

در پاییز سال ۱۳۹۹ خورشیدی، سفری داشتم به شهر مولاعلی؛ شهری سرشار از خاطرات ناب و دیدارهای فراموشنشدنی.
در این سفر، توفیق آن را یافتم تا شماری از شاعران و شخصیت های فرهنگی آن دیار را از نزدیک ملاقات کنم.
یکی از لحظات درخشان این سفر، دیدار حضوری با استاد فرهیخته، صالح محمد خلیق بود؛
کسی که سالها از طریق پنجره های مجازی و صفحات اجتماعی با ایشان در تماس بودم، اما این دیدار نخستین ملاقات رو در روی مان بود.
با کمال مهربانی و فروتنی، مرا به خانه اش دعوت کرد و با رویی گشاده و آغوشی گرم، پذیرایی نمود.
ساعاتی دلنشین را در کنار ایشان گذراندم؛
از شعر گفتیم، قصه کردیم و سرانجام به کتابخانه شخصیشان رفتیم؛
جایی که گنجینهای از اندیشه و خرد بود.
استاد خلیق با مهر تمام، شانزده جلد از آثار خود را که با قلم توانای ایشان به زیور چاپ آراسته شده بود،
با دستخط خود به من اهدا کردند؛ یادگاریهای ماندگاری که برایم ارزشی فراتر از واژهها دارند.
امروز با اندوهی سنگین و قلبی لبریز از حسرت، از طریق رسانههای اجتماعی باخبر شدم که استاد خلیق در سانحهای ناگوار در حوالی دروازه شادیان شهر مزار شریف، جان به جان آفرین سپردند.
به قول حضرت بیدل رح
عبرت مرگ کسان سلسلهٔ خجلت ماست
رشته از هرکه شود باز به مـا میپیچد
این ضایعه بزرگ را به جامعه اهل فرهنگ، شعر، ادب و به خانواده گرامی خلیق تسلیت میگویم
و برای روح بلند و ملکوتی آن استاد فرزانه، علو درجات و بهشت برین را از بارگاه الهی خواستارم.
إنّا لله وإنّا إليه راجعون
با اندوه فراوان
احمد محمود امپراطور
چهارشنبه ۸ اسد ۱۴۰۴ خورشیدی