رمضان قامـتی افراشت ، قیامش کردم
با کمال ادب ، امروزتمامش کردم
لب فروبسته ام ازاُکل وهم از«شُرب مدام»
اینک آسوده دل از«شُرب مدامش» کردم
ابتدا بود گران ، گشت خزان ، رفت پران
داشت نظمی وتواضع به نظامش کردم
یَوم با صَـوم گذشتاندم ، عبادت درنَوم
داشـتم روزوشـبی ، وقف صیامش کردم
الـوداع خوانـد درین جمعه امام مسجد
من هم ازدوربه صد عجز سلامش کردم
رفت خُرسـند ، ولی سال دگرمی آید
سـرتسـلیم فـرو، بهـردوامش کردم
آمد ورفـت صـیام است به نظم موزون
آفریـن ها به نظام وبه خرامش کردم
محتسب بود دلـش پخته پی تعـزیرم
لب فـروبسـتم وشرمـنـده وخامش کردم
مـرغ دل درتـپـش افـتاد که جامی گیرد
دادمش ساغـروپا بسته به دامش کردم
زاهدی طعنه زنان بیخود ومستم می خواند
جرعه ای درکف اوداده ، امامش کردم
درشب قـدر، به تکریم نزول قرآن
سوره ای خواندم وهم ختم صیامش کردم
عـید فطرآمد وتسبیح وتـــراویح گذشت
خـوب شد سربه زمین مانده ، تمامش کردم
بادهءعشرتم امروزبه کف بود( اسیر)
روزعید آمد ومستانه بـه جامش کردم
م.نسیم (اسیر)