ندای پیروزی انسانیت بر سیاست : محمد مرادی

«فاطمه پیمان» عضو افغانستانی‌الاصل مجلس سنای فدرال استرالیا است. او در سال ۱۳۷۴خورشیدی از پدری تاجیک‌تبار و مادری ازبک‌تبار در شهر کابل متولد شد. فاطمه زمانی که چهارساله بود، پدرش در سال ۱۳۷۸خورشیدی، کابل را به مقصد استرالیا ترک کرد. چهار سال بعد، فاطمهِ هشت‌ساله با مادر، خواهر و دو برادر به استرالیا رفت و به پدرش پیوست. محیط جدید، بستر مناسبی را برای پیشرفت یک دخترخانم مهاجر فراهم کرد. فاطمه پس از تحصیلات متوسط و عالی، پله‌های ترقی را یکی‌پی‌دیگری پیمود تا جایی که در ۲۰ سالگی به عنوان یک خانم سیاست‌مدار در استرالیا به شهرت رسید. فوت پدر در سال ۱۳۹۷خورشیدی، نتوانست فاطمه را از ادامه مسیر و فعالیت بازدارد و او در ماه جوزای سال ۱۴۰۱ به نمایندگی از حزب کارگر، وارد مجلس سنای فدرال استرالیا شد.

او از همان ابتدا و در اولین سخنرانی رسمی خود، جهان را به درک درد انسانی فراخواند و با این شعر معروف سعدی، موضع خود را اعلام کرد:

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

فاطمه باید این سخن را در عمل نشان می‌داد و از خود شروع می‌کرد. دو سال از سرودن این شعر توسط فاطمه گذشت و دو روز پیش ۲۶ ثور/ اردیبهشت، سخت‌ترین روز برای او بود زیرا باید تصمیم می‌گرفت که بین انسانیت و سیاست رایج، یکی را انتخاب کند. او انسانیت را برگزید و در هفتادوششمین سالروز آوارگی فلسطینی‌ها موسوم به «روزنکبت»، فریاد زد که اسرائیل جنایت و نسل‌کُشی می‌کند و باید جلوی آن را گرفت. فاطمه با صدای رسا و بدون واهمه گفت که «از نحر تا بحر، فلسطین آزاد خواهد شد.» 

ندای موسایی فاطمه در خانه فرعون، حامیان رژیم صهیونیستی را در پارلمان و سنای استرالیا به شدت آشفته کرد. اکنون تلاشی در جریان است که فاطمه را به انزوا بکشاند تا دیگر نپرسد اسرائیل چند قانون حقوق بین‌المللی را باید زیر پا بگذارد تا ما بگوییم که جنگ علیه کودکان و زنان کافی است؟ چند زندگی دیگر باید از دست برود تا بگوییم بس است؟ و چند فلسطینی دیگر کشته شوند تا ما خشونت علیه آنها را تروریسم و ‌نسل‌کُشی بنامیم؟

فاطمه با این اقدام خود، به ندای انسانی وجودش لبیک گفت و انسانیت را بر سیاست ترجیح داد. او یک دردکشیده است و بیش از هر کسی درد فلسطینی‌ها را درک می‌کند. فاطمه، چشمان خود را برای اولین‌بار روی ویرانه‌های شهر کابل باز کرد. شهر درد، خون و خاکستر و از قدیم گفته‌اند که حال دردمند را دردکشیده می‌داند.

مرادی جمعه ۱۴۰۳/۲/۲۸