عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم
درد و غم و اندوه ز دلها نتکاندیم
ماندهاست به زندان قفس مرغ خوش الحان
در عید هم این خسته ز زندان نرهاندیم
در کشور ماتم زده گان عید کی آید
عمریست که ما کیف ز شادی نستاندیم
دیدیم درین عید بسی خشک لبان را
اما به لبی قطرهای آبی نچکاندیم
افسوس به هر گوشه غریبی و یتیمیست
در رفع نیازش درهمی هم نرساندیم
دیدیم درین عید بسی خسته و معلول
دستش نگرفتیم و ز جویی نجهاندیم
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا
اپریل ۹