عشق وطن  : استاد محمد اسحاق ثنا

از زنده‌گیم دلتنگ وز زمزمه بیزارم 

نه حوصلهء حرفی نه ذوق سخن دارم 

آواره ام و محزون در گوشه یی از دنیا 

امروز اگر سالم، فرداش چو بیمارم 

چشمم همه دم پر خواب از تنبلی و غفلت 

پرسد چو کسی گویم از شرم که بیدارم 

امسال نهال باغ خشکیده و پرپر شد 

گوید به زبان حال بی برگم و بی بارم 

پندارم کز ابرم با کوله یی از باران 

اما ز هوای بد در باغ نمی بارم 

هر لحظه ، وطن ، مهرت در خون رگم جوشد 

تا زنده ام از عشقت سر مستم و سر شارم 

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور کانادا