داستان جالب پرُ عاطفه  عشقی «سونیا و شفیق کاکایم؛ قسمت دوم : نوشته ماریا دارو

اتشی که از عشق  در قلب زبانه  میکشد؛ کسی حرارتش را حس نمیکند؛ تنها عاشق میداند که چه شعله جانسوز هست / لالاگفت که  عشق عجیب درد  بی درمانیست که هیچ کس نمیداند چه وقت سراغ ادم میآید.

 روزی مه و  سونیا از مکتب  یکجا طرف خانه میامدیم؛ سونیا از مه سوال کرد ( درعروسی ام اشتراک  میکنی) گفتم چرا که نی … سونیا از نامزادش تعرف کرد  و گفت اقارب شان می باشد.  خانه شان ساز و سرود  برپا بود  مادرکلانم  چند دشنام نثار شان کرد و ارسی  ها را بسته کرد و گفت  فقط ما در کوچه  خرابات زندگی  میکنیم.

کاکایم گیلاس آب بدستش بود با تبسم مخصوص می خواست آب بنوشد که من مثل خروس بی وقت آذان دادم و گفتم ( چرا بی بی جان اخر .عروسی  سونیاست) 

ادامه خواندن داستان جالب پرُ عاطفه  عشقی «سونیا و شفیق کاکایم؛ قسمت دوم : نوشته ماریا دارو

داستان جالب پرُ عاطفه  عشقی «سونیا و شفیق کاکایم؛ قسمت اول : نوشته ماریا دارو

زندگی  در طبیعت  سرسبز و  کوچه باغ های پرُ میوه  آرامش دیگری  داشت  اما تمدن مردم  شهر کابل یکی از رویاهای دیرین ما بود. هنگامیکه  شفیق کاکایم مکتب  ابتداییه را در این قریه  دور دست در یکی از ولسوالی ها ختم کرد  جهت ادامه تحصیلش  پدر کلانم در«  شوربازار» کابل  برایش خانه خرید. و حالا که من و برادرم ابتدایه را ختم و باید شامل مکتب عالی شویم ؛ پدر و مادرم  در شوربازار کابل با کاکایم زندگی  را ِآغاز کردند.

. درقریه که چشم از خواب باز میکردیم  هوای تازه طبعیت و صدای چعچه  پرندگان نسیم  روح  پرور باغ و بوستان؛ راحیه شگوفه درختان  یگانه  دلگرمی  ما بود.

ادامه خواندن داستان جالب پرُ عاطفه  عشقی «سونیا و شفیق کاکایم؛ قسمت اول : نوشته ماریا دارو

کاکا غلام حیدر« داستان کوتاه» نوشته ماریا دارو

 

تیر پشتش به کمان تبدیل شده بود  او یک باره  در زندگی ما عرض اندام کرد  ما از قوم و خویش پدری خویش اصلآ معلومات کافی نداشتیم زیرا انها در یکی از ولسوالی های ولایت بلخ زندگی داشتند. چون پدر کلانم در کابل دکان قالین فروشی داشت و پدرم را در سن جوانی با خود بکابل اورده بود. پدرم در کابل مکتب خوانده بود در کابل بزرگ شده بود وامور تجارت را علمی درمکتب و از پدرش اموخته بود و بعد از وقت مکتب با پدرش در دکان همکاری میکرد.

برای مطالعه داستان ایجا را فشار بدهید

ادامه خواندن کاکا غلام حیدر« داستان کوتاه» نوشته ماریا دارو

اقلیما و جانو داستان کوتاه نوشته : ماریا دارو قسمت دوم

قسمت دوم 

 جانو بعداز  دعای  مادرش  یکبار به  هوش آمد و  گفت .برای  بچه  های  غریب /  یگانه راه  رسیدن به  ارزو های شان  همین  درس خواندن  است وبس  برای  مادرش گفت : مادر جان .  دعا کن انشا الله که من  آرزویت  برآورده  میسازم/ .نامه را که برای  اقیلما نوشته بود  پاره  کرد  و فقط  در یک  ورق چنین نوشت:

نامه چنین آغاز شد:

/  با صدای قدم هایت همه  چیز  را که  داشتم / از دست   دادم ؛ غرورم  را شکستی/ هم ردیفانم   مسخره ام خواندند/ ؛اما تو یک  نظر  هم بمن  نکردی….. 

  میان این همه  سرخورده گی  ها؛/ میان تاریکی  ها و  تنهایی   و ناداری  / امید دارم  که یکروز  خورشید  برایم  طلوع  خواهد کرد/ آن گاه خواهی  دید که  من یگانه  مردی  بودم  که  ترا خوش بخت  میساختم.

ادامه خواندن اقلیما و جانو داستان کوتاه نوشته : ماریا دارو قسمت دوم

اقلیما وجانو داستان کوتاه : نوشته؛ ماریا دارو قسمت اول

داستان واقعی از یک خانم که در خانواده مغرور برگ شده بود.

اقلیما و جانو   

داستان کوتاه نوشته  و صدای  ماریا دارو 

موزیک بکروند از استاد : استاد محمد رضا لطفی

اقلیما در شادابی جوانی قرار داشت …ازحسن زیبا ای برخوردار بود.  قدش مانند خمچه طلا؛ چهره اش مانند پری کوی قاف بود 

گویا  که رویش را آفتاب و مهتاب را ندیده بود. 

قرص رویش  مانند کلچه پنیر و سفیدی رویش به مانند برف بود.

چراغ چشم هایش از دور بر بینیده نور افگنی میکرد.

طرز برخورد اروپایی و شیوه گپ زدنش به طوطی خوش کلام و مقلد میماند. یاقوت لبانش دل می برد.

انقدر  نفیس  و ظریف  بود که  گویی در بین گل  و پنبه  نگهداری  شده  است./ در جمع  همسالانش  خریدار زیادداشت.

 اماهر جوان نمیتوانست با آسانی همراهش هم کلام شود

ادامه خواندن اقلیما وجانو داستان کوتاه : نوشته؛ ماریا دارو قسمت اول

کاراحمقانه ؛ پارچه تمثیلی : نوشته ماریا دارو

راحله « گریه » :چکاری  کردم   …وای  خدایا  ده  این  دوسال  جان  کنی کدم اخر «گریه» چکنم  چی  جواب  بگویم   

ثریا : والله مه  نمیدانم  که تو چرا  ایکاره کردی ؛ اقلاٌ بر مه  میگفتی  که  مه  غم  نگاه داری  پولها میخوردم. وای  دختر بیعقل  ..شاید  اولادها  گرفته باشند؟

راحله   : راستی  که  گفتی بی بیجان مه  نخواستم  پولها را پیش  شما بگذارم   آخر  چی  کدم خدایا  

ثریا : خو بگو  ده کجا مانده بودی   

ادامه خواندن کاراحمقانه ؛ پارچه تمثیلی : نوشته ماریا دارو

دو خواهر هندو ومسلمان در زیر یک بیرق واحد؛ نوشته  : ماریا  دارو 

زمانیکه  هنوز  کودکی  بودم ودر آغوش پرُ لطف  والیدنم درخواب  شیرین  بسر  میبردمُ ستاره  خوشبختی ام از آسمان  ارزوهایم  سقوط  کرد. شهر  شاهد  کشتار مردم بیگناه وشاهد  پرتاب  راکت های  کور  بود. بلی  هموطن  سال  ۱۳۷۱ هش ُ سالیکه هزاران خانه  ویران شد وهزاران زن -مرد -جوانان وکودکان از بین رفتند و بسیاری آنها  چون من یتیم – بیکس وتنها شدند. من وامثال  من هست ونیست  زندگی  وشیرین  ترین اعضای خانواده  خویش را از دست دادیم. شهر زیبای  کابل  چهره  زاغ را کشیده بودُ در دود وآتش با انسانهای  بیگناهش  یکجاه میسوختند.

ادامه خواندن دو خواهر هندو ومسلمان در زیر یک بیرق واحد؛ نوشته  : ماریا  دارو 

تلویزیون اندیشه افغان به کارگردانی جناب محترم عبدالقیوم جبارخیل ؛ برنامه از هر چمن سمنی

لطفا بروی لینک کلیک نموده برنامه دلچسپ را با آهنگ های خوب قدیم وحماسی و با دکلمه اشعار و خوانش مطالب کوتاه ولی خیلی دل چسپ و سراسر پند با صدای جبار خیل گرانقدر بشنوید .

https://www.facebook.com/share/v/bYAvXJifh2dv98LA

جوان صد افغانیگی داستان کوتاه – نوشته : ماریا دارو

بازهم  طرف  پوهنتون  کابل  میرویم.

… . ﭘوھﻧﺗون ﮐﺎﺑل ﻋﺟب ﻓﺿﺎی دل آراﯾﺳت ﺑﺎآﻧ ﮑﮫ ﺟواﻧﺎن ﺑرای ﮐﺳب ﻋﻠم ی فلسفه؛ ریاضی ؛سانس: ادبیات و ﺗﺎرﯾﺦ ﻣﯾﺎﻣدﻧد و ﺑرﻋﻼوه اﯾﻧﮑﮫ ﺗﺎرﯾﺦ ﻗدﯾم و ﺟدﯾد می اموختنتد. از ﺧود ﻧﯾز ﺗﺎرﯾﺦ ﻋﺷﻘﯽ ﺑﺟﺎ ﻣﯾﮕذاﺳﺗﻧد ﮐﮫ ﺑﺎﻋث ﭘﯾوﻧد دو ﻗﻠب میشد.

درﭼﻧﯾن ﯾﮏ ﻓﺿﺎی زﯾﺑﺎ ﺑرﻋﻼوه رﻗﺎﺑﺗﮭﺎی درﺳﯽ ﺑﻌﺿﺎٌ رﻗﺎﺑﺗ ﮭﺎی ﻋﺷﻘﯽ ﻧﯾز دیده میشد. یکی را میدیدی  که سرگردان پیدا کردن عشقش بود.  

ﯾﮑﯽ ﻋﺎﺷق ﻣﯾﺷد وﯾﮑﯽ ﻋﺎﺷق ﺷده ﺑود ؛ﻋﺷﻘش اﻓﺷﺎ ﻣﯾﺷد . 

  همه این  اﺗﻔﺎﻗﺎت اکثراٌ  در ﮐﻔﯾﺗرﯾﺎ « صالون نان خوری»ﻣوﻗﻊ ﻧﺎن ﭼﺎﺷت رخ میداد. ﺟواﻧﺎن ﻋﻣوﻣﺎ ﺑﺎ ﮔروپ ھﺎی ﺳﮫ ﻧﻔری و ﯾﺎ ﭼﮭﺎر ﻧﻔری ﯾﮑﺟﺎ ﺑﮫ ﻧﺎ ن خوردن  میامدند.

ادامه خواندن جوان صد افغانیگی داستان کوتاه – نوشته : ماریا دارو

داستان خیلی زیبا : نوشته ؛ ماریا دارو

این داستان از فرهنگ پسندیده و برخورد جوانان در مقابل دختر خانم ها در دانشگاه کابل قبل از جنگهای داخلی بحث میکند برای شیندن داستان بالای لینگ کلیک بدارید. ناگفته نماندکه این داستان زیبا در دوقسمت ثبت شده است. هر دو لینک در ذیل موجود میباشد .

پارچه تمثیلی انتقادی و داستان کوتاه زیبای ( شمس و قیسی ) نوشته بانو ماریا دارو

برنامه کورنی ژوند رادیو تلویزون وطن دو اثر ماریا دارو را بتاریخ ۳۱ جولای ۲۰۲۴ بدست نشر سپرد. برای استماع پارچه انتقادی و انتباهی و همچنان قسمت اول داستان زیبای بنام شمس و قیسی میتوانید بالای ویدیو لکیک نموده از شنیدین آن لذت ببرید.

پارچه تمثیلی و نشر قسمت دوم داستان اخرین دیدار در برنامه کورنی ژوند بتاریخ سوم جولای 2024

دررادیو و تلویزیون وطن ماه یکبار پارچه های تمثیلی ؛ نوشته ماریا دارو با هنر نمایی زرغونه رفاه گرد و خانم دارو

همچنان داستانها نوشته ماریا دارو در دو قسمت هر ما ه دو بار منتشر میشود.

همچنان داستان نوشته ماریا دارو در دو قسمت هر ما ه دو بار منتشر میشود.

اولین دیدار داستان کوتاه نوشتهء ماریا دارو

اولین دیدار داستان کوتاه که در دوقسمت توسط ماریا دارو در سال 2011 نوشته و ویدیو یوتوپ شده بود اکنون از طریق رادیو تلویزیون وطن تحت نام داستانهای دنباله دار ؛ قسمت اول آن نشر گردید. در برنامه بعدی قسمت دوم آن نیز نشر میشود. علاقمندان میتوانید روی ویدیو فشار بدهند و استماع فرمایند.

عشق نا کام “شمس وقیسی” : نوشته ماریادارو

این داستان زیبا در دو قسمت به یوتوپ ؛ بصدای نویسنده ثبت و منتشر شده است . اگر مشتاق شینیدن آن میباشد؛ روی تصویر کلپ فشار بدهید و گوش بدارید.

قشمت اول

چند کوچه بالا و پایان درشهر کهنه کابل باهم زندگی داشتیم، زمانیکه درمکتب ابتداییه درس میخواندم اونیز دریکی از مکتب های ابتداییه نزدیک کوچه اهنگری درس میخواند، هر روز که مکتب میرفتم سر راهم سبز میشد بعد از چند باردید و بازدید نامم را پرسید. نام اصلی خودرا برایش نگفتم، فقط خود را قیسی معرفی کردم. 

قسمت دوم داستان

چرا قیسی ؟ اصلاٌ نامم قدسیه بود، مگرخاله ام که درشمالی زندگی داشت مرا قیسی مینامید ودر خانه هم همگی قیسی صدایم میکردند. اینکه چه دلیل نزد خاله ام بود و مرا قیسی مینامید، نمیدانستم.                                                   بیاد دارم فقط صنف پنجم بودم که با هم آشنا شدیم. طی سال تعلمی پنجم وششم یعی دوسال در راه مکتب یکدیگر را میدیدیم، با هم گپ وسخن نداشتیم / مگرهر روز میخواستم  اورا ببنینم، شاید او نیزاشتیاق دیدار مرا داشت. نمیدانم …او ازهمان سن وسال مانند بزرگان ژست وحرکات داشت به پسرخورد سال مکتبی وخجالتی نمی ماند. 

ادامه خواندن عشق نا کام “شمس وقیسی” : نوشته ماریادارو

پیام ماریا دارو به رادیو تلویزیون وطن ؛ درمورد فعالیت های هنری خانم ستوری منگل

در برنامه پرده داران هنربه گویندگی محترم معروف قیام از کار کردهای هنری خانم ستوری منگل بزرگداشت بعمل آمد و از من تقاضا گردید تا پیام خودرا بدین مناسبت بفرستم. لینگ پیام در ذیل میباشد.