ملنگ یکی از شاهکار های عکاسی (میشو )عکاس مشهور فرانسوی که در سال های 60-70 عکاسی شده. من همیشه عاشق این چهره ام و در هر کشور بودم و هستم ملنگ با من است و من با ملنگ. در سال 2010 برایش نامه ی نوشتم بنام (چشم ها و درد ها)که با شما عزیزان به اشتراک می گذارم.
چشمها و درد ها
به چشمانت نگاه میکنم . به چشمان مرموزت که درد تمامی آفرینش را بارور است خیره شده ام. چشمانی که هزاران قصّه یی نا گفته از تاریخ آن دیار را در خود پنهان کرده. چشمانی که در آن آتش زرد هیزمهای سوخته با دود تیره رنگ رنجها بهم پیوسته اند و در کاسههای گویای صورتت مهمان شده اند.
چشمان تو اقیانوسی از تلاش است در پی آزادی، و درخشش سحر آمیز نگاهایت دنیایی ناگفتنی را در یک لحظه بیان میکنند.من همیشه در نگاههایت به تو پیوستهام و مدام ترا بدرقه میکنم. چشمان تو آیینه قلب من است در دیار پر ماجرای غربت. هر وقت نگاهم به دشت پر آرزوی چشمانت میافتد یکباره تنهایی مرا ترک میکند.
توای آزاده مرد جاودان سرزمینهای خوب دلم !
چه زیبا ریسمان اسارت را تا ابدیت از گردنت باز کردی و چون یادگاری از رها یی بر سرت جا داده یی .
آزادی چه با شکوه به تو میزیبد!!!
توای با وقار مردی که عمری برای آزادی ات جنگیده یی. تاریکیهای شبها را با رشادتهای پی در پی به روشنی روز بر گر دانده یی. نفسهایت همیشه مشبوع از طعم و رنگ آزادی است. در طول تاریخ خواب تو ، غذای تو ، دین تو ، کعبهای تو ، ایمان تو و هستی تو آزادی بوده. هرچه در فکر تو است آزادی است. آزادی در خون تو بافته شده و چون اقیانوس پر تلاطمی در حرکت است.
قد تنو مند ت که چون دیواری محکم و پا بر جا در صحرای زندگی ایستاده ، همیشه در برابر خفت اسارت ها مقاومت کرده است. صفحات تاریخ از تصویر دلیری هایت در برابرظلم ها چه با احترام صحبت میکنند. تو یکی از بارزترین پدیدههای مردانگی در مشرق زمینی.
رنگ پوستت که در همایش با آفتاب آزادی چون کهربای خورشید دیده، طلای اصالتها را در خودش جا داده، از عظمت راستین تو حکایت میکند.
خطوط چهره ا ت که عمیقتر از دردهایت است، در کاخ صورتت چون میناتور نایابی حکاکی شده و به ارزش وجودت میافزاید.
صدای تو همیشه فریاد رهایی از ظلم بوده و نعرههایت بارها به عرش رسیده. و تو که خدایت را در آزادی یافته یی، ایمانت را در آزادی جسته یی، و یک عمر برای آزاد زیستن جنگیده یی، بگذار مادران، زنان، خواهران و دختران تو هم طعم آزادی را بچشند. و چون تو با وقار زندگی کنند. بگذار اکسیجن آزادی در سلولهای بدن آنها حرکت کند. و شاخه وجودشان در آب مقدس آزادی رشد کند. بگذار صدای آنها هم به عرش برسد و نسلهای آینده نیز با افتخار از تو یاد کنند. دختران تو در کنارت با ایستند و در برابر هرچه ظلم و زور است مقاومت به خرچ دهند. و وجودشان چون تو با عزت و احترام در صفحههای تاریخ نمایان گردد. از رشادت آنها رنگ چشمان ظالمان برای همیشه تیره گردد.
دردهای امروز جایش را به صفاهای فردا دهد. و حقیقتهای انسانی و اخلاقی جای گزین خرافات و بیهوده سرائی زور مندان گردد. و فرزندانت در برا بر دردها و رنجها ، با اسلحه دانش و بینش بجنگند و چشمان زیبایشان به جای درد ، درک حقیقتها را در خود پنهان کنند. با حربه علم و دانش جلوی جنگ و خون ریزیها را بگیرند و با آگاهی ویرانههای سر زمین شانرا دوباره آباد سازند. به جای کشتار انسانها ، تیرگی جهل و ظلمات را از آن دیار تا ابدیت ریشه کن سازند.
ای عزیز برادر !
حیف باشد که رشادتت ، ترا بسوی ظلمت ببرد و از راه درستیها و صداقتهای حقیقی بدور سازد. مگذار ریا کاران ترا در چنگال فریبهایشان اسیر کنند. و هر روز خون صدها بی گناه فرش خانه ات را رنگین کند.
من همیشه عاشق چشمان توام! و میدانم روزی به جای دودههای تاریک ، نور امیدها را در آن خواهم دید. نور شفاف دانش ، علم و آزادی . چون چشمان تو جایگاه نور است نه ظلمت و نادانی…
هما طرزی ، ۴ جون ۲۰۱۰