خوبان روزگار!..: همایون مروت

ای یار بیا کلبه ی ویرانه هنوز است

سرد است، ولی گرمی جانانه هنوز است

نَی نیست، نوا نیست، ببین حال و هوا نیست 

تو باشی اگر، شور صمیمانه هنوز است

مَی نیست، قدح نیست، سر سفره غذا نیست

توت و نخود و چای غریبانه هنوز است

میخانه شکستند و سر تاک بریدند

یک خوشه ی انگور به پسخانه هنوز است

اینبار بیا خوشه ی انگور بنوشیم

در دانه ی رز مستی پیمانه هنوز است

موی تو پریشان و سر تشانه شکستند

در پنچه ی من عربده ی شانه هنوز است

آتش زده اند خاطره و گور یلان را 

در خاطر ما قصه و افسانه هنوز است

میریم یگان همدل مستانه بیابیم

در شهر یگان عاشق دیوانه هنوز است

همایون مروت