مسعود را جدا از یاران به صد راه رفته اش باید تحلیل نمود: مهرالدین میشد

 از آنجا که سخن بر سر احمدشاه مسعود است و ناگزیر باید داد سخن را بر سر مردی ها راند و از  نامردی ها فرسنگ ها دوری نمود. سخن از مردی هایی که تاریخ کشوری را با خط زرین رقم می زند و سیمای واقعی مردمی ها و نامردمی ها را آشکارا می گرداند. زیرا سخن از مردان شجاع و افتخار آفرین معنای غرور آفرینی و شهامت گستری ملتی را دارد که گویی درفش شهکاری ها و آزادی پروری ها را از آنسوی زمان به سوی ما در حرکت آورده اند. این ها مردانی اند که در یک دست شمشیر و در دست دیگر علم بیداری و ترقی خواهی و آزادی و عدالت گستری را برای مردم شان به اهتزاز در می آورند. این مردان به قول توین بی فیلسوف و مورخ انگلیسی تاریخ سازان جامعۀ شان هستند و با سوار بر شهپر حوادث چرخ تاریخ را به پیش می رانند.

هرچند در جوامع شرقی بیشتر اوقات تاریخ تحریف شده و بجای نقش راستین مردم و توده ها در حوادث به نقش شاهان و حاکمان اشاره شده است و مضمون ومحتوای تاریخ را به پای زمامداران مستبد و مردم دشمن ذبح شرعی کرده اند. در حالی که تاریخ نبرد داد با بیداد  و قصۀ ناتمام انسان مظلوم در هر عصری و نسلی است و این نبرد تا پایان زمان ادامه دارد.

هرچند در کشور های شرقی هر از گاهی تاریخ تحریف شده است و به قول علی شریعتی نقش تک ستاره ها در آن کم بها گرفته شده است و اما روح تاریخ چون سیل خروشانی در برابر این بیدادگری مقاومت کرده است و مردانگی ها را در تاریخ پروریده و پالایش داده و نامردی ها را مانند خار و خس با خود برده است. از همین رو است که سخن از تاریخ سخن از مردی ها و نامردی ها است و بر حقانیت مردمی ها بر نامردمی ها مهر تایید می گذارد و نقاب از سیمای سیاه دلان فرو می افگند و به همین گونه مشت ها را باز و چهره ها را عریان می سازد. هرچند تک ستاره ها در اروپا به روشنفکرانی گفته شده است که با افکار جدید جامعۀ اروپایی را دگرگون نمودند و سیمای کشور های اروپایی را از زیر آوار های افکار قرون  وسطی بیرون کردند؛ اما مسعود در مقطع خاصی از تاریخ کشور توانست تا با شهامت ها و شهکاری های نظامی و تدبیر سیاسی نقش بایسته یی را در تاریخ کشور بازی کند. مقاومت مسعود بود که افغانستان را از حلقوم پاکستان بیرون کرد؛ ورنه پاکستان بوسیلۀ طالبان افغانستان را اشغال کرده بود و کار کشور از دست مردم افغانستان رفته بود. هرچند مسعود می دانست که با دشمنان زبون و مکاری رو به رو است و طالبان از سوی پاکستان و امریکا و سعودی و کشور های خلیج پشتیبانی مالی و نظامی می شوند و اما  هرگز در اراده او برای مبارزه با طالبان خللی وارد نشد و حتا برای یاران سست عنصرش گفت : هرگاه به اندازۀ یک کلاه هم جای داشته باشم، هرگز از مبارزه با طالبان دریغ نخواهم کرد. حقا که این حرف استواری و متانت او را در رزم با دشمنانش به نمایش می گذارد

در این شکی نیست که مسعود قهرمان نام آور و پهلوان میدان های نبرد های دشوار گوریلایی و جبهه یی بود که چندین رستم پهلوانان در رکابش نام آور شدند و آدم های گم نامی در سپاهش به نام و نان رسیدند؛ اما پس از شهادتش به زودی سرگرم غارت شدند و قدرت را ابزاری برای تاراج دارایی های عامه تلقی کردند ، به همین گونه آرش های کمانکش که در نبرد های او سپاهی های خوش نام  و نشان بودند، بعد از شهادتش به کمان کشان پرعیب بدل شده و دچار مرض روزمره گی شدند. به همین گونه چندین منوچهر و سهراب در پی او به آوازه رسیدند و شهرۀ آفاق شدند  و چندین پهلوان دیگر از همراهی او نام آور گردیدند.  با آنکه ضحاک ها وافراسیاب ها  در برابرش قرار داشتند و اما از دست  او شکست فاحشی را تجربه کردند. صدها دریغ و درد که یارانش پس از مرگ او را تنها گذشتند و به اثبات رساندند که مسعود مردی که با همه قوت ها و ضعف هایش تنها آمد و تنها رفت.

بدون تردید احمد شاه مسعود از اولین و استثنایی ترین مهاجران نهضت اسلامی در پاکستان بوده که به زودی متوجه سیاست های فریب آلود استخبارات پاکستان گردیده است. درست به گفتۀ خودش، در هنگام ملاقات با نصیر الله بابر متوجه این موضوع شده بود که او در هنگام صبحت با وی و دو تن ازیاران دیگرش به سوی یک تصویر برهنه نگاه می کرد. (1) دوخته شدن نگاه های بابر به یک تصویر برهنه آن هم در زمانی که بحث بر سر سرنوشت یک ملت بوده، به سرعت ذهن ماجرا شکن او را به کنکاش درآورد و در نتیجه از نیات زشت و سیاۀ نظامیان پاکستان در پیوند به افغانستان آگاهی پیدا کرد. این آگاهی بود که پل ارتباطی او را با نظامیان به کلی برید و مسعود مورد خشم و غضب جنرالان پاکستانی قرار گرفت؛ زیرا جنرالان پاکستانی درک کردند که مسعود از نیات اصلی آنان در پیوند به اهداف شوم آنان در افغانستان آگاهی پیدا کرده است. هرچند باری در سال 1367 خورشیدی نظامیان پاکستان برای ترمیم این رابطۀ شکشته شده تلاش کردند و او را به پشاور دعوت نمودند؛ اما ملاقات او با جنرال اسلم بیگ و آگاه شدن از عمق استراتیژی پاکستان در افغانستان از زبان (2) بیگ دریافت که هنوز افکار منجمد و تمامیت خواهانۀ جنرالان پاکستان در پیوند به افغانستان تغییر نکرده است و بلکه هنوزهم پیچیده تر و عمیق تر شده است. هرچند پاکستانی ها در آن سفر از مسعود گرم پذیرایی کردند و او را با انجنیر حکمتیار آشتی دادند و گرم جوشی ظاهری را میان هر دو بوجود آوردند که مهاجران در آن زمان به شوخی می گفتند: استاد ربانی بحیث سکرتر از ملاقات کننده گان هردو پذیرایی می کند. پاکستانی ها در این سفر تلاش کردند تا مسعود و حکمتیار را متحد بسازند و اما موفق نشدند؛ زیرا مشکل میان مسعود و حکمتیار مشکل شخصی نه، بیشتر مشکل راهکاری بود. حکمتیار به استراتیژی پاکستان در پیوند به افغانستان موافق و اما مسعود مخالف آن بود. این مخالفت ها در واقع جهاد و ارزش های جهاد افغانستان را بازهم به کام پاکستانی ها ریخت و افغانستان را طی چهار دهۀ عرصۀ رسیدن به عمق استراتیژی پاکستان و رقابت های این کشور با هند قرار داد.

به هر حال حوادث کشور بعد از پیروزی جهاد مردم افغانستان و شکست جهادیان و ظهور طالبان و بالاخره سقوط طالبان و تشکیل حکومت موقت، از بسیاری واقعیت ها پرده برداشت و چهرۀ جنگ افروزانۀ نظامیان پاکستان برضد مردم افغانستان را آشکارتر گردانید و برحقانیت مسعود در پیوند به پاکستان مهر تایید گذاشت. مسعود این همه ترفند های پاکستانی ها را فقط در چشم دوختن نصیرالله بابر به یک تصویر برهنه درک نموده بود که در زیر شیشۀ میزش قرار داشت. مسعود در واقع توانسته بود تا در چشمان هوس آلود بابر نیات شوم او را در پیوند به افغانستان تماشا کند و فرار را بر قرار ترجیج بدهد و برای همیش خاک پاکستان را ترک نماید.

مسعود در میان رهبران و فرماندهان جهاد چهرۀ استثنایی و جنجالی و بحث برانگیز بوده است. مردی که بدون تردید از مهم ترین چهره های تاثیر گذار در سه دهه حوادث اخیر کشور بود که دشمنان و موافقانش به آن اعتراف دارند. وی موافقان و مخالفانی زیادی داشت وهنوز هم دارد. ایستاده گی او در برابر ارتش سرخ و طالبان از کارنامه های  جاودانۀ او است که هیچگاهی از حافظۀ تاریخ پاک نمی شود. با تاسف که موافقانش در دوستی و مخالفانش در دشمنی با او راۀ افراط را پیموده اند و اما نگاۀ نقادانه به کارنامه های مسعود، پرده از واقعیت هایی برمی دارد که موافقان و مخالفانش بر سر شناخت او راۀ افراط  را پیموده اند. هر از گاهی که سخن از مسعود و کارنامه هایش برده می شود. مخالفانش بصورت فوری دوپا را در یک موزه نموده و او را بخاطر معاهده اش با نیرو های روسی در سال 1361 و درگیری اش با نیرو های حکمتیار در شرق افغانستان مورد انتقاد قرار می دهند. و درگیری های پیهم نیرو های مسعود با نیرو های حکمتیار در شمال کابل یکی از ناگوارترین حوادث در زمان جهاد با شوروی ها بوده است که نیرو های شوروی و حکومت کابل از این ضعف به نفع شان سود بردند. با استفاده از این با ده ها فرماندۀ جهادی قرار داده ها امضا کردند و از آنان برای به جان هم انداختن مجاهدین استفاده کردند . این در حالی بود که پنجشیر چهار بار میان مجاهدین و قوای شوروی دست به دست گردید. در تابستان ۱۳۵۸ با آغاز جهاد، برای نخستین بار پنجشیر به مدت ۴۰ روز آزاد گردید، و بار دوم در زمستان ۱۳۵۹ بود که با شکست حملۀ سوم نیروهای شوروی، آن دره آزاد شد، تا این‌که در تابستان ۱۳۶۰ روس‌ها چهارمین حملۀشان را به پنجشیر سازمان دادند و بعد از یک هفته، این جنگ به شکست روس‌ها انجامید و پایان یافت. در سال ۱۳۶۱ حملۀ پنجم و ششم صورت گرفت که مدت یک سال به طول انجامید و با انعقاد آتش‌بس خاتمه یافت. سرانجام در سال ۱۳۶۳ بعد از پایان آتش‌بس، بزرگ‌ترین تهاجم ارتش سرخ به پنجشیر به‌راه انداخته شد که حدود پنج سال متواتر جنگ ادامه پیدا کرد.(3)

در این شکی نیست که مسعود هم یک انسان بود و ضعف و کمبودی های داشت که در بسا موارد به آن اذعان کرده است و چنانکه خودش حمایت از طالبان را در برابر سرکوب نیرو های حکمتیار اشتباه خوانده است و در شماری موارد دیگر نیز بدور از اشتباهات نبود. از این رو نباید موافقانش به بهای دوستی و مخالفانش به بهای دشمنی شخصیت و کارنامه های او را یک جانبه بررسی کنند و در نتیجۀ این سره و ناسره کردن به داوری بد نسبت به وی روی نمایند. از لحاظ جامعه شناسی و مردم شناسی شخصیت ها بر معیار های درصدی زشتی و زیبایی های شان ارزیابی می شوند و آنانی که دراین گونه بررسی ها 51 امتیاز بدست می آورند، بحیث برنده حساب می شوند. بدون تردید مسعود هم در این سره و ناسره شدن ها گیریم 49 درصد ضعف داشته است، پس داشتن دست کم 50 درصدی قوت دلالت بر خوبی او می نماید و نباید در مورد شناخت او راۀ خطا را پیمود و به داوری یک جانبه، شخصی ، گروهی و قومی در پیوند به او راۀ خطا را طی نمود؛ اما در این میان آنچه مسلم است و از محک آزمون بیرون بدر شده است، این که  مسعود خار چشم نوکران آی اس آی است و بیشترین کسانی که با مسعود دشمنی دارند و به او به حیث دشمن نگاه می کنند. بیشترین شان را نوکران و خدمتگاران استخبارات پاکستان تشکیل می دهند. این واقعیت انکار ناپذیر است که حوادث چند دهه کشور از آن پرده برداشته و به گونه افتاب آن را به نمایش نهاده است . تاریخ ثابت ساخت که مسعود شیاطین نظامی پاکستان را خوب شناخته بود و دشمنی و کینه توزی انان را در پیوند به مردم افغانستان درک کرده بود. دشمنی مسعود با انجنیر حکمتیار هم در همین نکته بود؛ زیرا مسعود بدین باور بود که حکمتیار رابطۀ نزدیکی با استخبارات پاکستان دارد و مسعود این رابطه را بر ضد خود و منافع مردم افغانستان تلقی می کرد؛ زیرا مسعود باور قطعی داشت که استخبارات پاکستان در صدد ویرانی افغانستان است و فقط اهداف شوم شان را زیر نام اسلام مخفی کرده اند. چنین هم بوده و سه دهۀ گذشته به خوبی از سیمای واقعی نظامیان پاکستان پرده برداشت و برحقانیت مسعود مهر تایید نهاد.  موقف ضد پاکستانی احمدشاه مسعود شهید قابل تحسین و درس تاریخی برای ملت افغانستان است.

چه بجا خواهد بود که مسعود را در سیمای خودش و نه در سیمای یارانش جستجو کرد تا بتوان کارکرد های او را صادقانه و بی غرض به نقد روشنگرانه و آگاهانه گرفت. زمانی که به نوشتن این مطلب اغاز کردم کتاب مرحوم علی شریعتی زیر عنوان “فاطمه فاطمه” است در ذهنم خطور کرد . وی میگوید زمانی که خواستم در مورد فاطمه چیزی بنویسم و نامی برایش برگزینم. گویی انقلابی در ذهنم برپا گردید و کلمات زیادی در تخیلم هجوم آوردند و واژه های زیادی را سره و ناسره کردم و اما در میان همه موفق به پیدایی واژه یی نشدم که به گونه واقعی معرف فاطمه باشد و بالاخره دریافتم که هرکس می تواند فقط خودش باشد و از خودش و شخصیتش نماینده گی کند تا خودش نماد راستین شخصیتش باشد. پس به این نتیجه رسیدم که بنویسم مسعود با همه قربانی های بی نظیر و جانبازی مردانه و پویژه پاکستان سنیزی اش فقط مسعود است. مسعود یعنی نماد رزم و مقاومت و سمبول ازادی و آزاده گی و اسطوره شهادت و رستگاری است. مسعود یگانه نماد انسانی در مکتب جهاد و مقاومت افغانستان و تنها گفته می توان که پاکستان ستیزی مسعود بزرگترین نماد افغانستان پروری او است که او خواهان یک افغانستان آزاد و مستقل و سربلند بدور از مداخله قدرت های بزرگ و بویژه مداخله پاکستان متحاوز بود. امروز تار یخ به حقانیت مسعود گواه است که او افغانستان را برای مردم افغانستان می خواست و خواهان یک افغانستان آزاد و مستقل و سربلند و پرغرور بود. پس جا دارد تا مسعود را جدا از یاران به صد راه رفته اش تحلیل کرد و زیر عینک شناخت قرار گرفت.

هرچند بحت شخصیت ها در تاریخ موضوع ساده یی نیست که بتوان به ساده گی سرنخ ان را دریافت. زیرا انسان موجود چند بعدی است که مطالعه هر بعد زنده گی اش نیاز به بررسی های مختلف تاریخی و جامعه شناسی و مردم شناسی و روان شناسی دارد. از این رو سر دراوردن از شناخت دقیق مسعود هم امری ساده نیست که بتوان در چند سطر به ان پرداخت. هرچند اخلاق و کرکتر همراهان مسعود را نمی توان به کلی جدا از شخصیت وی دانست و در کل پیوند ها و شباهت هایی میان انان وجود دارد که ممکن هم است که این پیوند ها مقطعی و فصلی باشد . چنانکه یاران او پس از مرگش به اثبات رساندند که راه آنان در اصل با او جدا بوده و بعد از شهادت او چهره راستین شان هویدا گردید . هرچند او در زنده گی خود نیز دریافته بود که او در یک راه می رود و یارانش در هزاران راه  و برای کسب ثروت و غارت دارایی های مردم سرگردان آرمان او را جریحه دار می سازند و حتا در این راه چنان افراط خواهند نمود که از ضربه زدن به خصیت او هم دریغ نخواهند کرد. باتاسف فراوان هنوز هستند شماری ها که در نظر سنگ وفاداری با مسعود را در سر و سینه می کوبند و اما در عمل چنان بر او خاین اند و سخت مصروف ساخت و ساز ها و تجارت ها از ان پول های به غارت برده شدۀ خویش اند که روح مسعود از انان منزجر و سخت متنفر است و بر آنان نفرین و صد لعنت می فرستد. یاهو

منابع و رویکرد ها :

1 – عبدالحفیظ منصور ،  کارنامۀ مسعود ، روزنامۀ ماندگا ر،  بخش پنجا و دوم

2 –  همان منبع

3 – عبدالحفیظ منصور  ، کارنامۀ مسعود، روزنامۀ ماندگار ، قسمت سی و چهارم