فرو می‌غلتند و سر بر خاک غربت می‌گذارند. درختان انبوه شاخ ادبیات و فرهنگ افغانستان چارۀ دیگری ندارند، جز آن كه مرگ را پذیرا شوند، بی آن كه زمزمۀ نسیم آشنایی از سرزمین خود بشنوند. فرو افتادن هر درخت در این باغ‌ستان سوخته مصیبت بزرگی‌ است و اما مصیبت بزرگ‌تر این كه هنوز نفس مسیحایی بهار، مژدۀ از رویش‌های تازه ندارد.  هنوز روشن نیست كه تا فصل شگوفه چندین و چندین بهار فاصله است. هنوز روشن نیست كه زمستان سوزان غربت چی یلداهای دردناكی دیگری را تجربه می‌كند. .  

وقتی خبر دردناک خاموشی آن روایت‌گر بزرگ داکتر اکرم عثمان را شندیم، مانند آن بود که صدای فرو افتادن کاجی را شندیم. کاجی به شکوه کاج کاشمر. تا یادم می آید مردی به مهربانی و شکسته‌نفسی او بسیار کم دیدهام. 

ادامه خواندن دکتورآن عثمان ؛روایت‌گر بزرگ، خود به روایتی بدل شد: استادپرتو نادری  

داستان گونه ی  آموزنده وانتباهی : محمد عارف عریف

روزی پیرمردی با مرد جوانی مواجه شد،

مردجوان از پیر مرد پرسید:

“شما مرا به یاد دارید؟”

پیرمرد گفت نه. سپس مرد جوان به او می گوید که شاگرد شما هستم , معلم  پرسید:

“چه کار می کنی؟”

جوان پاسخ داد:

” من معلم هستم.”

آه، چقدر خوب، مثل من؟

” بله. در واقع، من معلم شدم زیرا شما به من الهام دادید که شبیه شماباشم.»

ادامه خواندن داستان گونه ی  آموزنده وانتباهی : محمد عارف عریف

د مدني ټولنې په اړه په ساده ژبه څو خبرې : نورممد غفوری

د مدني ټولنې په اړه په ساده ژبه څو خبرې

 زموږ په ګران هېواد افغانستان کې دا ډیر کلونه او په خاص ډول د ۲۰۰۱م کال راوروسته «د نړیوالو تر ملاتړ لاندې جوړ جمهوری نظام» کې د مدني ټولنې اصطلاح او فعالیتونو ډیر رواج موندلی. په شل کلن جمهوري نظام کې په افغانستان کې د مدني ټولنې د رښتینې او روښانه تصویر پر ځای د هغو بدل او بدرنګ کاریکاتور افغانانو ته وړاندې شو چې په ځینو وختو کې د مدني ټولنې او مدني فعال په اړه د خلکو تر منځ د منفی نظرونو د راپیدا کېدو سبب شو؛ په داسې حال کې چې په اصل کې مدنی ټولنه ( civil society) د هېواد په مادي او معنوي برخه کې د ولسونو د خیر او فلاح له پاره ډیر ګټور خدمتونه وړاندې کوي. 

مدني ټولنه څه شی ده؟

ادامه خواندن د مدني ټولنې په اړه په ساده ژبه څو خبرې : نورممد غفوری

گنجینه ی طلای تو از مال مردم است ؛ شعر از: میرزا ابوالپشم

کفشِ گران‌بهای تو از مالِ مردم است

آن فرشِ زیر پای تو از مالِ مردم است

تختی که با زنت تو در آن خواب می‌کنی

آن جامه و قبای تو از مالِ مردم است

خرجِ عمل، هزینه‌ی دکتر در انقره

داروی تو، دوای تو از مالِ مردم است

ادامه خواندن گنجینه ی طلای تو از مال مردم است ؛ شعر از: میرزا ابوالپشم

●گوش‌زدهایی از پدر زنده‌یادم : جاوید فرهاد

مرحوم پدر فرهاد

پدرم را بسته‌گان و دوستانش به‌دلیل مهربانی، راست‌گویی، کاکه‌گی و آزاده‌گی‌اش، “لالا جان” می‌گفتند.

این لالا جانِ زنده‌یاد؛ یعنی پدرم، پیش از رفتنش در دلِ خاک، چند تا گوش‌زد برایم کرد:

•در زنده‌گی نمک‌شناس و با پاس باش و احسانِ کسی را در روزهای دشوار فراموش نکن؛ زیرا حق‌شناسی خصلت جوان‌مردان است.

•تفاوت مرد و نامرد در عمل است؛ مرد آن‌ست که به‌چیزی که وعده نمی‌دهد، عمل می‌کند؛ اما نامرد به‌چیزی که وعده می‌دهد، عمل نمی‌کند.

ادامه خواندن ●گوش‌زدهایی از پدر زنده‌یادم : جاوید فرهاد

پاره‌یی از مثل‌های عامیانه در مثنوی معنوی : استاد پرتو نادری

پاره‌یی از مثل‌های عامیانه در مثنوی معنوی

1. امانت را خاک خیانت نمی‌کند.

این مثل را زمانی به کار می برند که کسی بر امانت کس دیگر خیانت کند. یعنی خاک هم به امانت کسی خیانت نمی‌کند و تو خیانت کرده ای.

خاک امین و هرچه در وی کاشتی

بی خیانت جنس آن برداشتی

دفتر اول ، ص 24.

2. با ماه نیشنی ماه شوی، با دیک نشینی سیاه شوی.

این مثل را در مورد تاثیر پذیری انسان از هم‌نشینانش می‌گویند. انسان از دوست نیک کردار نیکی و از دوست بد کردار کردار بدی می‌آموزد.

هم‌نشین مقبلان چون کیمیاست

چون نظر شان کیمیای خود کجاست

دوفتر اول، ص 133.

ادامه خواندن پاره‌یی از مثل‌های عامیانه در مثنوی معنوی : استاد پرتو نادری

دکان عشقری ! سر بازار اگر دکان نمی کردم چه می کردم : رشاد رحیمی(Reshad Rahimi)

پنجاه سال یا بیشتر از این شاعری در دل کابل این حرفی را تکرار میکرد…

این حرف را به تکرار از هر کسی شنیدم

ظالم به روی دنیا ترس از خدا ندارد

با رهروئ بگفتم اینراه کدام راه است

گفتا که راه عشقست هیچ انتها ندارد

در اخر جاده سنگ تراشی در بازار شور بازار کابل مردی باریک اندام با چهره نورانی  و لنگی و‌ چپن در  غرفه چوبی رنگ رو  رفته و شکسته ی چهار زانو نشسته بود و چشم براه عابرین بود.

ادامه خواندن دکان عشقری ! سر بازار اگر دکان نمی کردم چه می کردم : رشاد رحیمی(Reshad Rahimi)

عشق شمس و قیسی؛ داستان زیبا قسمت اول و دوم : نوشته – ماریا دارو

قسمت  ا

چند کوچه بالا و پایان درشهر کهنه کابل باهم زندگی داشتیم، زمانیکه درمکتب ابتداییه درس میخواندم اونیز دریکی از مکتب های ابتداییه نزدیک کوچه اهنگری درس میخواند، هر روز که مکتب میرفتم سر راهم سبز میشد بعد از چند باردید و بازدید نامم را پرسید. نام اصلی خود را برایش نگفتم، فقط خود را قیسی معرفی کردم. 

چرا قیسی ؟ اصلاٌ نامم قدسیه بود، مگرخاله ام که درشمالی زندگی داشت مرا قیسی مینامید ودر خانه هم همگی قیسی صدایم میکردند.

اینکه چه دلیل نزد خاله ام بود و مرا قیسی مینامید، نمیدانستم. بیاد دارم فقط صنف پنجم بودم که با هم آشنا شدیم. طی سال تعلمی پنجم وششم یعی دوسال در راه مکتب یکدیگر را میدیدیم، با هم گپ وسخن نداشتیم / مگرهر روز میخواستم  اورا ببنینم، شاید او نیز اشتیاق دیدار مرا داشت. نمیدانم …او ازهمان سن وسال مانند بزرگان ژست وحرکات داشت به پسرخورد سال مکتبی وخجالتی نمی ماند.                                    هرگاه روی تصادف با هم مقابل میشدیم ، با احترام و حرمت سلام میداد و راه خود را میگرفت ومیرفت  .دیدن او همه روزه جز عادتم شده بود، بعدازختم مکتب ابتداییه اورا گم کردم، شاید آب شد و بدریا کابل پیوست وشاید ازاینجاه به گوشه دیگرشهرنقل ومکان کردند ویا چطور… 

ادامه خواندن عشق شمس و قیسی؛ داستان زیبا قسمت اول و دوم : نوشته – ماریا دارو

عشق نا کام “شمس وقیسی” : نوشته ماریادارو

این داستان زیبا در دو قسمت به یوتوپ ؛ بصدای نویسنده ثبت و منتشر شده است . اگر مشتاق شینیدن آن میباشد؛ روی تصویر کلپ فشار بدهید و گوش بدارید.

قشمت اول

چند کوچه بالا و پایان درشهر کهنه کابل باهم زندگی داشتیم، زمانیکه درمکتب ابتداییه درس میخواندم اونیز دریکی از مکتب های ابتداییه نزدیک کوچه اهنگری درس میخواند، هر روز که مکتب میرفتم سر راهم سبز میشد بعد از چند باردید و بازدید نامم را پرسید. نام اصلی خودرا برایش نگفتم، فقط خود را قیسی معرفی کردم. 

قسمت دوم داستان

چرا قیسی ؟ اصلاٌ نامم قدسیه بود، مگرخاله ام که درشمالی زندگی داشت مرا قیسی مینامید ودر خانه هم همگی قیسی صدایم میکردند. اینکه چه دلیل نزد خاله ام بود و مرا قیسی مینامید، نمیدانستم.                                                   بیاد دارم فقط صنف پنجم بودم که با هم آشنا شدیم. طی سال تعلمی پنجم وششم یعی دوسال در راه مکتب یکدیگر را میدیدیم، با هم گپ وسخن نداشتیم / مگرهر روز میخواستم  اورا ببنینم، شاید او نیزاشتیاق دیدار مرا داشت. نمیدانم …او ازهمان سن وسال مانند بزرگان ژست وحرکات داشت به پسرخورد سال مکتبی وخجالتی نمی ماند. 

ادامه خواندن عشق نا کام “شمس وقیسی” : نوشته ماریادارو