
شاد خواهم روحت ای استاد بشیر
ای که بودی در نگارش بی نظیر
از کلامت می چکید دُر و گُهر
بود گفتارت شیرین چون شکر
ادامه خواندن به یادبود مرحوم استاد علی اصغر بشیر هروی : استاد محمد اسحاق ثنا
شاد خواهم روحت ای استاد بشیر
ای که بودی در نگارش بی نظیر
از کلامت می چکید دُر و گُهر
بود گفتارت شیرین چون شکر
ادامه خواندن به یادبود مرحوم استاد علی اصغر بشیر هروی : استاد محمد اسحاق ثنا
بعد از حمله رحمان الله لکنوال به دو عضو گارد ملی آمریکا دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا اعلان کرده است که ورود مهاجرین از کشور های جهان سوم را به آمریکا متوقف میسازد.
حالا میخواهم در مورد این تصمیم دونالد ترامپ نکات ذیل را خدمت شما ارائه نمایم.
۱. کشورهای جهان سوم کدام ها اند؟
ادامه خواندن سیاست یا احساسات؟ پاسخ حقوقی به تهدید ترامپ علیه مهاجران : احمد سعیدنوشته از داکتر سیاه سنگ
افغانستان/ هفدهم سپتمبر 2006: شاعر جوان هرات – سرایندۀ این مصراعها – “من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت /که عبث زادهام و مُهر بباید به زبانم/ دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت /من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم” اولین کتاب خود را پخش کرده بود؛ اما اعضای خانوادۀ شوهرش میپنداشتند که برای آنان ننگ شرمساری بار آورده است.
نامش نادیا انجمن است. پارسال کشته شد. این قهرمان محلی از پذیرفتن حکم ممنوعیت ط.ـالبان بر آموزش دختران و زنان سرپیچی کرده بود و پنهانی با گروهی از دوستان ادبیات میخواند. شعرش او را پرآوازه ساخت و مرگش هریوای آزاد را تکان داد. هزاران تن در مراسم تشییع جنازۀ نادیا انجمن شرکت کردند. یگانه پسرش – هنگام مرگ مادر – ششماهه ماند.

گزارشگر: چه و چگونه رخ داد؟
مادر: نادیا معصوم بود. کشته شد.
گزارشگر: چند سال داشت؟
مادر: بیستوپنج سال
گزارشگر: شما چه کسی را مقصر مرگ نادیا میدانید؟
ادامه خواندن مرگ نادیا انجمن هریوای آزاد را تکان داد/ / CNN
نخستینبار نام انیس آزاد را در زندان پلچرخی از زبان صبور سیاسنگ شنیدم. از استعداد بزرگ او در شعر و شاعری سخن میگفت، از استقامت و پایداری او و از پیوندی که با مبارز نستوه مجیدکلکانی داشته است. از اعدام او و یاران او به تلخی یاد میکرد. سیاسنگ که در آن روزگار به دشواری شعر و شاعری کس دیگری را تایید میکرد از انیس آزاد به نیکویی سخن میگفت.نمیدانم که انیس آزاد چه زمانی به شعر وشاعری آغاز کرده بود. شایدهم در زندان. زندان جایگاه شگفتی است. زندان بسیاری از استعدادهای نهفتۀ زندانی را بیدار میکند. برای آن که زمان آن فراهم میشود که انسان به درون خود نقبی زند و همه چیز را در درون خود پیدا کند. گاهی میگویند که انسان مانند کوه است؛ بلی چنین است؛ اما انسان زمانی چنان کوهی جلوه میکند که ظرفیتهای پنهانی خود را بشناسد.
ادامه خواندن انیس آزاد : استاد پرتو نادرىمحمد اکرم نقاش در مکتب صنایع کابل رشته خطاطی و نقاشی را مسلکی آموخت در زمان که متعلیم بود برای رنگ مالی ونقاشی منازل شخصی فعالیت میکرد و به همین دلیل مردم عوام وی را بنام رنگمال یاد میکردند.
مرحوم محمد اکرم نقاش یکی از چهره های بسیار برجسته و درخشان هنر تیاتر های کابل بود .
در مورد این هنرمند خلاق هیچ اثر نوشتار از کسی به چشم نخورده است در حالکه او یکی از محبوب ترین کمیدن در تیاتر کابل بود.
ادامه خواندن استاد اکرم نقاش ؛ هنرمند چند بعدُی وطن : ماریا دارو
مسافران با امید رسیدن به مقصد سوار موتر میشوند
اما متأسفانه بسیاری از رانندگان به دلیل استفاده از مواد مخدر، کم خوابی، یا ناآشنایی با سیستم های پیشرفته وسایط بزرگ مانند بس ۵۸۰ صلاحیت لازم برای رانندگی ندارند.
نبود جاده های معیاری، بی توجهی به قوانین ترافیکی و فرهنگ غلط شتاب زدگی، همه ساله جان هزاران هموطن ما را میگیرد و خانواده های زیادی را در غم و اندوه ای عزیزان شان می نشاند.
که در این اواخر نیز همه روزه شاهد هولناک ترین حوادث ترافیکی هستیم
ادامه خواندن مسافران با امید رسیدن به مقصد سوار موتر میشوند: احمد محمود امپراطور
به بهانه اظهارات اخیر « جنرال » سمیع سادات
این اقا که « مقر فرمانده » شان در واشنگتن در یک تعمیر مجلل نزدیک به قصر سپید است ، هر از گاهی و در حالیکه سیگار دود مینماید ، سخنان مشمیز کننده و اراجیف را بخورد رسانه ها میدهد .
البته در افغانستان در پهلوی آفات و بلیات فراوان ، لافوک های حرفوی و تا سطح امپراپوف کم نیستند که حرف های شان ببرکت کهکشان انترنیت ثبت تاریخ و برای همه قابل دسترسی است .
ادامه خواندن لافوکان جهان متحد شوید ! میر عبدالواحد ساداتبا تاسف اطلاع مراسم خاک سپاری مرحوم وحید صمدزی نویسنده ؛ ژورنالیست و استاد دانشگاه کابل در کشور المان رسانیده میشود. خداوند غریق رحمتش بدارد.

هممیهنان گرامی، اندیشمندان بزرگوار و دوستداران وفادار این سرزمین کهن!
با درودی از ژرفای تاریخمان و عشقی به بلندای آسمان، سخنی از دل برمیآورم به امید آنکه بر دل بنشیند. بیتردید همگی ما از فراز و نشیب های تلخ و رنج آلودی که بر میهن مان گذشته و همچنان میگذرد، آگاهیم؛ فراز هایی اندک و گذرا، و فرودهایی بس عمیق و فرساینده که نهفقط کالبد جامعه، بلکه روح و روان مردم ما را نیز آزردهاند. در دل این دوران دشوار، بسیاری از ما ـ خواه ناگزیر از شرایط و خواه با تصمیمی دردناک و سنجیده ـ مجبور به ترک خانه، خاک و خاطره شدیم؛ دل از دیار کندیم و روانه سرزمینهایی شدیم که در ذهنمان نوید آرامش، امنیت و افقی روشنتر را داشتند. اما دریغا که واقعیت، چهرهای دیگر داشت؛ این مسیر، مملو از گردنه های طاقتفرسا و سنگلاخهایی جانسوز بود. شمار زیادی از هممیهنان مظلوم و دردکشیدهی ما هیچگاه به مقصد نهایی نرسیدند. برخی در مرزها ماندگار شدند؛ میان ماندن و رفتن، میان امید و یأس، و در دل بیابانها و اردوگاهها، با نگاهی چشمانتظار و دستانی خالی.
ادامه خواندن سفیران درد دل و امید : احمد محمود امپرطور
مهدی ظفر٬ نطاقی که بخاطر اعلام خبر دستگیری رهبران کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷، به شهادت رسید! محمد مهدی ظفر در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در منطقهٔ زنده بانان شهر کابل چشم به جهان گشود. پدرش محمد حسین علی خان یکی از صاحب منصبان وطندودوست ارودی افغانستان در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه بود. مهدی ظفر بعد از ختم تعلیمات در مکتب استقلال شامل فاکولتهٔ حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل گردید. هنگامی که متعلم بود در کنفراس های مکتب اشتراک می نمود. صدای گرم و جذابش باعث شد که پایش به رادیو افغانستان وقت کشیده شود. وی به همکاری با رادیو آغاز و به یکی از نطاقان شهیر و متنفذ تبدیل شد. مهدی ظفر نطاق و گویندهٔ مؤفق پروگرام های مختلف رادیو افغانستان از جمله پروگرام ادبی “زمزمه های شب هنگام”٬ ترازوی طلایی”٬ “سیرت النبی” و دیگر پروگرام های وزین رادیو بود و اما عمدتاً وی نطاق خبرهای مهم دری شب رادیو افغانستان بود.
ادامه خواندن مهدی ظفر٬ نطاق درجه اول رادیوتلویزیون ملی افغانستان چگونه به شهادت رسید: داکتر ناصر اوریا
جوان ۳۶ ساله افغان با پولیس ویرجینا در یک روی داد؛ هدف گلوله قرار گرفت وجان باخت . جما ولی خودرا همکار پیشین نیرو های ویژه امریکایی در افغانستان معرفی کرد و پس از مشاجره لفظی هدف گلوله قرار گرفت وجان باخت.
این حادثه به تاریخ ۲۳ اپریل ساعت ۲:۳۶ دقیقه بعد از ظهر به وقت محلی در منطقه «فارفکس» رخ داده است. پولیس میگوید که جمال ولی به دلیل تخطی از مقررات رانندگی متوقف شده بود، اما حاضر نشد دستور پولیس را اجرا کند و بحث میان او و مأموران به سرعت به تنش کشیده شد.
ادامه خواندن ،جمالولی،پناجوی ۳۶ افغان در ایالت ویرجینیای هدف گلوله قرارگرفت.

گاهی لحظاتی در زندگی ما نقش میبندند که تا پایان عمر، مثل سایهای با ما میمانند. نه میتوان آنها را فراموش کرد، نه از تکرارشان گریخت. این روایت، برشیست از خاطرهای که هنوز، بعد از سالها، بوی خاک، باروت و دلسوزی یک زن غریبه را با خود دارد.
از ششسالگی تا امروز، زخمها و آسیبهای فراوان جسمی و روحی بر من وارد شده است.
نخستین ضربه در روز ۱۶ حوت ۱۳۶۸ خورشیدی بود؛ همان روزی که کودتای شهنواز تنی رخ داد و من از ناحیه زانو مصدوم شدم. زخمی که نه تنها جسم، بلکه روحم را نیز درگیر کرد.
در سال ۱۳۷۱ خورشیدی، با سقوط حکومت داکتر نجیبالله و تسلط تنظیم های جهادی بر کابل، روزهای تلخ و پرآشوبی آغاز شد. در آن زمان، من دانشآموز صنف سوم مکتب بودم و هر روز در میان آتش و دود، به لیسه عالی حبیبیه که مقابل خانه ما بود میرفتم.
ادامه خواندن نیم قرن حادثه از کوچههای جنگ تا آغوش صلح: احمد محمود امپراطور
درمحمد نوری گوینده و دکلیماتور موفق رادیو تلویزیون ملی افغانستان درمحمد نوری فرزند شیرمحمد درسال 132۸ درشهرکابل متولد شده ، دروره ابتداییه را مکتب علاوالدین ودوره ثانوی را درلیسه غازی، درسال 1348 خورشیدی به اتمام رسانیده بود ، مدت یک سال همکاری اش را بامغازه حمید زاد درشهرنو کابل آغاز نمود، وبعدا درسال 1350 خورشیدی باگذشتاندن وموفقیت امتحان گوینده گی به رادیوافغانستان پذیرفته شد . وقسمی که قبلا یاد آوری گردید درهمان سال درپهلوی همکاری با اداره نطاقان، منحیث عضومدیریت ارزیابی برنامه رادیو افغانستان و در آغازسال 1362 خ به اثر پیشنهاد اسماعیل فروغی به حیث مدیر انسجام آن اداره تعیین گردید . درمحمد نوری در برنامه های مختلف رادیوسهم می گرفت و بعنوان یک گوینده مسلکی مطالبی راکه گرداننده گان برنامه ها برایش پیشنها می کردند، مانند برنامه های سیاسی ، اجتماعی ، مذهبی، وادبی را با مهارت تمام اجرا می نمود،
ادامه خواندن زندگینامه درمحمد نوری نطاق سابقه دار رادیو تلویزیون ملی افغانستان : حاجی صادق حیدریاز اهدای گل به خانم ها…میترسم.
من و زحل از کودکی در یک محیط در شهر کابل یکجا بزرگ شدیم
وقتیکه مکتبی شدیم باز هم در یک مکتب باهم بودیم… پدر کلانم مرد کهن سال و افسانوی بود زمانیکه خانه ما میآمد برای ما قصه های پری و سلطان و کنیز و بچه سلطان را میگفت . ذهنم خیلی در گیر این قصه ها شده بود. فکر میکردم که عشق تنها برای سلطان و سلطان زاده هاست و بس .
ادامه خواندن از اهدای گل به خانم ها…میترسم داستان جالب عشقی« حادثه پولی تخنیک کابل» : نوشته ماریا داروخواهشمندم بیحوصله نشوید، از قبل داوری نکنید و این نوشته را با تحمل مرور کنید. من این نوشتهام را اهدا میکنم به آن جوانان میهنم که مظلومانه قربانی جنگ، فقر و بیعدالتی شده اند.
نستوه نادری پسر شاعر، پژوهشگر حوزهی ادبیات و نویسنده با نام و روزنامهنگار برجستهی کشور پرتو نادریست که آثار گرانسنگی را به ادبیات، جامعهشناسی و گفتمانهای ارزشی ارایه کرده است. اینکه پرتو نادری و خانودهاش را بسیار دوست دارم، در نوشتههایم پیداست و هیچگاهی دوستیام را برایش دریغ و پنهان نکردهام. اما نستوه را باید به عنوان یک شخصیت بالغ و مستقل به بررسی گیریم. پدرش الزاما پاسخگوی عملکرد پسر بالغ و پسر الزاما پاسخگوی عملکرد پدر فرهیختهاش نیست. ما اینجا با دو شخصیت هوشمند مواجه هستیم که هر دو ویژگیهای منحصر به خود را دارند. در باب شخصیت پرتو نادری حرف و حدیثهای بیشمار در ادبیات رسمی و اجتماعی ما وجود دارد که در این نوشته آماج بحث من نیست.
اما نستوه نادری چرا یک شخصیت ویژه است؟
ادامه خواندن نستوه نادری کولهبار درد است؛فقط درکش باید کرد : دکتور ملک ستیز
داستان خیلی تکاندهنده حقیقی؛ از محیط و ماحول ما، قدر همسر تانرا بدانيد، اگر گفت مريض است، حقيقت فكر كنيد: من خسته از کار به خانه آمدم و دیدم نازى دراز کشیده، گفتم چیزی بخوردن پخته كردى: با صداي نرم گفت نتوانستم چيزي درست کنم. گفتم چرا؟ چی شده که نتوانستی غذای بپزی؟

گفت: مریض هستم احساس کسالت دارم و دلم درد میکند.
نمیشه مرا نزد داکتر ببری؟
فقط بخاطر یک دل دردی ساده که کسی پیش داکتر نمیرود.
استراحت کن تا عصر من یک چیزی میخورم حالا زیاد مهم نیست.
نان و پنیری خوردم و خوابیدم!
ادامه خواندن داستان خیلی تکتن دهنده و حقیقی : شهیلا حمید
گرچه در شمار “دلیران” نمیآمدم، پس از شنیدن خودکشی ابراهیم نبوی داور – طنزنویس سرشناس ایران – زیادتر ترسان و نگران شدهام. شام دیروز با دوستی که سروکارش با روح و روان است، تا نیم شب در تلفون بودم. هرچه زیادتر میشنیدم، بیشتر میفسردم؛ به ویژه هنگامی که گفت: “گاه خندیدن و خنداندن پوشش افسردگی است و چنانی که میدانیم برخی از غمها، آدمهای دلتنگ را به راه بیبرگشت رهنمون میشوند. آنان میروند و خانواده، بازماندگان و دوستان را بر گلیم سوگ مینشانند”. شکوهکنان گفتم: ویرانم کردی. سخنان بالا هیچ؛ گلایۀ دیگری دارم. طنزنویسان مرا کلاوه کردهاند. تا از یکی میآموزم که “هدف طنز خنده است”، دومی میفرماید: “طنز برانداختن ماسکهاست”. (آیا دریدن ماسک خنده دارد؟) نیک در بد، این را فرانگرفته باشم، دیگری میآید و میگوید: “طنز هنر دگرگونه پرداختن به پیرامون است و از میان اشک و لبخند میگذرد”. تا آشفته شدنم را چاره جویم، تلفون در کف دستم از چارج تهی میشود و آوایی در گوشم میپیچد: “این شماره دیگر دسترس نیست”. در رسانهها میخوانم: “داور به زندگی خود پایان داد”. همین را کم داشتیم.


«در کابل طرفداران امانالله شاه و سایر مخالفان دولت به دور غلامنبی خان که مردی مردمدار و سخاوتمنش بود جمع شدند و خانهاش حیثیت کلوب عناصر مخالف را پیدا کرد که در بین شان جواسیس دولت هم پنهان بودند.
«در کابل طرفداران امانالله شاه و سایر مخالفان دولت به دور غلامنبی خان که مردی مردمدار و سخاوتمنش بود جمع شدند و خانهاش حیثیت کلوب عناصر مخالف را پیدا کرد که در بین شان جواسیس دولت هم پنهان بودند.
ادامه خواندن نادر شاه و خانوادۀ غلامنبی چرخی ؛ نویسنده: میر محمدصدیق فرهنگ
«باز ماه عقرب است و به یاد نیشهای زهرآگین عقربهایی میافتم که رساترین حنجرهی عدالتخواهی را آماج قرار دادند. طاهر بدخشی را میگویم، اسطورهی آزادی، همانی که خورشید اندیشهاش هرگز غروب نخواهد کرد. بخشی از صحبت تیلفونی دیروزم با بانو جمیله بدخشی، همسرطاهر بدخشی:
در دوازده سال زندگی مشترک، شاهد پنج بار زندانی شدنش بودم. آخرین بار، برای همیشه چشم به راهش ماندم. در زمانی که امین جلاد، بر اریکهی قدرت مستی میکرد، بدخشی شکنجههای زندان را دلیرانه تحمل مینمود؛ ما از حال او بیخبر بودیم. تا دیرها نمیدانستم در کجا یا کدام زندان بسر میبرد، تا اینکه برادرم – سلطانعلی کشتمند – از پشت میلههای زندان، توسط یکی از زندانبانان به کسی از اقوام ما، احوال فرستاد که پدر نیلاب (طاهر بدخشی) هم اینجاست. پس از آن پیبردم که او در پلچرخی زندانی است.
ادامه خواندن او برای من همیشه زنده است»:نویسنده: نیلوفر ظهوری راعون
بیا دلبر که تا یکجا شویم ما
از این گمگشتهگی پیدا شویم ما
بیا که چون قناریهای عاشق
ز کنج این قفس رها شویم ما
بیا تا دست یکدیگر گرفته
روانه بر چمنزارها شویم ما
بسوی بیکرانها راه بگیریم
ادامه خواندن بهیاد عاصی عزیز و بزرگوار ؛ شعر از : داکتر وحدت الله درخانی
در ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۲۰ در کابل جان بودم. وضعیت سیاسی نا بههنجار همهی زندگی مردم را فرا گرفته بود. انتحاریونکه برای رسیدن به حوریان بهشتی در تلاش و عجلهی عجیبی بودند، روزانه خود را در هر گوشهی از کشور میکفاندند. خون، کشتار و بدبختی بر زندگی مردم سایه افکنده بود. دزدانی در قدرت و دزدانی در اپوزسیون جا عوض میکردند. گهی وزیر، گهی منتقد، گهی سفیر، گهی وکیل و اگر هیچجایی باقی نمیماند به لشکر مشاوران مزدبگیر بیکار و بیمایه میپیوستند. چور، چپاول و فرصتطلبی همهجا را درنوردیده بود. دزدان حرفهای، دولت را به خزانه و وسیله غنیمتجویی تبدیل کرده بودند. آنها از یکسو افغانستان را چور میکردند و از سوییدیگر به فکر برونکشیدن داراییها و خانواده های خود از کشور بودند. قدرتمندان با بکسهای آماده برای سفر و فرار به دفاتر میرفتند و برنامه های زندگی را در برون از کشور فراهم ساخته بودند.
ادامه خواندن بیا که گریه کنیم. : ملک ستیز
•کمتر شاعری را در دههی شصت هجری-خورشیدی میتوان سُراغ کرد که بهپیمانهی زندهیاد “قهار عاصی” حسِ لبریز از شور و شاعرانهگی مُفرط داشته باشد:
“حرف از تو زدیم شعر بشنفتدش
خاموش نشستیم، گُهر سفتندش
نامِ تو گرفتیم، سرودش کردند
تصویرِ تو کردیم، غزل گفتندش” (قهار عاصی)
•ویژهگی دیگر عاصی این بود که در کنار زبانِ سرشار از غِنا و تغزّل، سیاستِ شاعرانه و رگههای اندیشهی حماسی و میهنی را یکجا در ظرفِ زبان میریخت و هنرمندانه از این یکجا سازی، آمیزهای بهنام شعر تحویل میداد:
“بيا كه گريه كنيم!
ادامه خواندن ●عاصی؛ کِچکِنی از شاعرانهگی مُفرط : جاوید فرهاد
ای قامتِ بلندِ نجابت!
آنروز ها که پرچمِ آزادی را
در عرصهی سکوتِ سیاه سخنوران
بی هیچ ترس و واهمه افراختی بلند
بسیار شاعرانِ جبونِ سخنفروش
از کارزارِ شعر و شهادت گریختند
آنروز ها
ادامه خواندن در سوگ رفتنت « عاصی »شعری سرودهام : ابوالپشم
با درد و دریغ پیامی حاصل نمودم که جناب نبی پاکطین یک تن از نخبگان طراز اول ژورنالیزم کشور؛ روز چهارشنبه ۷ سنبله ۱۴۰۳ خورشیدی برابر با ۲۸ آگست ۲۰۲۴ میلادی، در اثر بیماری ایکه عاید حال شان شده بود، به عمر هفتاد سالگی بدرود حیات گفتند.
این جانب به نمایندگی از دوستان و رفقا و عزیزان؛ این سفر بی برگشت آن روان شاد را به محترمان دکتور نبیل پاکطین، دکتور بکتاش پاکطین؛ انجنیر منیژه پاکطین؛ پامیر پاکطین؛ سایر اعضای فامیل محترم شان، خانواده همکاران ایشان در رادیو تلویزیون کشور و گستره مطبوعات و رسانه ها و راهیان راه مکتب ژورنالیزم افغانستان و کافه هموطنان تسلیت عرض میداریم.
ادامه خواندن رحلت ژورنالیست بزرگ نبی پاکطین تسلیت باد!: سیلمان کبیر نوری